خلع سلاح شدیم
تاریخ انتشار: ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۹۵۴۴۱۱
محمدرضا شمس با بیان اینکه آماده مواجهه با بحران کرونا نبودیم، میگوید: این اپیدمی به ما حمله کرد و خلع سلاح شدیم، زمانی هم که خلع سلاح شوید، نمیتوانید کاری کنید.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا درباره مواجهه ادبیات با بحرانهایی مانند بلاهای طبیعی و بیماریهای همهگیر از جمله کرونا، اظهار کرد: تاثیر کرونا بر ادبیات کاملا مشخص است که تاثیر خوبی نیست و منفی است زیرا عملاً جریان نشر خوابیده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او با اشاره به تاثیر اپیدمی بر خود نویسندهها گفت: نویسندهها در یک وادی احساسی قرار گرفتهاند و در نوشتن با احساساتشان سروکار دارند نه با عقل و منطق، احساسات نویسنده است که او را در نوشتن رهبری میکند. در شرایطی که نویسنده وضعیت مشخصی به لحاظ اقتصادی ندارد نمیتواند با مخاطب خود ارتباط برقرار کند و دچار افسردگی میشود.
شمس در ادامه اظهار کرد: برخی میگویند کرونا فرصت خوبی را برای نویسندهها فراهم آورده و میتوانند در خانه بنشینند و بنویسند و کارهای عقبافتاده خود را انجام دهند و نوشتههای جدید داشته باشند، اما زمانی که نویسنده میخواهد دست به قلم ببرد آنقدر افکار و احساساتش پراکنده است که نمیتوانند بنویسد. دورنمای خوبی از این بیماری وجود ندارد. این بیماری حالا حالاها هست و همتی هم برای از بین بردنش نیست که این موضوع ناامیدکننده است و تاثیر مستقیمی بر کار نویسندگان میگذارد. آنقدر درگیری فکری نویسنده زیاد است که نمیداند چه اتفاقی دارد میافتد، به همین دلیل نمیتواند زمان بگذارد و بنویسد و اگر چیزی بنویسد، متنی نیست که راضیکننده باشد و تا زمانی که نویسنده از متن راضی نباشد، کارش را بیرون نمیدهد. با توجه به این وضعیت کتاب جدیدی تولید نمیشود و چون کتاب جدیدی تولید نمیشود، کتابی خوانده نمیشود. از طرف دیگر بچهها نمیتوانند بیرون بروند و کتاب بخرند؛ البته با این وضعیت اقتصادی، خریدن کتاب در اولویت خانوادهها نیست.
او در عین حال خاطرنشان کرد: البته نویسندهها میتوانند به کارهای دیگری رو بیاوردند و به زندگی امیدوار شوند؛ مثلا من شیوه دیگری را در پیش گرفتم و کلاسهای مجازی برای علاقهمندان نویسندگی برگزار میکنم، از طرف دیگر کانال قصهگوییام را دارم و اینطور وقتم را پُر میکنم و کمتر به سراغ نوشتن میروم. من نویسنده کمکاری نبودهام اما در یکی دو سال دو کار کوتاه هم ننوشتهام.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان همچنین درباره اینکه خود کرونا میتواند سوژهای برای نوشتن باشد، گفت: بله، اما برای اینکه بتوانید درباره کرونا بنویسید باید با آن درگیر شوید، من ایدهای درباره کرونا ندارم و دیگر همکاران نیز کمتر سراغ آن رفتهاند. البته در مورد تبعات کرونا در خانوادههایی که در یک آپارتمان کوچک زندگی میکنند، بچههایی که به مدرسه میرفتند اما الان در خانه هستند، خانوادههایی که یک فرزند دارند و... میشود نوشت.
او با بیان اینکه برنامهای برای این بیماری وجود ندارد، گفت: ما احساس خطر نمیکردیم، حتی مدتی آن را کتمان میکردیم، به همین دلیل آماده نبودیم و برایش برنامهریزی نکردیم. نه نهادهای ادبی و ناشران و وزارت ارشاد و نه وزارت بهداشت و صدا و سیما هیچکدام برنامهای ندارند و از قبل آماده نبودهاند. این اپیدمی به ما حمله کرد و ما را خلع سلاح کرد و زمانی که خلع سلاح باشید، نمیتوانید کاری انجام دهید. یک سال و نیم گذشته اما نه نهادهای ادبی و نه ارشاد نتوانستهاند کاری بکنند.
