Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تسنیم»
2024-04-26@03:03:24 GMT

روایت ۳۵ سال چشم انتظاری مادر شهیدان اسحاقی

تاریخ انتشار: ۱ تیر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۳۱۵۴۹۷

روایت ۳۵ سال چشم انتظاری مادر شهیدان اسحاقی

مادر شهیدان اسحاقی می‌گوید: خیلی خوشحالم که پیکر پسرم بازگشت است. اگر بدانید در این سال ها چه حالی داشتم. هر کسی که در خانه را می‌زد، می گفتم محمد من آمده است. - اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، فیلم شیار 143 را تقریبا اکثرمان چند بار یدده‌ایم. داستان مادری کرمانی که جوان رعنایش را راهی جبهه می‌کند و فرزندش در جنگ مفقود می‌شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

روایت چشم انتظاری‌ها و بیم و امیدهای یک مادران شهدای مفقودالاثر همه شبیه همین مادر شیار 143 است اما با تفاوت‌های نه چندان زیاد. بیگم اسحاقی هم یکی از همین مادران است که روایت‌های مشابهی از زندگی فرزندش و 35 سال چشم انتظاری دارد. او چهار پسر و چهار دختر داشت. دو تن از پسران او در هشت سال دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند. یکی در سال 63 و دیگری سال 66

شهید «محمد اسحاقی» فرزند صفت اله، متولد 1340 بود که در سن 26 سالگی در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید اما پیکر مطهر او که در اول فروردین ماه سال 1366 به شهادت رسیده بود در منطقه شلمچه ماند و در شمار شهدای مفقود الاثر جای گرفت. پیکری که سال‌ها مفقود بود در عملیات تفحص پیدا شده و هویتش توسط آزمایش DNA شناسایی شد و مادرش چند روز پیش بعد از سال‌ها فراق توانست پیکر فرزند گمشده را در آغوش بگیرد.

مادر شهیدان اسحاقی از چشم انتظاری این سال‌ها در گفتگو با تسنیم چنین می‌گوید: خیلی خوشحالم که پیکر پسرم بازگشت است. اگر بدانید در این سال ها چه حالی داشتم. هر کسی که در خانه را می‌زد، می گفتم محمد من آمده است. محمد و احمد همیشه در جبهه با هم بودند و معمولاً با هم می‌آمدند. نهایتاً هر دو هم شهید شدند. خبر شهادت احمد را محمد برای من آورد. احمد سال 1363 به شهادت رسید. اینبار محمد هم رفت و برای همیشه در منطقه ماند. هر دو مفقودالاثر بودند. اول پیکر احمد آمد. اما 35 سال طول کشید تا پیکر محمد برگردد. در این سال‌ها همسرم مریض شد و فوت کرد.

او ادامه می‌دهد: یکبار یادم هست شهدای مفقود زیادی را از منطقه آورده بودند. یکی از آشنایان ما خواب دیده بود و گفت هر دو پسرت را دیدم که پیکرشان را در تابوت می‌گذارند. خودم هم حس کرده بودم که محمد شهید شده است. اما ابتدا باور نداشتم. وقتی خبر بازگشت پیکرش را به ما دادند، آنقدر آشفته شدیم که انگار تازه خبر شهادتش را شنیده‌ایم. بعد از شهادت محمد بیش از سه سال منتظر رسیدن خبری از سلامتی او بودیم. امید داشتیم که بین اسرا باشد.

مادر این شهید تازه تفحص شده از احتمالاتش برای زنده بودن محمد چنین می‌گوید: وقتی اسرا سال 1369 به کشور بازگشتند، خبری از او نشد. یکی از دوستان هم درباره وضعیت محمد خیلی تحقیق کرد و به نتایجی درمورد شهادت او رسیده بود. ما هم با هر اسیری که آزاد می‌شد، می‌رفتیم و صحبت می‌کردیم تا ببینیم نشانی از محمد پیدا می‌کنیم یا نه. بعد از مدتی برایمان ثابت شد که محمد جزو اسرا نبوده است. محمد آنقدر مومن و خوب بود که حتی همسرش هم همیشه می‌گفت: «من می‌دانم محمد من شهید می‌شود.» به همین دلیل ما هم انتظارش را داشتیم و کم کم شهادتش باورمان شد.

او ادامه می‌دهد: احمد خیلی شوخ طبع بود و راحت حرفش را می‌زد اما محمد مظلوم بود و کم حرف. عادت نداشت از خاطرات جبهه چیزی تعریف کند. محمد دو سال سرباز بود. بعد از آن که به خانه بازگشت، دختر خاله پدرش را برای او خواستگاری کردیم و همدیگر را پسندیدند. برای محمد خیلی مهم بود که همسرش با نبودن‌ها و غیبت‌هایش به خاطر جبهه و جنگ کنار بیاید. چون فکر نمی‌کنم در آن ایام هیچ دو ماهی را پشت سر هم در خانه بوده باشد. یک دخترش دوماهه و دختر دیگرش دو ساله بود که به شهادت رسید. نام همسرش گلی بود برای او شرایطش را گفته بود. عروسم خیلی مومن است و شرایط او را همان ابتدا پذیرفته بود. در جبهه برای همسرش نامه می‌نوشت و عروسم برایم از نوشته‌هایش تعریف می‌کرد. سفارشاتش در راستای حفظ اسلام و اطاعت از رهبری بود.

