نگاهی به رمان بیست زخم کاری/ انتقام دهه ۶۰ به سبک چریکهای کافهنشین
تاریخ انتشار: ۲۰ خرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۱۸۵۱۶۷
این نوع تسویهحساب ادبی با قشر مذهبی-سیاسی کاملاً هم جدید نیست، لیکن این حد از صراحت و خصومت عیان در ترسیم طبقهی اجتماعی، در رمان حسینیزاد بسیار بدیع است. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،در سالهای 70 و 71 شمسی، خلاء ایدئولوژیک ناشی از فروپاشی اتحاد شوروی، آنچنان بر روشنفکران دلسپرده به اندیشه چپ در سرتاسر دنیا گران آمد که حتی موارد بسیاری از خودکشی در بین وابستگان اردوگاه چپ ثبت شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در همان فضای خلاء و تعلیق فکری اوایل دهه هفتاد شمسی بود که طبقه گستردهای از روشنفکران چپگرای دیروز، که از پیش از انقلاب، نفوذ سنگینی بر حوزه نشر و مطبوعات داشتند، در فضای تکقطبی برآمده از اندیشه «پایان تاریخ» فوکویاما، با سر در استخر لیبرالیسم شیرجه زدند. ذکر این لطیفه تاریخی هم خالی از لطف نیست که بسیاری از چپهای «تواب» دهه شصت، از همان دوران زندان در پیوند با چهرههای امنیتی وابسته به جریان «چپ اسلامی» قرار گرفتند که دست بالا را در نظام سیاسی داشتند و از این طریق، ارتباط گسسته ایشان با فضای نشر و رسانه از طریق دوستان «ارشادی» آن چهرههای امنیتی برقرار شد.
واقعیت این است که روشنفکران چپ که زمانی نقطه اوج فعالیت پراتیک چپهای وطنی در پیش از انقلاب، یعنی «واقعه سیاهکل» را در حد نبرد استالینگراد تقدیس می کردند و بر سر افضل بودن مدل استالینیستی، یا مائوئیستی، یا مدل انور خوجه یا پل پت یقهدرانی می کردند و به سلامتی «خلق مبارز» جام میزدند، پس از پیروزی انقلاب، بر سر تحقق دولت پرولتری به سدّ محکمی به نام جریان سیاسی-مذهبی (یا جریان مکتبی) و تودههای خلقی پشتیبان آنها بر خوردند. جنبش انقلابی در روند تبدیل به ساختار سیاسی، لاجرم دورهای از وزنکشی، کشمکش، جدال و تنازعات بعضا خونین را از سر گذراند و این روندی محتوم (با شدت و ضعف) در هر دگرگونی بنیادین است. نکته اینجا است که «توابین» چپ در ذیل حکومت جمهوری اسلامی، با یک وقفه کمابیش، با «هدایت» و «ارشاد»، دوباره قلمها و ماشینتحریرهای خود را پس گرفتند، در حالی که دوستان «پارتیزان» ایشان در همان زمان در کوههای کردستان، سر پاسدار می بریدند. اما در حکومت پرولتری چریکهای فدایی خلق، رنجبران، طوفان، پیکار و...آیا سرنوشت دیگری جز جان سپردن در اردوگاههای گولاک وطنی برای نویسندگان و اهل قلم مسلمان قابل تصور بود؟
