سفیر جدید امریکا در چین چه تأثیری بر رابطه ایران و چین میتواند بگذارد؟
تاریخ انتشار: ۴ آذر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۷۷۰۸۲۰
در حالی که در سالهای اخیر روز به روز بر تنش میان روابط چین و امریکا افزوده میشود و چالش میان این دو ابرقدرت شدت یافته است، بیش از یک سال است که پست سفارت امریکا در چین خالی است و امریکا سفیری در چین ندارد.
بایدن در اگوست گذشته نیکولاس برنز را به عنوان سفیر جدید چین به سنا معرفی کرد و سنا نیز هفته گذشته با انتخاب او موافقت کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شناخت بهتر مواضع و سابقه نیکولاس برنز میتواند به فهم این رابطه کمک کند. سفیر جدید امریکا برخلاف سفرای قبلی که از میان سیاستمداران باسابقه امریکایی انتخاب میشدند، یک دیپلمات کارکشته است. بسیاری از کارشناسان معتقدند که برنز شناخت عمیقی از چین ندارد، اما او بیش از دو دهه است که در محافل سیاست خارجی ایالات متحده فعال بوده است. مواضع برنز نسبت به چین بسیار به مواضع دولت بایدن نزدیک است و او معتقد است چین به عنوان یک ابرقدرت جهانی یکی از بزرگترین چالشهایی است که ایالات متحده باید با آن روبهرو شود و ایالات متحده و متحدانش باید با قاطعیت چینیها را محدود کنند. برخی کارشناسان معتقدند برنز برای کشف فرصتها در لحظه حساس و پیچیده کنونی در روابط چین و ایالات متحده، انگیزه کمی خواهد داشت و او بیشتر به دستورالعمل سیاست دولت بایدن در مورد چین پایبند خواهد بود. همچنان که برخی معتقدند که بایدن برنز را در راستای پیشبرد دستور کار ایالات متحده در مورد استراتژی هند و اقیانوسیه انتخاب کرده است.
سابقه کاری برنز نیز بسیار قابل توجه است. برنز در سال 1990 به شورای امنیت ملی امریکا پیوست. در دوران ریاست جمهوری جورج بوش و بیل کلینتون به عنوان مدیر امور شوروی و بعدها مدیر ارشد روسیه، اوکراین و امور اوراسیا انتخاب شد. او در سال 1997، سفیر ایالات متحده در یونان و در سال 2001 سفیر امریکا در ناتو شد و سال 2005 تا 2008، در زمان رئیس جمهور جورج دبلیو بوش، معاونت وزیر امور خارجه در امور سیاسی را برعهده داشت. برنز در این دوران با دولت چین در زمینههای مختلف از جمله افغانستان، تحریمهای سازمان ملل علیه ایران، کره شمالی و سیاست ایالات متحده در اقیانوس هند و اقیانوس آرام کار کرده است. برنز در مقام سوم وزارت امور خارجه نقش مهمی در تحریمهای سازمان ملل علیه ایران در زمینه هستهای داشت و همچنین مذاکرات بر سر توافقنامه هستهای غیرنظامی امریکا و هند را رهبری کرد.
امروز ایالات متحده و چین به عنوان اقتصادهای برتر جهان، بر سر مسائل گستردهای از جمله تجارت، اقتصاد، کرونا، تایوان و فعالیتهای نظامی چین در دریای چین جنوبی اختلاف نظر دارند. سابقه اجرایی برنز نشان میدهد که انتخابش به عنوان سفیر جدید ایالات متحده در چین بیش از آنکه برای تسهیل و تعمیق روابط چین و امریکا باشد، بر مسائلی جهانی متمرکز بوده است که چین و امریکا با آنها دچار چالش هستند.
برنز بخوبی مسائل فی مابین چین و امریکا را میشناسد و میتواند صدای سیاستهای بینالمللی امریکا در قبال چین باشد. برنز بخوبی میتواند مدافع سیاستهای امریکا در قبال چین در مورد منطقه هند و اقیانوسیه، اروپا، کره شمالی، افغانستان، روسیه و ایران باشد. به عنوان مثال امروز، ایالات متحده در مورد نفوذ پکن در بین کشورهای غربی و متحدان اروپاییاش نگران است و سرمایهگذاریهای چین به یک عامل مهم برای اقتصاد یونان تبدیل شده است و یونان به عنوان دروازه نفوذ چین به اروپا شناخته میشود. از این رو، برخی کارشناسان معتقدند حضور یک متخصص باتجربه با آگاهی عمیق از واقعیت یونان و نقش یونان، به عنوان رئیس سفارت ایالات متحده در پکن میتواند این نگاه را بازتاب دهد که برنز قرار است هوشمندانه روابط چین را با اروپا رصد کند و مانع از نفوذ بیش از حد چین در میان متحدان امریکا شود.
