کنار وزیر دفاع نشسته بود که افسری آمد و آهسته به وزیر گفت: «کار تمام شد. همه را در نزدیکی نشوه دفن کردیم».دقایقی بعد، نامهای با مهر «سری»خطاب به فرماندهان تمام سپاههای چهارگانه ارسال شد
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، محمدعلی صمدی، پژوهنده دفاع مقدس، در یادداشتی به مناسبت سی و نمهمین سالگشت عملیات «الی بیت المقدس» نوشت: بیشتر از 3 روز میشد خواب به چشمان «صلاح» نیامده بود اما وقتی کلاهقرمزها برای بردنش آمدند، آنقدر هوش و حواسش بجا بود که بفهمد کار تمام است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
همان چند ساعت قبل که از مرز رد شد و به قرارگاه برگشت، یقین داشت همه کاسهکوزهها بر سر او خواهد شکست.
صلاح میدانست کم نگذاشته و در حد تجربه و دانش یک سرلشکر، همه توانش را برای ماموریتش به کار برده اما حالا این حرفها اهمیتی نداشت. تمام هزینههای ارتش در 2 سال گذشته، در عرض ۶ ماه به باد فنا رفته بود و آخرین و مهمترینش هم امروز به کلی دود هوا شد. حدس زدن اینکه رئیسجمهور الان در چه سطحی از غضب و جنون قرار دارد، کار سختی نبود. نه راهی برای فرار داشت، نه جایی. همه هستی و زندگیاش همین ارتش بود. اهل این هم نبود که بلایی سر خودش بیاورد. چارهای نداشت جز آنکه بدون کوچک کردن خودش، با دژبانهای بعثی برود. سعی کرد تا جایی که امکان دارد سر و وضعش را مرتب کند. حتی فرصت نکرده بود دوش بگیرد، اصلاح کند یا لباس تمیز بپوشد اما میدانست مجالی برای این کارها پیدا نخواهد کرد. جلوی آینه، کلاهش را روی سرش خوب جا داد، یونیفرم نهچندان تمیز و چروکش را با دست کمی مرتب کرد و از اتاق زد بیرون. تیم دژبانهای وزارت دفاع و فرماندهشان با چشمانی که هیچ حس خاصی را نمیشد از آنها فهمید، دورهاش کردند و به راه افتادند... باقی ماجرا در جایی ثبت نشده است. تنها چند ساعت بعد، سرهنگ «رضا الصبری» در قرارگاه
سپاه سوم در «بصره»، کنار وزیر دفاع نشسته بود که افسری آمد و آهسته به وزیر گفت: «کار تمام شد. همه را در نزدیکی نشوه دفن کردیم». دقایقی بعد، نامهای یک صفحهای با مهر «سری» از طرف «دبیر ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح» سرتیپ «قدوری جابر» خطاب به فرماندهان تمام سپاههای چهارگانه نیروی زمینی ارتش
عراق ارسال شد. در صدر نامه، کنار «موضوع»، درج شده بود: «اجرای حکم». و خط اول به این قرار بود: حکم اعدام مجرمان ذیل در سحرگاه 24 مه 1982 به اجرا درآمد. نام سرلشکر «صلاح القاضی» در ابتدای فهرست قرار داشت و عنوانش همان بود که تا دیروز در مکاتبات ذکر میشد: «فرمانده سپاه سوم» اما حالا یک پسوند «سابق» هم به آن اضافه شده بود. ۳ روز بعد، جمعی از افسران «سپاه سوم» به کاخ ریاستجمهوری فراخوانده شدند و فرمانده کل قوا، در برابر دوربینها، با دست خود نشان شجاعت به سینهشان نصب کرد. هیچ صحبتی از «فرمانده سابق» به میان نیامد اما بعد از مرخص کردن غیرنظامیان حاضر در جمع، «صدام» که لحنش از فرط غضب، ترسناکتر از چهرهاش شده بود، رو به ژنرالهای مدالگرفتهای که شق و رق جلویش به صف شده بودند فریاد زد: «اعطای این مدالها به شما صرفا برای تسکین افکار عمومی است. کاش در محمره کشته میشدید ولی عقبنشینی نمیکردید. آیا شما واقعا لیاقت دریافت نشان شجاعت دارید؟ نه! به هیچوجه! وجدان من آرام نمیگیرد مگر وقتی سرهای له شده شما را زیر شنی تانکها ببینم».
