Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-04-26@02:38:20 GMT

روایت عباس زریبافان‌ از فرار بنی‌صدر

تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۷۰۷۶۵۹

روایت عباس زریبافان‌ از فرار بنی‌صدر

با پایان تحولات خونین خرداد ۶۰، بنی‌صدر که حالا پس از عزل شرایط سختی از نظر امنیت خود پیدا کرده بود و طبیعتا تحت تعقیب نیرو‌های نظامی و انتظامی قرار داشت، با کمک تشکیلات سازمان منافقین پنهان شد. بنی‌صدر پس از ۳۰ خرداد در منزل شخصی به نام لقایی از دوستان داریوش فروهر مخفی شد که در زمان واقعه هفت تیر نیز در همان خانه بود و پس از چند روز برای گفتگو با مسعود رجوی به مخفیگاه او رفت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

شرق در ادامه نوشت: بنی‌صدر برای اینکه نتایج دومین انتخابات ریاست‌جمهوری مشخص شود، یک هفته بیشتر از زمان مقرر‌شده فرار در ایران ماند و پس از آن با همکاری سازمان منافقین و به کمک سرهنگ بهزاد معزی از ایران به سوی پاریس گریخت. پاریس برای رجوی و بنی‌صدر شهر آشنایی بود؛ رجوی سال ۵۹ و بنی‌صدر نیز سال‌های بسیاری را در این شهر گذرانده بود، در نتیجه محل اختفایی چندان بی‌ربط به سوابق این دو نیز نبود.

روز فرار

ساعت ۱۰ صبح چهارشنبه هفتم مرداد ۱۳۶۰، خبر مهمی روی خروجی خبرگزاری فرانسه قرار گرفت. خبر این بود: «یک هواپیمای ایرانی که حامل ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس‌جمهور سابق ایران بود، در پایگاه نظامی اورو در حومه پاریس به زمین نشست». این خبرگزاری همچنین به نقل از یک منبع آگاه گزارش داد بنی‌صدر از فرانسه تقاضای پناهندگی سیاسی کرده و دولت فرانسه این درخواست را پذیرفته است؛ به شرط اینکه در خاک آن کشور دست به هیچ‌گونه فعالیت سیاسی نزند.

سرهنگ قاضی‌عسگر درباره این موضوع گفته بود: «آن شب پس از اینکه هواپیما را بازرسی کردیم، سرهنگ خلبان معزی درِ هواپیما را بست و در پاسخ به سؤالات من که پرسیدم همافر دهقان مسئول سوخت هواپیما کجاست؟ گفت: انتهای هواپیماست. من کنجکاوتر شده بودم، خواستم برای جست‌وجو به قسمت عقب هواپیما بروم که شخصی فریاد زد: ایست، از جایت تکان نخور وگرنه شلیک می‌کنم. در همان لحظه درِ توالت باز شد و دو نفر از داخل آن بیرون آمدند.

یکی از آن‌ها مردی بود که ریش داشت و خود را رجوی معرفی کرد و نفر دوم هم شخص لاغراندامی بود. در همان زمان همافر وکیلی و مهندس پرواز هواپیما از پلکان هواپیما بالا آمدند تا دلیل عدم پرواز و تأخیر ما را بپرسند که به محض ورود آن‌ها را نیز دستگیر کردند. پس از اینکه در‌ها بسته شد، هواپیما راه افتاد و در حال صعود بود که درِ توالت مجددا باز شد و شخص دیگری با چهره عرق‌کرده و با لباس پرواز بیرون آمد که رجوی او را بنی‌صدر رئیس‌جمهور ایران معرفی کرد.

ما از این لحظه متوجه شدیم که بنی‌صدر نیز در هواپیماست. در تمام مدت پرواز، رجوی و یک نفر دیگر با اسلحه ما را زیر نظر داشتند و شخص دیگری نیز در داخل کابین مرتب در تماس با فرانسه بود و ما در عبور از مرز‌های هوایی کشور‌های مختلف با هیچ مشکلی مواجه نشدیم».

