Web Analytics Made Easy - Statcounter

گروه سیاسی خبرگزاری فارس، به تازگی موسسه چاپ و نشر عروج وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) کتاب تاریخی از آیت الله محمد ‌محمدی‌ری‌شهری منتشر کرده است. این کتاب تحسین‌برانگیز با عنوان «روشن‌بینی امام خمینی در نامه ۱۳۶۸/۱/۶» با رویکرد تاریخی و تحلیلی به ماجرای عزل آیت الله منتظری از قائم‌مقامی پرداخته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

* درباره نویسنده کتاب

آیت‌الله محمد محمدی ری‌شهری در ۷ آبان ۱۳۲۵ در شهر ری زاده شد. او که از مبارزین انقلابی مکتب امام‌خمینی‌(ره) بوده در جریان انقلاب اسلامی، از جمله افرادی است که مسولیت حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی و دادگاه انقلاب ارتش را بر عهده می گیرد. پس از درخشش در این مناصب وی در میانه سال‌های پر التهاب ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۸ با تشکیل وزارتخانه حساس و مهم اطلاعات، صدارت بر این وزارت‌خانه تازه تاسیس و مهم را برعهده می‌گیرد و بعدها در ادامه، مسئولیت دادستانی کل کشور، دادستانی دادگاه ویژه روحانیت، سرپرستی حجاج ایرانی و نمایندگی پنجمین دوره‌ی مجلس خبرگان رهبری را عهده دار می‌شود. آیت‌الله محمدی‌ری‌شهری که هم اکنون نایب تولیه امامزاده شاه‌عبدالعظیم حسنی و ریاست مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث و دانشگاه قرآن و حدیث را بر عهده دارد؛ در کتاب جدید خود اقدام به واگویه ناگفته‌های ماجرای عزل آیت‌الله حسینعلی منتظری از سمت قائم‌مقامی کرده‌است.

مهم‌ترین نقش‌آفرینی سیاسی آیت‌الله ری‌شهری در تاریخ معاصر و ساحت سیاست‌ورزی ایران امروز را می توان در همین ماجرا دانست.

* درباره کتاب

کتاب با عنوان «‌روشن‌بینی امام خمینی در نامه۱۳۶۸/۱/۶» در ۳۴۲  توسط انتشارات عروج وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) به زیور طبع آراسته شده است. این کتاب که با این جمله آغاز شده است : «نام کتاب پیش‌رو، اشاره به سرنوشت خطرناکی است که بنیان‌گذار جمهوری‌اسلامی ایران، امام خمینی (ره)، برای آقای منتظری پیش بینی کرده است...» شامل پنج بخش است.

* درآمد:

بخش نخستین کتاب تحلیلی است سیاسی، آغشته به آموزه‌های دینی از عملکرد آیت الله منتظری و نحوه مواجهه امام خمینی (ره) با ایشان.

بخش یکم: ادله‌ روشن‌بینی امام‌خمینی (ره):

در این بخش نویسنده با ارائه ده دلیل همراه با ارجاعات تاریخی از رفتار امام در ماجرای عزل آیت‌الله منتظری دفاع می‌کند. ده دلیل مورد استناد نویسنده از این قرار است:

دلیل یکم:خودپسندی و نقدناپذیری آقای منتظری

دلیل دوم: سخنان آقای منتظری درباره‌ی ولایت فقیه

دلیل سوم: به چالش کشیدن رهبری پس از امام خمینی (ره)

دلیل چهارم: تناقض‌گویی آقای منتظری درباره‌ی شرط بودن اجتهاد مطلق برای رهبر!