همه این کابوس، در همین چند هفته گذشته خلق شده بود. تمام این فرماندهان تا ۲ ماه قبل، فاتحان «قادسیه صدام» بودند و برای دفاع از متصرفات ارتش عراق در اراضی ایران، تشویق و تشجیع میشدند و بسیاری از آنان برای فتح شهرهای استان خوزستان مدال شجاعت بر سینه داشتند. همان ژنرال «صلاح القاضی»، فاتح خرمشهر به شمار میرفت و تصور میشد نامش در تاریخ حزب بعث برای همیشه جاودانه شود اما در عرض ۳ هفته، ورق برگشته بود. ایرانیان روز 30 آوریل، از شمال و شرق به خطوط دفاعی ارتش بعث هجوم آوردند. البته این اتفاق تازهای نبود. ایرانیان از ۶ ماه قبل چندین بار به متصرفات سپاه سوم یورش برده و چند صد کیلومتر مربع از خاک خودشان را هم پس گرفته بودند اما این بار ماجرا فرق میکرد. منطقه محصور میان ۲ رودخانه
کارون و اروند، حالا همه سرمایه بعثیان به شمار میرفت، همه آنچه از این جنگ پرهزینه و تلفات برایشان باقی مانده بود. ساحل غربی رودخانه کارون محکمترین دژ نظامی سپاه سوم محسوب میشد و کسی به فکرش خطور نمیکرد نظامیان ایرانی که اکثریتشان نیروهای داوطلب غیرحرفهای بودند، بتوانند مزاحمت زیادی برای این منطقه به وجود آورند. درست است که دهها هزار بسیجی، پاسدار و ارتشی کمتجربه ایرانی، از پیروزی در ۳ عملیات پیشین خود بشدت روحیه گرفته بودند و خیال رسیدن به خرمشهر را در ذهن خود میپروراندند اما 80 هزار نظامی عراقی که غالبا جنگجویان آموزش دیده و یگانهای ویژه و نخبه ارتش به شمار میرفتند، در پشت چندین و چند لایه موانع، با هوشیاری در انتظار مهاجمان نشسته بودند. قبل از رسیدن به نخستین خطوط عراق، ایرانیان باید از ۲ رودخانه عبور میکردند؛ یکی «کرخه کور» در شمال که کمعرض بود و نه چندان پرآب و دیگری رودخانه خروشان و عریض کارون. تجربه و عقلانیت نظامی کلاسیک و شناختی که از توان و استعداد نیروهای ایرانی در 20 ماه قبل و حتی همین ۳ ماه پیشین داشتند، خیال عراقیها را آسوده میکرد که ایرانیها راهی جز عبور از «کرخه کور» ندارند و آبهای سرکش کارون، مانند یک سپاه جنگاور، ماموریت دفاع از پهلوی شرقی ارتش عراق را بر عهده خواهند گرفت. محاسبات ژنرال «صلاح القاضی» و افسران کارآزموده تحت امرش درست بود. بعثیها با پوزخند، چشمی به آسمان داشتند که مبادا ایرانیان با هلیبرن، در غرب کارون پیاده شوند و سلاحها و آتشبارهای خود را روی «کرخه کور» متمرکز کرده بودند اما آنچه در عمل اتفاق افتاد، فراتر از همه آموزشها، دورههای دافوس و تحلیلهای مستشاران روس و اروپایی بود. ایرانیان طبق پیشبینیها از «کرخه کور» گذشتند و با مقاومت سرسختانه ارتش عراق، با دادن تلفات سنگین، از پیشروی بازماندند اما کمتر از یک روز پس از آغاز نبرد، خبری به سرلشکر صلاح رسید که از آن لحظه تا زمانی که جلوی جوخه آتش ایستاد، خواب راحت و آرامش را از او سلب کرد. چطور ممکن بود؟ دهها هزار نیروی ایرانی، در همین چند ساعت قبل، از رودخانه کارون گذشته و با سرعت به غرب حرکت کرده بودند و حالا فقط چند ساعت با مرز بینالمللی فاصله داشتند. در عرض چشم برهم زدنی، پهلوی آسیبناپذیر سپاه سوم دریده شده و ۲ لشکر مکانیزه (یعنی نیمی از کل استعداد سپاه سوم) از شمال و جنوب و شرق، در محاصره ارتشیان و سپاهیان ایران گرفتار شده بودند. این نیروها اگر به مرز میرسیدند، تا رسیدن به «بصره» دومین شهر عراق، راه و از همه مهمتر، مانع زیادی در مقابل خود نداشتند. کارون با فرزندان خود مهربانی کرده و ورق را برگردانده بود. هیچ انتخابی در مقابل وزیر دفاع عراق نبود مگر آنکه به سپاه سوم دستور دهد شبانه لشکرهای تحت محاصره را با سرعتی بیشتر از آنکه ایرانیان از کارون عبور کرده بودند، عقب بکشند و در شرق بصره مستقر کنند که مبادا قلب تپنده عراق به دست حریف بیفتد. صبح روز هفتم نبرد، ایرانیان متوجه جای خالی لشکریان بعثی شدند و گذرکنندگان از کرخه کور و کارون، در منطقهای که عراقیها آن را «دشت طاهری» لقب داده بودند، به هم ملحق شدند. ژنرال صلاح القاضی، آنقدر باهوش بود که همان روز متوجه شود سرنوشت جنگ تعیین شده است. 70 درصد متصرفات عراق در غرب کارون از دست رفته و گرداگرد شهر خرمشهر را رزمندگان خسته و خونآلود ایرانی فراگرفته بودند که دندان بر دندان میساییدند و برای ورود به شهر لحظهشماری میکردند. تکلیف معلوم بود اما صدام تمام آبروی خود را روی خرمشهر قمار کرده بود و نمیتوانست بسادگی از این شهر بگذرد. ضمن اینکه حالا صحبت از رسیدن ایرانیان به بصره هم در میان بود. «صلاح» برای زندگی خودش هم که شده، باید تمام تلاش خود را میکرد. سپاه سوم، بیش از ۲ هفته دیگر در برابر خشم و اراده رزمندگان ایرانی مقاومت کرد اما سرنوشت جنگ را رودخانههای پرخروش رقم زده بودند. «کارون» مهربان، متجاوزان را به عقب راند و «اروند» خشمگین آنان را در آبهای وحشی خود غرق کرد. باقیماندگان هم روز سوم خرداد، دستها را بالا برده و در صفی که انتهایش به افق میرسید، خود را به فاتحان خرمشهر تسلیم کردند. به محض تایید تخلیه کامل خوزستان از نظامیان عراق، وزیر دفاع، کلاهقرمزها را سراغ «فرمانده سپاه سوم» فرستاد. قهرمان «نبرد دوم قادسیه»* در دفتر کارش در بصره، انتظارشان را میکشید. بیشتر از ۳روز میشد که خواب به چشمان «صلاح» نیامده بود... --------------------------------
* نامی که صدام به عملیات هجومش به خاک ایران در سال 59 داده بود. وطن امروز
منبع: مشرق
کلیدواژه: کرونا
انفجار افغانستان
فلسطین
خرمشهر
سوم خرداد
وزیر دفاع
ارتش عراق
سپاه سوم
کرخه کور
چند ساعت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا
منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۰۱۱۵۹۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرا افراد مسن سرعت حرکت بدنشان کم میشود؟
به گزارش گروه اجتماعی ایسکانیوز، این مطالعه که در مجله JNeurosci منتشر شده است، یکی از اولین مطالعاتی است که به طور تجربی دلایل کندی حرکت را در میان بزرگسالان بالای ۶۵ سال بررسی کرده است. محققان دریافتند که افراد مسن ممکن است تا حدودی کندتر حرکت کنند، زیرا برای آنها برای حرکت کردن باید انرژی بیشتری نسبت به افراد جوان صرف کنند.
بیشتر بخوانید: چگونه در
پیری جوان شویم؟
علا احمد(Alaa Ahmed)، یکی از نویسندگان این مطالعه، استاد دانشکده مهندسی مکانیک پاول ام رادی میگوید: نحوه حرکت ما، از حرکات چشم گرفته تا راه رفتن و صحبت کردن، دریچهای به روی پیری و پارکینسون میگشاید. ما در تلاشیم تا اساس عصبی آن را درک کنیم.