این نویسنده درباره اینکه آیا کرونا میتواند یک سوژههای جهانی باشد و باعث نزدیکی ادبیات ایران به ادبیات سایر کشورها شود، اظهار کرد: بله، این موضوع میتواند اتفاق بیفتد اما متولی میخواهد. منِ نویسنده نوعی که نه زبان بلدم و نه از نظر مالی وضعیت خوبی دارم که بتوانم کارم را به دیگری بدهم که ترجمه کند، چه کاری از دستم برمیآید؟ این کار یک متولی میطلبد و ارشاد میتواند این کار را انجام دهد؛ مثلا با نویسندهها ارتباط برقرار کند و با کشورهای دیگر تعامل داشته باشد اما منِ نویسنده نمیتوانم این کار را انجام دهم، نهایتا میتوانم قصهاش را بنویسم. الان بهترین موقعیت است که ارشاد برای این موضوع برنامهریزی کند؛ مثلاً مسابقات داستاننویسی درباره کرونا بگذارد.
او با اشاره به گذشتن بیش از یک سال از آمدن کرونا و نبود اراده برای از بین بردن آن، گفت: زمانی که در سطح کلان برنامهای نداریم قطعاً برای ادبیات و فرهنگ هم برنامه نداریم. این کارها یک اراده ملی میخواهد که وجود ندارد، یک متولی میخواهد اما کسی این مسئولیت را بر عهده نمیگیرد. البته ما نویسندهها هم از قبل به صورت پراکنده کار میکردیم و یک حرکت مستمر و پیگیر در ادبیات وجود ندارد.
شمس در پایان گفت: موقعیت ما مانند کسی است که وسط آتش افتاده است، منِ نوعی که در میانه آتش هستم نهایتاً میتوانم دو سطل آب بیاورم یا یک پتو بیاندازم اما کسانی که بیرون ایستادهاند و امکانات دارند، چرا حرکتی نمیکنند؟ اگر کسی کاری انجام داده، ابتکاری و فردی بوده است، اما نهادهای ادبی و هنری باید برنامهریزی کنند. قرار نیست کرونا از بین برود، کرونا همچنان باقی میماند مانند آنفلوآنزا. بچهها باید بتوانند به زندگی سابق خود برگردند و کتاب بخوانند. حرکتهایی که انجام شده تکستارههایی بوده است که این طرف و آن طرف درخشیده، ما برای حل این موضوع یک آسمان پرستاره میخواهیم.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: محمدرضا شمس ادبیات و کرونا وجود ندارد نویسنده ها خلع سلاح
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۹۵۴۴۱۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
درباره پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی/ تراژدی پست مدرن
به گزارش قدس آنلاین، پل استر یکی از نویسندگان محبوب جهان بود و آثار او به بیش از ۴۰ زبان ترجمه شد. نویسندهای که بسیاری او را با شاهکارش «سهگانه نیویورک» (شهر شیشهای، ارواح و اتاق دربسته) میشناسند و من با رمانهای دلچسب «تیمبوکتو»، «سانست پارک» و «موسیقی شانس».
پل استر مثل بسیاری از نویسندگان آمریکایی علاقهمندان زیادی در ایران دارد، به طوریکه ناشرانی مانند نشر افق و چشمه، کتابهای او را با رعایت قانون کپیرایت و فاصله کمی از انتشار جهانی، در ایران ترجمه میکردند و به چاپ میرساندند.
او نخستین کتابش را در سن ۳۵سالگی و در سال ۱۹۸۲ نوشت؛ یک زندگینامه اما با روایت داستانی به نام «اختراع انزوا». دو سال بعد، سهگانه نیویورک را نوشت که سبب شد نام پل استر در محافل ادبی انگلیسیزبان مطرح شود. پس از انتشار این سهگانه، منتقدان و کتابخوانها آثارش را با جدیت بیشتری دنبال کردند.
سهگانه نیویورک، مشهورترین اثر پل استر، از سه رمان به هم پیوسته تشکیل شده است: شهر شیشهای، ارواح و اتاق دربسته؛ داستانهایی بهیاد ماندنی و اسرارآمیز که به شکلی نفسگیر، خواننده را درگیر اتفاقات خود میکنند. سه رمان کوتاه معمایی، فلسفی و کارآگاهی که شخصیت هر داستان در شهر نیویورک دچار ماجراهای عجیب و غریبی میشوند؛ اتفاقهایی که سرانجام آن جنون، سرگشتگی و بحران هویت است. این کتابها جسورانه نوشته شده و سرشار از پیچیدگیهای انسانی و عاطفی هستند.
