برای «زندگی خوب» علم بهتر است یا ثروت؟
تاریخ انتشار: ۱۴ تیر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۴۴۱۸۸۵
علم در جامعه بر دو گونه است؛ علمی که دیر یا زود برای جوینده یا دارندهاش منبع درآمد و ثروت است، و علمی که مصداق همان علم در برابر ثروت است و هرچه بیشتر در طلبش بکوشی و پشتکار بیشتری به خرج دهی از قافله جویندگان ثروت دورتر میشوی و آیینه عبرتی میشوی برای دیگران که باید چگونه علمی را بجویند و بخوانند تا به روز تو گرفتار نشوند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
1. «درخت دانش» در سنت اندیشه غربی پیشینه بس درازآهنگی دارد که از «ریمون لول» در سدههای میانه آغاز میشود و فرانسیس بیکن نیز بدان اشاره دارد، ولی از همه مهم تر و برجستهتر دکارت است که در دیباچه بر ویراست فرانسوی «اصول فلسفه» این استعاره را میآورد و از اینجا است که این اصطلاح وارد تاریخ فلسفه جدید میشود. (البته باید میان استعاره «درخت دانش» در اندیشه فلسفی با «درخت شناخت خوب و بد یا همان شجره ممنوع» در سنت ادیان ابراهیمی فرق گذاشت. ما در اینجا تنها به اولی میپردازیم و کاری با دومی نداریم.)
آنچه مهم است نسبتی است که در سخن دکارت میان «درخت دانایی» و «زندگی خوب» یا به تعبیر غربیها good life برقرار است بهگونهای که گویی زندگی خوب تنها در صورتی فراهم میآید که بذر این درخت را بکاریم و آبیاری کنیم تا ریشه بگیرد و تنومند گردد و به برگوبار بنشیند؛ و آنگاه است که میتوان در سایهسار آن، به قول قدما، سرگرم «تدبیر معاش» شد که در زبان انگلیسی از آن به conduct of life یاد میکنند. استعاره را میآوریم و میکوشیم در پرتو آن، دوگانه علم یا ثروت را از نو ببینیم: «کل فلسفه درختی را میماند که ریشههایش مابعدالطبیعه، تنهاش طبیعیات و دیگر علوم که میتوان آنها را به سه علم اصلی پزشکی، مکانیک و اخلاق فروکاست، شاخههای روییده از تنه آن هستند».
باید دانست منظور از «فلسفه» در اینجا مطلق حکمت و دانایی است که دکارت آن را مایه امتیاز تمدن از توحش و انسان از حیوان میشمارد، نه فلسفه در مقام رشتهای خاص که امروز میشناسیم و در دانشگاهها میخوانیم. وانگهی، مابعدالطبیعه نیز که ریشه «درخت دانایی» است نه به معنای امروزین، بلکه نماد همه علومانسانی است که به فرهیختگی و تربیت انسان مدنی میانجامد و زمینه را برای شکوفایی فطرت ثانی در آدمیان فراهم میآورد؛ طبیعیات نماد علومپایه و محض است که از دل علوم انسانی و از بستر فرهیختگی و فرزانگی آدمیان برمیآید و بسترِ رویش علوم کاربردی و فراهمآورنده زندگی خوب و آسوده میشود.
2. پس تا اینجا دانستیم تا «علوم انسانی» نباشد، «جامعه مدنی» در کار نیست و تا جامعه مدنی نباشد، امکان شکلگیری نگاه علمی به طبیعت هم فراهم نمیآید؛ یعنی در بستر جامعه مدنی و ظهور انسان مدنی است که علم و نگاه علمی به عالم شکل میگیرد و آدمی به فکر فراهمسازی زندگی خوب و آسوده از راه شناخت طبیعت و سیطره بر آن میافتد. اما وقتی این اندیشه در ذهن آدمی جایگیر شد و توانست طبیعت را بهیاری طبیعیات، بشناسد رفته رفته این بستر فراهم میآید که این شناخت را در میدان عمل در کار آورد و «زندگی خوب» را در عالم واقع برای خویش بسازد. اینجاست که پای علوم کاربردی و فناوری به میان میآید و آدمی شروع میکند به تحقق عملی آنچه در مراحل پیشین در ساحت نظر بدانها رسیده است.
