هویت مقتدر ما ایرانیان
تاریخ انتشار: ۶ آذر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۷۸۳۱۰۸
هر سال در هفته پایانی بهمن ماه، آنچه در سطح شهر جلب توجه میکند، بادکنکها و عروسکهای قرمز و جعبههای شکلات با روبانهای قرمزی است که از ویترین مغازهها تا بساط دستفروشها را پر کرده است و مردمی که میکوشند تا با خرید حداقل یکی از نمادهای «روز ولنتاین» به نوعی خود را به این رخداد فرهنگ غربی گره بزنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
برخی از اصحاب علومانسانی بر این باورند که «هویت» در جامعه ما «مسألهمند» شده است، چقدر با این اظهارنظر همدل هستید؟
دکتر موسی نجفی: باید گفت هویت از یک «ذات» برخوردار است (هرچند که برخی معتقدند هویت ذات ندارد و شناور است. اغلب افراد با نگاه غربگرا، به این نگرش که هویت ایرانی ذاتی ندارد، گرایش دارند). من در نظریه «تکوین و تکون هویت ملی ایرانیان» اثبات کردم که هویت ایرانیان ذات دارد و این ذات به قبل از ورود اسلام برمیگردد و با اسلام تقویت شده است. به تعبیری، اسلام تکمیلکننده ذات هویت ایرانی بوده است. بنابراین، دین و اسلام جزء ذات هویت ما است، اما این ذات یک «پیرامون» هم دارد، وقتی از بحران هویت صحبت میکنیم، نگاه ما به این بحران نیز به دو صورت است؛ بحران در ذات و بحران در پیرامون.
از نظر من «ذات هویت ایرانی» هیچگاه آسیب ندیده و در طول تاریخ تقویت هم شده است، اما «پیرامون» با آسیبهایی مواجه شده است و دلیل این آسیبها، گسستهای فرهنگی متعددی است که بیشتر آنها از دوره مشروطه به بعد صورت گرفته است. مجموعه این گسستها منجر به آسیب دیدن «پیرامون» شده است، این آسیبها را میتوان در زمینههای فرهنگی، اجتماعی و... هویت ایرانی دید. به نظر میآید یک دوگانگی در پیرامون و یک وحدت هویتی در ذات هویت ایرانی وجود دارد، این وحدت و کثرت در مجموع وضعیت فرهنگی ایران را نشان میدهد.
حجتالاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی: همانطور که جناب آقای دکتر نجفی اشاره فرمودند، هویت یا «کیستی» همان چیزی است که انسان و جامعه انسانی را از دیگر انسانها و دیگر جوامع متمایز میکند. به بیان دیگر، هویت انسانی و هویت اجتماعی، یعنی مجموعه خصوصیات و ویژگیهای اساسی و تمایزبخش انسان و جامعه که شناسنامه هر انسان و جامعه را خلق میکند. در واقع، این عنصر تمایزبخش بین انسانی، در بطن خود اشتراکاتی عمدتاً از جهت فرهنگی دارد و همین اشتراکات است که امکان یکرنگی و وحدتبخشی در جامعه را پدید میآورد و با خلق یک شناسنامه خاص برای جامعه، یک جامعه را از دیگر جوامع متمایز میکند.
در ضمن تأکید میکنم، عامل اصلی هویتساز «فرهنگ» است. سرزمین، نژاد و قومیت همه اینها در جای خود مهم است اما هیچ کدام از جهت اهمیت در بحث هویت در تراز «فرهنگ» نیستند و حتی میتوانند در بطن فرهنگ هضم شوند. بنابراین، هویت، هم وجه «تمایزبخش» دارد و هم وجه «وحدتبخش». هویت میتواند شدت و ضعف پیدا کند یا دچار آسیب و بیماری شود، در این صورت، هویت حتماً یک مسأله مهم اجتماعی است و جامعهشناسان و فرهنگپژوهان باید به آن ورود کنند.
البته در ادامه فرمایش استاد نجفی تأکید میکنم که مانند فرهنگ که از دو لایه سخت و نرم برخوردار است، هویت هم از دو لایه سخت و نرم برخوردار است. لایه سخت هویت چیزی نیست که به راحتی تغییر کند اما لایه نرم متناسب با شرایط زمانه و تغییرات مثبت و منفی تحتتأثیر قرار میگیرد و عوض میشود. البته نه اینکه لایه سخت غیرقابل تغییر باشد، خیر، آن هم در صورت وارد آمدن آسیبهای جدی، پی در پی آسیب میبیند ولی سطح مقاومت آن بسیار بالا است.
