تبلیغاتت را بسپار به تپسل
تاریخ انتشار: ۴ خرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۰۲۲۱۸۵
در این بین تبلیغات به روش سنتی از رسانه هایی که پیش از شبکههای اجتماعی، قدرتمندترین رسانههای دنیا بودند با سرعتی سرسامآور تغییر کرد و امروزه ما شاهد روشهای تبلیغاتی نوآورانهای در شبکه های اجتماعی و فضای مجازی هستیم.
در این رابطه شرکت «پگاه داده کاوان شریف» با ارائه روشهای نوین برای بهتر دیدهشدن تبلیغات در بستر فضای مجازی توانسته خدمات مختلفی به صاحبان کسبوکارها ارائه دهد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از طرفی این شرکت با شناسایی رسانههای تاثیرگذار اعم از شبکه های اجتماعی، صفحات شخصی چهرههای مشهور، کانالهای معروف در فضای مجازی و هر بستری که تعداد قابل توجهی دنبالکننده و عضو دارد توانسته فعالیت موفقی را در حوزه بازاریابی دیجیتال سامان دهد.
شرکت «پگاه داده کاوان شریف» از سال 93 کار خود را آغاز کرده و در سال ۹۵ دانش بنیان شده است.
حمید قنبری، معاون بازاریابی و فروش شرکت پگاه داده کاوان شریف میگوید: «چند سال پیش بیشتر روشهای تبلیغاتی کسبوکارهای ایرانی در فضای مجازی به شکل بنر بود و ما از همان زمان تصمیم گرفتیم ایده تبلیغات ویدئویی در بستر شبکههای اجتماعی مختلف را طراحی و اجرا کنیم. نمایش ویدئو برای تبلیغات اثرگذاری بسیار بیشتری در مقایسه با بنر داشت و پیش از ما نیز خدماتی در این زمینه ارائه نشده بود. اجراکردن این ایده نیازمند زیرساختهای زیادی بود که از جمله آنها میشود به اینترنت پر سرعت اشاره کرد؛ اینترنتی که بتواند نمایش ویدئوها را پشتیبانی کند و برای کاربران مشکل و دردسر هم ایجاد نکند. این کار پیچیدگیهای فنی زیادی هم داشت که بهمرور توانستیم از عهده آن بربیاییم. در حال حاضر «تپسل» با داشتن میلیونها کاربر فعال و طیف گستردهای از رسانههای دیجیتال، اعتماد بسیاری از برندهای ایرانی و بینالمللی را به خود جلب کرده است.»
چالشهای فعالیت در حوزه بازاریابی دیجیتال در ایران
یکی از مشکلات جدی راهاندازی استارتآپ در حوزه بازاریابی دیجیتال در ایران، مسأله فیلترینگ است. با توجه به این که در تبلیغات مجازی، شبکههای اجتماعی هریک به نوعی اهمیت ویژهای پیدا میکنند فیلترشدن ناگهانی هر کدام باعث می شود بخش قابل توجهی از ایده و برنامه ریزی تبلیغاتی دچار مشکل شود.
یکی دیگر از مسائلی که فعالیت در این زمینه را تحت تاثیر قرار میدهد مشکلات عدم سرویسدهی به ایرانیهاست؛ برای مثال بعضی از سایتهای بینالمللی نظیر گوگل آنالیتیکس (Google Analytics) یا در ایران فیلتر میشود یا به کاربر ایرانی خدمات ارائه نمیدهد.
در حالی که این بستر میتواند اطلاعات و آمار خوبی را برای ارائه خدمات پیشرفتهتر در زمینه بازاریابی مجازی فراهم کند.
غیر از این موارد وجود دیدگاههای خاص در بین مشاغل سنتی که از فضای مجازی و تبلیغات آن دور هستند باعث میشود دیرتر برای حضور و فعالیت در فضای مجازی قانع شده و اقدام کنند.
همین موضوع باعث شد تا شرکت پگاه داده کاوان شریف، خدمات کالج تپسل را ارائه دهد تا با آموزش رایگان و آگاهیبخشی در این زمینه بتواند مشاغل سنتی را قانع کند که این بستر تا چه حد می تواند در افزایش دیدهشدن کسبوکارشان موثر باشد.