دکارت شاخههای این درخت، یعنی همان علوم کاربردی را پزشکی، مکانیک و اخلاق میداند؛ در اینجا «پزشکی» نماد رسیدگی به بدن و تندرستی، «مکانیک» نماد سیطره بر طبیعت و به استخدام درآوردن آن به دست آدمی و «اخلاق» نماد رسیدگی به روح و تأمین نیازهای معنوی است. پس «زندگی خوب» یعنی تندرستی بهیاری پزشکی، برخورداری از علم بهیاری مکانیک که نماد مهندسی است و معنویت بهیاری اخلاق. آنچه در اینجا مهم است پیوند انداموار اجزای این درخت است که علمبودن بر همه جای آن به یکسان دلالت دارد و باز هم نکته مهم اینکه دکارت میگوید ما از سرشاخههای این درخت میوه میچینیم نه از ریشه و تنهاش، یعنی آنچه به ما میوه میدهد پزشکی، مهندسی و اخلاق است اما این در صورتی شدنی است که ریشه و تنه سالم و سرزنده باشد. ---
3. حال به سراغ موضوع انشای پیشگفته میرویم که «علم بهتر است یا ثروت؟»؛ چیزی که در دوگانه «علم یا ثروت» بهکلی از چشم دور مانده، خودِ «زندگی» است که توجه نداریم بپرسیم علم یا ثروت باید برای چهچیزی خوب باشد و بهکار آید؟ مگر جز این است که اینها هر دو برای زندگی است و بس؛ و به این ترتیب، شاید پرسش درست این باشد: «برای زندگی خوب، علم بهتر است یا ثروت؟» اگر پرسش را چنین بازطرح کنیم درمییابیم که در زندگی خوب، علم و ثروت از هم جداییناپذیرند چرا که خوببودن زندگی قائم به هردو آنها با هم است. اصولاً خوب بودن یعنی علم و ثروت را باهم داشتن؛ چراکه تا درخت دانشی در کار نباشد زندگی انسانی در کار نیست که خوب یا بد بودنش موضوعیت بیابد و در نبود دانایی، چون انسانبودن در محاق میافتد، داشتن یا نداشتن ثروت رنگ میبازد چنان که در ساحت حیات حیوانی، اساساً مالکیت و ثروت معنایی ندارد.
در اینجا، جدایی میان علم و ثروت فهمیدنی نیست چرا که واژه «ثروت» را میتوان همبود و همگستره با «دانایی» دانست؛ به این معنا که اگر در جایی «درخت دانش» در کار نباشد، نه جامعه مدنی در کار است و نه مالکیت و نه ثروت. ثروت راستین برای آدمی همان درخت دانش است که با شکوفاییاش، زندگی خوب در سایهسارش فراهم میآید و اگر نباشد، خود زندگی و امکان رفتن از حیات انسانی به زندگی مدنی فراهم نمیآید و اگر هم این درخت باشد ولی بالنده و شکوفنده نباشد، باز هم در حال واپسروی به حیات حیوانی هستیم. پس دوگانه علم یا ثروت از بیخوبُن در زندگی خوب در کار نیست بلکه علم و ثروت با هم یکی است و عین همدیگر است.
اما آنچه مهم است اینکه در استعاره «درخت دانش» هرچه از ریشه به سرشاخهها نزدیک میآییم، جنبه علم بودن کمرنگتر و جنبه ثروتبودن پررنگتر میشود و عکس این هم درست است؛ یعنی علم هرچه نظریتر و بنیادیتر باشد، گویی دیدن ثمراتش در زندگی دشوارتر است و هرچه کاربردیتر باشد، برای زندگی کارآمدتر مینُماید. از این رو، علوم نظری چهبسا در برابر ثروت و علوم کاربردی سرچشمه ثروت بهنظر برسند.