آیا «هویت» را مسأله امروز جامعه ما میدانید؟
دکتر غلامی: بله، بیشک یکی از آسیبهای اجتماعی در جامعه ایران تضعیف هویت ملی و دینی است و دلیل عمده آن یکی در عدم سرمایهگذاری قوی، عمیق و هوشمندانه در فرهنگ و دیگری که از جهاتی مهمتر است، هجمه فرهنگی غرب نه فقط طی ۴۲ سال گذشته بلکه طی ۱۲۰ سال اخیر است. البته بهدلیل همین هسته سختی که هویت ملی و دینی ما دارد و استاد نجفی به آن به خوبی اشاره کردند، ملت ما مقاومت اعجابآوری در برابر تهاجم فرهنگی از خودش نشان داده است. هر ملتی به جای ملت ما بود، همان چند سال نخست تسلیم شده بود. این به همان هسته سخت فرهنگ و هویت برمیگردد. با این حال، خداوند چک سفید امضا به ما نداده است، ما هم اگر سرمایهگذاری هوشمندی در فرهنگ نداشته باشیم، حتی همین هسته سخت را هم بتدریج در معرض نابودی قرار خواهیم داد؛ آن وقت هضم شدن فرهنگ ما در فرهنگ غربی و از بین رفتن هویت ایرانی اسلامی چیز عجیبی نخواهد بود.
برای ترمیم «پیرامون هویت ایرانی» که معتقدید آسیبدیده است، چه ساز و کاری را پیشنهاد میکنید؟
دکتر نجفی: همانطور که دکتر غلامی به درستی اشاره کردند، وجود ذات در هویت ایرانی به منزله چک سفید امضا نیست؛ برای مثال، جمهوریهای مسلماننشین شوروی سابق، با ورود کمونیستها از هسته اصلیشان دور شدند، اما ذات هویت ما تا به امروز ضربه جدی ندیده است با این حال، باید در حوزه هویت، نظریهپردازی کلان داشته باشیم.
واقعیت این است که هویت با انقلاب اسلامی پیوند ناگسستنی دارد، انقلاب اسلامی به نوعی هم مؤید هویت و هم معلول هویت است تا آنجا که میتوان انقلاب اسلامی را یک «انقلاب هویتی» دانست که با پیروزی در مراحل اولیه، هویت را تکمیل کرد.
«ذات هویت ایرانی» در بردارنده چه مؤلفههایی است؟
دکتر نجفی: هویت ملی ایرانیان، سه بخش طولی دارد؛ نخست بخش 500 ساله است که از صفویه شروع و با تشیع آمیخته شده است. تشیع در ایران یک ملت تأسیس کرد، از این جنبه، ایران کاملاً در بین ملل دنیا ممتاز است. ما هیچ کشوری در دنیا سراغ نداریم که با تشیع ملیت خود را تشکیل داده باشد. برای مثال اگر به نامگذاری اسامی دختر و پسر دقت کنیم، درمییابیم که 5 اسم اول از اسامی ائمه است حتی خاندان پهلوی که بیشتر بر هویت باستانی ایرانی تمرکز داشتند، اسم رضا در نامگذاری فرزندان شان بسامد بالایی دارد و این نشان میدهد که تشیع بیشترین نقش را در زندگی ما ایفا میکند، عاشورا و سنت نذری دادن و... همه بیانگر قدرت تشیع در هویت ملی ما ایرانیان است.
دوم زبان فارسی است، رهبر معظم انقلاب به این بخش دوم از هویت ایرانی بسیار تأکید دارند، که به نوعی ما را از کشورهای عربی جدا میکند و تشخص خاصی به ما میبخشد. فردوسی، سعدی، حافظ و مولوی اینها هر یک ستارگان درخشانی هستند و اصلاً در مقابل تشیع و دین قرار نمیگیرند. اینها امتداد دین و تشیع محسوب میشوند.