تهران تا پاریس

معزی، خلبان منافقین هم از چگونگی انجام پروژه فرار گفته است: «خانه بنی‌صدر پر از خبرنگار بود. ما هم رفتیم داخل. دکتر صالح رجوی هم آنجا بود. سوار ماشین شدیم و رفتیم اورسوراواز منزل دکتر رجوی. به این ترتیب پرواز پرواز‌های من با موفقیت به پایان رسید. پروازی که از ساعت ۷ شب شروع شد و تا صبح فردای آن شب پرحادثه یعنی ۷ مرداد ۱۳۶۰ ادامه یافت.

در صحنه متوجه شدم که آقای رجوی و بنی‌صدر را تیم‌های حفاظتی‌شان در دو عملیات جداگانه به پایگاه آوردند. بنی‌صدر با یک کاماروی زردرنگ آورده شد. بچه‌ها برای اینکه ماشین عادی باشد و توجه نگهبان را جلب نکند، روز‌های قبل چندین‌بار با همین ماشین در پایگاه رفت‌و‌آمد کرده بودند. تیم‌های حفاظتی و آتش و پشتیبانی با خونسردی تمام مسئولیتشان را انجام دادند.

قرار بود اگر سوژه‌ها هنگام ورود به پایگاه شناخته شدند، تیم‌های اسکورت درگیر شوند و با سر و صدا توجه نگهبانان را به جای دیگری جلب کنند و تیم‌های حفاظتی سوژه‌ها را از معرکه خارج کنند. بهترین جایی که برای سوژه‌ها در نظر گرفته شده بود، منزل مسکونی سرهنگ اسماعیل فرخنده بود. خانه او در مسکونی‌های نزدیک پایگاه بود و بچه‌ها از او خواسته بودند تا خودش و همسر و بچه‌هایش آن شب در خانه نباشند.

سرهنگ فرخنده هم با اینکه مطلقا از جریان خبر نداشت، پذیرفته بود. زمان ورود سوژه‌ها به پایگاه موقعی در نظر گرفته شده بود که هوا تقریبا تاریک باشد تا نگهبان نتواند به‌راحتی آن‌ها را تشخیص دهد. ساعت ۷:۱۰ عصر بود که ابتدا بنی‌صدر رسید و سه دقیقه بعد رجوی بدون دردسر وارد پایگاه شد. هواپیما در باند شرقی فرودگاه پارک شده بود. بلافاصله مرحله بعد عملیات شروع شد؛ مرحله انتقال سوژه‌ها به داخل هواپیما.

حساسیت این مرحله در این نکته بود که تا قبل از ورود به پایگاه اگر اتفاقی می‌افتاد راه فراری باقی بود، بنابراین یا باید سوژه‌ها را به جنگل‌های اطراف می‌بردند یا از در ورودی خارج می‌کردند. با توجه به مشکلات متعدد و جوانب قضیه تصمیم بر این بود که با گشودن آتش سنگین از در ورودی خارج شوند. لازمه این کار استقرار تیم‌های آتش در بیرون از پایگاه بود تا در صورت ضرورت وارد عمل شوند.

به‌هرحال سوژه‌ها وارد پایگاه شدند. نفوذ به باند رأس ساعت ۷:۳۵ شروع شد... در ابتدا در نظر داشتیم برای دیده‌نشدنشان توسط مأموران سوخت‌گیری هواپیما آن‌ها را در زمان تیک‌آف یعنی وقتی وارد باند اصلی می‌شویم، سوار کنیم؛ زیرا در آنجا چهار، پنج دقیقه‌ای معطلی داشتیم و می‌توانستیم در را باز کنیم و واردشان کنیم، اما این کار بسیار حساس بود.