دلیل پنجم: سخنان آقای منتظری درباره‌ی انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری

دلیل ششم: نامشروع دانستن فرمان امام خمینی (ره) درباره بازنگری قانون اساسی

دلیل هفتم: بهرمند نبودن آقای منتظری از ملکه‌ی عدالت

دلیل هشتم: آگاهی نداشتن آقای منتظری از نیازهای داخلی و خارجی کشور

دلیل نهم: نسبت های ناروا به مقام معظم رهبری

دلیل دهم: صلاحیت آیت‌الله خامنه‌ای برای مرجعیت

بخش دوم: پاسخ به مهم‌ترین اتهامات آقای منتظری به مجریان فرمان امام خمینی‌(ره) :

در این بخش نویسنده با واگویه‌های تاریخی خود به عنوان وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی از ماجرای مهدی هاشمی معدوم و عملکرد آیت الله منتظری در آن ماجرا و نحوه مواجهه صبورانه و قاطعانه امام راحل عظیم‌الشان با ایشان، نکات بدیع و مهمی از تاریخ ناگفته جمهوری اسلامی را بازگو می کند.

بخش سوم: مهمترین اتهامات فرزند آقای منتظری به مجریان فرمان امام خمینی (ره):

شاید بتوان کتاب حاضر را پاسخی به اتهامات کتاب «انتقاد از خود» آیت‌الله منتظری دانست. در این بخش از کتاب همچون بخش قبلی، آیت‌الله ری شهری بر آن است تابه شکل مستقیم با استنادات تاریخی به اتهامات وارده در کتاب مذکور پاسخ دهد.

* پیوست‌ها:

در این بخش که بخش پایانی کتاب است متن برخی اسناد و اظهارات مورد اشاره ، آورده شده است.

* واگویه‌های ناگفته وزیر اطلاعات وقت:

در این کتاب، واگویه‌های تاریخی ناگفته‌ای مورد اشاره قرار گرفته که برای علاقمندان تاریخ سیاسی معاصر ایران بسیار جذاب است که از آن جمله در اینجا برای مخاطبین گرامی می توان به دو مورد اشاره کرد:

* طرح گمانه نخست وزیری سید مهدی هاشمی معدوم از سوی آیت الله منتظری

یکی از نکته های تاریخی جذاب بیان شده در کتاب ماجرای شکایت دو تن از اتباع کشور کره‌جنوبی از آقای شنتیا رضایی، کارمند وزارت کار به کلانتری 5 تهران در سال 1365 است. در جریان این شکایت با دستگیری شنتیا رضایی و با بازرسی بدنی و منزل ایشان ، یک عدد سلاح کمری و مقادیر بسیاری شناسنامه و مدارک شناسایی و مدارک و اسناد جعلی دولتی کشف می شود. نامبرده با اتهام رشوه خواری، مفاسد اخلاقی و ارتباط گسترده با خارجی ها با حکم قضایی برای تخلیه اطلاعاتی تحویل وزارت اطلاعات می شود. در جریان بازجویی، متهم به ارتباط با آقای مهدی هاشمی و وجود یک خانه تیمی اعتراف می کند.

وزیر اطلاعات با کسب اجازه از امام (ره) خانه تیمی را تخلیه می کند و در جریان تخلیه خانه تیمی، وزارت اطلاعات انواع مواد منفجره، سلاح، پودر سرطان زا، شناسنامه ‌های جعلی، گذرنامه های جعلی و اسناد سری دولتی مربوط به وضع مالی دولت و ... کشف می کند. متهمین مدعی می شود موارد کشف شده برای نهضت های آزادی بخش بوده و با بودجه آیت الله منتظری تهیه شده است.

با این اقدام وزیر اطلاعات، توسط قائم مقام رهبری آیت الله منتظری تحت فشار قرار می گیرد و به دیدار ایشان می رود و در آخر نتیجه دیدار و ماوقع ماجرا را در گزارشی به تاریخ 8/7/1365 به حضور امام ارسال می کند. در بخشی از این گزارش که مربوط به گفت وگوی وزیر اطلاعات و قائم مقام رهبری آیت الله منتظری است درباره وجود اسناد سری دولتی در خانه تیمی مهدی هاشمی ، آیت الله ری‌شهری در رد پاسخ‌ ها و دفاعیات آیت الله منتظری از زبان خود چنین نقل میکند: «مسئله مربوط به کارهای غیر قانونی است. جنابعالی هم قانون اساسی را امضا کرده اید و مجلس را قبول دارید و نباید کار غیر قانونی انجام دهید. وانگهی اسناد دولتی – که ربطی هم به نهضت‌ها ندارد- را چرا این آقایان دزیده‌اند؟!