برای این مطالعه، محققان از شرکت کنندگانی در محدوده سنی ۱۸ تا ۳۵ و ۶۶ تا ۸۷ سال خواستند تا یک کار ساده را انجام دهند: دستیابی به یک هدف روی صفحه نمایش که شبیه به انجام یک بازی ویدیویی بود. با تجزیه و تحلیل الگوهای این دستیابیها، محققان کشف کردند که به نظر میرسد افراد مسنتر حرکات خود را تحت شرایط خاصی تغییر میدهند تا منابع انرژی محدودتر خود را حفظ کنند.
دکتر اریک سامرساید(Erik Summerside)، سرپرست تیم تحقیقاتی، که دکترای خود را در زمینه یکپارچهسازی دریافت کرده است، میگوید: همه ما، چه جوان و چه پیر، ذاتا به دنبال دریافت بیشترین پاداش از محیط خود و در عین حال به حداقل رساندن میزان تلاش برای انجام این کار هستیم.
این مطالعه دو فرضیه را در مورد این که چرا سالمندان کندتر حرکت میکنند، بررسی کرد.
اولین مورد نشان میدهد که عضلات افراد مسن ممکن است با کارایی کمتری کار کنند و کالری بیشتری بسوزانند در حالی که وظایف مشابه جوانان را انجام میدهند. مورد دوم پیشنهاد میکند که پیری ممکن است مدار پاداش در مغز انسان را تغییر دهد، زیرا افراد دوپامین کمتری تولید میکنند که یک ماده شیمیایی در مغز است که مسئول ایجاد احساس رضایت پس از انجام یک کار به شمار میرود.
در طول این آزمایش، شرکت کنندگان از یک بازوی رباتیک برای حرکت مکاننما به سمت هدفی روی صفحه رایانه استفاده کردند. اگر موفق میشدند، پاداش کوچکی مانند انفجار هدف و پخش صدای «بینگ بینگ» دریافت میکردند. هر دو گروه سنی زمانی که فهمیدند این صدا را خواهند شنید زودتر به هدف خود رسیدند، اما به روشهای مختلف به این هدف رسیدند. بزرگسالان جوانتر دستهای خود را سریعتر به سمت پاداش حرکت میدهند، در حالی که بزرگسالان مسنتر عمدتا زمان واکنش خود را بهبود میبخشند.
هنگامی که محققان وزنهای هشت پوندی را به بازوی رباتیک شرکت کنندگان جوان اضافه کردند، تفاوت بین دو گروه سنی ناپدید شد که توجه محققان را برانگیخت.
دکتر رابرت کورتر(Robert Courter)، سرپرست تیم تحقیق، توضیح میدهد: به نظر میرسد که مغز میتواند تغییرات بسیار کوچکی را در میزان انرژی که بدن مصرف میکند تشخیص دهد و حرکات ما را بر اساس آن تنظیم میکند. حتی زمانی که فقط با چند پوند اضافی حرکت میکنید، واکنش سریعتر به گزینهای ارزانتر برای رسیدن به پاداش تبدیل شد، بنابراین جوانان روشی مشابه افراد مسن را تقلید کردند.
یافتهها نشان میدهند که به نظر میرسد هزینههای تلاش برای رسیدن، عامل تعیینکننده در کاهش حرکت افراد مسن است. در حالی که این مطالعه نمیتواند به طور کامل مراکز پاداش مغز را به عنوان مقصر رد کند، اما اگر دانشمندان بتوانند مکان و نحوه ظهور این تغییرات از بدن را شناسایی کنند، ممکن است بتوانند درمانهایی را برای کاهش تلفات پیری و بیماری ایجاد کنند.
احمد میگوید: با کنار هم گذاشتن همه این موارد، نتایج ما نشان میدهد که هزینههای تلاش برای رسیدن به هدف، حرکت افراد مسنتر را کُند میکند.
این تحقیق به طور بالقوه میتواند ابزارهای جدیدی را برای تشخیص طیف وسیعی از بیماریها از جمله بیماری پارکینسون، اماس، افسردگی و اسکیزوفرنی در اختیار پزشکان قرار دهد. همانطور که ما به کشف رازهای پیری و حرکت ادامه میدهیم، مطالعاتی مانند این ما را یک گام به درک و پرداختن به چالشهای ناشی از افزایش سن نزدیکتر میکند.
منبع: ایسنا
انتهای پیام/
کد خبر: 1228542 برچسبها دانستنی ها