در مورد ایران نیز باید گفت که برنز در سالهای گذشته عنصر اثرگذاری در سیاستهای امریکا نسبت به ایران بوده است. از وی به عنوان عنصر اصلی مذاکرات ایران و امریکا در برنامه هستهای یاد میشود. وی به عنوان معاون وزیر امور خارجه دولت بوش برای متوقف کردن برنامه هستهای ایران تلاش میکرد و همچنین او یکی از طرفداران قوی توافق منع اشاعه است. برنز در قبولاندن توافق هستهای ایران به دموکراتهای مجلس نمایندگان در سال ۲۰۱۵ کمک کرد و از جمله کسانی است که معتقد است تشدید تحریمها علیه ایران منجر به نشستن ایران در پای میز مذاکرات خواهد شد.
دیدگاههای برنز در حوزه ایران و سوابق اجرایی او در محدود کردن ایران و مسائل هستهای میتواند این نگاه را بازتاب دهد که سفیر جدید امریکا در چین قرار است بر روابط ایران و چین بیش از پیش تمرکز کرده و مانع از توسعه این روابط شود.
تحرکات اخیر امریکا در رصد و محدود کردن فروش نفت ایران به چین به عنوان ابزاری برای منزوی کردن و تسلیم ساختن ایران در برابر خواستههای امریکا، اهمیت حضور یک فرد آگاه به ایران و تحریمهای علیه ایران را در این جایگاه بیش از پیش نشان میدهد. با توجه به توافق بلندمدت امضا شده میان ایران و چین و نگاه دولت جدید به رابطه با چین به نظر میرسد که باید هوشمندانهتر این رابطه پیگیری شود و از عواملی که میتواند به این رابطه ایران و چین آسیب برساند پرهیز کرد.
منبع: ایران آنلاین
کلیدواژه: ایالات متحده چین و امریکا ایران و چین علیه ایران روابط چین سفیر جدید هسته ای
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۷۷۰۸۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ناتو، قلدر ۷۵ساله
به گزارش جام جم آنلاین، ۷۵ سالگی تأسیس ناتو زمانی است که بتوان به بررسی وضعیت فعلی این سازمان پرداخت و از اختلافاتی که گریبانگیر اعضای آن است گفت؛ اینکه چگونه کشورهای اروپایی در داخل این ائتلاف باید برای تجدید سیاستهای فعلی خود برای آیندهای بهتر در قاره اروپا تلاش کنند.
نظام غربی همچنان لفاظیهای قانع کننده خود را درباره دلایل تأسیس سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در ۷۵ سال پیش ادامه میدهد. این توجیهات بیش از حد پیش پا افتاده باید مورد مطالعه قرار گیرد تا دلایل انحطاط فعلی سازمان، در بحبوحه سیاستهایی که به جای منافع مشترک، در خدمت منافع خودخواهانه اعضای پیمان هستند، مشخص شود.
یادداشتهای مربوط به وزارت امور خارجه ایالات آمریکا دلیل اختراع ناتو را به زبانی مناسب برای کتاب تاریخ دوره راهنمایی بیان میکند و مینویسد: بعد از ویرانیهای جنگ جهانی دوم کشورهای اروپایی برای بازسازی اقتصاد و تضمین امنیت خود تلاش کردند و ایالات متحده برای جلوگیری از گسترش فرهنگ کمونیستی شوروی به سمت قاره اروپا و سایر نقاط جهان مجبور شد ناتو را در اروپا تأسیس کند.
این استدلالهای نمادین برای دکترین ناتو بسیار ابتدایی هستند و آن را میتوان از بیشتر اظهارات مقامهای کشورهای غربی که این سازمان را تأسیس کردند و همچنان بر آن تسلط دارند، استخراج کرد. لفاظیهای ناتو مواقعی میان دوستی و تهدید در نوسان است. هری ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا در سال ۱۹۴۵، تشکیل این پیمان را برای عملیات مرزی مهم دانست و نسبت به کسانی که ممکن بود خود را متمایل به جنگ نشان دهند، سختگیری میکرد.
این نوع گفتمان حقایق انکارناپذیری را مخفی میکند که نمیتوان آنها را انکار کرد. در واقع، ایالات متحده از نظر نظامی و اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم قدرتمندتر بود و این به سرعت در «برنامههای پنج گانه مارشال» با هدف بهبود اقتصادی نمایان شد.
یک بُعد این برنامهها راهبردی است و اقدام خیرخواهانه واشنگتن به شمار نمیرود که با هدف بهبود شرایط اقتصادی کشورهای منتخب مهندسی شده باشد؛ کشورهایی که برای دهههای آینده متحدان ثابت قدم ایالات متحده خواهند بود. در همین راستا لستر پیرسون، وزیر امور خارجه کانادا تأسیس ناتو در آن زمان را به شرایط قدرتی که از آن به عنوان حافظ صلح جهانی یاد میشد، مرتبط دانست.
بنابراین، رابطه پدرانهای میان ناتوی تحت سلطه ایالات متحده ایجاد شد که به سایر نقاط جهان گسترش یافت و به اعضای قدرتمند این سازمان اجازه داد به نمایندگی از بقیه کشورها و بیشتر خارج از چتر سازمان ملل متحد مفاهیمی مانند صلح و امنیت، خطرات و درنهایت تروریسم را تعریف کنند.