و ایشان در پاسخ قسمت اخیر فرمودند : "دوست داشته‌اند اطلاع از وضع دولت داشته باشند، که اگر [سید مهدی] احیاناً در آینده نخست وزیر شد، از اوضاع با خبر باشد"!

در ادامه صحبت‌های ایشان توضیح دادم که این جمعیت ، متهم به 27 فقره قتل افراد مخالف خود هستند. من نمی گویم که اینها مرتکب این قتل ها شده اند؛ ولی با این اتهام، آیا صحیح است که این امکانات بدون حساب و کتاب، در اختیار این افراد باشد؟»

این سند نشان می دهد که فرد متهم به قتل جزو گزینه های احتمالی آیت الله منتظری برای کسب سمت نخست وزیری کشور بوده است.

* نامه عذر خواهی آیت الله آذری قمی به رهبر معظم انقلاب:

یکی دیگر نقاط قابل تامل کتاب ماجرای نامه عذرخواهی آیت الله احمد آذری قمی از رهبر انقلاب است. مرحوم آیت الله آذری قمی بعد از انتخاب آیت الله العظمی خامنه‌ای به رهبری جمهوری اسلامی و کسب جایگاه ولایت فقیه به مرور زمان منتقد ایشان می‌شوند و مواضع تندی را علیه ایشان اتخاذ می‌کنند. در این کتاب نامه ای به تاریخ بهار سال 1375 منتشر شده است که نشان می دهدآیت‌الله آذری قمی به دلیل مواضع انتقادی و جنجالی خود علیه رهبر انقلاب به صراحت از ایشان عذرخواهی کرده اند. متن نامه به این شرح است:

«بسمه تعالی

14 محرم 1417

1375/3/12

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مقام معظم رهبری انقلاب مقدس اسلامی ایران دامت برکاته

پس از سلام و تحیت

بر اساس یک سوء‌ظن و شدت علاقه به نظام مقدس اسلامی، گرفتار یک تلاطم درونی که مرا بین ۲ محذور - یعنی دو ترک وظیفه- مخیر می‌کرد، ناخواسته مبتلا به ضربه‌ای علیه نظام شدم و از این رنج درونی، سرانجام سحر شب یازدهم عاشورا با توسل به قمر بنی‌هاشم رها شدم و خداوند مرا نجات داد. اکنون جز رضایت خاطر مبارک و ائتمار به اوامر مبارک را نمی‌خواهم. در عین حال، نه جناب عالی و نه آقایان حجازی و محمدی را در مظان استجابت دعا فراموش نکردم. خواسته‌ای هم جز خواسته‌هایی را که جنابعالی بپسندید، ندارم. تفصیل مطالب را اگر میل مبارک باشد از آقای مسعودی سوال داشته باشید.

احمد آذری‌قمی »

* فرجام سخن:

کتاب پیش رو سومین کتاب از آثار آیت‌الله محمدی‌ ری‌شهری است که به تاریخ سیاسی معاصر ایران پرداخته است. از مزیت‌های این کتاب نسبت به دو کتاب قبلی پررنگ تر بودن سویه های تحلیلی نویسنده است. کتاب حاضر مواخذ نیست و آن را به قطع می توان از منابع دست اول تاریخ پژوهی جمهوری اسلامی درباره وقایع دهه شصت دانست.

