هفتانه کتاب- 148| روایتی از یک حرکت به سوی اتفاقی بزرگ
تاریخ انتشار: ۲۴ تیر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۵۳۵۱۴۳
به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، تندتر از عقربه ها حرکت کن؛ روایت حرکت به سوی یک اتفاق بزرگ کتابی از بهزاد دانشگر است که زندگی مدیر جوان موفق یک شرکت دانشبنیان به نام نوید نجاتبخش را روایت میکند.
کتاب درمورد شرکتی است با بیش از ۲۰ سال سابقه در زمینه تولید تجهیزات پزشکی با فناوری بالا که در شهرک علمی و تحقیاتی اصفهان مشغول به فعالیت است، تندتر از عقربهها حرکت کن، روایتی از مسیر پر فراز و نشیب و پر چالش جوانی است که در جامعه امروزی نه ارثیه چندانی دارد و نه حاضر است برای موفق شدن شرکتش به احدی باج بدهد و رشوه بگیرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
چارچوبهای خودش را دارد و با همان چارچوبها که برگرفته شده از روایات بزرگان دین اسلام و راهنماییهای علما و رهبر انقلاب است، تلاش میکند تا شرکتش را گسترش دهد، اما همه اطرافیان او و مدیران دولتی دیگر چنین کاری را غیرممکن میدانند.
در بخشی از کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن، میخوانیم:
راهنمایی که بودم، یک کیف داشتم که بیشتر به توبره شبیه بود. ظرف غذا و توپ فوتبال را میگذاشتم تهش و کتابهایم را میگذاشتم کنارش. مدرسهمان خیابان مرداویج بود و تا خانهمان توی خیابان مسجد سید، خیلی راه بود که بخش زیادیاش را پیاده میرفتم. بعدازظهرها هم کلاس داشتیم و چون راهمان دور بود، ظهر مدرسه میماندیم. توی مدرسه، یک زمین هندبال بود که هرکس زودتر میرسید، میتوانست بایستد بازی. بیشتر وقت آن دوره به بازی فوتبال گذشت.
توی مدرسهمان، بسیج دانشآموزی هم بود که مسئولش معلم علوممان بود. برایمان دورههایی گذاشته بودند تا با اسلحه آشنا شویم. یک روز هم قرار بود برویم مانور. روز قبلش گفتند بیایید، میخواهیم برویم گونی پر کنیم.
گونیها را از خاک اره پر میکردیم تا با آن سنگر درست کنیم. اینطوری سبکتر بود و جابهجاییاش برای ما که جثههایمان کوچک بود، راحتتر بود. بسیج آن روزها توی خیابان توحید بود. ما با چند تای دیگر از بچهها رفتیم توی یک نجاری و گونیها را پر کردیم. بعد آمدیم پایگاه بسیج که گونیها را خالی کنیم. درِ پایگاه را بستند و گفتند امشب همین جا بخوابید. من تا آن روز، سابقه نداشت بعد از عصر برگردم خانه. یکی گیر داد که برای چه باید بمانیم؟ گفتند کار زیاد است و باید بمانید تا فردا اینجا را آماده کنید. کمی هم از شهدا مایه گذاشتند. من خوشم نیامد که میخواهند به زور نگهمان دارند. حالا اگر قبلش گفته بودند، یک چیزی؛ اما اینطوری برایم گران تمام شد. یکیدو ساعت بعد، کولیبازی راه انداختم تا گذاشتند بروم. حالا میفهمم که آن روز، با همهٔ بچگیام خوشم نیامده بوده ضعف مدیریتشان را با مایهگذاشتن از شهدا بپوشانند. از همان موقعها برای خودم خط قرمزهایی داشتم. یکیاش همین بود که زیر بار حرف زور نروم.
