Web Analytics Made Easy - Statcounter

یک نویسنده کتاب گفت: با شکل گرفتن عملیات نصر در برابر منافقین امید شکوهمندی در وجود شهید اسدالله ذوالقدر شکل گرفت و شوق پر کشیدن تمام وجودش را پر کرده بود، اشتیاق وی به شهادت نام کتاب را به ذهن من متبادر کرد و سپس این کتاب «از شوق پرکشیدن» نامگذاری شد.

لیلا خجسته راد در گفت‌وگو با خبرگزاری میزان پیرامون مضمون کتاب «از شوق پرکشیدن» گفت: کتاب «از شوق پرکشیدن» با موضوع زندگی «شهید اسدالله ذوالقدر» از فرماندهان گردان مالک اشتر «لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)» به رشته تحریر در آمده است، این کتاب یازدهمین جلد از مجموعه بیست و هفت فرمانده «لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)» محسوب می‌شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بیشتر بخوانید: برای مطالعه تازه‌‌ترین خبرها از انتشارات ۲۷ بعثت اینجا کلیک کنید

وی در همین راستا ادامه داد: کتاب «از شوق پرکشیدن» دارای بیست فصل است که به زندگی شهید اسدالله ذوالقدر پرداخته، از دوران کودکی تا زمان شهادت که هر بخش جذابیت خاص خود را دارد، این کتاب را به سفارش انتشارات۲۷ به رشته تحریر در آوردم، شهید اسدالله ذوالقدر اهل مطالعه و ورزش بود و در طول زندگی‌اش به فردی کتاب‌خوان مشهور بود.


این نویسنده کتاب پیرامون شیوه نگارش کتاب «از شوق پرکشیدن» ابراز کرد: اطلاعات موجود در کتاب به صورت مصاحبه در اختیارم قرار گرفت و کتاب را به سبک نثر روایی و داستانی به رشته تحریر در آوردم. این سبک برای جذاب کردن زندگی‌نامه‌های مستند کاربرد خوبی دارد و در سال‌های اخیر به این سبک تا حدودی زیاد پرداخته شده است و مورد توجه نویسندگان قرار گرفته است.

وی پیرامون پیام کتاب «از شوق پرکشیدن» برای مخاطبان اظهار کرد: بیشتر از هر چیزی استقامت و ثبات یک انسان برای حفظ عقیده، ارزش‌ها و ایمان مهم است که این خصوصیات در وجود این شهید بزرگوار موج می‌زد و در کتاب «از شوق پرکشیدن» نیز به صورت واضح به آن نکات اخلاقی پرداخته شده است، از سوی دیگر حفظ روحیه در بدترین شرایط و داشتن حال و هوایی شاد و پر از زندگی که سبب می‌شد شهید اسد الله ذوالقدر به اطرافیانش این نیرو را انتقال دهد از دیگر ویژگی‌های اخلاقی ارزنده بود که در کتاب «از شوق پرکشیدن» به آن پرداخته شده است.

خجسته راد به فصل‌های جذاب کتاب «از شوق پرکشیدن» اشاره و بیان کرد: من به شخصه دوران کودکی شهید اسدالله ذوالقدر را در کتاب «از شوق پرکشیدن» دوست دارم و به نظر کودکی او زیبایی خاصی دارد و مخاطب باخواندن آن بخش به دوران کودکی خود باز می‌گردد و حس همزاد پنداری مخاطب را بر می‌انگیزد، البته باید تاکید کنم قسمت‌های پایانی کتاب هم جذابیت خاص خود را دارد، رویداد‌هایی که در انتهای کتاب منجر به شهادت شهید اسدالله ذوالقدر می‌شود بسیار تأثیرگذار است.

وی در مورد شهادت شهید اسدالله ذوالقدر اظهار کرد: این شهید بزرگوار سرانجام در آخرین عملیات خود با نام «غدیر» همزمان با عید غدیرخم و عملیات مرصاد روز بعد از قطعنامه، در منطقه شلمچه با عنوان فرمانده گروهان «سید الشهدا (ع)» و جانشین گردان مالک اشتر پس از باز پس گیری پاسگاه بر اثر اثابت ترکش به شهادت رسید.

این نویسنده کتاب به نامگذاری کتاب «از شوق پرکشیدن» اشاره و خاطرنشان کرد: شهید اسدالله ذوالقدر بعد از قطعنامه ۵۹۸ بسیار غمگین و غصه دار بود، زیرا او امیدوار بود که در جنگ به شهادت می‌رسد، ولی با شکل گیری قطعنامه راه را برای شهادت بسته دید، اما به محض در گرفتن عملیات نصر، در برابر منافقین، امیدی دوباره گرفت و شوق پر کشیدن تمام وجودش را پر کرده بود، اشتیاق وی به شهادت نام کتاب را به ذهن من متبادر کرد و سپس این کتاب «از شوق پرکشیدن» نامگذاری شد.