4. وقتی بهسراغ جامعه امروزین خودمان میرویم تا ببینیم این سخن تا چه اندازه درست است، میبینیم علم در جامعه بر دو گونه است: علمی که دیر یا زود برای جوینده یا دارندهاش منبع درآمد و ثروت است؛ مانند پزشکی و مهندسی و حقوق و علمی که مصداق همان علم در برابر ثروت است و هرچه بیشتر در طلبش بکوشی و پشتکار بیشتری به خرج دهی از قافله جویندگان ثروت دورتر میشوی و آیینه عبرتی میشوی برای دیگران که باید چگونه علمی را بجویند و بخوانند تا به روز تو گرفتار نشوند؛ مانند همه حوزههای علوم انسانی و نیز علوم پایه و محض.
در جامعه ما علوم نظری از علوم انسانی گرفته تا علوم محض و پایه، ربطی به ثروت ندارند و سرچشمه ثروت تلقی نمیشوند و خرد جمعی که سنجه درست هنجارهای اجتماعی است این را بهخوبی دریافته که از علوم نظری چیزی درنمیآید و ثروت در علوم کاربردی و مهندسی و پزشکی و حقوق و حسابداری و مدیریت و مانند اینها است و دوگانه علم بهتر است یا ثروت نیز بر پایه همین دریافت خرد جمعی و بدرستی تنظیم شده است.
اینکه میبینیم که ما در نظر، هوادار علم و در عمل، هوادار ثروتیم به این جهت است که ارزش علوم نظری را در ساحت نظر نیک میدانیم ولی این را هم خوب درمییابیم که میان این علوم نظری و زندگی خوب در سطح جامعه پیوندی در کار نیست بلکه آن علومی که به زندگی بهظاهر خوب میانجامند، همان علوم کاربردی هستند که نام بردیم و از اینرو است در عمل و در واقعیت، جانب ثروت را میگیریم و هوادار این دسته اخیر از علوم میشویم. برای تغییر فضای بحث و زمینهسازی برای نشاندادن نتیجه سخن، نقلقولی درباره «درخت دانش» از مرحوم افضلالملک کرمانی، نخستین مترجم «گفتار در روش دکارت» با عنوان«نطق» از ترکی استانبولی به فارسی است که در مقدمه تفصیلی خود بر این ترجمه میآورد:
«ملت و مملکتی که در آن این درخت نروید و بر نیاورد، همانا قاعی ضعیف را ماند که در او چند چوب خشک نصب سازند و بر آن شکوفهها و میوههای عاریتی بیاویزند چیزی نگذرد که این شکوفهها از تابش آفتاب بخشکد و آن میوهها از وزش باد فرو ریزد، باز همان شود که بود. حَتَّى عَادَ کالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ.» (دکارت. نطق (گفتار در روش)، ترجمه و مقدمه، افضلالملک کرمانی، نسخه خطی کتابخانه ملک، ش 6172، 1321 هـ. ق.، مقدمه، ص3 «بهنقل از دکتر مجتهدی در آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب، 1384»)
ریشه اینکه چرا ما این دوگانه علم و ثروت را همچنان درست میدانیم و در میان این دو، میکوشیم در نظر «علم» و در عمل «ثروت» را برگزینیم، باید در سخن افضلالملک جست که این درخت را هرگز در جامعه خویش نکاشتهایم بلکه تنها چند چوب خشک را در قاعی (زمین خشک و کویر) فروکردهایم و میوههای علوم کاربردی و زودبازدهی مانند پزشکی ، مهندسی و... را بر آن آویختهایم بیآنکه خبری از علومانسانی اصیل که ریشههای این درختند و علوم پایه ناب که تنه این درختند در کار باشد. ما نه زمین را شخم زدهایم و نه بذری کاشتهایم بلکه همه چیزمان عاریتی است و دلبستن به چیز عاریهای سرانجامی جز نومیدی ندارد. از اینرو است که در جامعه ما آنچه به «زندگی خوب» موسوم است، ظهور و بروز کمی دارد یا دستکم خرد جمعی آن را کم میبیند و کم مییابد، چون درخت دانشی در کار نیست تا در سایهسارش امکان آسودن و ساماندهی زندگی خوب فراهم آید. وقتی زندگی خوب در کار نباشد نه علم هست نه ثروت.