رمان «بیست زخم کاری»، نوشته «محمود حسینیزاد» و محصول «نشر چشمه»، میراثدار چنان عقبه و گذشتهای است. حتی عنوان کتاب و جملات انتخابی از نمایشنامه مکبث شکسپیر بر تارک کتاب، به شدت نمادین و معنادار است. به نظر می رسد که حسینیزاد و ناشر رمان او، به نمایندگی از جریان روشنفکری عمدتا چپگرا در دهه 60، به تلافی همان دوران منازعه ناگزیر پساانقلاب، تسویه حساب ادبی با جریان سیاسی-مذهبی صورت داده که جریان روشنفکری آن را مسئول حذف یا سرکوب خود در گذشته می داند. آیا آن کسی که با "بیست زخم کاری بر فرق سر، از جای برمیخیزد و حریف را تار و مار می کند"، اشاره نمادین به همین تسویه حساب تاریخی و «جریان روشنفکری» چپ دیروز و جهانوطن امروز نیست؟
شکی نیست که کتاب بسیار هوشمندانه و تأثیرگذار نوشته شده و در القای تصویر مورد نظرمؤلف و ناشر، موفق عمل می کند. جمهوری اسلامی در «20 زخم کاری» به مثابه حکومت دار و دستههای مافیایی یا یک نوع سیستم «گانگسترسالاری» تصویر میشود. طبق دنیای ترسیمشده در کتاب، حکومت از مشتی دار و دستههای مافیایی مخوف و بندگان بت قدرت و ثروت تشکیل شده که برای برخورداری از تنعمات قدرت و سلطهگری، هیچ خط قرمز اخلاقی ندارند. این در حالی است که اسامی، القاب و ظواهر این افراد دلالت بر طبقه اجتماعی دارد که البته حاکم در ساختار سیاسی، عمدتاً از آن برمی خیزند.
در واقع، خط اصلی اما نسبتا پوشیدهتر(در لایه دوم) داستان، به لجن کشیدن الیت مذهبی-سیاسی حاکم است و در این مسیر، از نسبت دادن هیچ رذالتی به آنها ابایی ندارد. مرور برخی مصادیق، به خوبی این تسویهحساب پیدا و پنهان را آشکارتر می کند.
«ریزآبادی»(خان عمو)، پدرخوانده این خانواده مافیایی درون-حکومتی، که فردی به شدت قدرتمند و ذینفوذ با ظواهر «حاجآقا»های آشناست، دختری را که شریک جنسی او بوده(سمیرا)، به عقد یکی از نوچههایش درمی آورد که حکم پسرخوانده او را دارد و "حتی از پسرهایش هم عزیزتر است"، در حالی که هنوز با این زن در ارتباط است. فاجعه بدتر آنجا است که شوهر این زن(مالکی)، از این رابطه کاملا مطلع است و و در جهات مطامع خود روی آن برنامهریزی میکند. به این بخش از کتاب توجه کنید که فضای بین مالکی و سمیرا را، در آن شب کذایی که قرار است به اتاق «خان عمو» برود، ترسیم می کند:
"مرد به پشت روی تختخواب افتاده بود. به سقف نگاه میکرد. کنارش زن که به یک ساعتی بود انگار نفس نمیکشید، انگار تخته سنگی. زن تکان خورد. طوری بلند شد که گویی بیوزن بود.
مرد دست دراز کرد و مچ زن را گرفت. زن برگشت. نگاهی به مرد انداخت. تأملی کرد. دست را کشید. مرد دست را رها کرد و زن رفت."
چند ساعت بعد از این صحنه، در صبحگاه، جسد «خان عمو» که به طرز بسیار مشکوکی جان باخته در وان حمام پیدا میشود. این قطعه از پازل را وقتی در کنار صحنه نجواهای سمیرا و خانعمو روی تاب ویلا در شب قبل و حرف «مظفری» قرار میدهیم، عمق فاجعه روشن میشود. مظفری(در ص 36) میگوید:
"عشق اول و آخره دیگه. فکر کرد اگه ببندش به خیک مالکی، خلاص میشه. حالا هم که حاج خانم خدابیامرز نیست. باز فیلش یاد هندوستان کرده."
و جالب اینجا است که مالکی در تاریکی ایستاده و این حرفها را گوش میکند.