این مادر شهید ویژگی‌های فرزندش را برشمرده و می‌گوید: قبل از انقلاب هم فعالیت های سیاسی زیادی داشت در مدرسه هم خیلی تعریفش را می‌کردند. می‌گفتند این پسر برای آینده مملکت مفید است. برخی از اطرافیان به من می‌گفتند نگذار به منطقه برود. حیف است. اما من نمی‌گفتم جبهه نرو. پیش خودم می‌گفتم بگذار برود. هرچه خدا بخواهد همان می‌شود و موافقت و مخالفت من اثری در سرنوشت کار ندارد. یکبار در خواب احمد را دیده‌ام. دیدم که روی یک پل ایستاده‌ام که از زیر آن آب جاری است و آن سوی پل احمد ایستاده است. به او می‌گویم پسرم بیا مادر را بگیر و می‌گوید: «مامان شما آنجا بمان من رفتم.» وقتی این خواب را دیدم ناگهان پریدم. متاسفانه خواب محمد را ندیده‌ام.در تمام سال‌های مفقود بودن محمد دلتنگ او شده‌ام اما ناراحت نبودم زیرا می‌دانستم شهید شده است.

پایان 35 سال چشم انتظاری مادر و فرزندان شهید اسحاقی+عکس و فیلم

انتهای پیام/

منبع: تسنیم

کلیدواژه: خانواده شهدا شهدای گمنام دفاع مقدس شهدای دفاع مقدس ۸ ۳۸ درصد ۳ ۴۵ درصد خانواده شهدا شهدای گمنام دفاع مقدس شهدای دفاع مقدس چشم انتظاری سال ها مادر شهید

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۳۱۵۴۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

فریادهای خاموش: روایت‌های ناگفته از حمله به نورشمس | گزارش تصویری

گروه دیپلماتیک - همشهری آنلاین: «سنا یاسین هیچگاه تصور نمی‌کرد شاهد روزی باشد که پیکر بی‌جان فلسطینی ها مقابل در خانه‌اش افتاده باشد و کسی اجازه نداشته باشد که به آن‌ها نزدیک شود.» این یکی از روایت‌هایی است که از روزنامه اینترنتی فلسطین کرونیکل از جنایت‌های اخیر صهیونیست‌ها در اردوگاه نور شمس در شرق طولکرم در کرانه باختری اشغالی منتشر کرده است. در حمله 3روزه صهیونیست‌ها به این اردوگاه علاوه بر تخریب گسترده منطقه، حداقل 14 فلسطینی به شهادت رسیده و و ده ها نفر مجروح شدند.

حمله پنجشنبه گذشته با ورود شمار زیادی از خودروهای زرهی و صدها سرباز صهیونیستی به اردوگاه آغاز شد. صهیونیست‌ها به محض ورود به اردوگاه تمام ورودی‎ها و خروجی‌ها را مسدود کردند. یاسین به روزنامه فلسطین کرونیکل می‌گوید که بولدوزرهای اسرائیلی بلافاصله شروع به تخریب خیابان‌ها کردند، آب و برق را قطع کردند و شبکه فاضلاب را ریشه‎کن کردند. بلدوزرها همچنین ده‌ها مغازه و بالکن خانه‎های رو به خیابان را نیز تخریب کردند.

او می‌گوید: «به دیدن مادر بیمارم رفته بودم و وقتی حمله شروع شد به خانه‎ام برگشتم. صدای بلدوزرها و وسایل نقلیه نظامی را شنیدم، بنابراین به سرعت وارد خانه ام شدم زیرا می دانستم که این صدا مقدمه‎ای برای یک فاجعه است. سربازان اسرائیلی به هر کسی که حرکت می‎کرد شلیک می‎کردند و بسیاری را زخمی کردند. از آنجا که امدادگران و آمبولانس‌ها اجازه ورود به اردوگاه را نداشتند شرایط مجروحان به سرعت رو به وخامت می‌رفت.»

خون در خیابان

یاسین در تمام این مدت سعی کرده تا 4فرزندش را که به‌دلیل قطع برق و صدای ممتد شلیک هراسان شده بودند آرام کند. او می‌گوید: «سعی می‎کردم به آنها کمک کنم بخوابند اما صدای تیراندازی بسیار بلند بود. صدای فریاد شنیدم و از پنجره 2مرد جوان زخمی را دیدم که روی زمین افتاده بودند. اول فکر کردم آمبولانس‌ها می‌آیند و آنها را نجات می‌دهند، اما سربازان اسرائیلی اجازه نمی‌دادند کسی به آن‌ها نزدیک شود. آن‌ها ساعت‌ها زخمی روی زمین افتاده بودند و در نهایت از دنیا رفتند.»‌

یاسین می‌گوید که جسد شهدا بیشتر از 60 ساعت روی زمین بود و بوی اجساد محله را پر کرده بود. او به فرزندانش اجازه نداده از پنجره نگاه کنند تا از این صحنه شوکه نشوند.