5. حال، بد نیست راهکاری هم در برونرفت از وضع موجود و بسترسازی برای«زندگی خوب» پیش نهیم که در آن، دوگانه علم و ثروت از میان برخیزند و همنشین یکدیگر باشند. برای این مهم باید به نسبتی توجه کنیم که میان «اندیشه پیشرفت» و «بالندگی علوم انسانی» در جامعه در کار است. در اینجا دو اصل را میتوان در مقام نتیجه سخن، بیان کرد:
الف: میان جایگاه علوم انسانی در هر جامعه و نهادینهشدن اندیشه پیشرفت در آن جامعه پیوند انکارناپذیری در کار است.
ب: هر جامعهای الگوی پیشرفت متناسب با بستر فکری ــ فرهنگی خود را دارد.
آنچه در غرب رخ داده با بستر تاریخی و فرهنگی غربیان تناسب کامل دارد و اگر قرار باشد همین اندیشه در جامعه دیگر الگو قرار گیرد، بیگمان با چالشها و موانعی همراه خواهد بود که کمابیش این موضوع را با نگاهی به جوامع اسلامی دنبالهرو غرب بهروشنی میبینیم. الگوی پیشرفت چیزی نیست که آن را بهشیوه تقلیدی از جامعهای بگیریم و در جامعهای دیگر بهکار بندیم.
برای فهم نسبت میان «پیشرفت» در حوزه علوم و نسبت آن با «علوم انسانی»، باز هم از استعاره «درخت دانش» دکارتی کمک میگیریم. نسبت میان علوم دقیق که پیشرفت به معنای محسوس و در سطح عملی را در جامعه به بار میآورند و علوم انسانی که پیشرفت در آن، چندان محسوس و ملموس نیست؛ مانند نسبتی است که میان ریشهها و شاخوبرگ درخت برقرار است. آنچه در اصل، بالندگی و رشد هر درختی را سبب میشود ریشههای آن است نه تنه و شاخ و برگش؛ اما آنچه از رشد و بالندگی به چشم بیرونی میتوان دید، رشد تنه و البته بیشتر، رشد شاخ و برگها است؛ بویژه که ثمره درخت در سرشاخههای آن هویدا است نه در تنه و ریشههایش.
بسترسازی برای پیشرفت در هر جامعه فرایندی است درازآهنگ که باید از ریشهها و مبادی آغاز شود. این کار به پیشه باغبانی میماند که برای داشتن درختانی تناور، بارور و بالنده، باید از زمین و زمینهها شروع کرد. بعد بذرهای نیکو و نژاد برگزید و در دل زمینی آیششده و آماده نشاند و روزها و ــ شاید بهتر باشد بگوییم ــ پاییزها و زمستانهایی دراز چشم از باغ برنداشت تا از آفات و آسیبها در امان بماند. روشن است که نهالها یعنی علوم گوناگون اگر از ریشههای استواری که همان تفکر فلسفی است برخوردار نباشند، در همان آغاز رویش، از تکاپو میافتند و میپژمرند.
برای داشتن الگوی مناسبی از پیشرفت نخست باید بهسراغ اندیشههای فلسفی نابی برویم که در دل فرهنگ غنی و پربار ایرانی ــ اسلامی نهفته است. باید آثار اندیشهورزان مایهوری همچون فارابی، فردوسی، ابنسینا، سهروردی، ابنعربی، خواجه نصیر، ابوریحان و چندین و چند نفر دیگر از این فرهمندان جهان اسلام و ایران را بکاویم و بجوییم و بذرهای پاک و پالودهای را بیابیم که استعداد بارورسازی درخت دانش را در جامعه امروزیمان دارند.
