می دانید اعضای بدن مادرم به چه کسانی اهدا شده است؟
تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۵۷۸۵۸۳
ایسنا/اصفهان اهدای عضو و نجات جان چند انسان، آخرین قدم خیر بانوی کارآفرین اصفهانی بود که در دوران عمر کوتاهش همواره در کارهای خیر پیشقدم بود.
شهلا سوداوی، متولد ۱۳۴۹ در اصفهان، مادر دو دختر و مدیرعامل یک شرکت تولیدی بود که هفته گذشته دچار مرگ مغزی شد و با موافقت خانوادهاش، اعضای بدن او به بیماران نیازمند زندگی دوباره بخشید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در هفتمین روز درگذشت شهلا سوداوی، گلنوش جعفری دخترش از مرگ مغزی مادر تا تصمیمگیری برای اهدای اعضای او میگوید. او با اشاره به اینکه مادرش از سال ۱۳۷۶ فعالیت تولیدی خود را شروع کرده بود، میگوید: مادرم ابتدا یک کارگاه کوچک در اصفهان داشت که دچار آتشسوزی شد، اما دوباره فعالیت خود را شروع کرد و این بار در شهرک صنعتی جرقویه کارخانهای راهاندازی کرد. البته پدرم همیشه حامی مادرم بود و در کنار هم فعالیت میکردند؛ مادرم مدیرعامل کارخانه بود و پدرم در بخش تولید فعالیت میکرد.
گلنوش با اشاره به اینکه مادرش چند سال قبل دچار سکته قلبی شد و قلبش را جراحی کرد، میگوید: باوجود اینکه مادرم تحت نظر پزشک بود، اما فعالیت خود را متوقف نکرد، بهطوریکه در سال ۹۸ بهعنوان کارآفرین نمونه انتخاب شد.
او ادامه میدهد: بعد از فوت مادرم فهمیدیم در کنار فعالیتهای اقتصادی با چند موسسه خیریه نیز همکاری میکرده و در کارهای خیر بهویژه کمک به بیماران صعبالعلاج و سرطانی مشارکت داشته است.
گلنوش درباره اتفاق تلخی که منجر به از دست دادن مادرش شده میگوید: پنجشنبه هفته گذشته مادرم برای ورزش به باشگاه رفته بود که قبل از ورزش دچار سردرد شد و با علائم سردرد، با اورژانس تماس گرفتند. متأسفانه وقتی مادرم به بیمارستان شریعتی رسید، مرگ مغزی او را تائید کردند، اما به درخواست ما عمل جراحی انجام دادند که بازهم تشخیص، مرگ مغزی بود و سطح هوشیاری مادرم بسیار پایین بود. یک هفته منتظر ماندیم و پرونده پزشکی او را به پزشکان زیادی در اصفهان، تهران و شیراز نشان دادیم و با آنها مشورت کردیم اما نظر همه پزشکان مرگ مغزی بود.
درباره تصمیمگیری به اهدای عضو میگوید: قبلاً راجع به این موضوع زیاد صحبت کرده بودیم و خانواده همیشه به این امر راضی بودند. من و خواهرم هم از قبل کارت اهدای عضو گرفته بودیم.
او با اشاره به اینکه هر جا هر کار خیری بود مادر من پیشقدم میشد و به همین دلیل برای اهدای عضو هیچ شک و تردیدی نداشتیم، یادآور میشود: من و خواهرم تصمیم گرفتیم اعضای مادرم را اهدا کنیم، گفتیم حالا که مادرم برنمیگردد حداقل اعضای بدن او را اهدا کنیم تا جان چند نفر دیگر را نجات دهد. خانواده هم هیچ مخالفتی با اهدای عضو نکردند. پدرم میگوید اگر روزی برای من همچنین اتفاقی افتاد اعضای بدنم را اهدا کنید.
لحظه تصمیمگیری برای اهدای عضو سخت بود اما آدم باید به این درک رسیده باشد که این فقط جسم است و روح دیگر در این بدن نیست، گلنوش این را میگوید و ادامه میدهد: شاید میتوانستیم دو تا سه هفته مادرم را نگهداریم تا زمانی که دچار ایست قلبی میشد و در این مدت دستگاهها وصل بود و میتوانستیم او را ببینیم، اما در این صورت دیگر نمیشد اعضای سالم بدن را اهدا کرد تا جان چند نفر دیگر را نجات داد، بنابراین باید هرچه زود تصمیم میگرفتیم.
خانواده خانم سوداوی هنوز نمیدانند اعضای بدن او به چه کسانی اهدا شده است. گلنوش میگوید: خیلی دوست داشتیم بدانیم اعضای بدن مادرم به چه کسانی اهدا شده است، اما قانون اجازه نمیدهد اهداکننده و دریافتکننده با همدیگر ارتباط داشته باشند. حتی نمیدانیم چه اعضایی از بدن مادرم اهدا شده و قرار است اطلاع دهند. تعدادی از پیوند اعضا انجامشده و تعدادی هم در نوبت انتقال است.
گلنوش بابیان اینکه در مدتی که بیمارستان بودیم اصلاً اجازه ندادند کسی از مرگ مغزی مادرم مطلع شود و کسی با ما تماس نگرفت، میگوید: فقط روز دومی که بیمارستان بودم مسئول اهدای عضو به بیمارستان آمد و با من صحبت کرد، میخواستند من را راضی کنند که گفتم ما خودمان به این امر راضی هستیم، چون قبل از آن مدارک پزشکی مادرم را به پزشکان زیادی نشان داده بودیم و همه گفته بودند فقط یک معجزه میتواند مادرم را برگرداند. کار آنها خیلی راحت بود و گفتم اصلاً نیازی به این مقدمهچینیها نیست خودمان تصمیم به اهدای عضو گرفتهایم. وقتی با اهدای عضو موافقت کردیم، میدانستیم مادرم جان چندین نفر دیگر را نجات میدهد و همه میگویند جای او در بهشت است، اما بازهم چیزی از داغ ما کم نمیکند.