انتهای پیام/

برچسب ها: اخبار ادبیات معرفی کتاب

منبع: خبرگزاری میزان

کلیدواژه: اینجا اخبار ادبیات معرفی کتاب

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۵۷۳۴۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عملیات نظامی ایران با این حرکت عجیب، موفق به پایان رسید /ماجرای شهادت و مفقودالاثری ۱۸ اسیر چه بود؟

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: در عملیات مطلع الفجر به بیشتر اهدافمان دست یافتیم و بیشتر مناطق اشغال شده آزاد شده بود.

آنگونه که فارس روایت می‌کند، ابراهیم هادی مسئول جبهه میانی عملیات بود. نیمه‌های شب با بیسیم تماس گرفتم و گفتم: آقا ابراهیم چه خبر؟ گفت: بیشتر مناطق آزاد شده؛ اما دشمن روی یکی از تپه‌های مهم منطقه انار شدیداً مقاومت می‌کنه. گفتم: من با یک گردان نیروی کمکی دارم میام. شما هر طور می‌تونید تپه رو آزاد کنید. هوا در حال روشن شدن بود که با نیروی کمکی به منطقه انار رسیدم. یکی از بچه‌ها جلو آمد و بی‌مقدمه گفت: حاجی! ابراهیم رو زدن. تیر خورده تو گردنش.رنگ از چهره‌ام پرید. با عجله خودم را به سنگر امدادگر رساندم. ابراهیم تقریباً بیهوش بود. خون زیادی از گردنش رفته بود؛ اما گلوله به جای حساسی نخورده بود.پرسیدم: چطوری زدنش؟ تعریف کرد: برای حمله به تپه به هیچ نتیجه‌ای نرسیدیم. هر کس چیزی می‌گفت. همان موقع ابراهیم بلند شد و رفت رو به سمت تپه و با صدای بلند اذان صبح را گفت! ما هر چه گفتیم برگرد، بی‌فایده بود. با تعجب دیدیم صدای تیراندازی عراقی‌ها قطع شد. اواخر اذان بود که گلوله‌ای شلیک شد و به گردن او اصابت کرد. نگاهی به چهره ابراهیم انداختم. از این حرکت بچه‌گانه او تعجب کردم. یعنی چرا این کار را کرد؟ساعتی بعد علت کار او را فهمیدم. زمانی که ۱۸ نفر از نیروهای عراقی به سمت ما آمدند و خودشان را تسلیم کردند. یکی از آن‌ها فرمانده بود.

او را بازجویی کردم. می‌گفت: ما همگی شیعه و از تیپ بصره هستیم. به ما گفته بودند ایرانی‌هاآتش‌پرست هستند. گفته بودند به خاطر اسلام به ایران حمله می‌کنیم؛ اما وقتی مؤذن شما اذان گفت، بدن ما به لرزه درآمد. یکباره به یاد کربلا افتادیم. برای همین دوستانِ هم‌فکر خودم را جمع کردم و با آن‌ها صحبت کردم. آن‌ها با من آمدند. بقیه نیروها را هم به عقب فرستادم. الان تپه خالی است. با تعجب به افسر عراقی نگاه کردم. با پایان عملیات اسرای عراقی را تحویل دادیم. حمله ما در آن محور با تصرف تپه به اهداف خود دست یافت و با موفقیت به پایان رسید. از این ماجرا ۵ سال گذشت. زمستان ۶۵ و در اوج عملیات کربلای ۵ بودیم که رزمنده‌ای جلو آمد و با لهجه عربی از من پرسید: حاجی! شما تو عملیات مطلع الفجر نبودین؟ گفتم: بله. چطور مگه؟ گفت: آن ۱۸ اسیر رو یادتون میاد؟ من یکی از اونا هستم. وقتی چهره متعجب من را دید، ادامه داد: ما به جبهه اومدیم تا با دشمن بعثی بجنگیم. چند روز بعد خبر شهادت و مفقودالاثری همه آن ۱۸ نفر به گوشم رسید.

۲۷۲۱۹

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903616

دیگر خبرها

  • عملیات نظامی ایران با این حرکت عجیب، موفق به پایان رسید /ماجرای شهادت و مفقودالاثری ۱۸ اسیر چه بود؟
  • دست پر «مکتب حاج قاسم» در نمایشگاه کتاب تهران
  • پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه
  • پدر، مادر، ما متهمیم ...
  • واکنش وزیر بهداشت به ماجرای مسمومیت پزشکان در شیراز/ عین‌الهی: وقتی می‌گویند عالم بدون عمل همین است!
  • واکنش وزیر بهداشت به ماجرای مسمومیت پزشکان
  • وزیر بهداشت به ماجرای مسمومیت الکلی پزشکان واکنش نشان داد
  • وقتی «علی خاوری» ابراهیم هادی زمانه شد
  • واکنش وزیر بهداشت به ماجرای مسمومیت پزشکان در شیراز
  • ماجرای نفوذ سرویس‌های جاسوسی به هیئت‌ها و ترور حاج صادق آهنگران از زبان خودش + فیلم