چشمانداز تپسل برای ارتقا
در زمانه ما رسانه در فضای دیجیتال خیلی سریع خلق شده و رشد میکند. بههمین دلیل ما در تلاشیم تا رسانههای جدیدی به این حوزه اضافه کنیم و الگوریتمهای تازهای برای نمایش بهتر و بیشتر بسازیم. الگوریتم دقیقی که کمک می کند بدانیم کی، کجا و به چه کسی تبلیغات را نشان بدهیم تا اثرگذاری بیشتری داشته باشد میتواند هر روز کاملتر و پیشرفتهتر بشود و برای این بخش هم ایدههای تازهای داریم. هوشمندسازی پلتفرمها و افزایش حجم دادهها نیز از دیگر برنامههای ما برای آینده پیش روی تپسل است.
مزیت های «تپسل» در یک نگاه
تنوع در ارائه خدمات: خدمات متنوع تپسل در بسترهای مختلفی مانند اپلیکیشن، وب و شبکههای اجتماعی باعث شده است به شبکه گستردهای از خدمات در همه پلتفرمها تبدیل شود.
استفاده از هوش مصنوعی در تبلیغات: تپسل، الگوریتمهای هوش مصنوعی را توسعه داده تا بتواند بر اساس سه سوال مهم در تبلیغات کار کند: اینکه چه پیامی را چه زمانی و در کجا به افراد مختلف نشان بدهیم. بهطور متوسط میزان درآمدی که توسعهدهنده از هر هزار نمایش کامل ویدئوی تبلیغاتی کسب میکند را درآمد موثر هزاره (eCPM) میگویند. این شاخص بهنوعی کیفیت پیادهسازی تبلیغات در یک اپلیکیشن و بهینهبودن نمایش یک تبلیغ در یک اپلیکیشن را مورد بررسی قرار میدهد. اگر پیادهسازی تبلیغات در اپلیکیشن بهگونهای باشد که بیشتر کاربران از تبلیغات استقبال کنند و به عبارت دیگر، اهداف پویشهای تبلیغاتی اعم از کلیک کاربر بر لینک نهایی، نصب اپلیکیشن، استفاده از کد تخفیف و ... در یک اپلیکیشن بیشتر محقق شود، قیمت نمایش تبلیغات در آن اپلیکیشن بیشتر و کسب درآمد موثر هزاره آن نیز بیشتر خواهد بود.
تبلیغات نتیجهگرا : تبلیغات نتیجهگرا یا پرفورمنس مارکتینگ نوعی از تبلیغات دیجیتال است که در سالهای اخیر در جهان رایج شده است که در ایران تپسل سرآمد این حوزه است. کمپین تبلیغاتی نتیجهگرا، کمپینی است که پیش از انجام آن تبلیغدهنده وآژانس تبلیغاتی اهداف و KPIهایی را تعیین میکنند و پرداخت به آژانس تبلیغاتی صرفا بر اساس دستیابی به آن اهداف خواهد بود. تفاوت این نوع تبلیغات با کمپین برندآگاهی این است که در مدل برندآگاهی، آژانس تبلیغاتی بودجهای مشخص را از تبلیغدهنده دریافت کرده و آن بودجه را صرف نمایش تبلیغات به کاربران مختلف میکند ولی در مدل نتیجهگرا نمایش به تنهایی ملاک نیست و آژانس تبلیغاتی باید تلاش کند تا به نتیجه مورد نظر تبلیغدهنده دست یاب؛. مثل انواع کمپینهای نصب اپلیکیشن که تپسل در آن پیشگام است.
کالج تپسل، ارائهدهنده آموزش جامع دیجیتال مارکتینگ: کالج تپسل، بزرگترین پایگاه آموزش بازاریابی دیجیتال در ایران است و دورههای متنوعی را بهشکل رایگان برگزار میکند. در هر بلوک این آکادمی، مطالب آموزشی دنبالهدار براساس طرح درسی مشخص پیرامون یک مهارت خاص ارائه میشود، مهم نیست چه زمانی وارد بلوک شوید، در هر لحظه میتوانید یادگیری را از جلسه اول آغاز کنید. در بلوکهای فعال، آموزش همچنان ادامه دارد و در بلوکهای غیرفعال، طرح درس تکمیل شده است. دورههای آموزش سئو، بازاریابی دیجیتال، دوره آموزش ویدئویی استراتژی بازاریابی آنلاین بخشی از مهارتهایی است که در کالج تپسل آموزش داده میشود.