تصمیم بر این شد که آن‌ها را قبل از حرکت سوار کنیم. این مرحله از کار درست یک ساعت به درازا کشید که با موفقیت انجام شد. سوژه‌ها و نفرات همراه‌شان در مخفیگاه خودشان در هواپیما بودند که برج مراقب پشت بی‌سیم گفت: به آن سمت نرو، به آن سمت نرو. می‌خوری به کوه. این همان چیزی بود که ما می‌خواستیم؛ زیرا دیگر دنبال‌مان نمی‌آمدند و فکر می‌کردند ما به کوه خورده‌ایم.

به جای پاسخ به آن‌ها می‌گفتم صدایت نمی‌آید. صدایت را نمی‌شنوم. صدای رادار یک لحظه قطع نمی‌شد که: می‌خوری به کوه. آن طرف نرو. من هم یک جواب بیشتر نداشتم. می‌گفتم صدایت را نمی‌شنوم و به مسیر خودم ادامه می‌دادم. از صفحه رادار محو شدیم و رفتیم کناره دریای خزر. در همان موقع رادار زنگ می‌زند به پایگاه. افسر سرکشیک سرگرد یا سرهنگ وارسته بود. وارسته شاگرد خود من بود.

وقتی به او می‌گویند فلانی داشته پرواز می‌کرده، موتورش آتش گرفته و خورده به کوه، وارسته می‌خندد و می‌گوید او به کوه بخور نیست. او در رفته، به کوه نمی‌خورد. رادار مرتب می‌گفت رجایی که در آن موقع نخست‌وزیر و فکوری فرمانده نیروی هوایی بود، در پست فرماندهی هستند و از طرف ولایت فقیه به شما تأمین می‌دهند.

ایرج برای وقت‌کشی گفت رجایی خودش باید تأمین دهد. رادار جواب داد خودش تأمین می‌دهد. از این طرف صدای اف ۱۴ بلند شد. هواپیمای اف ۱۴ که صدای ما را گرفت، گفت برگرد نرو. گفتم من نمی‌روم، هواپیماربایی شده. گفت برگرد استادم بوده‌ای. می‌زنمت نرو. گفتم چه را می‌زنی؟ هواپیماربایی شده، یک مقدار بیا جلوتر خودت را نشان بده تا هواپیماربا‌ها تو را ببینند و بترسند.

با او که یکی از شاگردانم بود، مخصوصا این‌طور صحبت کردم تا ببینم موقعیتش کجاست؟ از این طرف خلبان اف ۱۴ تکرار می‌کرد برگرد می‌زنم. برگرد می‌زنم. بلندگوی داخل کابین روشن بود. در نتیجه صدایش را دیگران هم می‌شنیدند. ادامه دادم تا رسیدیم نزدیک پایگاه تبریز. این پایگاه موشک‌های هاگ داشت.

به لحاظ هواپیما، که قدرت رهگیری شب نداشتند؛ ولی موشک‌های هاگ داشت. برای اینکه از برد موشک‌های هاگ دور بشوم، نزدیک این پایگاه گردش به راست کردم و رفتم سمت مرز شوروی. نزدیک مرز دو هواپیمای شوروی بلند شدند و به موازات ما در مرز شوروی آمدند تا اگر خواستیم وارد خاک شوروی بشویم ما را بزنند.

ما این طرف مرز می‌رفتیم و آن‌ها آن طرف. حواسمان بود. تبریز را به صورت یک نیم‌دایره دور زدیم تا هم از برد موشک‌ها در امان باشیم هم وارد شوروی نشویم. وارد خاک ترکیه شدیم. در تمام این مدت خلبان تعقیب‌کننده همچنان تهدید می‌کرد که ما را خواهد زد. من می‌گفتم بابا بیا جلو این‌ها ببینند، می‌گفت می‌آیم. منظور اصلی من این بود که وقت بگذرانم. آخرش هم گفت به رادار سوریه می‌گویم شما را بزند.