 

 

انتهای پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: کتاب امام خمینی رهبر انقلاب مهدی هاشمی منتظری آیت الله ری شهری آیت الله منتظری جمهوری اسلامی وزیر اطلاعات آقای منتظری امام خمینی مهدی هاشمی نخست وزیر خانه تیمی قائم مقام خامنه ای آذری قمی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۵۶۵۷۹۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

احمد مسجدجامعی: در اوایل انقلاب، بسیاری از مهم‌ترین مشاغل از جمله ریاست‌جمهوری، نخست‌وزیری و نمایندگی مجلس و استانداری بحق در اختیار معلمان بود/ از اقدامات نابخشودنی سال‌های اخیر، تغییر نام دانشگاه تربیت معلم است

به گزارش جماران؛ احمد مسجدجامعی در یادداشتی در روزنامه اطلاعات با عنوان «آقای مدرسی» نوشت:

از اقدامات نابخشودنی سال‌های اخیر، تغییر نام دانشگاه تربیت معلم یا در آغاز، دارالمعلمین مرکزی و دارالمعلمات تهران است که سابقۀ تأسیس آن به ریاست ابوالحسن‌خان فروغی، نزدیک به دو دهه پیش از راه‌اندازی دانشگاه تهران می‌رسد و بزرگانی چون عیسی صدیق‌اعلم، ملک‌الشعرای بهار، عباس اقبال آشتیانی، علی‌اکبر سیاسی، سید محمدکاظم عصار، فاضل تونی، بدیع‌الزمان فروزانفر، محمدحسن گنجی و ...  و بعدها شکوه نوابی‌نژاد و سید محمد موسوی بجنوردی آنجا تدریس می‌کردند و استادان زنده‌یاد مجتبی مینوی، حبیب یغمایی، عبدالحسین زرین‌کوب، محمد معین، سید فخرالدین شادمان، محمود نجم‌آبادی، حمید عنایت، محمدامین ریاحی و ...  و بعدها مرحوم رجایی فارغ‌التحصیل آنجا بودند. طرفه‌ اینکه همزمان با تحولات ناشی از جنگ جهانی اول در پیرامون ایران از جمله تجزیۀ امپراتوری عثمانی و انقلاب بلشویکی در روسیه، اندیشمندان ایرانی به فکر آموزش‌وپرورش بودند تا با گسترش علم و معارف به توسعه و پیشرفت کشورشان کمک کنند. به‌هرحال، کمتر کسی از شخصیت‌های نام‌آور علم و مفاخر فرهنگ در تاریخ معاصر است که گذارش به این نهاد علمی نیفتاده باشد؛ هرچند جز استادان، فارغ‌التحصیلان و همکاران این دانشگاه و بنا و عمارت آنجا نیز بخشی از حافظۀ تاریخی پایتخت است.

زمانی من نیز در هیأت‌امنای آنجا عضویت داشتم و در همان دوره، ساختمان قدیم و محوطه‌های پیرامونش را، که مارکف، معمار برجستۀ روس‌تبار و همکاران ایرانی‌اش پدیدآورندۀ آنند، با کمک مدیریت‌های شهری و فرهنگی و آموزشی و میراثی، بازسازی و بازپیرایی و تکمیل و تجهیز کردیم تا به مناسبت صدمین‌ سال راه‌اندازی این مرکز علمی به موزۀ تربیت معلم تبدیل شود که البته، چنین نشد و بخش اداری را در آن مستقر کردند. این عمارت در شمال دانشکدۀ تربیت معلم دیروز و خوارزمی امروز در تقاطع خیابان عباس‌آبادِ پیش‌ترها و روزولت پیشین و شهید مفتح کنونی با خیابان خندق ناصری پریروز، شاهرضای دیروز و انقلاب اسلامی امروز قرار دارد. بخشی ویژه به شخصیت و آثار و رساله‌ها و پایان‌نامه‌ها و ترجمه‌ها و مقالات دربارۀ خانواده، شخصیت و آثار پروین اعتصامی اختصاص یافت که در کنارش، دیگر مدرسان، فارغ‌التحصیلان و بانوان معلم در این مجموعه معرفی شوند که از آن همه فقط تالاری با این نام باقی ماند. همچنین، سفارش ساخت سردیس پنج تن از شخصیت‌های برجستۀ این دانشگاه در دستور کار قرار گرفت و ساخته شد: خانم پروین اعتصامی، کتابدار و شاعر؛ آقایان مصاحب، بنیادگذار دانشنامه‌نویسی جدید؛ عبدالعظیم‌‌خان قریب، مصصح و تدوینگر نخست دستور زبان فارسی؛ عبدالکریم قریب، از پیشگامان رشتۀ زمین‌شناسی و محمدعلی رجایی، وزیر و نخست‌وزیر و رئیس‌جمهوری و قرار بود این کار ادامه یابد که چنین نشد: برای محمدباقر هوشیار، استاد برجستۀ تعلیم و تربیت و روان‌شناسی؛ غلامحسین صدیقی، استاد پرآوازۀ فلسفه و پدر جامعه‌شناسی و وزیر کشور دکتر مصدق و غلامحسین شکوهی، استاد برجسته و پدر تعلیم و تربیت امروز و نخستین وزیر آموزش‌وپرورش پس از انقلاب، که سخن او فراموش نمی‌شود: «معلم قلب آموزش‌وپرورش است.»

