زندگی و شهادت سیدمهدی جودیثانی به روایت «سفیر ثامن»
تاریخ انتشار: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۸۹۱۸۱۵
یک نویسنده کتاب گفت: کتاب «سفیر ثامن» پیرامون شهید ستوان سوم سیدمهدی جودیثانی است، وی هشتمین شهید مدافع حرم از ارتش جمهوری اسلامی بود که همان گونه که دوست داشت به شهادت رسید.
سمانه خاکبازان در گفتوگو با خبرگزاری میزان پیرامون کتاب «سفیر ثامن» گفت: کتاب «سفیر ثامن» پیرامون شهید ستوان سوم سیدمهدی جودیثانی است، وی هشتمین شهید مدافع حرم از ارتش جمهوری اسلامی بود که همان گونه که دوست داشت به شهادت رسید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی در همین راستا ادامه داد: شهید جودی ثانی در سال ۹۶ در منطقه حلب هنگامی که به عنوان مسئول توپخانه مدافعان حرم به دفاع از دین و اعتقاداتش پرداخته بود به شهادت رسید.
وی پیرامون سبک نگارش کتاب «سفیر ثامن» اظهار کرد: کتاب «سفیر ثامن» به شیوه کاملاً داستانی و تمام داستان بر اساس حقیقت نوشته شده است، کتاب روایت زندگی شهید ثانی از ابتدای ولادت تا زمان شهادت بوده و در فصل های متعدد آن به حضور شهید جودی ثامن در ارتش و گذراندن دورههای تکمیلی برای حضور در بخش توپخانه همچنین گرفتن درجه و حال هوای آن روزها مطرح شده است. کتاب «سفیر ثامن» در قالب ۸ فصل روایت شهید سید مهدی جودی ثانی را بیان میکند، این کتاب با نگاه دانای کل به طرح داستان پرداخته تا ابعاد وجودی و اعتقادات این شهید بزرگوار را توصیف و برای مخاطب بیان کند.
بیشتر بخوانید: برای مطالعه معرفى آخرین كتب منتشر شده اینجا کلیک کنیدخاکبازان پیرامون سبک زندگی شهید جودی ثانی بیان کرد: شهید جودی ثانی فردی بسیار با اخلاص بود و همین اخلاصش سبب شد همان گونه که دوست دارد به شهادت برسد، این شهید بزرگوار در وصیت نامه خود از خداوند خواسته بود به شکلی به شهادت برسد که ذرهای از وجودش بر روی زمین باقی نماند تا کل وجودش از آن خدا باشد لذا در زمان شهادت به وسیلهای توپخانه دشمن مورد هدف قرار گرفت.
وی در مورد پیوستن شهید جودی ثانی به نیروهای مدافع حرم در سوریه اظهار کرد: از آنجا که شهید سید مهدی جودی ثانی علاقه وافری به شهادت داشت، تلاش میکرد به هر شکلی که شده به سوریه برود و برای دفاع از اسلام در مقابله دشمن بایستد، لذا به حرم «امام رضا (ع)» رفته در آنجا با توسل به این امام بزرگوار خواسته خود را مطرح کرد، از سوی دیگر ارتش شرایط ویژهای را برای افرادی که بخواهند به سوریه بروند قائل میشد اما سرانجام خداوند خواسته شهید ثانی را اجابت کرده و او جزو تعداد معدودی از افراد بود که به سوریه رهسپار شد، باید یادآوری کنم که تخصص وی در بخش توپخانه عامل مهم و اثرگذار برای حضور در جبهه مدافعین حرم شد.
نویسنده کتاب «شاهرگی برای حریم» علت نامگذاری کتاب «سفیر ثامن» را مورد بررسی قرار داد و ابراز کرد: شهید ثامن هشتمین شهید ارتش بود، از سوی دیگر این شهید بزرگوار توسل بسیاری به «امام رضا (ع)» هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت کرده بود تا بتواند به جبهه حق علیه باطل در سوریه برود، لذا «امام هشتم (ع)» هم واسطهای نزد خداوند شد تا وی سرانجام به خواستهاش برسد، من هم نام کتاب را «سفیر ثامن» گذاشتم.