در ترکیه به تهران گفتم هواپیمای ما ربوده شده و ما وارد ترکیه شده‌ایم. گزارش موقعیتم را هم به آنکارا دادم. پرسید کجا می‌روی؟ گفتم نمی‌دانم هواپیماربا‌ها مسیر را نقطه به نقطه به من می‌گویند؛ اما نقطه بعدی‌مان را دادم. هواپیمای اف ۱۴ وارد خاک ترکیه شد و همچنان تهدید می‌کرد. من به برج آنکارا گفتم همان‌طورکه می‌دانید هواپیمای ما ربوده شده، یک هواپیمای شکاری ایران آمده دنبال ما و در خاک شما می‌خواهد ما را بزند. شما به تهران بگویید نیاید.

آنکارا گفت نباید بیاید و فلان و... بلافاصله به تهران گفت و چند دقیقه بعد صدای اف‌۱۴ قطع شد و ما فهمیدیم برگشته است. در ترکیه ما داشتیم پرواز می‌کردیم و نقطه به نقطه گزارش می‌دادیم. تا اینکه رادار سوریه ما را صدا کرد. روی دستگاه UHF به من می‌گفت موقعیتت کجاست و سمتت کجاست؟ UHF-DF دستگاهی است که وقتی صحبت می‌کنی نشان می‌دهد کجا هستی. من بار اول را جواب دادم و گفتم هواپیما ربوده شده و دیگر قطع کردم. شروع کرد ما را صدا‌کردن.

حسین اسکندریان گفت جواب نمی‌دهی؟ گفتم نه، دارد با UHF-DF ما را صدا می‌کند که ما را پیدا کند و شکاری بفرستد سراغمان. آن موقع مرز هوایی بین ترکیه و یونان بسته بود. باید می‌رفتیم قبرس و از آنجا به یونان می‌رفتیم. نقطه به نقطه که می‌گفتم به جایی رسیدیم که به طرف گفتم نقطه بعدی ما آنکارا است.

چون آنکارا نباید می‌رفتیم و قبلش باید به سمت قبرس می‌رفتیم. بنی‌صدر آمد داخل کابین. رجوی هم بیشتر مواقع داخل کابین بود. آنکارا به ما گفت هواپیمای شما ربوده شده است و ما اجازه نشستن به شما در آنکارا را نمی‌دهیم. چراغ‌های باند فرودگاه را خاموش می‌کنیم که شما نتوانید در آنکارا بنشینید. گفتم ببینم هواپیماربا‌ها چه می‌گویند؟ ولی فکر نمی‌کنم آنکارا بنشینند. ما اصلا آنکارا نمی‌خواستیم بنشینیم.

با همین محمل ترکیه را رد کردیم و وارد یونان شدیم. رفتیم به سمت آتن و با همان محمل نقطه‌به‌نقطه آمدیم جلو تا رسیدیم به پاریس. در پاریس به برج اطلاع دادم که هواپیماربایی شده و می‌خواهیم اینجا بنشینیم. هفت، هشت دقیقه روی شهر پاریس دور می‌زدیم. ۱۰ دقیقه تا یک ربع گذشت. پرسیدم چه شد؟ گفت هنوز خبر نداده‌اند.

به برج پاریس گفتم ما بنزین‌مان تمام شده اگر جواب ندهی همین‌جا روی شهر پاریس سقوط می‌کنیم. سه دقیقه بعد گفت فوری بروید فرودگاه اوری بنشینید. اوری فرودگاه کوچکی است در نزدیکی پاریس. به رجوی نتیجه را گفتم. گفت همین؟ تمام شد؟ گفتم خیالتان راحت باشد. ما این‌قدر بنزین داریم که اگر اینجا هم نمی‌گذاشت بنشینیم، می‌رفتیم مادرید.

اگر مادرید هم اجازه نمی‌داد، می‌توانستیم برویم لندن. قرار شد ما را ببرند به منزل بنی‌صدر. قبل از آن باید تکلیف پرسنل هواپیما را که همراهمان بود، روشن می‌کردیم. ماشین پلیس با اسکورت آمد. حرکت کردیم به طرف خانه بنی‌صدر. در ماشین من همراه رجوی و بنی‌صدر بودم».