سوم، ایران باستان ما است. هر سال عید نوروز به نوعی تداعیگر این بعد از هویت ملی ایرانی است. پهلویها از ایران باستان ما یک ایدئولوژی درست کردند، سومین بخش هویت ایرانی را در جایگاه نخست قرار دادند و تشیع را به بخش سوم تنزل دادند. اینجا است که بحران هویت ایجاد شد. اصلاً یکی از دلایل پدیدار شدن انقلاب اسلامی برهم خوردن این دیوار طولی بوده است. اوایل انقلاب حساسیتهایی در مورد بخش سوم (ایران باستان) ایجاد شد و برخی آن را به کلی انکار کردند در صورتی که بخش سوم هویت ایرانی یعنی ایرانباستان انکارناپذیر است؛ تخت جمشید، دانشگاه جندیشاپور و امثالهم جنبه تمدنی ما است و هم از یک مهندسی پیشرفته در دوران باستان خبر میدهد. همین دید پیشرفته و تمدنی باعث شد تا ایرانیان اهل بیت(ع) را از اسلام انتخاب کنند؛ یعنی فهمیدند که حقیقت اسلام به اهل بیت(ع) است، برای همین طرف امامت را گرفتند نه خلافت، این یک فهم است. برخی ملتها هنوز برای خلافت جایگاه مهمتری از امامت قائل هستند. جا به جایی این اجزای هویتی اشتباه است و انقلاب اسلامی آمد تا این نسبتها را اصلاح کند. هر سه بخش برای «ساخت تمدن نوین اسلامی» و «تعریف نسبتمان با غرب» لازم و ضروری است.
اگر ذات و هسته بدرستی تعریف شود، پیرامون را هم بدرستی خواهد ساخت و با آن نسبت برقرار خواهد کرد. اینجا است که ما به جنبش نرمافزاری نیاز داریم. اساساً جنبش نرمافزاری بهمعنای این است که هسته بتواند برای پیرامون تولید فکر و محتوا کند. مثل کاری که صفویه کرد، هسته را که برقرار کردند با معماری، هنر و شهرسازی اسلامی پیرامون خود را هم درست کردند. این پیرامون از دوران پهلوی و قاجار دچار آسیب شد. کاری که 400 سال پیش صفویه انجام داد، در پیرامون آسیب دیده است. انقلاب اسلامی آمد تا هم ذات را بهجایگاه نخست خود بازگرداند و هم ارتباط «ذات» و «پیرامون» را دوباره برقرار کند.
سیاستگذاری ما در حوزههای پیرامونی هویت باید ناظر بهچه مؤلفههایی باشد؟ اساساً هویت چقدر قابل مهندسی و سیاستگذاری است؟
دکترغلامی: فرهنگ یک امر انسانی است و به اندازه خود انسان ظرایف و پیچیدگی دارد اما اگر به امکان اصلاح و تقویت فرهنگ قائل باشیم، امکان اصلاح و تقویت هویت را هم پذیرفتهایم. این بهمعنای نگاه صددرصد پروژهای به مقوله اصلاح فرهنگی نیست بلکه بهمنزله کمک فوقالعاده به تغییرات فرهنگی در یک بستر طبیعی است. من حتی موافق بهکارگیری واژه «مهندسی» برای تغییرات مثبت فرهنگی نیستم؛ چراکه در بطن آن پیچیدگیهای حاکم بر فرهنگ بدرستی لحاظ نمیشود و چه بسا نوعی سادهاندیشی به ذهنهای اهلنظر متبادر میشود. البته فراموش نکنیم که حتی لیبرالترین صاحبنظران هم مخالف امکان مداخله در فرهنگ نیستند و لذا در کشورهای لیبرال هم مداخلات فرهنگی در قالبهای گوناگون، نوشته و نانوشته، حتی در حد مهندسی اجتماعی وجود دارد؛ بهنظر من بحث بر سر لزوم کنار گذاشتن سطحینگری و معقول دیدن شیوه مداخله و دفعی ندیدن تغییرات است. در این جهت، مهمترین فاکتور در مداخله در قالب مهندسی یا سیاستگذاری «تقویت خودآگاهی» است و سپس سرمایهگذاری بر نقاط قوت فرهنگی است. تفاوت بین تعامل فرهنگی با هجمه فرهنگی، همین «خودآگاهی» است. ما در فرهنگ و تمدن اسلامی ابایی برای ارتباط، تعامل و همافزایی با سایر فرهنگها و تمدنها نداریم. در طول تاریخ، هم ما از داراییهای خودمان به دیگر فرهنگها و تمدنها دادهایم و هم از داراییها و نقاط قوت فرهنگها و تمدنهای دیگران بهره بردهایم لکن همه اینها بر اساس خودآگاهی بوده است. خودآگاهی نه تنها به معنای شناخت خود و هویتمندی است، بلکه بهمعنای هوشیاری است. وقتی خودآگاهی باشد، نه انفعال و وادادگی وجود خواهد داشت و نه مستی و خوابآلودگی. باید قبول کرد اکثر کسانی که امروز در جامعه ما سبک زندگی غربی را تقلید میکنند خودآگاهی خود را از دست دادهاند و اگر بتوانیم خودآگاهی را به آنان برگردانیم، دوباره به سبک زندگی ایرانی و اسلامی باز خواهند گشت. البته غرب در تهاجماتی که به سایر جوامع میکند، ابتدا آن جوامع را ناهوشیار میکند زیرا تا وقتی هوشیاری باشد جامعه زیر بار هر چیزی نخواهد رفت.