باید گروههایی از دانشوران کاردان و کاربلد در حوزههای گوناگون علوم انسانی و اسلامی این رسالت را برعهده گیرند و بکوشند با کندوکاو در متون اصیل فلسفی خودمان (که لزوماً هم منحصر در متون کلاسیک فلسفه اسلامی نخواهد بود بلکه در جای جای گسترهای به فراخی ادبیات فارسی و متون اسلامی پراکندهاند)، مبانی نظریه «پیشرفت» را با مدنظر قرار دادن دو عنصر ایرانی - اسلامی دوشادوش هم پیش ببرند. باید بر زبان و ادب فارسی در این الگوپردازی توجه ویژهای صورت گیرد چراکه تا چیزی به زبان بومی و وطنی درنیاید، نهادینه نخواهد شد. در این راه، میتوان بیهیچ تعصب و پیشداوری و با پایبندی به نشانویژههای فرهنگی خودمان، بهسراغ تجربیات غربیان رفت و از آنان درس آموخت و روششناسی آنان را در تحقق این فرایند در کار آورد.
6. در غرب دوره جدید از دوران دکارت و اندکی پیش از آن، رفته رفته شاهد کاستن از سیطره زبان لاتینی و رویآوردن به زبانهای محلی مانند ایتالیایی، انگلیسی، فرانسه و آلمانی هستیم؛ اتفاق میمونی که به نهادینهسازی علم و دانایی در میان ناآشنایان با لاتینی که اکثریت قریب به اتفاق مردم اروپا را تشکیل میدادند، کمک شایانی کرد. بایسته مینماید، جمعی از اهل فن، وظیفه برگرداندن متون کلاسیک عربی به زبان فارسی یا سادهسازی و بهروزسازی متون فارسی کهن را بر عهده گیرند؛ متون ارزشمند و پرباری که گرچه گنجینههای بیمانندی از میراث فکری ما را در خود جای دادهاند، بهجهت ناآشنایی عموم مردم با زبان عربی یا با اصطلاحات دشوارفهم و تخصصی موجود در آنها، مدتهاست از کانون توجه دور مانده و به کالاهایی در موزهها تبدیل شدهاند.
نکته دیگر، توجه به میراث فکری غربیان در این حوزه از دوران نوزایی تا کنون است که نباید از آن غافل ماند. نمیتوان تأثیری را که ترجمه میتواند در انتقال این میراث به جامعه ما برعهده گیرد، از نظر دور داشت. در این زمینه میتوان از تجربه موفق موجود در عالم اسلام در دوران نهضت ترجمه بهره جست و نیمنگاهی نیز به تجربه دوران ترجمه متون یونانی و اسلامی به زبان لاتین در سدههای میانه و بویژه در دوران نوزایی داشت. ترجمه متون علومانسانی باید فرایند سامانمندی باشد که دانشگاهها و مراکز پژوهشی متولی انجام آن باشند و برای این کار سرمایهگذاری درازمدت انجام دهند. بهنظر میرسد در این حوزه باید هم از نگاه غربستیزانه دوری جست و هم از نگاه غربستایانه.
آنچه ما در این باره بدان نیازمندیم نگاهی است غربشناسانه که میتوان در این راه نیز از روششناسی شرقشناسان بزرگ در رهیافتشان به میراث فکری شرق بهره گرفت. ما باید نخست بدانیم نیازمان چیست و آنگاه برای رفع این نیاز به سراغ میراث فکری غرب برویم و بسته به نیازسنجی موشکافانهای که کردهایم، با رویکردی گزینشگرانه به ترجمه پارهای از امّهات متون غربی دست یازیم.