در صفحات نسخستین کتاب،«حاجی» املشی، از مرتبطین این خانواده مافیایی، در سن پیری و در سفر کاری و اتاق هتل هم دست از شهوترانی نمیکشد و البته «لگوری»های مورد پسند او، سوژه تمسخر و اشمئزاز دوستان و همکاران او هستند که نشان از سلیقه «عقبمانده» او، حتی در عیاشی دارد. البته حاج آقا املشی، «بوی گند» میدهد که حتی مالکی را(که همطبقهی اوست) دلآشوب میکند. نویسنده تک تک این کدها را هوشمندانه به کار میگیرد تا کلیدهایی را در ناخودآگاه مخاطب فعال کند.
مالکی و سمیرا نام فرزندان خود را «میثم» و «هانیه» می گذارند، یعنی اسامی بسیار رایج در خانوادههای مذهبی (به ویژه میثم که قرار است میراثدار و جانشین پدر باشد). مضافا این که، در چند جای کتاب، بر «چادری» بودن «سمیرا» و دیگر زنهای گعده تاکید میشود. یا جایی در صفحه 66، سمیرا سفره «مولودی» میاندازد و زنی که از قراین برمی آید، زن یکی از سرشناسان است، مهمان مولودی اوست. به این بخش از مکالمه سمیرا با مالکی(ص 114) دقت کنید. سمیرا از قصدش برای سفر به کربلا، سوریه و مکه به شوهرش میگوید:
"...به حاج خانم بگو ترتیبش رو بده. اول میریم گلوی سوراخشده علی اصغر رو می بوسیم. لعنت به اشقیاء میکنیم. بعد میریم پابوس بی بی و بعد میخوام پیشونیم رو بچسبونم به حجرالاسود. به حاج خانم بگو اول اول میرم حضرت معصومه، بعد پابوس بی بی و بعد...بی بی طلبیده. حاج خانم اگه اومد..."
«اخوان»، یکی از اعضای مافیا، به صراحت مفعول معرفی میشود و حتی رابطهی زنندهی میان او و حاج آقا مظفری(همان که زنش ندیمه سمیراست و میخواهد او را به زیارت عتبات ببرد) آشکارا در کتاب تصویر میشود.
«گلاب» به عنوان یک المان مورد علاقه اقشار مذهبی، در چند جای کتاب حضور دارد. جایی از کتاب، اتاق سمیرا بوی گلاب میدهد. ریزآبادی فاسد، که با اطلاع شوهر، با زنی متأهل رابطه دارد، همواره بوی «گلاب» میدهد که "حال مالکی را به هم میزند."
اما شاید خطرناکترین مصداق از این سنخ، فراز بسیار هوشمندانه و البته خبیثانهای در صفحه 123 است. وقتی دو عضو لواطکار و فاسد مافیای ریزآبادی (اخوان و مظفری) در اوکراین کشته میشوند، از زبان نماینده بخش کنسولی وزارت خارجه میشنویم که امکان دارد قتل این دو، کار «منافقین» باشد.
پازلی که نویسنده در همین یک پاراگراف میچیند، با اضافه کردن شاهقطعه «منافقین»، تکمیل میشود و پیامی زیرآستانهای به ناخودآگاه مخاطب شلیک میکند که محتوای آن چنین است: قربانیان ترورهای «منافقین» الزاما همه علیهالسلام نبوده و نیستند و شاید با این ترورها، شرّ امثال اخوان و مظفری را از سر ملت کم می کنند!
این پیام، برای اهل فن، معنای بسیار خطرناکی دارد که بسیار محل تأمل است.
شهر بیکلانتری که حسینیزاد تصویر می کند، بیش از آن که به جمهوری اسلامی شبیه باشد، همچون سیسیل ایتالیا یا مکزیکوسیتی یا دیگر گانگسترنشینهای آمریکای لاتین است. در «خرابآبادی» که حسینیزاد ترسیم میکند، نه از «خدا» خبری هست، نه «قانون» و نه هیچ اتوریته دنیوی و اخروی. مؤلف که ظاهرا بسیار شیفته ژانر «نوآر» است، جبری ناتورالیستی را بر جهان اثر خود حاکم کرده که در آن، موجوداتی انساننما، هیچ تکانهای جز «تنازع بقاء» ندارند.