یکی از واقعیتهای دنیای امروز تجدد و مواجهه با غرب است، خودمان را در برابر این تجدد چگونه باید تعریف کنیم؟
دکتر نجفی: دغدغهای که شما طرح کردید به نوعی شبیه مسألهای است که ما در بانکداری با آن مواجه هستیم. ما با یک بانکداری پیشرفته و قدرتمند غربی مواجهیم و عدهای میکوشند تا این بانکداری را در برابر صندوق قرضالحسنه مساجد قرار دهند. معلوم است که این دو اصلاً باهم قابل مقایسه نیستند.
جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته کوشیده است تا بانکداری پیشرفته غربی را دستکاری کرده و بهنوعی آن را اصلاح کند. راهحل آنهم همین است چراکه ما یا باید از صفر شروع کنیم و یک بانکداری از نو تأسیس کنیم که دراین صورت این پرسش مطرح میشود که تکلیف این همه دستاوردهایی که بشر در طول این سالها در زمینه بانکداری داشته است، چه میشود؟ از طرف دیگر، جامعه هم منتظر ما نمیماند تا بیست سال دیگر ما از نو یک بانکداری اسلامی تأسیس کنیم. این امر شدنی نیست.
قبول کنیم که باید به یک دوره برزخی فکر کنیم. فرهنگ ما در دوره برزخ است و ایدهآل ما نیست. شاید بتوانیم برای همه نهادهای دنیای مدرن، نمونههایی درست کنیم اما غرب در خصوص نمونهها و نهادهای دنیای امروز 200 سال کار کردهاند، اما نمونههای ما پیشرفت نکرده است. با این حال، در حوزه بانکداری، طی 40 سال اخیر، از خیلی از کشورهای اسلامی جلوتر هستیم. کار سختی است، جنبش نرمافزاری و متخصص میطلبد. با این حال نشدنی نیست اما امری زمانبر است.
نمیتوانیم برای هرچیزی مشابه درست کنیم، آیا مشابه سینما، تئاتر روحوضی یا تعزیه است؟ خیر. آیا میتوان به یک نوع هنر اسلامی رسید که زایش آن «سینمای اسلامی» باشد؟ در خصوص امکان این امور باید اندیشید اما اندیشه و فکر، امروز نتیجه نمیدهد. از طرفی همت افرادی را که به این مهم (اسلامی کردن نهادهای جامعه) اعتقاد داشته باشند، میطلبد. متأسفانه در برهههایی از انقلاب اسلامی ما اعتقادی به این مسائل وجود نداشت بنابراین به یک روبنا و شکل ظاهری از اسلام بسنده شد درحالی که در باطن شیفتگی به تمدن غربی وجود داشت. بنابراین هیچ گاه برای تبدیل «فرهنگ ابتدایی» به «تمدن» فکر اساسی نشد و اینچنین فرهنگ در مرحله بالقوه باقی ماند و هیچ وقت به فعلیت خود نرسید.
