حکم اعدام به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام»/ مورچههایی که اسرای ایرانی را زندهزنده خوردند
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۸۳۷۹۴۲
اسیر ایرانی به نام «حسین اللهوردی» روی در دستشویی اسارتگاه نوشته بود «مرگ بر صدام». جاسوسان این موضوع را به بعثیها گزارش دادند و بعد در دادگاه بغداد برای حسین، حکم اعدام صادر کردند.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «عادل خانی» از رزمندگان دوران دفاع مقدس بوده که در ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه حاجی عمران به اسارت عراقیها درآمد و بعد از گذراندن چهار سال و سه ماه و پنج روز دوره سخت اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
«حسین اللهوردی» اهل میانه و ساکن تهران، یک بسیجی واقعی و پردل و جرأت بود و به خود این جرأت را داده بود که در دستشویی اسارتگاه بنویسد «مرگ بر صدام». یکی از جاسوسان این موضوع را به بعثیها گزارش داده بود. بعثیها هم با عصبانیت و خشونت وارد آسایشگاه شده و با کابل و باتوم به جان بچهها افتادند و همه را زیر ضربههای شدید لت و پار کردند. آنها از ما خواستند عامل این کار را به آنها معرفی کنیم. ولی نمیدانستیم کار چه کسی است. هیچ کس دم برنیاورد و عراقیها آن قدر زدند که خودشان خسته شدند و دو نفر از اسرا را که بهشان مشکوک شده بودند، با خود بردند. یکیشان مرد لاغر و میانسالی بود و دیگری نوجوانی نحیف و ساکت. بعثیها این دو نفر را پس از شکنجه و اذیت و آزارهای بسیار به زندان انفرادی انداختند.
سلول انفرادی بعثیها
سلول انفرادی تقریباً شش متر بود و تاریک و بدون کمترین روزنه. طوری که وقتی در انفرادی بودی، روز و شب را تشخیص نمیدادی. دیوارها و کف و سقف آن سیمانی بود؛ اسرایی که به انفرادی برده میشدند، با انواع شکنجهها روبرو بودند و با پای برهنه آنجا نگه داشته میشدند؛ بعثیها حتی پیراهن آنها را درمیآوردند تا از آن به عنوان بالش استفاده نکرده و لحظهای استراحت نکنند.
بعد از بردن این دو نفر به انفرادی، دیدم حسین اللهوردی که مردی کوتاه قد با چهرهای گندمی بود پیش ما آمد و گفت که میخواهد به یک چیزی اعتراف کند. حسین حالش اصلاً خوب نبود و رنگ و رویش پریده بود؛ وقتی علت را از او پرسیدیم گفت که نوشتن شعار در دستشویی کار من بوده و ادامه داد: هنوز هم از نوشتن آن شعار پشیمان نیستم اما از این ناراحتم که دوستانم را به جای من شکنجه میکنند و تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم.
به حسین گفتیم یکی دو روز دیگر آن دونفر را آزاد میکنند اگر تو بروی اعتراف کنی، حتماً تو را میکشند. هر چه اصرار کردیم حسین قبول نکرد و مصمم بود خود را معرفی کند. حسین آدرس خانهشان را به من داد و گفت: اگر زمانی آزاد شدی و من در جمع شما نبودم، پیش خانوادهام برو و به آنها بگو چه ماجرایی پیش آمده و چه بلایی سرم آمده است.
حسین با بچهها خداحافظی کرد و پیش بعثیها رفت. عراقیها حسین را حدود سه ماه در سلول انفرادی و تحت بدترین شکنجهها قرار دادند. صدای آه و ناله حسین شب و روز داخل اساراتگاه میپیچید و عذابمان میداد. کار حسین از شکنجه و کابل و باتوم گذشته بود و قرار بود برای او تشکیل دادگاه بدهند و او را نه به عنوان یک اسیر بلکه به عنوان یک مجرم محاکمه کنند.
یک روز مانده به وقت دادگاه حسین را پیش ما آوردند. باورکردنی نبود. حسین رنگش پریده و کاملاً عوض شده بود او میگفت: توی سلول که بودم بعضی وقت ها صدای شما را از محوطه اسارتگاه میشنیدم و دلم برایتان تنگ میشد. حتی وقتی صدای بشین و پاشو و شکنجه شما را میشنیدم دوست داشتم کنار شما باشم و همراه شماها شکنجه میشدم. حسین از روزهای سخت در سلول انفرادی میگفت و ما گریه میکردیم.
مورچههایی که اسرای ایرانی را زنده زنده خوردند
روز بعد حسین را به همراه محمد شالچی که ارشد اسارتگاه بود به دادگاه نظامی بغداد بردند. بعد از سه روز شالچی تک و تنها به اسارتگاه آمد و حال و روز خوبی نداشت. بچهها سراغ حسین را گرفتند، اما نتوانست حرفی بزند. شالچی نگاهی به اسرا انداخت و بغضش ترکید و گفت: بچهها ناشکری نکنید و نگویید ما در جهنم هستیم. اینجا بهشت است. جهنم جایی بود که من و حسین رفتیم و من حسین را آنجا گذاشتم و تنها برگشتم. من و حسین را قبل از اینکه دادگاه ببرند در یک سلول آن قدر با کابل زدند که دیگر در سر و بدنمان جای سالمی باقی نماند. همه جای بدنمان کبود بود و از زخمهایمان خون میآمد. آنها ما را در آن حال و روز تنها گذاشتند و رفتند.
