ایمان باصفا: پدرم عاشق بازی اکبرپور بود
تاریخ انتشار: ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۸۳۵۰۲۶
ماشین سازی که این فصل شرایط خیلی سختی را پشت سر گذاشت به سختی روز های پایانی لیگ را می گذارند و هیچ امیدی برای بقا ندارد اما با این حال علیرضا اکبرپور و شاگردانش تمام تلاششان را می کنند که از آبروی این تیم دفاع کنند.
به گزارش "ورزش سه"، ایمان باصفا در مورد خبر هایی که در این مدت مجدد در مورد تعلیق ماشین سازی شنیده شد به خبرنگار ما گفت: به نظر من این موضوعات شایعه است ما که در باشگاه هستیم و جزء این تیم محسوب می شویم تمرینات خیلی خوبی داشتیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او در مورد اوضاع مالی ماشین سازی که امسال واقعا نابسامان بود و اینکه اخیرا دریافتی داشتند یا خیر ادامه داد: مدیریت باشگاه و تلاش های خیلی زیادی داشته، خود آقای اکبرپور شخصاً خیلی تلاش کرد و کمی شارژ مالی شدیم نه اینکه خیلی زیاد باشد اما همین که پشت ماجرا تلاشهای بسیاری شد ارزشمند است.
هافبک ماشین سازی در مورد دیدار پیش رو با سایپا گفت: همانطور که گفتم بازی با سایپا از لحاظ امتیازی خیلی برای ما مهم است. تمام بازیها سه امتیاز دارد و این دیدار به خاطر شرایط جدولی و هم شرایط تیم ما ایجاب می کند که حتماً در این بازی خانگی سه امتیاز را بگیریم. تیم سایپا هم از لحاظ مهره ای جوان و خوب است و با توجه به تغییراتی که داشته و حضور فراز کمالوند روی نیمکت این تیم قطعا متحول شده. او مربی سابق بنده بوده و شناخت کامل دارم و از لحاظ فنی یک وزنه برای تیم محسوب می شود و این باعث میشود که تیم سایپا بیشتر از قبل از روی ما فشار بیاورد.
وی در مود این که این فصل روزهای بدی را پشت سر گذاشته و دو ماهی را به خاطر مصدومیت و چند هفته را به خاطر کرونا از دست داد عنوان کرد: مصدومیت در بدنه فوتبال حرفه ای وجود دارد و ۸ هفته حضور نداشتم و بعد از اینکه در ایام عید کرونای من مثبت شد و برگشتم شرایط سختی از لحاظ هوازی داشتم اما با کمک مربی بدنساز مان شرایط بدنی ام به شرایط آرمانی نزدیک شد و الان خیلی شرایط ایده آل است.
باصفا در پایان افزود: بدترین اتفاق امسال در تیم ما رفتن سعید اخباری و بهترین اتفاق آمدن علیرضا اکبرپور بود. من از بچگی فوتبال ایشان را در استادیوم نگاه میکردم و پدرم خیلی علیرضا اکبرپور را دوست داشت و الان هم که آمده از نظر شخصیتی آدم بسیار سطح بالایی است و من شخصا دوست دارم که او هم مانند زمان بازی کردنش موفق باشد و تمام بچهها هم همین نظر را دارند و از جانشان در این بازی و بازی آینده مایه می گذارند.
ماشین سازی تبریز ایمان باصفا علیرضا اکبرپور (سرمربی)
منبع: ورزش 3
کلیدواژه: ماشین سازی تبریز ایمان باصفا علیرضا اکبرپور سرمربی علیرضا اکبرپور ماشین سازی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.varzesh3.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ورزش 3» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۸۳۵۰۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زنهای غریبه گرفتم
به گزارش خبرآنلاین، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
همشهری در خبری نوشت:مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
۲۳۳۲۱۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903119