اگر در پی تحول فرهنگی هستیم باید فرهنگ دینی را از حالت بالقوه خارج و به تمدن تبدیل کنیم. تبدیل «فرهنگ» به «تمدن» به زیرساختها و پروژههای خاصی نیاز دارد، از آن جمله میتوان به تحول علومانسانی و هنر و... اشاره کرد. اما از آنجا که عملیاتی شدن این جنس از پروژهها زمانبر است، امروز باید آنچه را از غرب وارد شده اصلاح کنیم. خود شهرنشینی یکی از مسائلی است که باید مورد اصلاح قرار گیرد، پرسش اصلی اینجا است که آیا اصلاً «شهر اسلامی» داریم؟ تهران شهر اسلامی نیست. یک شهر بزرگ است که سعی میکنیم بعضی از قسمتهای آن را رتوش کنیم، البته این امر، خاص جامعه ما نیست؛ خود کعبه در محاصره آسمانخراشهای غربی است.
تهران شهر بیرحمی است، پایتخت جمهوریاسلامی است اما جنس بیرحمی آن، از جنس تمدن غربی است و انسانها در آن احساس عزت نمیکنند، نخستین ویژگی یک شهر اسلامی باید این باشد که مردم در آن احساس عزت کنند. مسجد و مکان مقدس در آن احساس غربت نکند. در تهران مصلی هست اما مرکز شهر نیست. در کربلا، مشهد، قم و سایر شهرهای مذهبی با اینکه مظاهر تمدن غربی در آنها زیاد شده اما هنوز هم فاصله تا حرم حرف اول را میزند و پیدا است که حرم مرکزیت شهر را در دست دارد.
نباید با همان ذهنیتهای دهه شصت در سال 1400 با فرهنگ غرب بجنگیم. شعاری که رهبری در سال 1400 دادند «تمدن نوین اسلامی» است. با این تفکر و در پس این شعار نباید با مظاهر تمدن غرب بجنگیم بلکه نسبت برقرار کنیم. این نسبت برقرار کردن ممکن است، حذف، گرفتن یا اصلاح باشد. بستگی دارد که ما به چه چیزی نیاز داریم و این ما هستیم که تعیین میکنیم نه آنها.
دکتر غلامی: مهمترین عامل آشفتگی در هویت ما و سایر جوامع اسلامی و بهطور کل جوامع شرقی، مواجهه ناصحیح با تجدد است. تجدد و غلبه فرهنگ تجدد بر بخش مهمی از جهان، مسألهای نیست که بتوان بهسادگی از کنار آن گذشت. ما ایرانیها بیش از یک سده است که با مسأله تجدد روبهرو شدهایم و البته هنوز هم این مسأله را بدرستی حل نکردهایم. در چند دهه اخیر، پدیده جهانی شدن را هم تجربه کردهایم. من در اینجا کاری به وجه پروژهای جهانی شدن ندارم ،لکن اگر به جهانی شدن از منظر یک پروسه نگاه کنیم، این پدیده به مدد فضای مجازی، بهطور طبیعی مواجهه ما با تجدد را بسط و عمق چشمگیری داده است.
در پاسخ به سؤال شما، من دوباره روی «خودآگاهی» تأکید میکنم. وقتی از خودآگاهی سخن میگوییم، منظورمان هم جنبه فردی خودآگاهی است و هم جنبه اجتماعی آن. به نظر میرسد اگر جامعهای به وحدت و انسجام نسبی برسد و در این شرایط در مسیر یک تعامل و همافزایی، تولید هوشیاری بشود جامعه به خودآگاهی خواهد رسید و همین خودآگاهی میتواند زمینهساز یک تحول بزرگ باشد. در خودآگاهی اجتماعی، جامعه به ظرفیتها و داراییهای خود ملتفت میشود، بهعنوان مثال ما ایرانیها از یک پیشینه تمدنی چند هزار ساله برخورداریم. اینکه جناب استاد نجفی، ایران باستان را یکی از مؤلفههای تمدنی ما ایرانیها معرفی کردند، سخن بجایی بود. در سابقه ایران باستان ما حکمت خسروانی قرار دارد، دینداری وجود دارد، یک نظم مدنی بسیار پیشرفته قرار دارد و همانطور که فرمودند، یکی از مهمترین عوامل ورود سهل اسلام به ایران و خدمات عظیم و منحصربهفرد ایرانیان به اسلام، زمینههای فکری و فرهنگی مساعدی بود که از گذشتههای دور در ایران وجود داشت،البته بعداز ورود اسلام به ایران شکوفایی فرهنگی و تمدنی ایرانیان دو چندان شد که باید در فرصت دیگری درباره آن صحبت کنیم.