نقش عباس زریباف در فرار بنی‌صدر و رجوی

اما داستان به این سادگی نیز نبود و در ایران تیم نسبتا مفصلی این فرار را پشتیبانی می‌کردند؛ از جمله فردی به نام عباس زریباف که جزء نفوذی‌های منافقین در اطلاعات سپاه تهران بود. درباره وی اطلاعات ضد‌و‌نقیض زیادی وجود دارد؛ از جمله نقش عباس زریباف در پرونده یافتن بنی‌صدر که او با دادن اطلاعات غلط منجر به گمراهی نیرو‌های امنیتی و ایجاد زمان برای فرار بنی‌صدر شده است.

روایت محمد عطریانفر از زریباف

محمد عطریانفر شاید یکی از بهترین شاهدان زنده زریباف باشد، او در گفت‌وگویی درباره زریباف می‎گوید: «عباس زریباف دوست صمیمی ما بود و نام مستعارش کمال بود، بعد از انقلاب درگیر تسخیر سفارت آمریکا شد و بعد به اطلاعات سپاه رفت، اتفاقات سال ۶۰ که پیش آمد، من یک‌سری به سپاه رفتم، عباس من را دید و وقتی داشتم می‌رفتم، گفت کوپن بنزین داری؟ گفتم بیا در ماشین تا برایت بیاورم، آمدم بیرون و چند تا کوپن به او دادم؛ کوچه‌ای را که ماشین در آن پارک بود، روبه‌رویش یک ساختمان بود که به او گفتم عباس این ساختمان شما نیست؟ خیلی خطرناک است به‌راحتی می‌شود اینجا را با آر‌پی‌جی زد و بعد‌ها همین اتفاق افتاد و آنجا را به همین روش زدند و محسن رضایی در آنجا زخمی شد که بعد‌ها به بچه‌های سپاه این را گفتم،

عباس در اطلاعات مسئول پرونده بنی‌صدر بود و هرکجا که به دنبال بنی‌صدر می‌رفتیم، نیم‌ساعت دیر می‌رسیدیم و گویا عباس بنی‌صدر را از حمله مطلع می‌کرد و فراری می‌شد که یک شبی همسرش با نگرانی به ما زنگ زد که عباس را ربوده‌اند و کار مجاهدین خلق است.

من رفتم سپاه، رضا سیف‌اللهی که رفیق قدیمی ما بود، آن‌وقت جانشین محسن رضایی بود، گفتم رضا همسر عباس تماس گرفت و نگران است که گفت من هم نگرانم، عباس خیلی اطلاعات داشت و کمی صحبت کردیم و دم رفتن به او گفتم رضا یک صحبتی می‌خواهم بکنم ناراحت نشو، به احتمال ۹۹ درصد عباس را خودتان گرفته‌اید، رنگش قرمز شد و گفت از کجا می‌گویی، گفتم ما خودمان این کاره‌ایم، گفت بله دستگیرش کردیم، ولی هیچ‌کس نباید بداند.

البته خود رضا نیز با عباس رفیق بود و آنجا توصیه کردم که همسرش مهم‌تر از خودش است و ما رفتیم و یک ماهی عباس بازداشت بود که با هدف کنترل آزاد شد و پیام دادند که دوباره برگرد و در این فاصله به من زنگ زد و درخواست داشت که احمد خمینی را ببیند و بگوید که چه اتفاقاتی افتاده است، گفتم عباس کله‌شقی نکن و اگر مسئله‌ای نداری دوباره برگرد.

البته من دسترسی به احمد آقا داشتم، ولی دست به سرش کردم و فردای آن روز عباس فرار کرد؛ احتمالا نیز به علت سرطان مرده است یا شاید خودشان او را کشته‌اند. همسرش نیز بعد‌ها از پاریس با یکی از اقوامش تماس گرفت دخترش را به ایران فرستاد و در همین‌جا بزرگ شد».