جهان خاص «پل استر»
در ابتدا برچسب ژانر کارآگاهی را بر آثار استر گذاشتند اما با انتشار آثار دیگرش مشخص شد او نویسندهای است که جهانی مخصوص به خود دارد؛ جهانی که مهمترین مؤلفههای آن پرداختن به بحران هویت، فقر، مفهوم انزوا، شکستن فضا و زمان و تأکید او بر پدیده شانس است.
قهرمانهای کتابهای استر اغلب خود را گرفتار داستان سرنوشت یا نقشههای دیگری مییابند؛ چیزی فراتر از توان و تصورشان، چیزی که آنها را به این پرسش میرساند که
«من کیستم؟» (این ویژگی در اثر «موسیقی شانس» بسیار مشهود است) او در همه این سالها در آثارش قهرمانی خلق کرده که هر کدامشان میتواند آینهای مقابل مخاطب بگذارد و مخاطب با خواندن داستان شخصیتها به کشف خود دست پیدا کند.
اما یکی ازآثار دلچسب پل استر، رمان «تیمبوکتو»ی او است. یک داستان تمثیلی مدرن که میخواهد با بیان ساده، از معانی ژرف صحبت کند.
قهرمان داستان «تیمبوکتو» سگی به نام آقای بونز است که همراه و همدم همیشگی مردی بیخانمان از بروکلین به نام ویلی جی.کریسمس میشود. ویلی از نظر جسمانی وضعیت خوبی ندارد و همزمان با وخیمتر شدن حالش، به همراه آقای بونز به سوی بالتیمور راه میافتد. داستان سفر آنها توسط آقای بونز روایت میشود. پل استر با قرار دادن سگ به عنوان یک شخصیت داستانی، موفق شده یکی از غنیترین و هیجانانگیزترین داستانها در ادبیات آمریکا را خلق کند. این کتاب از نگاه حیوانات، دنیای انسانها را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد.
نوشتن از جزئیترین خاطرات
پل استر که در سال ۲۰۱۷ نامزد جایزه معتبر بوکر شد جزو نویسندگانی بود که ید طولانی در نوشتن آثار زندگینامهای داشت. او در آثاری مانند «اختراع انزوا»، «بخور و نمیر» و «خاطرات زمستان» با دقت و ریزبینی به بررسی جزئیترین خاطرات خودش دست زده است؛ از سرمای کف اتاق در ۶سالگی گرفته تا تجربه گرسنگی و فقر تا علاقه دیوانهوارش به بیسبال و موسیقی.
آقای نویسنده علاوه بر ورزش و موسیقی با دنیای سینما هم بیگانه نبود.
او خالق بیش از ۳۰اثر بود که از این میان چندین عنوان به فیلم تبدیل شدهاند که «موسیقی شانس» از آن جمله است.
استر خودش فیلمنامههایی نوشت که با فیلمنامه «دود» (۱۹۹۵) با بازی هاروی کایتل، ویلیام هرت و جیانکارلو اسپوزیتو آغاز شد. سپس همراه وانگ بهطور مشترک دنبالهای به نام «آبی در چهره» را کارگردانی کرد.
سال ۱۹۹۸، آستر همراه کایتل، سوروینو و ریچارد ادسون فیلمنامه «لولو روی پل» را نوشت و کارگردانی کرد. او سال ۲۰۰۷ در فیلم «زندگی درونی مارتین فراست» با بازی دیوید تیولیس، ایرنه جاکوب و مایکل ایمپریولی بار دیگر همین وظیفه را انجام داد.
استر در مورد ورودش به دنیای فیلمسازی گفته بود: «من بیشتر یک نویسندهام. نویسندگی کار من است. فیلمسازی برای من یک راه دیگر برای قصهگویی است».
پس از کتاب «مردم حمام خون» آخرین کتاب پل آستر که با عنوان «باومگارتنر» منتشر شده، به پروفسوری میپردازد که با خاطره تلخ مرگ همسرش مبارزه میکند. استر در زمان نوشتن این رمان با بیماریاش دست و پنجه نرم میکرد و هنگام نوشتن رمان در مصاحبههایش تأکید کرده بود این رمان شاید آخرین اثرش باشد. او گفته بود: «احساس میکنم وضعیت سلامتیام آنقدر مخاطرهآمیز است که بگویم شاید این آخرین چیزی باشد که مینویسم و اگر این پایان باشد پس با این مهربانی انسانی که به عنوان نویسنده در محافل صمیمی دوستانم احاطهام کرده، باید بگویم ارزشش را داشت».