تدوین سند سیاست جنایی جمهوری اسلامی ایران کلید خورد
تاریخ انتشار: ۲۴ خرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۲۲۳۰۵۹
به گزارش روز دوشنبه ایرنا از پژوهشگاه قوه قضاییه، شهید شاطریپور، تحول در نظام عدالت کیفری را در پرتو تدوین اصول راهبردی سیاست جنایی جمهوری اسلامی ایران، امکانپذیر خواند و افزود: مبارزه موثر با پدیده جنایی همواره نیازمند وجود ترکیبی از سیاست های کیفری و سیاست های اجتماعی است که در نتیجه با استفاده وبهره گیری از مجموعه ای از تدابیر و اقدامات فراگیر در حوزه های کیفری و فرهنگی- اجتماعی می توان با شکل گیری و گسترش رفتارهای مجرمانه در حوزه های گوناگون مقابله کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی ادامه داد: از دیدگاه مطالعات جرم شناختی رفتارهای مجرمانه محصول زیست بومهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هستند و در نتیجه مقابله با رفتارهای مجرمانه یا پیشگیری از شکلگیری آنها مستلزم داشتن آگاهی درست و سیال از ویژگیهای هر یک از این زیست بومهاست که میتوانند زمینه ساز وقوع رفتارهای مجرمانه شوند.
سیاست جنایی منسجمی برای مبارزه با جرایم وجود ندارد
شاطریپور اظهارداشت: در تحول سیاستها و رویکردهای مبارزه با جرایم، امروز کیفر در کنار سایر سیاستها و تدابیر اجتماعی و در قالب تدابیر سیاست جنایی به عنوان سازوکار مقابله موثر با جرایم در نظر گرفته میشود و سزادهی محوریت و نقطه ثقل بودن خود در نظام عدالت کیفری را از دست داده است و روز به روز هم از طرفداران کیفر کاسته میشود.
رئیس پژوهشکده حقوق جزا و جرمشناسی پژوهشگاه قوه قضاییه درباره وضعیت کنونی نظام عدالت کیفری گفت: به اتفاق نظر تمامی صاحبنظران می توان گفت تا امروز سیاست جنایی منسجمی برای مبارزه با جرایم طراحی و تدوین نشده است تا آن جایی که سیاست جنایی با سرگردانی در رابطه با اصول و راهبردها روبروست و شناسایی الگوی مطلوب در مبارزه با رفتارهای مجرمانه تقریبا امکان پذیر نیست.
وی تأکید کرد: این سرگردانی در راهبردهای سیاست جنایی، عدم انسجام و بهم پیوستگی قوانین و مقررات کیفری را به همراه داشته است موضوعی که در اجرا و در فرایند عدالت کیفری و رسیدگی های کیفری موجب چالشها و مسائل متعدد و در نتیجه تعارض و تهافت در فرایندها و رویههای قضایی شده است.
با بحران تورم قوانین کیفری مواجه هستیم
شاطریپور اضافه کرد: در این خصوص سیاست قانونگذار در وضع قوانین کیفری ماهوی و شکلی دربردارنده شاخصهایی برای ارزیابی و رصد نیست و این مساله گاهی موجب قانونگذاریهای دلبخواهی بدون پشتوانه لازم سیاستی و در نهایت بحران تورم قوانین کیفری یا مداخله حداکثری برای مقابله با رفتارهای مجرمانه شده است.
وی تأکید کرد: اصلاح قوانین و مقررات کیفری در سالهای اخیر نیز به دلیل نبود سیاست جنایی موثر نتوانسته است گرهگشای وضعیت فروبسته نظام عدالت کیفری باشد و همچنان متناسب نبودن جرایم و مجازات ها و ناتوانی در پیشگیری از جرایم، نداشتن بازدارندگی و قدرت بازاجتماعی کردن، نبود نظام اصلاح و تربیت و در نتیجه تورم جمعیت کیفری و ازدحام جمعیت زندان به عنوان ابرچالش های دستگاه قضا جلوه گر هستند.