روایت فیض‌الله عرب‌سرخی از زریباف

فیض‌الله عرب‌سرخی هم در گفت‌وگویی به تاریخ ۱۰ شهریور ۹۹ در‌این‌باره گفته بود: «عباس زریبافان یکی از نیرو‌های اطلاعات سپاه بود که در آستانه فرار بنی‌صدر همراه با رجوی مورد شک و تردید قرار گرفت و بازجویی شد، ولی در بازجویی‌ها به جمع‌بندی نرسیدند که او را نگه دارند لذا آزادش کردند و او هم متواری شد. اسم مستعار او کمال بود و همان روز‌ها بنی‌صدر مخفی و سپس پناهگاهش شناسایی شده بود، رجوی بعد از فرار در پاریس اعلام کرد که برادر ک موضوع را به ما اطلاع داد و ما بنی‌صدر را جابه‌جا کردیم».

روایت محمدعلی جعفری از زریباف

سرلشکر محمدعلی جعفری هم در کتاب کالک‌های خاکی درباره زریباف می‌نویسد: بدترین سرنوشت را در میان اشغال‌کنندگان سفارت آمریکا فردی به نام عباس زریباف داشت. زریباف که از ابتدای سال ۵۸ وارد سازمان مجاهدین خلق (منافقین) شده بود، وارد بخش اطلاعات شد و به نقل از سایت این گروهک تروریستی مأموریت‌هایی در جهت کشف اقدامات سپاه پاسداران انجام داد.

زریباف که از حاضرین در لانه بود، بسیار به عوامل اطلاعات نخست‌وزیری نزدیک بود. او در سال ۶۰ به زندگی مخفی روی آورد و در سال ۶۱ از ایران خارج شد. معزی در غربت و با کمک به دشمنان ملت سال‌ها پس از این واقعه از دنیا رفت و رجوی و بنی‌صدر نیز دیگر آسمان و زمین ایران را ندیدند. گویی که آن آخرین پرواز بود.