البته نامهربانی عیان نویسنده با طبقه «الیت» مذهبی-سیاسی، لاجرم مهربانی او را با طبقهی تحت «ستم» به همراه ندارد و تیرهبینی و تودهگریزی افراطی روشنفکران چپزده دیروز و لیبرالمسلک امروز، هیولایی به نام «کریم» را خلق میکند که پررنگترین نماینده قشر پاییندست در روند داستان است. کریم یک لاتِ لمپنی عرقخور و چاقوکش است که دست رد به سینهی هیچ رذیلتی نمیزند.
اگر کتاب «پدرخوانده» ماریو پوزو، خانوادهای مافیایی و مناسبات آن را در آمریکا به تصویر میکشد، گرچه قانونشکنی و آدمکشی کسب و کار آن است، لیکن «اصول» اخلاقی خدشهناپذیر خود را دارد و به نوعی سنگر ارزشهای سنتی در جامعهای است که مدرنیته ستونهای اخلاقی آن را زیر و رو کرده است. لیکن خانواده مافیایی که رمان «پدرخوانده»وار حسینیزاد معرفی میکند، نه تنها هیچ «اصولی» ندارد، که یکسره غرق تباهی و پلشتی است و به عنوان نماد یک «الیت» بزرگتر، هیچ نقطه روشنی بر پرده سیاه خود ندارد و پروتاگونیست آن هم بعد از زنجیرهای از سیاهکاریها، در آخر قربانی مسابقه «تنازع بقاء» میشود که در جهانزیست «20 زخم کاری»، هنجار اصلی جامعه است.
البته باید گفت که این نوع تسویهحساب ادبی با قشر مذهبی-سیاسی کاملاً هم جدید نیست و شاید رضا قاسمی، نویسنده مقیم پاریس، با رمان «همنوایی شبانه ارکستر چوبها»، نخستین نمونه را رقم زد و چند سال بعد، عباس معروفی با «فریدون سه پسر داشت»، این روند را ادامه داد. اما این حد از صراحت و خصومت عیان در به لجن کشیدن یک طبقه اجتماعی، در رمان حسینیزاد بسیار بدیع است. البته نباید از خاطر برد که نشر «چشمه» مدتی است که بسیار زیرکانه و چراغخاموش، بازترسیم دهه 60 و خاطرات آن را از زاویه دید چپهای «تواب» دیروز و لیبرالیستهای امروز کلید زده است. رمان «خون خورده» نوشته مهدی یزدانیخرم، مسئول صفحات ادبی نشریات کارگزارانی، دیگر اثری است که در بطن خود همان تسویهحساب را با الیت سیاسی-مذهبی جمهوری اسلامی پیش میبرد. یزدانی خرم البته مسئول انتخاب داستانهای ایرانی برای چاپ در نشر «چشمه» نیز هست.
مهدی یزدانی خرم (اول از راست) در سفارت فرانسه، در کنار سفیر سابق فرانسه، فرانسوا سنمو
انتهای پیام/[1] سدوم و عموره، نام دو شهر نزدیک به هم در عهد عتیق است که لوط پیامبر در آنها می زیست، اما هدایتش نتیجه نداد و آن را نفرین کرد و به علت کثرت گناه زیر بارانی از آتش و سنگ مدفون شد.