از دست رفتن 5 فرزند در 6 ماه

سلیم غنام، 29 ساله، هم درست در ورودی خانه‎اش در اردوگاه نور شمس توسط سربازان صهیونیست به سرش شلیک شد. هیچکس اجازه نداشته تا به او نزدیک شود، اما خانواده‎اش در نهایت موفق شدند جسد بی جانش را به داخل خانه بکشانند. سلیم 48 ساعت آنجا بود و در تمام این مدت خانواده‎اش با چشمانی گریان نظاره‌گر او بوده‌اند. پس از اینکه ارتش اشغالگر از اردوگاه عقب‎نشینی کرد، خانواده غنام دریافتند که برادر ۲۶ ساله سلیم، محمود، نیز در محله ای نزدیک خانه به شهادت رسیده است. سلیم و محمود برادران عامر و احمد غنام بودند که در اکتبر سال گذشته توسط ارتش اسراییل به شهادت رسیده بودند.

این در حالی است که برادر دیگرشان، عبداللطیف نیز به تازگی بر اثر ابتلا به سرطان فوت کرده بود. مادر خانواده تنها در 6ماه پنج پسرش را از دست داد.

حمله بی‌رحمانه

بر اساس بسیاری از شهادت‎ها، حمله صهیونیست‌ها به اردوگاه نور شمس یکی از بی‎رحمانه‎ترین حملاتی بود که فلسطینی‌ها ساکن در این منطقه تجربه کردند. ساکنان به روزنامه فلسطینی کرونیکل گفته‎اند که این سطح از ظلم و ستم حتی در طول انتفاضه دوم نیز وجود نداشت.

ارتش رژیم صهیونیستی به‎طور تصادفی به سمت ساکنان شلیک می‌کرد و در کوچه‎های اردوگاه دست به اعدام‌های صحرایی می‌زد. دکتر زهران احمد می‌گوید که از لحظه اول حمله، ارتش اسرائیلی ورودی‎های اردوگاه را بسته و از رسیدن پزشکان به مجروحان جلوگیری کرده است. سربازها همچنین مانع از انتقال کسی به خارج از اردوگاه شدند. حمله و محاصره اردوگاه از عصر پنجشنبه تا صبح یکشنبه ادامه داشت.

تصاویری وحشتناک نسل کشی

وقتی سربازان صهیونیست شروع به عقب نشینی از برخی از محله‎ها کردند تیم‎های امدادی موفق شدند وارد نورشمس شوند اما صحنه‎ای که با آن روبرو شد غم انگیز بود. یکی از اجساد، که توسط دکتر زهران پیدا شد، به دلیل انفجار بمب کاملا سوخته بود.

زهران می‌گوید که یک فلسطینی جوان دیگر توسط سربازان به شهادت رسیده و سپس از طبقه دوم به بیرون پرتاب شده بود. یا پسر ۱۶ ساله‌ای به پایش شلیک شده بود و به یکی از خانه‌ها خزیده بود اما سربازان به دنبال رد خون رفته و او را در داخل خانه با شلیک گلوله‌ای به سرش اعدام کردند.

این پزشک فلسطینی می‌گوید: «یکی از جوانانی که پیدا کردیم سرش قطع شده بود بعد از اینکه مستقیماً توسط یک بمب هدف قرار گرفته بود.» زهران توضیح می‌دهد که اغلب شهدا به سرهایشان شلیک شده بود که نشان می‌داد صهیونیست‌ها عامدانه و به قصد کشت آنان را هدف قرار داده‌اند.

کد خبر 846895 برچسب‌ها نسل‌کشی رژيم صهيونيستى فلسطین

دیگر خبرها

  • پیام تسلیت مخبر برای درگذشت مادر شهید غلامحسین دستوری رزاز
  • ۲۰۲ روز جنگ غزه به روایت آمار و ارقام
  • پیام تسلیت معاون اول رئیس‌جمهور برای درگذشت مادر شهید غلامحسین دستوری رزاز
  • پیام تسلیت فرمانده سپاه الغدیر در پی درگذشت مادر شهیدان نیرنگ
  • عملیات در محل تجمع و عیش و نوش مستشاران آمریکایی‌ به روایت حسین مظفر
  • فریادهای خاموش: روایت‌های ناگفته از حمله به نورشمس | گزارش تصویری
  • برگزاری محفل انس با قرآن کریم در منزل شهیدان خلیل سلیمی و محمدباقر سلیمی + تصاویر
  • حضرت زهرایی بود و با اقتدا به حضرت مادر(س) جانش را فدا کرد
  • پنجم اردیبهشت‌ماه، سالروز شهادت نخستین فرمانده سپاه یزد
  • بی گدار به آب زد تا نجاتگر باشد/ روایت فداکاری یک مادر در سیل کازرون