در همان سال‌ها، کلنگ بنای مسجدی را در محوطۀ آنجا به‌ یاد شهدای نامدار و گمنام معلم به زمین زدیم. همان‌جا گفتم اضافه‌کردن این بنا در هماهنگی با عمارت پیشین باشد و پیشنهاد دادم نام آن را مسجد معلم بگذاریم. پیش‌ترها، اتوبوس‌های شرکت واحد هنگام توقف روبه‌روی این دانشگاه، می‌گفتند: ایستگاه معلم؛ اما هم‌اکنون ایستگاه متروی آنجا به این نام خوانده نمی‌شود.

نمی‌دانم تربیت یا معلم، کدام‌یک مشکل دارد که بایستی نام قدیم‌ترین نهاد آموزش عالی کشور با آن همه سابقه و فارغ‌التحصیلان تأثیرگذار و دانشمندان صاحب‌نام تاریخ علم تغییر کند و احداث موزه‌اش با آن همه برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری به فراموشی سپرده شود. به‌هرحال، آموزش و شغل معلمی جایگاهی رفیع در فرهنگ و آیین ما داشته و دارد؛ تا جایی که در زمان جنگ‌های جهانی نیز این کار رها نشده‌ است؛ برای نمونه، درست در همان دورۀ اشغال تهران در شهریور 1320 به دست نیروهای متفقین، مردم پایتخت از فرهنگ غافل نبوده و مدرسه‌ای در حوالی میدان شوش دایر کردند که هم‌اکنون نیز فعال است و در تهرانگردی آنجا را شناسایی کردیم. در اهمیت معلم همین بس که به ارسطو معلم اول و به ابونصر فارابی معلم ثانی گفته‌اند. بین معاصران هم بسیاری از بزرگان خود را با عنوان معلم معرفی کرده‌اند؛ حتی اگر برجسته‌ترین و ممتازترین استادان دانشگاهی و حوزوی بوده‌اند، کسانی همچون سید محمد فرزان، زرین‌کوب، باستانی پاریزی، مطهری و شفیعی کدکنی و برخی این شغل و سمت را بر استادی دانشگاه ترجیح داده‌اند؛ همچون سید محمد محیط طباطبایی. در روزگار ما در تاجیکستان، به شخصیت‌های مهم معلم می‌گویند.

در اوایل انقلاب، بسیاری از مهم‌ترین مشاغل ازجمله ریاست‌جمهوری، نخست‌وزیری و نمایندگی مجلس و استانداری بحق در اختیار معلمان بود؛ معلمانی که در مسیر طبیعی آموزش و پرورش جایگاه واقعی خود را می‌یافتند و ازنظر اعتماد اجتماعی، بالاترین رتبه را در نظرسنجی‌ها داشتند. باید روز معلم را هم مغتنم شمرد تا به اهمیت این شغل شریف بیش از پیش، تأکید و حرمت طبقۀ معلم پاس داشته شود؛ نه‌تنها ازنظر مالی، که البته، آن هم بسیار ضروری است؛ بلکه ازنظر معنوی که اجازۀ اظهارنظر، دست‌کم در امور مربوط به آموزش‌وپرورش و مسائل دانش‌آموزان و معلمان و کتا‌ب‌های درسی و برنامه‌های آموزشی را داشته باشند.