خاکبازان جذابترین بخش کتاب «سفیر ثامن» را قبل از زمان شهادت و پس از شهادت شهید جودی ثانی دانست و بیان کرد: در دو فصل از کتاب «سفیر ثامن» به حال و هوای قبل از شهادت و پس از شهادت شهید جودی ثانی پرداخته شده است، صبح زود یکی از روزهایی که شهید جودی ثانی در منطقه حلب قرار داشت و توپخانه مدافعان حرم را هدایت میکرد با هجوم توپخانه دشمن مواجه میشود، در این زمان هر یک از همرزمان وی به بخشی پناه میبرند، ولی شهید جودی ثانی تلاش میکند تا توپخانه را راهاندازی کند لذا بسوی تجهیزات حرکت میکند هنگامی که در حال آماده سازی توپ برای شلیک بوده توپخانه دشمن وی را به همراه توپخانه مدافعان حرم هدف گرفته و منفجر میکند و همین اتفاق سبب میشود که چیزی از پیکر این شهید بزرگوار باقی نماند.
وی در همین راستا افزود: نقطهای خاص و مهم در کتاب «سفیر ثامن» مطرح شده که به وصیت نامه شهید ثامن پرداخته است، توجه به حال و هوای این شهید و آرزویی که در دل دارد جذابترین بخشهایی است که میتواند مخاطب را شیفته خود کند و در کتاب به خوبی به آن پرداخته شده است.
خاکبازان به پیام کتاب «سفیر ثامن» اشاره و خاطرنشان کرد: کتاب «سفیر ثامن» در حقیقت تلاش دارد تا خصوصیات اخلاقی شهید ثامن را که فردی آرام بوده و در عین حال دقیق و وظیفه شناس است را بیان کند، از سویی دیگر اخلاص وی نقطه ارزشمند اخلاقی این شهید بزرگوار بوده است، همچنین در نظر گرفتن رضایت خداوند در هر مرحله از زندگیاش در سختترین شرایط از وی رزمندهای ارزنده و شهیدی بزرگوار ساخته است.
انتهای پیام/
برچسب ها: اخبار ادبیات معرفی کتابمنبع: خبرگزاری میزان
کلیدواژه: اینجا اخبار ادبیات معرفی کتاب شهید بزرگوار شهید جودی ثانی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۸۹۱۸۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت دختران حاج قاسم از اصفهان تا خانه پدری
ما دختران و مادران اصفهانی برای این انقلاب و سردمدارانش میخواهیم غوغا به پا کنیم، میخواهیم به دشمنان بگوییم که از شهادت هراس نداریم و برای رسیدن به آن هرکاری میکنیم؛ بهتر است اینطور بگویم که به کرمان رفتیم تا به دشمنان ثابت کنیم امنیت کشور ما با کارهای شما به خطر نمیافتد.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، ما دختران و مادران اصفهانی برای این انقلاب و سردمدارانش میخواهیم غوغا به پا کنیم، میخواهیم به دشمنان بگوییم که از شهادت هراس نداریم و برای رسیدن به آن هرکاری میکنیم؛ بهتر است اینطور بگویم که به کرمان رفتیم تا به دشمنان ثابت کنیم امنیت کشور ما با دو تا بمب به خطر نمیافتد؛ تا زمانی که ما نوجوانان و جوانان به همراه مادران غیورمان در میدان هستیم، نمیگذاریم به وجبی از این خاک نگاهی چپ بیفتد.
زیارت کرمان پر از برکت و همراه با خاطرات خوش معنوی و زمانی برای همدلی است؛ در این هنگام آموختم که جز گفتن شکر در مواقع سختی چیزی بر زبانم جاری نباشد چراکه ما دختران حاج قاسم و پای کار این مکتب هستیم؛ سفرمان را از بهشت روی زمین اصفهان یعنی گلستان شهدا آغاز کردیم؛ ساعاتی پیش از حرکت همه با کوله پشتیهای سبک اربعینی یکی یکی در خیمه جمع شدیم، بر سر مزار شهدای عزیزمان شهید زاهدی، خرازی، کاظمی و هم رزمانشان رفتیم و اذن رفتن خواستیم.
ساعت موعد فرا رسید و به سوی مقصد راهی شدیم؛ در طی مسیر با سربندهای یازهرا (س)، لبیک یا خامنهای، یا علیاصغر و عکسهایی از شهیدان خرازی، همت، زینالدین، کاظمی و… را به شیشه اتوبوس زدیم تا وجود آنها را کنار خودمان و در طول مسیر حس کنیم؛ کتاب میخواندیم، با همسفریها درمورد شهدا، مکتب حاج قاسم، آرمان کشور و مواردی مختلفی صحبت میکردیم و سعی داشتیم بهتر به معنویات خود بپردازیم.