منبع: فرارو

کلیدواژه: بنی صدر منافقین رجوی و بنی صدر نقطه به نقطه فرار بنی صدر ما ربوده شده عباس زریباف داخل کابین موشک ها سوژه ها بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۷۰۷۶۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، دور جدید دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین و همچنین ماهیت این سازمان به عنوان یک شخصیت حقوقی، امروز سه‌شنبه ۴ اردیبهشت ماه در شعبه یازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی دهقانی در مجتمع قضایی امام خمینی (ره) به صورت علنی در حال برگزاری است.   در ابتدای جلسه قاضی دهقانی در رابطه با علت تاخیر در تشکیل جلسه دادگاه گفت: اولین نکته اینکه علت تاخیر دادگاه به جهت تاخیر یکی از وکلای متهمین وکیل ردیف اول تا بیستم بود، با توجه به اینکه ریاست دادگاه و مستشاران با تاکید جدی بر ضرورت رعایت نصوص قانونی است، حضور نداشتن وکیل در جلسه موجب اخلال در جلسه محسوب می‌شود وکیل ردیف اول تا بیستم و وکیل شخصیت حقوقی سازمان است. به دلیل تاخیر حضور وکیل جلسه دادگاه با تاخیر آغاز شد از اینجا به وکیل متهم تذکر داده می‌شود که از این پس در جلسات دادگاه سر زمان اعلام شده دادگاه حاضر شوند.   قاضی گفت: با توجه به اینکه قرائت کیفرخواست واصله توسط نماینده دادستان مطابق بند الف از ماده ۳۵۹ از قانون آیین دادرسی کیفری انجام پذیرفته است و نظر به نص قانون و بند ب و پ ماده ۳۵۹ از قانون آیین قانون دادرسی کیفری، شکات و یا وکیل آن‌ها برای استماع اظهارات و بیانات خود در دادگاه فرصت یافته و دادگاه به استماع دفاعیات مدعی خصوصی و یا شکات و وکیل آن‌ها می‌پردازد. قبل از اینکه اظهارات وکیل شاکی بیان شود از این جایگاه مطلبی را با سازمان‌های بین‌المللی و برخی از کشور‌هایی که میزبان متهمین این کیفرخواست هستند بیان می کنیم که مردم آن کشورها خود باید پیشگام شده و به دولت‌های و نهادهای صالح خود به سازمان‌های بین‌المللی خواستار استرداد و خروج این افراد و حضور در دادگاه تا تعیین تکلیف نهایی و صدور حکم برای منافقین شوند.   قاضی دهقانی افزود: از این جایگاه مطلبی را به سازمان‌های بین‌المللی و برخی کشور‌های میزبان متهمان اعلام می‌دارم؛ اکنون که برای ۱۰۴ متهم با کیفرخواست صادره در دادگاه صالح رسیدگی به پرونده‌ای در جریان قرار دارد که متهم به جنایاتی بیش از یک قتل هستند، چطور است که وقتی یک فرد مظنون به قتل باشد پلیس یا نهاد‌های صالح را از حضور او مطلع می‌کنند، اما اکنون ۱۰۴ نفر که متهم به پوست کندن زنده افراد و بمب‌گذاری‌ هستند، نباید پیشگام شوند و از نهاد‌های صالح خود خواستار استرداد و خروج این افراد از کشورشان باشند تا تعیین تکلیف نهایی متهمان با این اتهامات در دادگاه صورت گیرد؛ دادگاهی که متهمان آن آزادانه حق انتخاب وکیل را دارند.   قاضی ادامه داد: به مردم آلبانی و برخی کشور‌های اروپایی اعلام می‌کنم اکنون افرادی که برای آن‌ها کیفرخواست صادر شده است و دادگاهی با بهره‌مندی از حق انتخاب وکیل برای دفاع از اتهامات انتسابی وجود دارد؛ عملی که به نظر می‌رسد دولت‌های این کشور‌ها آن‌ها را نسبت به این موضوع آگاه نکردند.   رئیس دادگاه ابراز امیدواری کرد؛ این دولت‌ها با اولویت دادن به امنیت مردم خود در استرداد آن‌ها به جمهوری اسلامی ایران مانند هر گروه دیگری که متهم می‌شود اقداماتی را در راستای منافع ملی خود انجام دهند.   در ادامه با دستور قاضی سید میثم حکیم زاده حسینی یکی از وکلای شکات پرونده برای بیان اظهارات خود در جایگاه قرار گرفت.   سید میثم حکیم‌زاده حسینی یکی از وکلای شکات پرونده بیان کرد: باتوجه به اینکه امروز اولین جلسه‌ای است که برای بیان دفاعیات فرصت پیدا کرده‌ام، متن لایحه آماده شده است که تقدیم دادگاه می‌شود.   