در سال‌هایی که محصل مدرسۀ علوی بودم، آقای علی مدرسی، نوۀ دختری مرحوم آیت‌الله سید حسن مدرس نمایندۀ علمای نجف در مجلس شورای ملی و بعدها نمایندۀ مردم اصفهان و تهران در همان مجلس، معلم انشای ما بود. صورت و قامت بلند او با تصاویر جدش شباهت داشت و در رفتار او تفاوتی آشکار با دیگر آموزگاران دیده می‌شد. به روال آن سال‌ها، بیشتر معلمان با کت و شلوار و کراوات و صورت اصلاح‌شده سر کلاس حاضر می‌شدند. دفتر معلمان در کنار اتاق مدیریت بود. اتاق مشدی محمد، خدمتگزار مدرسه نیز در گوشۀ حیاط قرار داشت که هم برای معلمان چای می‌برد و هم غذای دانش‌آموزان را گرم می‌کرد. در زنگ تفریح، آقای مدرسی کنار پنجرۀ بستۀ آن اتاق و روبه‌روی پرچم برافراشتۀ ایران می‌ایستاد و ازآنجاکه قدی بلند داشت، پای چپش را تا می‌کرد و کف کفشش را به دیوار پشت‌ سر تکیه می‌داد. دیگر معلمانی که در حیاط کنار او می‌ایستادند، آقایان فیض دبیر علوم اجتماعی، حاج‌فرج (سروش امروزی) داروساز و معلم شیمی و مهندس مجمریان دبیر جبر و مثلثات بودند. آقای مدرسی در مدرسه و هنرستان بزرگ صادق اسبق، رضاشاه سابق و امام جعفر صادق(ع) کنونی، روبه‌روی ایستگاه قدیم ماشین دودی در خیابان «گار ماشین» دیروز و ری امروز با آن بنای رفیع و زیبای قاجاری که خوشبختانه تخریب نشده‌است؛ نیز تدریس می‌کرد؛ البته نه انشا، بلکه علوم فنی و مهندسی و من یک‌بار، به محوطۀ هفت‌هکتاری آنجا که با صدها درخت چنار تناور و بناهای کارگاهی و کلاس‌ها و تالارهای و زمین‌های متعدد ورزشی و غیرورزشی به دست مهندسان اتریشی ساخته شده بود، رفتم و در تهرانگردی سال‌های اخیر دوباره ازآنجا دیدار داشتم.

در همان سال‌ها، با کمک ایشان و دیگر معلمان، نخستین روزنامۀ دیواری و سپس نشریه‌ای به نام «پیوند» در قطع پالتویی و بعد رقعی و آخر سر هم 4آ منتشر می‌کردیم که انتشار آن تا سال سوم دبیرستان، سیکل اول، دوام آورد و گروهی همنام با نشریه داشتیم و آقای مدرسی نیز دربارۀ آن سرود: «تا به راه دوستی‌ها سخت‌پیوندیم ما/  چهرۀ زیبای هستی را چو لبخندیم ما// کشتی اخلاق را در بحر طوفان‌زای غم/ ناخدایی بس دل‌آرام و خردمندیم ما».

در آن زمان، آقای مدرسی به آقای روزبه، مدیر مدرسه، گفته بود که ما این همه دکتر و مهندس تحویل داده، اما یک نویسنده تربیت نکرده‌ایم و از او خواسته بود که رشتۀ ادبی را راه‌اندازی کند. آقای روزبه پاسخ داده بود که اگر شمار داوطلبان به هشت تن برسد، چنین می‌کند و چنین شد؛ هرچند بیش از یک سال دوام نیاورد و فضا و مدیریت مدرسه با چنان تفکری همراهی نداشت.

