کفندزد در بازار کتاب صوتی
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردین ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۵۷۵۹۷۶
کتاب صوتی «کفن دزد» مجموعهای از ۱۶ داستان کوتاه از ۱۵ نویسنده جهان توسط انتشارات نیستان منتشر شد. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب صوتی «کفن دزد» به کوشش و ترجمه حسین بیدارمغز و با صدای حمید محمدی از سوی انتشارات نیستان منتشر و روانه بازار نشر شد.
«کفن دزد»؛ مجموعهای از 16 داستان کوتاه است که بیدار مغز آنها را از میان آثار برجسته و زیبای 15 نویسنده بینالمللی همچون آنتوان چخوف، آلفونس دوده، او.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کسانی که دنبال کنندگان برترین و جذابترین داستانهای کوتاه در جهان باشند، کتاب کفن دزد گزینهای مناسب برای آنها به شمار میرود. این اثر از 16 داستان تشکیل شده که 15 نویسنده از ملل گوناگون آنها را نوشتهاند و هرکدام موضوعی را سوژه کار خود قرار دادهاند. همچنین در ابتدای هر بخش گزیدهای از زندگی و فعالیتهای نویسنده آورده شده است.
انتشار کتاب صوتی «زمان دست دوم» از برنده نوبل ادبیاتانتشار کتاب صوتی «ازدهای خوش اقبال»داستانهای کتاب «کفن دزد» به ترتیب عبارتند از: «آفتاب پرست، شرم، بهاران، کفن دزد، حالت، سوآپی و پاسبان، این یکی یا آن یکی، اولین حقوق، مقبره بلوس، در انتظار پلیس، یک دوئل اندلسی، رادیوی بزرگ، کاخ دادگستری، سرخور، کابلی والا و خادم کلیسا».
همچنین نویسندگان این مجموعه داستان شامل این اشخاص میشوند: «آنتوان چخوف، دیک گریگوری، اُ. هنری، امین کامل، خوزه فرانسیس، روپرت کرافت کوک، بانسی نیردوش، ویسنت بلاسکو ایبانز، جی. جی. فارجیون، استبانز کالدرون، جان شیور، آلفونس دوده، جیمز تربر، کابلی والا، ویلیام سامرست موام»
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «دو مرد از میدان کوچک سنتآنا به طرف مهمانخانه معینی که در آن میتوانستید بهترین نوشیدنیهای سویل را پیدا کنید، با گامهای آهسته و آرام حرکت میکردند. آن یکی که از وسط خیابان حرکت میکرد، به اندازه بلندی یک انگشت از آن دیگری بلندتر بود. یک کلاه اسیخا به سر داشت و بالاپوشش را زیر بغل چپش جمع کرده بود.
چکمههایش، ظاهر قدرتمندش، موهای تیره فردارش و چشمانش که مثل یک تکه ذغال گداخته قرمز بود، همه حاکی از آن بودند که او از آن دسته مردهایی بود که میتوانست یک اسب را تا سر حد مرگ بدواند و گاو نری را از نفس بیندازد.
مرد همراهش کفشهایی ساق کوتاهی بر پا و لباسی رنگارنگ به تن داشت. ردیفهایی از دکمههای ظریف کتش را تزئین کرده بودند. شنلش که به باد سپرده شده بود، کلاهش که تا پایین گوشش پایین کشیده شده بود. قدمهای کوتاه و تمیز او و سبکی و نشاطی که در تمام حرکاتش به چشم میخورد همگی حاکی از آن بودند که او میتوانست رودرروی هراسناکترین گاوهای نر و یا هر جانور دیگری بایستد و به آنها بخندد.»
انتشارات نیستان این کتاب صوتی را به مدت پنج ساعت به قیمت 22 هزار تومان منتشر کرده است.
انتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: بازار کتاب کتاب صوتی بازار کتاب کتاب صوتی کتاب صوتی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۵۷۵۹۷۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» در نمایشگاه کتاب عرضه میشود
به گزارش خبرنگار مهر، رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» نوشته غزاله بزرگ زاده به زودی توسط نشر روزگار منتشر و در نماشیگاه کتاب تهران میشود. این رمان دارای داستان های فرعی از چند راوی در بازه های مختلف است.
شخصیت اصلی این رمان دختری است که حادثهای کابوسها ورنجهای گذشته را برای او زنده میکند. دختری که سرگردان است برای رمزگشایی از گذشته و اتفاقاتی که رنگ و بویی تازه به خود گرفتهاند، او را در مسیری تازه و چالشی قرار میدهند.شخصیتهای فرعی خواسته و ناخواسته پایشان به زندگی کاراکتر اصلی داستان کشیده می شود و حتی گاه راوی داستان میشوند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
با بدنی لرزان و لکلککنان جلو رفتم، تا رسیدم به آخرین قدمی که برای اولینبار پرهیبی تنها را دیدم. سرتاپا خیس عرق بودم. در حالیکه عرق از چهرهام میچکید، با بدنی لرزان و کلهای که به سختی بر گردنم بند بود، به دور و بر نگاه کردم. همهجا را همان درختان کاج پهن و قطور، نارون و بید مجنون پر کرده بودند و شعلههای مرتعش بر آنها سایه میانداختند. سرم را بالا گرفتم و شاخههای درهم تنیدهی درختان بالای سرم سقفی درست کرده بودند و از فضای خالی میانِ شاخهها آسمان را دیدم که سیاه و صاف بود و چند ستاره که گویی به من چشمک میزدند.
کد خبر 6093871 فاطمه میرزا جعفری