منبع: تسنیم
کلیدواژه: منافقین منافقین جمهوری اسلامی مذهبی سیاسی تسویه حساب حسینی زاد زخم کاری حاج خانم خان عمو
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۱۸۵۱۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جزئیات تازه و تکاندهنده از خودکشی سمیرا آل سعیدی
آفتابنیوز :
یزدانی میگوید: دکتر تیمورزاده از فعالین صنفی که آشنایی با خانم دکتر داشته و در این باره در اینستاگرامشان هم نوشتهاند دیروز به من گفت ایشان بسیار فرد فعالی بودند، اما طی چند مرحله در پیامهایی که با دکتر تیمورزاده رد و بدل میکرده به ایشان میگوید آیا راهی برای مهاجرت هست که دیگر نیازی به تحصیل مجدد نداشته باشم؟ در ماجرا مرگ دکتر بخشی، خانم دکتر آل سعیدی به دکتر تیمورزاده پیام میدهد که باید یک کار جمعی انجام دهیم. یعنی تا چند وقت پیش هم ایشان امیدش به تغییر را از دست نداده بوده است. دکتر تیمورزاده میگفت ایشان به ظاهر شرایطی عادی داشت و کسی باور نمیکرد به خودکشی فکر کند.
خودکشی پزشکان موضوع بحث این روزهاست و خودکشی دکتر سمیرا آل سعیدی، نمونه دیگری است که پس از مورد خانم دکتر بخشی، شرایط بغرنج پزشکان را به نمایش میگذارد. تداوم این روند نه تنها موجب دلسردی و نگرانی دیگر پزشکان خواهد شد بلکه از دست رفتن هر پزشک، بارعلمی پزشکی کشور را نیز کاهش میدهد.
جهت بررسی بیشتر این موضوع، گفتگویی با هادی یزدانی، پزشک و فعال صنفی انجام شده است که در ادامه، مشروح آن را میخوانید:
*اطلاعات شما از پرونده خودکشی خانم دکتر آل سعیدی از کدام منابع است؟
اطلاعات من از این پرونده مبتنی بر اطلاعاتی است که در دو روز اخیر در شبکههای اجتماعی منتشر شده است. این اطلاعات به صورت پراکنده از سوی بیماران، دانشجویان و همکاران خانم دکتر منتشر شده است. مورد خانم دکتر آل سعیدی برخلاف مورد خانم دکتر بخشی است که یک مورد استثنایی ناشی از ظلم و تحقیر سیستماتیک ایشان را به سمت خودکشی برد.
* خانم دکتر آل سعیدی در چه شرایطی دست به خودکشی زد و خودکشی ایشان چه تفاوتی با مورد خانم بخشی دارد؟
مورد خانم دکتر آل سعیدی از منظر دیگری نسبت به خانم بخشی قابل بررسی است. ایشان در بالاترین درجهی تحصیلات علمی و فوق تخصص، بوده و سمتی در معاونت امور بینالملل بیمارستان امیرعلم داشته است و اگر این فرد را از بیرون نگاه کنیم، نماد یک فرد کامل و موفق است. ایشان متاهل بوده و دارای یک فرزند هشت ساله است. به واقع چه اتفاقی میافتد که ایشان خودکشی منجر به مرگ انجام میدهد؟ دکتر تیمورزاده از فعالین صنفی که آشنایی با خانم دکتر داشته و در این باره در اینستاگرامشان هم نوشتهاند دیروز به من گفت ایشان بسیار فرد فعالی بودند، اما طی چند مرحله در پیامهایی که با دکتر تیمورزاده رد و بدل میکرده به ایشان میگوید آیا راهی برای مهاجرت هست که دیگر نیازی به تحصیل مجدد نداشته باشم؟ در ماجرا مرگ دکتر بخشی، خانم دکتر آل سعیدی به دکتر تیمورزاده پیام میدهد که باید یک کار جمعی انجام دهیم. یعنی تا چند وقت پیش هم ایشان امیدش به تغییر را از دست نداده بوده. دکتر تیمورزاده میگفت ایشان به ظاهر شرایطی عادی داشت و کسی باور نمیکرد به خودکشی فکر کند. من تمام این مسائل را گفتم تا به این نکته برسم که خودکشی هیچ قانون و صورت و ظاهری ندارد. اصلاً اینطور نیست که بگویید به چهره و رفتار یک فرد میآید که خودکشی کند. مورد خانم دکتر آل سعیدی نشانگر این است یک فرد که از منظر بیرونی در اوج موفقیت است و زندگی شخصی خوبی هم دارد، اما خودکشی میکند. خیلی از دانشجویان هم از ایشان تعریف میکنند که شخصیت فروتن و علمی داشت. در نتیجه حتی چنین فردی هم در موقعیت ناامیدی اجتماعی، دست به خودکشی میزند. آینده حتی برای چنین آدمی هم نکتهی مثبتی ندارد و رو به افول است، او این را در صحبت با دکتر تیمورزاده نیز گفته بود. از مجموع اطلاعاتی که از منابع مختلف به جز خانواده ایشان جمعآوری کردیم به نظر میرسد که علت خودکشی ناامیدی مطلق نسبت به هرگونه تغییر و بهبود در آینده است.