پنجشنبه صبح برای اقامه نماز جماعت بیدار شدیم، عجب صحنهای بود و چه جمعیتی از استان اصفهان آمده بود، بیش از چهل اتوبوس و این لحظات آماده میشدیم برای آن اجتماع پرشور؛ چفیهها را سر میکردیم و یکی یکی با نظم خاصی کنار هم و پشتسر هم مینشستیم. خادمان پرچمهایی با شعار «فلسطین کلید رمزآلود فرج است» و عکس زیبا حاج قاسم را به دستمان میدادند تا در مراسم با افتخار آن را دست گرفته و بالا ببریم.
همه جمع شدیم و معرکه بزرگ و حماسی مادر دختری در مصلی کرمان طنین گرفت؛ همه باهم یک صدا شعار میدادیم و میگفتیم: «حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست، وای اگر خامنهای حکم جهادم دهد ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد و…» عجب صحنهای بود، چقدر دلنشین و پرغرور بود؛ آری باید بگویم که مردم و زنان میهن من چنین دلاوران غیوری هستند که همچون زینب کبری نمیگذارند علم این امت و ملت زمین بماند و خود به دل معرکه میزنند.
آرام آرم باید برای رفتن به بیت آماده میشدیم؛ بار خود را سبک کردیم، برای بغل دستی خود به یاد شهدا و با مداحی «حسین حسین میگیم میرویم کربلا» سربند برای هم بستیم، علم یا زهرا، یا مهدی و… را به دست گرفتیم، مداحی در باند پخش شد و پیادهروی ما از مصلی تا بیت آغاز شد؛ عجب قاب دشمن سوزی بود، عجب اتحادی بینمان موج میزد؛ چه مسیری را طی کردیم تا رسیدیم به بیت؛ آسمان اشک شوق میریخت، خیابانها بوی خاک و گل گرفته بودند، جمعیت دو هزار نفره ما ازدحامی را به وجود آورده بود که جای سوزن انداختن نداشت...
به بیتالزهرا (س) رسیدیم، جایی که حاج قاسم آن را به عشق حضرت فاطمه ساخت و در آن برای پرورش امت و اسلام، مراسم و فعالیتهای مختلفی را انجام میداد؛ چه جایی بود، چه معنویتی داشت، چه حس و حالی در آن نهفته بود، گویا به چند مکان به طور همزمان سفر کرده بودم… از گلیم پهن شده آبی رنگ زیبا که وصف حال دیدارهای رهبری را داشت گرفته تا فرش حرم امام حسین، حضرت زینب و ضریح قدیمی حضرت رقیه که اطراف تابوت حاج قاسم، همرزمش و شهید گمنام قرار گرفته بود.
پس از گذشت ساعاتی در این بیت نورانی، نوبت به نقطه متفاوت سفر میرسد؛ قرارمان ساعت عاشقی ۱:۲۰ در گلزار شهدای کرمان بود؛ همه اتوبوسها آرام آرام رسیدیم که در بدو ورود توفیق دیدار شهید گمنام ۱۹ ساله نصیبمان شد؛ چه مهمانیای بود آن شب… جوانی گمنام و هم سن و سال ما به استقبالمان آمده بود و چه لحظهای از این زیباتر؟!ته دلم میگفتم «حاجی خوب بلده از دختراش استقبال کنه! شکلات، شیرینی پنجرهای، کیک، چایی و…؛ الحمدلله که چنین پدری دلسوز و مهربانی داریم.»
در بین برنامهها یادی کردیم از دختر کوچولویی که به گلزار شهدا رفته بود تا شکلات پخش کند و برای سردار هم شکلات برد و سردار شکلات را با دستان خود در دهان نگین گذاشت؛ آری آن شب نگین هم میزبان ما بود و چقدر گریه کردیم با گریههایش و چه خاطراتی مرور شد...
دقایقی بر سر مزار رفتیم و خوب درد و دل این روزهایمان را برای حاجی گفتیم، عاقبت بخیری خواستیم، توفیق شهادت و…. پس از زیارت مزار او، نوبت به زائرانش رسید و همه ما بهدنبال مزار دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی میگشتیم؛ مزاری که خیلی بزرگ نبود، حوالی قد و قواره یک دختر نحیف ۱.۵، ۲ ساله؛ چه صحنهای بود، چقدر دردناک بود، فکر من پیش آن مردی بود که کل خانوادهاش را در یک روز از دست داده و در آن لحظات ما بودیم که با دلی جا مانده در گلزار شهدا کرمان راه افتادیم و به اصفهان آمدیم…
کد خبر 750958