اجرای طرح تدوین اصول راهبردی سند سیاست جنایی در دو مرحله
رئیس پژوهشکده حقوق جزا و جرمشناسی پژوهشگاه قوه قضاییه ادامه داد: ریاست قوه قضاییه با آگاهی از پیامدهای این آشفتگی و عدم انسجام در سیاستهای حوزه نظام عدالت کیفری و با رویکرد تحول در نظام عدالت کیفری، پژوهشگاه قوه قضاییه را مامور کرد تا اصول راهبردی سند سیاست جنایی جمهوری اسلامی ایران را با استفاده از ظرفیت صاحبنظران و خبرگان حوزه علوم جنایی تدوین کند.
شاطریپور توضیح داد: تدوین اصول راهبردی سند سیاست جنایی میتواند برای شناسایی نظام مسائل نظام عدالت کیفری و در نتیجه انجام پژوهشهای بنیادین برای ارائه پاسخهای مناسب گام ضروری و بسیار مهمی باشد. برای دستیابی به این هدف طرح پژوهشی «تدوین اصول راهبردی سند سیاست جنایی جمهوری اسلامی ایران» توسط پژوهشکده حقوق جزا و جرمشناسی تدوین و اجرایی شد.
وی یادآور شد: این طرح به لحاظ روششناختی دارای دو فاز است که به صورت همزمان در حال انجام است. در فاز نخست، فراتحلیلی از همه نوشتههای علمی و پژوهشی در حوزه مطالعات علوم جنایی انجام میگیرد که برای این منظور همه منابع اعم از کتابها، مقالهها، رسالهها و پایان نامههای دانشجویی رصد و پایش شد و منابع دارای ارزش علمی بر اساس شاخصهای پیشبینی شده توسط گروههای علمی در حال مطالعه و انجام فراتحلیل است.
رئیس پژوهشکده حقوق جزا و جرمشناسی ادامه داد: در فاز دوم، مصاحبههایی با اساتید و نخبگان مطالعات علوم جنائی در دانشگاهها، دستگاه قضا و پژوهشگاههای حوزوی در حوزههای مختلف جرم انگاری، کیفر شناسی، پیشگیری از جرم، آیین دادرسی کیفری و فتوای معیار انجام شده است. مجموع دادههای بدست آمده از فراتحلیل و مصاحبهها با روش تحلیل کیفی مورد ارزیابی قرار میگیرد و بر اساس آن ها اصول راهبردی سیاست جنایی جمهوری اسلامی ایران تدوین میشود.
وی گفت: همکاری تعداد زیادی از صاحبنظران و اساتید دانشگاهی و قضایی و فضلای حوزه علمیه در طرح جامع تدوین اصول راهبردی سیاست جنایی جمهوری اسلامی ایران، زمینهساز گفتمانی بومی و متناسب با نیازهای جامعه ایرانی اسلامی در حوزه سیاست جنایی خواهد بود که میتواند در سپهر عدالت کیفری ایران تحول آفرین و موجب تحقق و تسهیل دسترسی به عدالت مبتنی بر عقلانیت و حکمت در جامعه باشد.
برچسبها دادگستری قوه قضاییه پژوهشگاه قوه قضاییهمنبع: ایرنا
کلیدواژه: دادگستری قوه قضاییه پژوهشگاه قوه قضاییه دادگستری قوه قضاییه پژوهشگاه قوه قضاییه پژوهشگاه قوه قضاییه رفتارهای مجرمانه نظام عدالت کیفری سیاست ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۲۲۳۰۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مزیت اصلاحطلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربهگیر بین جامعه و حکومت از میان رفته
میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
سعید حجاریان، فعال سیاسی اصلاحطلب، در یادداشتی در مشق نو نوشت:
این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیبشناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئلهها، بحرانها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آنها به ابزارهایی متوسل میشویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک میکنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز میتوان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئلهها، بحرانها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبههها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟
کمی به عقب برمیگردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا بهنام چپ [خط امام] و سپس اصلاحطلب شناخته میشد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راهحل تبدیل شود. بهعنوان نمونه در زمانیکه گروههای سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامیگری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحهزدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده مادهای دادستانی ختم شد. یا، در دورهای که نظام اطلاعاتی کشور بهشکل پراکنده اداره میشد و هر گروه بهصلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و بهعنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.
مضاف بر اینها میبایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائتهای تئوکراتیک و جزماندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر اینها میتوان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحرانهایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگطلبی و تنشزایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات بهرغم پرونده مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بنبستشکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستیهایی بوده است، که فهرستکردن و نقد قاعدهمند آنها میتواند راهگشا باشد.
