من «گشت ارشاد» هستم!
تاریخ انتشار: ۵ آذر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۷۷۷۴۴۵
این روزها اما فیلم سینمایی «گشت ارشاد۳» در اولین تجربه کمدیسازی دنبالهدارِ سعید سهیلی، همچنان مثل قبل، سردمدار گیشه کم رونقِ دوران کرونایی سینمای ایران است.
سهیلی که در میانه گشت ارشاد یک و ۲، «کلاشینکف» را ساخت و در استراحت میانه ۲ و ۳، سراغ «ژن خوک» رفت، دوباره به خانه پُرفروش خودش برگشت و اینبار با ریسک نبودن کاراکتر محبوب و اصلیاش (حمید فرخنژاد)، «گشت ارشاد۳» را کلید زد و حالا با فروش نزدیک به ۹ میلیارد تومان در ۹ روز، همچنان روند صعودی فتح گیشه را پی میگیرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فیلم سهیلی در دورانِ همهگیری کرونا ساخته شد، وقتی که اصلاً مشخص نبود چه زمانی به اکران خواهد رسید، اما او با سرمایه شخصی خودش پروژهاش را به سرانجام رساند و احتمالاً از همه مشکلاتی که پیش پایش میسازند باخبر بود.
ریسک سهیلی در ادامه روند دنبالهسازی از یک سو، و از طرفی خطر شکست این پروژه پرهزینه بدونِ یکی از محبوبترین کاراکترهای طنز بعد از انقلاب از سوی دیگر، شاید میبایست سهیلی را از ورود به این جولانگاه خطر باز میداشت، اما استقبال بینظیر مردم از سومین قسمت از سهگانه کمدی «گشت ارشاد» نشان داد که این روزها موفقیت فیلمها در گرو توجه به سلیقه مخاطب مشکلپسند سینماست.
بدون شک، گروه مسرور از این موفقیت بینظیر، سینمادارانی هستند که حالا عدم رونق گیشههایشان به پایان دومین سال خود نزدیک میشود. رونقی که «گشت ارشاد۳» به صندلیهای یکی در میان خالیِ سینماها داده، نشان میدهد که با پایان محدودیت فروش بلیت در ایام کرونا، حتماً این استقبال دوچندان هم خواهد شد.
سعید سهیلی را حالا میشود رکوددار در استقبال مخاطب از سینمای دنبالهدار دانست، او در گشت ارشاد ۱ و ۲ هم رکوردهای بینظیری به نام خود و گروهش ثبت کرد و حالا هم دوباره کمکحال سینمای بیرونق ایران شده است؛ سینمایی که او یکبار دیگر هم در نخستین ساختهاش (مردی شبیه باران)، رونق گیشه را به آن هدیه داده بود و حالا همچنان در ۶۲سالگی، سردمدار جذب مخاطب در سینماست.
۵۷۵۷
کد خبر 477225منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: سینمای ایران سعید سهیلی اکران سینما گشت ارشاد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۷۷۷۴۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روز خلیج فارس با شهنواز
از راست اسدالله، قبصه چی که جز لج و لجبازی با ما دیدبانها بلد نبود، وقتی بالای دیدگاه بودیم و ازش درخواست شلیک روی دشمن میکردیم، میگفت: باز این فرعونها صبحونه شون را تو بهترین هتل دنیا خوردند رفتن بالا فکر میکنن ما قبضه چی ها نوکر و بردشون هستیم و تو این گرما دست به سینه دستوراتشون، وقتی هم اولین شلیک کردی بعد فرمایشاتشون تازه شروع میشه حالا شلیک بعدی پنجاه تا بالا بیست به راست
دومی از راست پرویزه که به خاطر کفتراش تو جنگ مونده و هشت سال ماند و ماند و هشت بار مجروح شد یکبار شش گلوله تیربار، یک بارش سیوشش تا ترکش، یکبار دیگه چشم راستش و یکبار هم که
روی تخت بیمارستان جنگی با آن خونریزی شدید و قطع نشدنی رگ بین دو پا میگفت: دیگه به من نگید پرویز بگید پروین
و جراحش غش کرده بود از خنده
و بعد اون سمت چپی استاد شهنواز، آقا قاسم مسئول و پدر ما کوچولو بسیجیهای مقر اسکله هشت که از همان روزهای اول جنگی با رفیقش حسین لدن (مادر همون بچهها) وقتی فهمیدن بعثیها، تو جاده خروجی شهر آبادان مینیبوس و اتوبوس و سواری مردم بیگناه را میگیرند و هرکس ریش داره را پیاده و به اسارت برده و یا اعدام صحرایی میکنند قسم خوردند تا آبادان از محاصره در نیاد ریششون رو نزنند و ریششان بلند شد و بلند شد و بلند شد تا آنکه شانسشون زد و محاصره شهر یک سال نشده شکسته شد وگرنه حالا حالاها هرسال رکورد جدیدتر ریششون تو کتاب رکوردهای گینس جابجا و قیافه هردویشون هم طوری ثبت میشد که تا حالا اینقدر گمنام نمونند
ولی یک سال کمتری بعد، قاسم با برادر کوچکترش رضا که همسن من بود تو مرحله سوم عملیات خرمشهر با هم مجروح شدند و قاسم داغان و مجروح روز آزادی خرمشهر و وسط غریو شادی مردم تو خیابونا بود که ننه قاسم نتوست تحمل کنه و زد زیر گریه و خبر شهادت رضا را وسط شادی اون همه مردم به قاسمش داد
این عکس را امیر گرفت، که با هم مهماتهای خمپاره اسدالله را میدزدیم و بعد به خودش میدادیم که برامون شلیک کنه
برای همایون شهنواز آشنایی با این بچهها اون روز تو دهنه خلیجفارس طوری بود که انگار همرزمهای رییسعلی دلواری رو پیدا کرده
بهر حال برای من روز خلیجفارس با تمام جغرافیای داخل و بیرون این عکس
همگی از اینجور آدمها هستند و بس
۵۷۵۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901792