او ادامه داد: باید اصحاب رسانه جنایات گروهک منافقین را رسانه‌ای کنند.   قاضی در تذکر به این وکیل بیان کرد: دادگاه هنوز واژه جنایت و جرم را به کار نبرده است و در کیفرخواست از واژه اتهامات استفاده شده است، هنوز دادگاه هیچ قضاوتی نکرده است.   در ادامه حکیم‌زاده حسینی، وکیل شکات پرونده گفت: آنچه از این حوادث بر می‌آید نشان می‌دهد، جنایاتی رخ داده است که هر کس توصیف آن را بشنود کلامی غیر از این نمی‌تواند بگوید، از نظر وجدان عمومی اصحاب رسانه تکلیفشان این است که موارد را انعکاس دهند. آنچنان که امروز می‌بینیم در جنایات غزه وجدان‌ها بیدار شده است و همه موضع‌گیری می‌کنند.   به گفته او،  اتفاقی که در این چهل و چند سال گذشته در ایران به دست جنایتکاران تروریست سازمان مجاهدین خلق رخ داد، کمتر از آن چیزی نیست که امروز در غزه می‌بینیم. ما با افرادی مواجه هستیم که حد اعلای جنایت و خیانت را در مورد کشور خود و منافع ملی خودشان به کار بردند.   وکیل برخی از شکات پرونده با اشاره به یک سند از اسناد ساواک اعلام کرد که مسعود رجوی بعد از آنکه هم‌رتبه‌های او در سازمان مجاهدین خلق اعدام شدند، از طرف شاه حکم عفو گرفت و همکاری خود با ساواک را آغاز کرد. این موضوع در یک نامه ارتشبد نصیری به صراحت آمده است.   وی ادامه داد: سوال بی‌پاسخ از سوی اعضای گروک تروریستی منافقین این است؛ چرا با وجود محکومیت مسعود رجوی به اعدام و به رغم اجرای حکم سایر اعضا، رجوی نه تنها اعدام نشد، بلکه ریاست گروهک را برعهده گرفت و بعد‌ها مشخص شد که او در اختیار دادن اطلاعات سایر اعضا و لو دادن آن‌ها به سازمان امنیت و اطلاعات کشور برآمده بود.   قاضی دهقانی پرسید: در چه سالی این اتفاق رخ داده است؟   وکیل گفت: در سال ۱۳۵۰ و مستنداتی که از سال ۱۳۵۱ وجود دارد درباره عفو مسعود رجوی وجود دارد. مکاتبات ساواک درباره مسعود رجوی به تاریخ فروردین سال ۱۳۵۱ وجود دارد.   در ادامه این وکیل دادگستری از رئیس دادگاه خواست تا صفاالدین تبراییان مورخ و پژوهشگر تاریخی و علی اکرامی از اعضای سابق گروهک به‌عنوان دو فرد مطلع از جنایات گروهک تروریستی منافقین اظهارات خود را بیان کنند.   قاضی دادگاه از وکیل پرسید: آیا این افراد می‌خواهند مستنداتی به دادگاه ارائه دهند؟   وکیل پاسخ داد: بله.   قاضی خطاب به وکیل پرونده گفت: مستشار دادگاه تقاضا دارد، موضوع عفو بیشتر تبیین شود و توضیحات بیشتری داده شود؟ آیا حسب ادعای شما این فرد از عوامل ساواک است یا متهمی بوده که حکومت وقت وی را عفو کرده است؟   وکیل شکات گفت: طبق نامه ارتشبد نصیری، مسعود رجوی از عوامل اصلی و سرکردگان سازمان در دهه ۵۰ بوده است و به این واسطه در کنار سایر سرکردگان این سازمان محکومیت قطعی به اعدام دارند. طبق مکاتبات رجوی یک استثنا و یک نور چشمی ساواک بوده و با وجود محکومیت قطعی اعدام درخواست عفو و تخفیف مجازات برای وی داده شده است.    

دیگر خبرها

  • (ویدیو) انتشار سند همکاری مسعود رجوی با ساواک
  • افشای سندی مهم درباره افرادی که مسعود رجوی به ساواک لو داد | ویدئو
  • فرار اسب‌های گارد سلطنتی انگلیس + فیلم
  • آلبانی، اعضای گروهک منافقین را مسترد کند
  • فاصله بین محمود احمدی نژاد و محصولی به روایت عباس زاده مشکینی /کسی در پرونده سوآپ نفتی اردبیل بازداشت نشد
  • فاصله بین محمود احمدی نژاد و صادق محصولی به روایت عباس زاده مشکینی /کسی در پرونده سوآپ نفتی اردبیل بازداشت نشد
  • مسعود رجوی با پادرمیانی چه کسی از اعدام فرار کرد؟
  • افشای همکاری مسعود رجوی با ساواک | ویدئو
  • مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند
  • تشریح ماجرای عفو مسعود رجوی توسط شاه