راههای ارتباط با تپسل
وبسایت: tapsell.ir
ایمیل: info@tapsell.ir
اینستاگرام: tapselladnet
تلفن تماس: 88206893-021
آدرس: تهران، خیابان آفریقا (جردن)
بالاتر از میرداماد، بن بست آناهیتا، پلاك ٢٣
مریم ملی - نشان ایرانی 2 / روزنامه جام جم
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: نشان ایرانی 2 تپسل بازاریابی دیجیتال حمید قنبری هوش مصنوعی بازاریابی دیجیتال فضای مجازی نتیجه گرا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۰۲۲۱۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شهر را تقدیم تاساندازها نکنیم
ما امروز در عصر برندها و هلدینگهای غول زندگی میکنیم؛ در عصری که تبلیغات ابایی از دروغ گفتن ندارد و به نظر میرسد فروش و سود برای چنین دنیایی به امری مقدس بدل شده، بنابراین معلوم است که شرکتهای بزرگ میتوانند ادعاهای زیادی را روی بیلبوردهای شهری مطرح کنند؛ ادعای اعطای جوایز و نظایر آن و به این ترتیب از فضای شهری به عنوان پلی برای ورود به فضای روانی و ذهنی شهروندان استفاده کنند.
به گزارش ایسنا، جوان نوشت: فقط کافی است کد روی چوب بستنی را به فلان شماره پیامکی بفرستید تا پشت فرمان فلان خودروی شاسیبلند روز آلمانی با آن رنگ قرمز هیجانی بنشینید. به همین راحتی! فاصله شما با آن خودروی آلمانی فقط یک شماره پیامکی است و البته این منطق روی بیلبوردهای شهری و بینشهری در تهران و حد فاصل تهران تا شهرهای اقماری اطراف پایتخت تکرار شده است، آیا این منطق با رویکردی که کشور قرار است در رشد تولید دنبال کند، تناسبی دارد؟ نه! اما آیا میتوان نادیدهاش گرفت، طوری که انگار آب از آب تکان نخورده است؟ قضیه شتر دیدی ندیدی؟ بله!
چرا تبلیغات راهبردی راه به جایی نمیبرد؟
تبلیغاتچیهای غیررسمی با آنکه وعدههای نزدیک به محال میدهند- آخر چه کسی واقعاً باور میکند با خرید یک بستنی ۲۰ هزار تومانی، برنده یک شاسیبلند آلمانی شود-، اما آن احتمال نزدیک به صفر در ذهن مخاطبان میدرخشد و تبلیغاتچیها از همان احتمال نزدیک به صفر بهرهبرداری میکنند.
میلیونها نفر ممکن است تحت تأثیر چنین وسوسههایی قرار بگیرند و کار و زندگی خودشان را رها کنند و به یک ماشین پیامکی ارسال کد به شماره شرکتهایی که وعدههای سخاوتمندانهای میدهند، بدل شوند.
احتمالاً دیدهاید، امروز اکثر شرکتها برای اینکه از رقبای خود عقب نمانند، روی محصولات خود کد چند رقمی میزنند، فرقی نمیکند روغن تولید میکنند یا لبنیات یا ماکارونی یا هر کالای دیگری، همین بازار مکارهای که شکل گرفته است بر این قضیه گواهی میدهد که حتی احتمالات بسیار کوچک از سوی لایههایی از جامعه جدی گرفته میشود.
در تبلیغات بستنی با آنکه اغواگری حرف اول را میزند، اما دستکم مسیر شفافی در نظر گرفته شده است:
۱- بستنی بخر
۲- کد بستنی را به شماره پیامکی فلان بفرست.
۳- جایزه بزرگ ببر.
به عبارت دیگر در این نوع تبلیغات، مسیر و چشمانداز معلوم است، اینکه ما به آن ماشین شاسیبلند آلمانی برسیم، واضح است چه کاری باید انجام دهیم. حالا این نوع تبلیغات اغواگرانه را مقایسه کنید با جلوه تبلیغات شهری شعارهایی که برای کشور جنبه راهبردی دارد. چرا این نوع تبلیغات عموماً با بیاعتنایی افکار عمومی روبهرو میشود؟
گاهی حتی وزارتخانهها و نهادهای عمومی هم در نهایت به شکل رفع تکلیفی و به صوریترین شکل ممکن با شعارهای راهبردی مواجه میشوند، مثلاً بدون آنکه اندک خلاقیتی در کار دیده شود، شعار سال را کپی میکنند و بر در و دیوار شهر میزنند.