او بابیان اینکه بعد از فوت مادرش همه از کارهای خیر او میگویند، خاطرنشان میکند: همیشه بانی خیر بود و هر کسی خبر رفتن ناگهانی او را میشنود شوکه میشود، خودمان هم هنوز شوکهایم، اما میدانم مادرم هم از تصمیمی که گرفتهایم راضی است.
گلنوش در خاتمه خاطرنشان میکند: دوست داریم کسانی که اعضای بدن مادرم به آنها اهدا شده را ببینیم، همینکه ببینیم اعضای بدن مادرم به افراد دیگری حیات بخشیده کمی آرام میشویم. از آنها چیزی بهجز این نمیخواهیم که برای آرامش روح مادرم دعا کنند.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: استانی اجتماعی اهداي عضو مادر کارآفرینان زن فرهنگ اهدای عضو اعضای بدن مادرم اهدای عضو مرگ مغزی اهدا شده جان چند
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۵۷۸۵۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمیدهم مگر به شرط...
به گزارش همشهری آنلاین، دختر ۳۰ ساله که برای مشورتهای تخصصی درباره ماجرای ازدواجش به مرکز انتظامی آمده بود، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسمآباد مشهد گفت: پدر ومادرم بازنشسته فرهنگی هستند و حساسیت خاصی روی فرزندانشان دارند به همین دلیل همه خواهران و برادرانم مطابق سلیقه خانوادهام ازدواج کردهاند و زندگی آرامی دارند.
من به دلیل استعداد خوبی که در تحصیل داشتم، درس و مدرسه را در اولویت زندگی قرار دادم و ادامه تحصیل دادم به طوری که به خواست پدر و مادرم رشته دامپزشکی را انتخاب کردم، ولی آرامآرام در دوران تحصیل به این رشته علاقهمند شدم.
موضوع این است که پدرم درباره خواستگارانم بسیار سختگیری میکند و مدعی است که باید مانند دیگر خواهران و برادرانم ازدواج کنم تا به خوشبختی برسم. یک بار یکی از همکلاسیهایم به خواستگاریم آمد اما پدرم او را به دلیل اقامت در روستای زادگاهش رد کرد در حالی که من به او علاقهمند بودم.
درگیری شدید زن رسمی و زن صیغهای در کلانتری | شوهرم دیپلمه بود، من او را آقای دکتر کردم! فرار دختر جوان با پسری که او را کنیز خودش کرد | کتکم میزد و دستهایم را میسوزانددر این میان، یکی از دوستان مادرم جوانی مقیم آمریکا را به من معرفی کرد که فقط میتواند سالی دو بار به ایران بیاید. وقتی فرید به خواستگاریم آمد، ابتدا پدر و مادرم مخالفت نکردند، اما زمانی که قرار ازدواج گذاشتیم، ناگهان پدرم شرط کرد که باید یک واحد مسکونی را به نام من سند بزند. او هم ناراحت شد و به آمریکا بازگشت.
او حتی به پدر و مادرم پیشنهاد کرد برایشان بلیت پرواز به عراق را تهیه میکند تا مراسم عقد را در یکی از مکانهای مذهبی برگزار کنیم، ولی باز هم پدرم مخالفت کرد و اکنون چارهای جز مخالفت با خواسته پدرم ندارم و میخواهم به تنهایی به سوی آمریکا پرواز کنم.
در همین حال پدر نوشابه که به دعوت مشاور در اتاق مددکاری اجتماعی حضور داشت، با بیان اینکه هیچ پدری دوست ندارد دخترش را غمگین ببیند و سرنوشت تلخ فرزندش را نظاره کند، به کارشناس کلانتری گفت: من شرط واحد آپارتمانی را فقط برای این منظور مطرح کردم که بدانم خواستگار دخترم در چه سطحی از نظر مالی قرار دارد و آیا دخترم را به اندازه یک واحد مسکونی دوست دارد یا نه.
وی ادامه داد: الان هم از این شرط صرفنظر کردهام اما دلیل اصلی مخالفت من این است که فرید اصرار به عقد موقت دارد و حاضر نیست با دخترم به صورت دائمی و رسمی ازدواج کند. او معتقد است باید طبق فرهنگ غربی مدتی را زیر یک سقف زندگی کنند و در صورتی که بعد از چند سال به توافق رسیدند، با هم ازدواج کنند. حالا اگر او در مدت کوتاهی از دخترم سیر شد و او را در کشور غریب به حال خودش رها کرد، باید چه کنیم؟
پدر نوشابه اظهار کرد: از سوی دیگر، او حتی خانوادهاش را به ما معرفی نکرده و حاضر نشد به همراه خانوادهاش به خواستگاری بیاید. ما هم نمیتوانیم برای انجام تحقیقات درباره وضعیت اجتماعی و اخلاقی او به آمریکا برویم. بنابراین به ازدواج او با دخترم رضایت ندادم چراکه نمیخواهم سیهروزی و بدبختی او را شاهد باشم.
وی افزود: با وجود این، دخترم خانه را رها کرده و با شکستن لوازم منزل، نزد یکی از دوستانش در غرب کشور رفته بود. حالا هم قصد دارد به تنهایی به آمریکا پرواز کند.
اقدامات کارشناسی و بررسیهای روانشناختی این پرونده با دستور سرهنگ محمد بزی (رئیس کلانتری قاسمآباد مشهد) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
کد خبر 848292 منبع: خراسان برچسبها خبر مهم ازدواج - طلاق خانواده حوادث ایران