* چند درصد از پزشکان درگیر این نوع از ناامیدی اجتماعی رو به خودکشی هستند؟
من میخواهم مسأله را فراتر از پزشکان ببینم، باید ببینیم چند درصد مردم چنین ناامیدی دارند. وقتی شما هیچ امیدی به تغییر نداشته باشید، هرکدام از آدمها در هر شرایط یک نوع تصمیم میگیرند. در مورد پزشکان، چندین اتفاق با هم افتاده است؛ یاس فلسفی و ناامیدی اجتماعی که بسیاری از مردم نسبت به آیندهی کشور دارند، در کنار مشکلات صنفی و مشکلات مالی در جوان پزشکان موجب خودکشی است. در مورد خانم دکتربخشی، ظلم سیستماتیک هم اضافه شده بود. برخی از شغلها ذاتاً در سادهترین حالت خود هم سخت هستند. به علت اینکه پزشکی با جان افراد در ارتباط است و چالشهای قانونی بسیاری دارد، پزشکان نگرانیها و تنشهای زیادی دارند. ممکن است عدهای بگویند این شرایط برای همه وجود دارد، اما در ماجرای خودکشی پزشکان، فقط چالشهای جامعه مطرح نیست، بلکه چالشهای شغلی هم مطرح است. خیلی از ما در حال دیدن افت علم پزشکی در کشورمان هستیم و ایشان هم در جایگاه شغلیشان این مسأله را میدیده است. دیدن چنین مسائلی باعث ناامیدی بیشتر میشود.
*خودکشی در پزشکان چه تفاوت ساختاری با دیگر اقشار دارد؟
پزشکان خودکشیهای معطوف به مرگ دارند و فرد به واسطهی علمی که دارد، کار را در لحظه تمام میکند. بنا بر شنیدهها برخی از رزیدنتهای خانم دکتر آل سعیدی گفتهاند که ایشان حتی روز قبل از خودکشی درباره این مسأله برای دانشجویان صحبت کرده است.
* پرونده خانم دکتر بخشی به کجا رسید؟
خود من و یکسری از فعالان صنفی صبر کردیم تا گرد و خاک درگیریهای ایران و اسراییل فروکش کند. به سبک مدیریت تمام مسائلی که در کشور داریم، یک روش صبر و سکوت در سیستم بوروکراسی اداری کشور وجود دارد که خواهان صبر است تا بحران بعدی فرا برسد و بحران قبلی فراموش شود. ما مورد خانم دکتر بخشی هم ماجرا را فراموش نکردهایم. نزدیک یک ماه از مرگ ایشان گذشته، اما هیچکس در سیستم اداری کشور پاسخگو نبوده و قبول مسئولیت نکرده است. افرادیکه با ترک فعل، مسبب بردن خانم بخشی به سمت خودکشی بودند، متأسفانه با همان روش قبلی و حتی شدیدتر به کار برگشتهاند. آنها دیدند که هیچکس از آنها پاسخ نمیخواهد.
منبع: سایت انتخاب