این طور بگوییم وقتی مثلاً به جلوه شهری شعار سال- جهش تولید با مشارکت مردم- میرسیم برخلاف آن تبلیغات اغواگرانه، مسیر کاملاً مهزده و نامعلوم است. چطور میتوان به جهش تولید رسید؟ چطور میتوان بین جهش تولید و مشارکت مردم، پیوندی ارگانیک و عملی برقرار کرد؟
منطقی این است که ما بتوانیم بین افقها و چشماندازها و نقطهای که اکنون در آن قرار داریم، پیوند واقعبینانهای برقرار کنیم، وگرنه این شعارها مثل عضوی که پس زده میشود، در اذهان نخواهد نشست. در آن تبلیغات اغواگرانه در همان بیلبوردها از همه عناصری که میتواند به آن وعده جنبه واقعی ببخشد، استفاده شده، اما این نکته مهم در تبلیغات شعارهای راهبردی در شهر غایب است.
چرا نشانی از افسران اقتصادی کشور در بیلبوردها نیست؟
اما سؤال این است که چطور میشود در همان بیلبوردها و تبلیغات شهری به شعارهای راهبردی جنبه عینی بخشید؟
شهرداریها در کلانشهرها و پایتخت میتوانند از قهرمانهای تولید و تجارت، کارآفرینها، بازرگانها و صنعتگران خوشنامی که دستکم دو، سه یا چهار دهه و بیشتر در این عرصهها درخشیدهاند- سربازان و افسران اقتصادی کشور- به عنوان نمود عینی و واقعی شعارها استفاده کنند تا نوجوانها، جوانها و نسل حاضر ادراک کنند آنچه گفته میشود، نه یک آرزوی محال که اتفاقی در دسترس است.
روایت تجربههای تلخ و شیرین این چهرهها در بیلبوردها و نمایشگرها میتواند شهر را با قهرمانان تولید و رموز گذر از محدودیتها آشنا کند و روح جهش، خلاقیت و رشد را در کالبد شهر بدمد، اما وقتی ما صورت عینی و عملی به آن شعارها نمیدهیم، وضوح و شفافیت رسیدن به افق و چشمانداز طرحشده را از دست میدهیم. مثل این است که ما اکنون در ارتفاع هزار متری هستیم و از آن طرف ارتفاع ۳ هزار متری را به عنوان مقصد نشان میدهیم.
ما فقط در یک صورت گیج نخواهیم شد و آن این است که نقاط اتصال مبدأ و مقصد به شکل عینی و باورپذیر مشخص شده باشد، به عبارت دیگر ما میان نقطه موجود و نقطه مطلوب پلی زده باشیم، وگرنه در غیاب این نقاط اتصال مثل این خواهد بود که یک تیم کوهنوردی را در هوای مهزده غلیظ بدون ابزارهای جهتیابی به صعود فراخوانده باشیم.
مسئله این است که وقتی ما میخواهیم از فضای شهرهایمان در القای سیاستهای کلان استفاده کنیم، استفاده رفع تکلیفی و بدون توجه به پرسشهای دقیق و فنی درباره چگونگی تحقق آن چشمانداز راه به جایی نخواهد برد.
در واقع این حق مخاطب است که بداند چه مسیر یا شبکه ارتباطی بین جهش تولید و مشارکت مردم وجود دارد. نهادهای حاکمیتی چه برنامهای برای تحقق مشارکت مردم در جهش تولید دارند؟ چالشهای ما در این عرصه کجاست؟ آیا نیاز به پوستاندازی در قوانین کشور داریم؟ این همان سیاهچالهای است که سالهاست ما در آن سقوط میکنیم. ما در تبلیغات رسمی خود اهمیت مسیر و برنامه را دستکم گرفتهایم و گمان میکنیم داشتن چشمانداز برای رسیدن کافی است، در صورتی که مهمتر از مقصد شناسایی راهی است که ما را به آنجا میرساند.
ما سالهاست در این کشور «رویکرد سال» را تعیین میکنیم، اما آیا نباید این سؤال برایمان مطرح شود که چرا آنچه در عمل اتفاق میافتد، در قالب برنامههای پنجساله، قوانین بالادستی و خطمشی نهادهای رسمی عموماً تناسبی با آن رویکرد برقرار نمیکند؟ مثلاً برای ما اکنون صورت یک آرزوی دور و حتی محال را یافته است که ما در صنعت و تولید خود به مرحله برندسازی و حضور موفق در بازارهای منطقهای و بینالمللی برسیم، یعنی واحدهای تولیدی ما- مثلاً در حوزه خودرو، لوازم خانگی، لوازم الکترونیک و نظایر آن- به حدی از رشد برسند که نخست بتوانند رضایت هموطنان خود را تأمین کنند و دوم اینکه آوازه آن از مرزها بگذرد و در قالب صادرات به مثبتشدن تراز بازرگانی کشور کمک کند.