با وجود این، نخستین درگیری بزرگی که به وسیله ناتو ایجاد شد، بر سر تهدیدات خارجی علیه اروپا یا قلمرو آمریکا نبود، بلکه هزاران مایل دورتر از هر دو سوی اقیانوس اطلس، در شبه جزیره کره شکل گرفت؛ جایی که گفتمان سیاسی اعضای ناتو حول محور متمرکز جنگ داخلی در شبه جزیره بود و از آن به عنوان نمونهای از «تجاوز کمونیستی» یاد میکردند. این نوع تعریف ناتو را مجبور به واکنش، مداخله و شرکت در جنگ ویرانگر کره میان سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۵۳ کرد.
بیش از هفت دهه از عمر این پیمان میگذرد و نتیجه جنگ کره، شکنندگی استدلالهایی را که برای توجیه مداخله مطرح شد، زمانی که کره شمالی سخت میجنگید تا دایره انزوای خود را بشکند، ثابت کرده است. با وجود این، جنگ کره بدون پایان رسمی متوقف شد و مردم آن منطقه تا امروز در وضعیت متناقض میان جنگ و صلح زندگی میکنند؛ یعنی ممکن است در هر لحظه جنگی همه جانبه آغاز و توجیهی دائمی برای حضور نظامی آمریکا در آن منطقه باشد. رویکرد مشابهی که در بیشتر مداخلات ناتو در سایر مناطق جهان ازجمله عراق (۱۹۹۱ و ۲۰۰۳)، یوگسلاوی (۱۹۹۹)، افغانستان (۲۰۰۱)، لیبی (۲۰۱۱) و سایر مناطق و کشورها دنبال شده است.
با وجود این، ناتو اکنون توانایی آغاز و افزایش تنش دارد و شاید هم نسبت به پایان دائمی درگیریها بی میل نباشد، بحرانی واقعی که این سازمان ۷۵ ساله تمایلی به دست کشیدن از آن ندارد. گرانت شاپس، وزیر دفاع بریتانیا در روزنامه دیلی تلگراف گفت، ناتو باید بپذیرد که اکنون در دنیای قبل از جنگ است. وی به اعضای ناتو انتقاد کرد که همچنان نمیتوانند حداقل هزینههای دفاعی مورد نیاز خود را برآورده کنند که معادل دو درصد تولید ناخالص داخلی آنهاست.
این نوع نگرانیها بیشتر به وسیله سران و مقامهای ارشد ناتو بیان میشود که یا درباره جنگ قریبالوقوع با روسیه هشدار میدهند یا از یکدیگر به دلیل کاهش نفوذ این سازمان که زمانی قدرتمند بود، انتقاد میکنند.
در حال حاضر بیشتر تقصیرها گردن دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکاست که آشکارا تهدید کرد ناتو را در دوره ریاست جمهوری اش ترک خواهد کرد. با وجود این، اظهارات و تهدیدهای توهین آمیز ترامپ به همان اندازه که ناشی از علائم و مشکلات فزایندهای است که سالها قبل از ورود وی به کاخ سفید و خروج چشمگیرش از آنجا ادامه داشت، محصول بحران پیمان ناتو نیست.
بحران ناتو را میتوان با این واقعیت خلاصه کرد که تشکیلات ژئوپلیتیکیای که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو وجود داشت، دیگر وجود ندارد. جنبه اصلی رقابت جدید جهانی را نمیتوان تنها به جنبههای نظامی کاهش داد، زیرا در دو دهه گذشته اروپا تا حد زیادی بر منابع انرژی، مبادلات تجاری و حتی تبادل فناوری با کشورهایی که ایالات متحده دشمنان خود میداند؛ مانند چین، روسیه و دیگران متکی بوده است.
بنابراین، اگر اروپا به خود اجازه دهد زبان تک قطبی ایالات متحده را درباره دشمنان و متحدانش بپذیرد، این قاره بهای سنگینی پرداخت خواهد کرد، به ویژه اینکه اقتصادهای اتحادیه اروپا در حال حاضر زیر بار جنگهای مداوم و محدودیتها در تأمین است. همه این چالشها را دیگر نمیتوان با انداختن بمب بر سر دشمن حل کرد و تغییر ماهیت جنگ، جنگهای سنتی را تا حد زیادی بیاثر میکند.
گرچه جهان تا حد زیادی تغییر کرده، اما ناتو همچنان به دکترین سیاسیای متعهد است که به دوران گذشته بازمی گردد. در هر صورت زمان آن فرا رسیده است ناتو در میراث ۷۵ ساله خود تجدید نظر کند، آنقدر شجاع باشد که مسیر را کاملاً تغییر دهد و به جای اینکه همیشه در حالت جنگی باشد، برای صلح واقعی تلاش کند.
منبع: راهبرد معاصر