اینک اما بهنظر میرسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل، اگر نگوییم به بنبست رسیده، دستکم با بحران اساسی مواجه شدهاند. بحرانی که دامنگیر احزاب اصلاحطلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن میرود چون آفت بهسراغ ریشهها نیز برود.
درباره نظام ادراکی اصلاحطلبان. طی سالیان گذشته، مجموعهای از تلاشها رخ داد و کمک کرد تا اصلاحطلبان درکی نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» بهدست بیاورند. این تلاشهای سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبههای، ۲) کوششهای محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأملاند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاحطلبان- بهعنوان جریان آلترناتیو- بهشمار میرفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یکسو و کاستیهای بسیار در تئوریک و پراتیک سیاستورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست میپندارد، ضمن آنکه خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش میکند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمانزدایی کند.
در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاشهایی رهزن و تعمیمهای انحرافی را مشاهده میکنیم که نهتنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژههای اصلاحی میشوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزههای ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز اینها قبحزدایی کند و بهشکل قرارگاهی بر این حوزهها متمرکز شود و آنها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامههای سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری بهنسبت روشن از این وضعیت به نمایش میگذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوششها و کوششهای تئوریک معتبر فاصلهای قابل توجه دارد. به اینها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبانهای خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بینیاز از ایستگاههای مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاحطلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگرساز و غیریتستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه میبینیم عمده تلاش جریان رقیب اصلاحطلبان بر فتح بوروکراسی و ویژهخواری، آن هم به مبتذلترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمیتوان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهمتر محافظهکاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیضهای جنسی، قومی و… را در پی داشته است. معالوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو بهحساب نخواهد آمد.
با این اوصاف میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل. برای توضیح این سرفصل نخست میبایست تفکیکی میان سیاست پاییندستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک بهنظر میرسد کفه سیاست بالادستی به سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورایهای قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پاییندستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پاییندستی بهحدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچگونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دستکم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرفکننده، آمار گرانفروشی و گرانفروشان را گزارش میکردند!
این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاحطلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودیها (inputs) با واقعیت همخواناند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثالهایی را ذکر میکنم که به نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان شدهاند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان میداد. برای نمونه میتوان به مجموعه بیانیههای تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آنکه در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفتوگو و نقد در عرصه عمومی را بهدنبال داشتند. حال آنکه امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:
الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،
ب. مسئله خصوصیسازی،
پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،
ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آنها و فقدان توان چانهزنی مؤثر این قشر،
ث. مسائل نظام درمان و تعرفهها،
ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،
چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرکهای عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…
کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راهحل صورت نمیپذیرد یا اگر هم تلاشی صورت میگیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمیکند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به اینها اضافه کنیم مواردی که به سیاستهای کلی نظام راجع است و اساساً باب گفتوگو دربارهشان بسته است؛ خواه بهعلت محافظهکاری، خواه بهدلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه بهسبب انذارها و محدودیتها.
این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را بهدنبال دارد. نخست آنکه کارویژه اصلاحطلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربهگیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان میرود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم میبیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان میدهد. دوم آنکه، جامعه بهسوی نوعی خودبسندگی هدایت میشود و بیپشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد میشود و بهشکل اقتضایی عمل میکند. نام این وضعیت را میتوان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه بهغایت افزایش پیدا میکند و مردم مستمراً متحمل هزینههای گزاف میشوند. ضربهناپذیری- یا ضربهپذیری حداقلی- مردم بهشکل تودهای در دولت اصلاحات میتواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربهپذیری تودهای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست بهعنوان ضربهگیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد.
سوم آنکه متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاحطلبان تحمیل میشود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئلهیابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگاندازیها در پروسههای اصلاحی، و برگشتپذیری آنها به مؤلفههایی چون «لحن»، «ادبیات تحریکآمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آنکه میتوان فهرستی از لحنهای آرام، و ادبیات غیرتحریکآمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم» است. چنانکه اختلال در نظام مسئلهیابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون میشود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علتالعلل مسائل معرفی میشود. حال آنکه اساساً منطق اصلاحات، نه خصمپرور است و نه حذفمحور.
در بخشهای بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.