شهر باید به آن نوجوان بگوید چشمت را از جایزه بردار.
اما رسیدن به چنین نقطهای بیش از آنکه محتاج پیشنیازهای فنی- مهندسی باشد، نیازمند ساختارهای روانی و فرهنگی است. مثلاً وقتی احساس تعلق به میهن و تلاش برای آبادانی آن در میان کودکان، نوجوانها و جوانهای ما کمرنگ باشد، هر اندازه هم که بسترهای فنی- مهندسی و ساختار قوانین چنین رشدی آماده شده باشد، در نهایت به ثمر نخواهد رسید.
از این زاویه مدیران شهری ما باید مراقب روح حاکم بر تبلیغات شهری باشند، به خاطر اینکه این نوع تبلیغات خواهناخواه فرهنگ حاکم بر خود را وارد شهر و ذهنیت شهروندان میکند.
چه زمانی ما به رشد تولید میرسیم؟ وقتی که تولیدکردن در ذهن شهروندان به یک ارزش تبدیل شود و مصرف به عنوان مقولهای «اجتنابناپذیر، اما در حد ضرورت و نیاز» درآید. همچنان که تجربه کشورهایی مثل ژاپن همین را میگوید: «تولید انبوه و مصرف به حد ضرورت و نیاز»، به خاطر همین است که وقتی میشنویم مثلاً مدیر یکی از معروفترین برندهای معتبر ژاپن در سطح بینالمللی در یک آپارتمان نقلی ۵۰ متری سکونت دارد، شگفتزده نمیشویم.
مدیران شهری ما فضای شهر را به شکل هوشمندانهای میتوانند اداره کنند، طوری که این فضا در خدمت جهتگیریهای کلی کشور در جهت رشد تولید باشد. مثلاً ما نیاز داریم در ذهن خود، ذهن کودکان، نوجوانها و جوانها این منطق را جا بیندازیم که اگر میخواهیم رشد کنیم، نخست نباید به هیچ عنوان دنبال جایزه و پاداش بمانیم و دوم اینکه اگر نمیتوانیم به این حد از رشد برسیم، دستکم زمانی خود را مستحق دریافت جایزه و پاداش بدانیم که کاری درخور آن جایزه و پاداش انجام داده باشیم، در این صورت است که وضعیت تبلیغات اغواگرانه شرکتها از شکل افسارگسیخته فعلی خارج خواهد شد.
شهر به کار اصالت میدهد یا به بخت و قرعه؟
شرکتهای بزرگ در تبلیغات خود ناچارند از فرهنگ عمومی حاکم بر آن جامعه تبعیت میکنند، مثلاً در جامعهای که پرخوری به عنوان یک امر مذموم شناخته شده باشد، یک شرکت مواد غذایی برای اثبات و القای خوشمزهبودن غذای خود باید راه دیگری جز نشاندادن تصاویر پرخوری پیدا کند، از این زاویه برجسته و پررنگشدن بختآزمایی در تبلیغات شرکتهای بزرگ نشاندهنده این است که ما دستکم در لایههای مهمی از فرهنگ عمومی خود بدمان نمیآید راههای میانبر- حتی اگر آن راهها چندان محتمل هم نباشند- پیدا کنیم و نابرده رنج به گنج برسیم، در واقع شکل بیمارگونه تمرکز فعلی شرکتها بر جایزههای آنچنانی خبر از تمایلی پنهانی در فرهنگ عمومی ما دارد؛ آرزواندیشی به جای کار خلاقانه، میانبرتراشی به جای استمرار در حرکت، انتظار یکشبه پولدارشدن به جای فعالیت پرحوصله چند نسل و اصلاح مداوم تولید.
از این زاویه مدیران شهری و متولیان حراست از فرهنگ شهر با برنامهریزی و وضع مقررات و آییننامههای سختگیرانه باید بهرهبرداری شرکتها از بخش سایه روانی انسانها را با چالش روبهرو کنند.