7. سخن آخر اینکه اگر قرار است درباره «اندیشه پیشرفت» الگوپردازی کنیم باید با علومانسانی مهربانتر از آنی باشیم که تاکنون بودهایم و از همان سطوح آموزشهای اولیه، علوم انسانی را ارج بگذاریم. باید در آموزش و پرورش برای درسهایی مانند تاریخ، علوماجتماعی، معارف دینی، ادبیات فارسی و... اصالت قائل شویم و معلمانی کاربلد را برای آموزش این دروس بکار گیریم؛ چرا که آموزش این دروس به مراتب از آموزش دروس ریاضی و فنی حساستر و مهمتر است. آموزش نادرست در این حوزهها سبب فساد در ریشهها میشود. باید در انتخاب رشته دانشآموزان برای ورود به دبیرستان بازنگری اساسی صورت گیرد بهگونهای که همه نخبهها و نوابغ به سوی علوم تجربی و ریاضی سرازیر نشوند و رشتههای علومانسانی با نگاهی که درون آدمی را ریش میکند، روبهرو نشود. باید رویکردهای حاکم در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی نسبت به علومانسانی دگرگون شود و برای پژوهشهایی بنیادین و دیربازده برنامهریزی شود. اگر قرار است درخت باروری از دانش داشته باشیم نباید همه نگاهها را به شاخ و برگ این درخت بدوزیم و فقط مراقب آنها باشیم بلکه باید گاهی حتی شاخوبرگهای زائد را هرس کنیم و در زمستان که هیچ برگ و باری بر این درخت به چشم نمیخورد، برای تقویت ریشهها هزینه کنیم تا بهاری هرچه بالندهتر را در آیندهای شاید نه چندان دور ببینیم.
منبع: ایران آنلاین
کلیدواژه: علم بهتر است یا ثروت علوم کاربردی زندگی خوب علوم انسانی علم یا ثروت کار نیست میراث فکری برای زندگی علم و ثروت درخت دانش علوم نظری شاخ و برگ ریشه ها نه علم باز هم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۴۴۱۸۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پیام رییس دانشگاه علوم پزشکی مشهد به مناسبت روز جهانی ماما
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، مرکز خراسان رضوی، دکتر محمود شبستری در پیام خود با گرامیداشت پانزدهم اردیبهشت روز جهانی ماما تاکید کرده است: ماماها با تحمل لحظههای دشوار، سبزی نگاهشان را تقدیم سیمای لطیف نوزادان میکنند و علم را به خدمت میگیرند تا عشق را در عرصه قدرت خالق هستی و تجلیگاه آفرینش به نمایش گذارند؛
وی افزوده است: جامعه خدوم مامایی از اعضای مهم تیم سلامت و با نقش محوری خود در تامین سلامت زنان و کودکان، اصلیترین حلقه تامین سلامت خانواده را تشکیل میدهد از این رو روز جهانی مامایی فرصتی برای یادآوری نقش ارزشمند همکاران ماما در نظام سلامت و قدردانی از زحمات و تلاشهای همه کسانی است که در این عرصه با صبر و دلسوزی فراوان نوید بخش بهترین پیامهای زندگی به مادران و پدران چشم انتظار هستند.
رییس دانشگاه علوم پزشکی مشهد افزوده است: با عنایت به سیاستهای جمعیتی، توجه به مامایی و توانمندسازی ماماها و ایجاد شرایط تسهیل بهرهگیری از خدمات آنان در درجه بالای اهمیت قرار میگیرد که در ترویج جوانی جمعیت و فرزندآوری که از دغدغههای کنونی جامعه است، این قشر پرتلاش نقش مهمی را بر عهده دارند که فردایی بهتر را برای جامعه نوید میدهند.
دکتر شبستری روز جهانی ماما را فرصت مناسبی برای تجلیل و قدردانی از خدمات خالصانه و زحمات بیشائبه این قشر صبور و مخلص عنوان کرده است که وظیفه دشوار و حیاتی حفظ سلامت مادر و نوزاد را به عهده دارند و از درگاه خداوند منان توفیق روز افزون توام با سلامتی برای این عزیزان را مسئلت کرده است.