دور و بر ما پر از اسکلت و خون خشکشده بود. به محض رفتن عراقیها بیحال بر کف زمین افتادیم و چند لحظه بعد متوجه شدیم هزاران مورچه درشت به ما حمله کردهاند. تمام بدنمان پر از مورچه شده بود. وضعیت دیوانهکنندهای بود. مورچهها زخمهایمان را به درد میآورند. سعی میکردیم مورچهها را بکشیم، ولی تمامی نداشتند و از جایجای سلول بیرون میآمدند. حسین اصلاً حال خوبی نداشت. پیراهنش را بالا زد دیدم صدها مورچه به زخمهایش حمله کردهاند. در بدن حسین جای سالمی نبود. بعثیها ما را تا صبح با مورچهها در آن وضعیت تنها گذاشتند و تازه فهمیدم آن استخوانها و اسکلتها و خونهای خشکیده آنجا چه میکنند. خدا میداند کدام آزادمردی خوراک مورچهها شده بود.
حکم اعدام به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام»
آن شب تا صبح نخوابیدم و صبح در یک دادگاه کاملاً کذایی حسین را محکوم به اعدام کردند و دوباره ما را به همان سلول برگرداندند و باز مورچهها به جانمان افتادند. حسین دیگر هیچ تلاشی برای دور کردن مورچهها نمیکرد. فردای آن روز یک دادگاه مضحک دیگر تشکیل دادند و حکم اعدام او به حبس ابد تقلیل یافت و بعد ما را از هم جدا کردند. شالچی دوباره حالش بد شد و شروع به گریه کرد. یکی از بچهها پرسید: حالا حسین تا ابد در آن سلول میماند؟ شالچی که بغض خفهاش میکرد، گفت: نمیدانم. اگر قرار باشد در آنجا بماند در کمتر از یک هفته مورچهها او را میخورند. بعد از این ماجرا دیگر هیچ وقت نفهمیدیم بر سر حسین اللهوردی چه آمد.
منبع: خبرگزاری فارسمنبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: عادل خانی دفاع مقدس اسارت اسرای ایرانی بغداد سلول انفرادی مرگ بر صدام حکم اعدام عراقی ها مورچه ها بعثی ها بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۸۳۷۹۴۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کلید اصلی کاهش وزن مشخص شد!
کارآزمایی افراد چاق و پیش دیابتی که مقدار کالری روزانه یکسانی مصرف میکردند- با اینکه یک گروه از برنامه رژیم فستینگ پیروی میکردند و گروه دیگر آزادانه غذا میخوردند- هیچ تفاوتی در کاهش وزن یا سایر شاخصهای سلامتی نشان نداد.
به گزارش بهداشت نیوز، «نیسا ماروثور» سرپرست تیم تحقیق و دانشیار پزشکی در دانشکده پزشکی جانز هاپکینز، نوشت: «مصرف بیشتر کالریها در اوایل روز در طول مدت زمانی ۱۰ ساعته، وزن را بیشتر از مصرف آنها در اواخر روز کاهش نداد.»
محققان خاطرنشان کردند که «شواهد نشان میدهد که وقتی بزرگسالان مبتلا به چاقی دوره غذا خوردن خود را به ۴ تا ۱۰ ساعت محدود میکنند، به طور طبیعی کالری دریافتی خود را حدود ۲۰۰ تا ۵۵۰ کالری در روز کاهش میدهند و طی ۲ تا ۱۲ ماه وزن کم میکنند.».
اما اگر افراد فقط کالری روزانه خود را به همان میزان کاهش دهند، بدون اینکه برنامه غذایی خود را تغییر دهند، چه؟
کارآزمایی جدید شامل ۴۱ فرد مبتلا به چاقی و پیش دیابت بود.
شرکت کنندگان به یکی از دو رژیم غذایی اختصاص داده شدند.
بیست و یک نفر از آنها فقط بین ساعتهای ۸ صبح تا ۶ بعد از ظهر غذا میخوردند و بیشتر کالری خود را قبل از ساعت ۱۳ مصرف میکردند.
۲۰ شرکتکننده دیگر با الگوی منظمتری غذا خوردند، در هر زمانی بین ساعت ۸ صبح تا نیمهشب غذا خوردند و بیشتر کالریهای روزانه خود را بعد از ساعت ۵ بعد از ظهر دریافت کردند.
نتیجه نهایی: محققان هاپکینز دریافتند که پس از ۱۲ هفته، تفاوت قابل توجهی در کاهش وزن بین دو گروه وجود نداشت.
افرادی که رژیم فستینگ داشتند به طور متوسط کمی بیش از ۲ کیلوگرم وزن از دست دادند، در حالی که افرادی که طبق برنامه منظم غذا میخوردند کمی بیشتر، حدود ۲.۵ کیلوگرم وزن کم کردند.
تیم همچنین تفاوت معنی داری در تغییرات قند خون بین دو گروه مشاهده نکرد.
نتیجه گیری: افراد چاق و پیش دیابتی ممکن است با کاهش کالری روزانه بدون پیروی از رژیم غذایی فستینگ که کالری را به همان میزان کاهش میدهد، وزن شأن کاهش یابد.