ما در این شهر به روحیه جمعی «اصالتدادن به کار و نه به قرعه و بخت» نیاز داریم. به ذخایر معنوی و فرهنگیمان نگاه کنیم. چه استفادهای از این ذخایر کردهایم؟ آیه ۳۰ سوره نجم، درخشان و راهبردی است: «وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی / و اینکه برای انسان جز حاصل تلاش او نیست.».
اما متأسفانه نظام آموزشی کشور نتوانسته است این محتوا را به شکل برنامه درسی، در قالب بازی، برنامه، محتوای درسی و مهارتآموزی به میان کودکان، نوجوانها و جوانها بیاورد، در صورتی که گنجینهای از معارف در فرهنگ کهن ما وجود دارد که میتواند روحیه «تلاشآزمایی را به جای بختآزمایی» در میان ما حاکم کند، همچنان که حافظ به زیبایی میگوید: «قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست/ قومی دگر حواله به تقدیر میکنند.»
اگر ما میخواهیم آن قوم دگر نباشیم و به سرنوشت آنها دچار نشویم، راهی نداریم جز اینکه از روح جمعی شهرهایمان حراست کنیم. همچنان که در گذشته درخشان شهرهای اصیل ما از اصفهان، تبریز، یزد و شهرهای دیگر دیده میشود، شهر میتواند با سر و شکلدادن به یک روحیه جمعی، انسانهای ساعی و خلاق و نه بختگرا و تقدیری تربیت کند، بنابراین تا زمانی که ما به خود توجه نکنیم که کجا حواله به تقدیر میکنیم و با جبراندیشیهای انحرافی راه اختیار را بر خود میبندیم، نمیتوانیم از این دامگستران بخت و جایزه رها شویم.
در این میان شرکتهایی که سود و فقط سود برای آنها مقدس است، از شکاف فرهنگی پدیدآمده در واقعیتهای اجتماعی ما نهایت بهرهبرداری را میکنند. آنها گویا میدانند یک چشم تاریک ما همواره به سمت پول مفت است؛ پول بادآورده، بنابراین روی همین چشم سرمایهگذاری میکنند و در این میان چه ابزاری بهتر از اغوا، چه ابزاری بهتر از میداندادن به خیالبافیها برای یک شبه پولدارشدن، بنابراین یک شرکت تولیدکننده بستنی به راحتی میتواند اغواگرانه در شهر ظاهر شود و در تبلیغات محیطی خود روی بیلبوردهای شهر نوید قرعهکشی فلان دستگاه خودروی فلان برند آلمانی را بدهد. فقط کافی است کد روی چوب بستنی را به شماره پیامکی این شرکت بفرستید.
تبلیغات اغواگرانه را با پیوستهای فرهنگی مهار کنید
ما امروز در عصر برندها و هلدینگهای غول زندگی میکنیم؛ در عصری که تبلیغات ابایی از دروغ گفتن ندارد و به نظر میرسد فروش و سود برای چنین دنیایی به امری مقدس بدل شده، بنابراین معلوم است که شرکتهای بزرگ میتوانند ادعاهای زیادی را روی بیلبوردهای شهری مطرح کنند؛ ادعای اعطای جوایز و نظایر آن و به این ترتیب از فضای شهری به عنوان پلی برای ورود به فضای روانی و ذهنی شهروندان استفاده کنند.
در این میان نهادهای بالادستی که تأمینکننده منافع عمومی در فضای بصری شهر هستند، باید با وضع و اجرای پیوستهای فرهنگی- پیوستهایی که ناظر به جهتگیریهای کلان و راهبردی کشور است- مهار محتوای تولیدشده در تبلیغات را در دست داشته باشند و اجازه ندهند تبلیغات یکسره در خدمت اغوا قرار گیرند.
شرکتها و برندهای معتبر و آبرومندی هستند که کالای خود را با تکیه بر مزیتهای آن روی نمایشگرها، بیلبوردها و تابلوهای موجود در خیابانها و بزرگراهها تبلیغ و سعی میکنند از عنصر خلاقیت در جلب توجه مخاطبان بهره ببرند، اما در این میان برندها و شرکتهایی هم هستند که به نوعی یک جنگ نامرئی روانی راه میاندازند که ماحصل آن آسیبزدن به فرهنگ عمومی یک جامعه است. این دو شیوه از نگاه به زندگی و کسبوکار نباید یکسان ارزیابی شود.
انتهای پیام