چند وقت بعد بردندمان اردو. چهلپنجاه نفری بودیم. شب که شد، بچهها خواستند بخوابند. یکیدو نفر که بازیگوش و پرهیجانتر بودند، شروع کردند به بازیدرآوردن. یکیدو تایی پتو بیشتر برداشتند و به چند نفر پتو نرسید. تا آمد خوابمان ببرد، یکهو همهجا لرزید. با سروصدای انفجار و رگبار تیر از خواب پریدیم. همان معلم مهربان مدرسه را دیدم که حالا سر اسلحهاش را بالا گرفته بود و داشت تیر میزد. بعدها فهمیدم تیرهایش مشقی بوده و فقط سروصدا داشته. چنان میزد که حتی نشد کفشمان را بپوشیم و ریختمان بیرون.
بدجور برخورد بهم. مثلاً که چی؟ مگر با همین یک شب و اینهمه خشونت، ما نظامی میشدیم؟ حالا بین اینهمه ویژگیهای نظامیگری باید قاطعیت را اینجوری قاطی خشونت میکردند و نشانمان میدادند؟ بدترش این بود که من آن روزها دلیل این کارها را نمیفهمیدم. من الان ممکن است تا ساعت ۳ نیمهشب یا حتی صبح بمانم شرکت و کار کنم و میفهمم دارم کار مفیدی انجام میدهم. صرف اینکه یک اردوی نظامی است، دلیل نمیشود با خشونت به جان بچهها بیفتیم. اصلاً فرق بسیج با برخی ارگانهای نظامی دیگر همین بود؛ اینکه خشکی قانون تویش نبود. آدمها با عشق و ارادت تویش میماندند، نه به ضرب قانون.
انتهای پیام/۶۳۱۲۴/ج۲۰/
منبع: فارس
کلیدواژه: معرفی کتاب هفتانه کتاب بهزاد دانشگر شرکت دانش بنیان آن روز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۵۳۵۱۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مدیران اخراجی استقلال کارت بازیکنان را بردند!
در اتفاقی نادر و عجیب در باشگاه بزرگ استقلال، مدیران اخراج شده ، کارت بازی اعضای تیم را بردند و پس ندادهاند!
به گزارش تابناک ورزشی؛ استقلال از ساعت ۲۰:۳۰ امروز دوشنبه در ورزشگاه آزادی به مصاف ذوب آهن میرود که اعضای این تیم در اتفاقی غیرقابل باور در یک لیگ حرفهای کارت بازی ندارند!
داستان از این قرار است که تا چند روز قبل کارت بازی رسمی بازیکنان و مربیان استقلال در اختیار نصرالله خواجهگیری سرپرست تیم بوده و بلافاصله بعد از برکناری علی خطیر، او هم از سمت خود اخراج شد و آتیلا حجازی سرپرستی استقلال را بر عهده گرفت.
همه این اتفاقات در شرایطی رخ داده که تا آخرین ساعات شب گذشته کارت بازی بازیکنان و مربیان استقلال در اختیار سرپرست و تیم مدیریتی جدید به دلایلی نامعلوم قرار نگرفته است.
خواجهگیری همان فرد گمنامی است که به واسطه رفاقت با خطیر، بعداز استعفای علی سامره، از بهمن ماه گذشته به عنوان سرپرست تیم استقلال بدون هیچ سابقهای در این سطح ، جای بزرگان باشگاه را اشغال کرد و چندی پیش هم توسط جواد نکونام از تمرین اخراج و به اطراف تیم راه داده نشد.
به همین ترتیب برای محکم کاری با سازمان لیگ مذاکره شده که برای این بازی اگر به موقع کارتهای اصلی به دست استقلالیها نرسید، کارت المثنی برای آبیها صادر شود تا آنها مشکلی برای برگزاری بازی حساس با ذوبآهن نداشته باشند.
اگر تیم مدیریتی سابق استقلال تا ظهر امروز کارتها را برنگرداند، کارت جدید و المثنی صادر خواهد شد.
حال اینکه کارتهای اصلی کجاست و چرا بعد از تغییرات به مدیریت جدید تحویل داده نشده و هدف از پس ندادن آن در چند روز اخیر چه بوده، موضوعی است که سرپرست و مدیران سابق «اخراجی» استقلال باید به مردم و رسانهها دربارهاش توضیح بدهند.