در همان یک سال رشتۀ ادبی، نشریه‌ای به نام «شبنم» البته فقط یک شماره منتشر کرد که عملاً می‌توانست مانع کار نشریۀ پیوند باشد و شعری هم در صفحۀ اول آن آمده بود: «اشک گل شبنم شد و این را سرود/ دردها شد جان من خود را نمود»؛ پس‌ازآن، همان گروه نشریۀ «چکاد» را داد که آن هم یک شماره بیشتر دوام نیاورد و مشاور هردو نشریه معلم راهنمای آن دوره سید کمال خرازی بود که نام وی در شناسنامۀ اثر می‌آمد.

آقای مدرسی یک‌بار انشای من را که سال‌پایین‌تری بودم، به کلاس آن‌ها برد. در آن سال‌ها، از آثار آقای محمدرضا حکیمی به‌ویژه کتاب «سرود جهش‌ها» تأثیر می‌پذیرفتم: «سرودی است خواستیمش خواندن ... ». در آن انشا، عبارات انقلابی از این‌گونه آورده بودم: «هنگامی که اشک یتیمان و خون شهیدان به صورت زیور تاج شاهان درآید، این شما جوانانید که ... ».

آقای علامه، مدیر ما، دفتر صدبرگ جلدچرمی انشایم را که در آن اشعاری از اخوان و آزرم و فروغ و ... آورده بودم، گرفت و به من گفت: «شما دیگر انشا ننویسید.» آقای مدرسی هم گفت: «عیب ندارد، شما کتاب بنویسید» و من شروع کردم به خواندن کتاب «تاریخ چیست؟» ای. اچ. کار ترجمۀ حسن کامشاد، که با طرح جلدی ساده و زیبا در انتشارات خوارزمی چاپ شده بود و نوشتن مطلبی را آغاز کردم؛ شبیه چنین چیزی که اگر کسی به تنهایی در جزیره‌ای به سر ببرد، هیچ‌گاه تاریخ شکل نخواهد گرفت؛ تاریخ محصول اجتماع و روابط جمعی است و نوشته‌هایم را به آقای مدرسی دادم و او در کنارش نوشت: «شما خوب می‌نویسی/ شما خوب می‌نوشتی/ چرا حالا افتاده‌ای؟!» و من این‌طور احساس کردم که آن لحن و ادبیات ممنوعه را بیشتر می‌پسندید. سرانجام در سال‌های بالاتر، هم زنگ انشا و هم رشتۀ ادبی برچیده شد و ما هم بر همان روال مدرسه به 

رشتۀ ریاضیات پیوستیم.

آقای مدرسی در سال‌های مدرسه، کتاب‌هایی هم برای مطالعه به ما می‌داد؛ ازجمله «بازیگران عصر طلایی» ابراهیم خواجه‌نوری که آن وقت‌ها در بازار نبود و خودش هم دربارۀ مرحوم مدرس کتابی مفصل نوشته بود با عنوان «قهرمان ملی ایران». آقای مدرسی می‌گفت که جدش طبعی لطیف داشت. در آن سال‌ها، تصویری از سردار سپه در کتیبۀ قاب بیضی‌شکل سردر باغ ملی قرار داشت. اوایل انقلاب، به گفتۀ همکارانم در شورای شهر، آقای خلخالی به این دلیل می‌خواست سردر این بنا را ویران کند؛ اما پرسنل آتش‌نشانی مرکز در میدان حسن‌آباد همکاری نکردند و گفتند نردبان سیار خراب است. به‌هرحال، سردارسپه با مقدماتی دربارۀ ساخت آن عمارت، نظر مدرس را می‌پرسد و او می‌گوید: «سردر خوب است؛ اما آن تصویر دوروست.» واقعاً هم دو تصویر بود؛ یکی رو به خیابان مریضخانۀ پریروز یا سپه دیروز یا امام خمینی امروز و دیگری رو به محوطۀ باغ ملی. این‌گونه به خاطر دارم که آقای مدرسی می‌گفت اثری به نام شوخی‌های مدرس یا چیزی شبیه به آن پیش‌ترها انتشار یافته است.

اختلاف مدرس با دیگران بر سر حفظ اصول مشروطیت بود؛ یعنی چندان کاری به مسائل شخصی این و آن نداشت. با رضاشاه مخالف بود؛ چون هم برآمدن و هم مشی و رفتارش را در چهارچوب قانون اساسی مشروطه نمی‌دانست، هرچند با رئیس‌الوزرایی او مشکل نداشت؛ برای نمونه جایی از بلدیه نام می‌برد و آن را به بلدیۀ مشروطه و بلدیۀ استبداد تقسیم‌بندی می‌کند. درواقع، کار بلدیه که روشن است؛ اما اینکه بر کدام پایه استوار باشد، مسألۀ مدرس بود.

زمانی مصوبه‌ای را در شورای شهر گذراندیم که خانۀ تاریخی مدرس در عودلاجان، که انبار کتاب‌های انتشارات اسلامیه قدیم‌ترین ناشر تهران بود، خریداری و نگهداری شود. دربارۀ مکان درست این خانه ابهاماتی وجود داشت. از آقای مدرسی کمک خواستیم. او با اطلاعات وسیعی که داشت، درستی انتخاب ما را تأیید کرد و آن محوطه و بنا را کسی خرید و بازسازی کرد. در روزی که با سخنرانی رئیس مجلس وقت، آقای دکتر لاریجانی و من آنجا بازگشایی شد، باز هم فراوان به سخنان و اشارات آقای مدرسی استناد کردیم.

در همان ابتدای راهروی بیرونی خانۀ مدرس، اتاقی است که خدمتکارش در آنجا بود و در را به روی این و آن می‌گشود و بساط چای و قلیان را برپا می‌کرد و مورد احترام بود؛ اما ضد مدرس، خبرچینی می‌کرد. وقتی به آنجا رفتم، بی‌اختیار یاد بیتی افتادم که معلم ما پس از نقل چنین رویدادهایی می‌خواند: «کس نیاموخت علم تیر از من/ که مرا عاقبت نشانه نساخت».

باری این سال‌ها دهمین دهه از زندگی این شمع فروزان تعلیم و تربیت است. عمر و عزتش پایدار باد. 

روز معلم مبارک.

دیگر خبرها

  • امام جمعه قم: در اسرائیل تظاهر کنندگان تصویر رهبر معظم انقلاب را حمل کردند و شعار دادند ما را از دست نتانیاهو نجات دهید
  • اعتراضات دانشجویی در آمریکا، انعکاس نامه رهبر انقلاب به جوانان غربی است
  • رهبر انقلاب در حاشیه نامه یکی از مسئولان امور قرآنی چه نوشتند؟
  • رهبر انقلاب در حاشیه نامه یکی از مسوولان امور قرآنی چه نوشتند؟
  • پاسخ رهبر انقلاب به نامه یکی از مسئولان
  • تأکید رهبر انقلاب بر فهم معانی کلام خداوند در کارهای قرآنی
  • تبیین نگاه قرآنی رهبر معظم انقلاب را نباید در تدوین چند کتاب خلاصه کرد
  • فرمان امام علی (ع) به مالک اشتر با ترجمه سید مهدی شجاعی به چاپ ششم رسید
  • ۲۳۳ پایان‌نامه مرتبط با کنگره اندیشه‌های قرآنی آیت الله خامنه‌ای در حال تدوین است
  • احمد مسجدجامعی: در اوایل انقلاب، بسیاری از مهم‌ترین مشاغل از جمله ریاست‌جمهوری، نخست‌وزیری و نمایندگی مجلس و استانداری بحق در اختیار معلمان بود/ از اقدامات نابخشودنی سال‌های اخیر، تغییر نام دانشگاه تربیت معلم است