جدای از بحث خودآگاهی، من معتقدم در گام اول، باید با تجدد یک مواجهه منطقی داشته باشیم. تجدد از منظر تفکر اسلامی یک پدیده کاملاً سیاه نیست. در تجدد، هم اشکالات، معایب و نقاط ضعف جدی و مخرب وجود دارد و هم نقاط قوت فراوان. دأب اسلام این نیست که ارتباط و تعامل بین تمدنی را کنار بگذارد، لذا طبیعی است که ما میتوانیم با یک رویکرد کاملاً گزینشی با تمدن غرب روبهرو شویم و تا کنون هم تا حدودی این کار را کردهایم.
از طرف دیگر، باید با کنار گذاشتن انفعال و وادادگی در برابر غرب، توجه داشته باشیم که غربی شدن سرنوشت محتوم ما نیست. این حرف روشنفکرانه، یکی از مصایب ما طی سده اخیر بوده است. دائماً در ذهن مردم ایران خواندهاند که شما چارهای جز غربی شدن ندارید و اگر هم نخواهید غربی شوید، غرب شما را در درون خود بلع و هضم خواهد کرد!
مسأله دیگر این است که نه تنها غربی شدن سرنوشت برگشتناپذیر ما نیست، بلکه رقابت با غرب نیز ناممکن نیست. ما میتوانیم با اعتماد به سرمایههای عظیمی که در اختیار داریم و خودباوری که انقلاب اسلامی به مردم ایران بازگردانده است، در مسیر شکلگیری یک تمدن جدید در عرض تمدن غرب قدم برداریم. این در حالی است که تمدن غرب به اذعان خود غربیها در شرایط افول و غروب قرار گرفته و این شرایط فرصت خوبی را در اختیار ما قرار داده است. به نظر من، این طرز تلقی میتواند صیانتبخش و مقوم هویت ایرانی و اسلامی ما در برابر تجدد باشد.
منبع: ایران آنلاین
کلیدواژه: هویت ملی ایرانی انقلاب اسلامی ایران باستان داشته باشیم علوم انسانی جامعه ما دکتر نجفی ما ایرانی تمدن غرب لایه سخت ما نیست آسیب ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۷۸۳۱۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فرش، سفیر فرهنگی ایرانیان در دنیا/ هنرمندانی که رج به رج عشق میبافند
فرش ایرانی، یه عنوان یک سفیر فرهنگی در دنیاست و در بسیاری از نقاط جهان، وقتی از فرش ایرانی صحبت میشود، در ادامه نام فرش اصفهان است که همچون ستاره میدرخشد.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، گره به گره فرش ایرانی با طرح و نقشهای اصیل، ارزشمند است زیرا زنان و دختران ایرانی، با ذوق و ظرافت هنری خود آن را بافتهاند؛ درواقع پشت هر گره از آن، دنیایی از امیدواری و ناامیدی، غم و شادی و به طور کلی، داستان یک زندگی است که با زبان هنر عجین شده است.
وقتی ساعتها و روزها پشت چارچوب قالی مینشینی و بعد کامل شدنش را میبینی، درست مثل یک نقاشی با رنگهای زیبا و طرح بی نظیر، تمام خستگی از تنت در میآورد و وقتی متوجه ذوق جهانیان برای داشتن این اثر میشوی، بیش از پیش انگیزه میگیری تا دوباره ساعتها و روزهایت را بگذاری و فرشی ببافی که جایش زیر پا یا روی دیوار است اما در اصل، روی چشمان هنردوستان، جا دارد.
بر همین اساس فتحعلی قشقاییفر عضو هیئت علمی دانشگاه فرش کاشان با تاکید بر اینکه فرش، در هنرهای سنتی ما بهعنوان سفیر فرهنگی در دنیا مطرح بوده و بهعنوان یکی از نمادهای با ارزش ایران، همیشه زیباییها و ارزشمندی فرهنگمان را به دنیا معرفی کرده است، اظهار میکند: این اثر، یک روزه به وجود نیامده بلکه در طول تاریخ به آن افزوده و به این اثر ماندگار در دنیا تبدیل شدهاست؛ دوره طلایی فرش ایران، در دوران صفویه، مخصوصاً دوره شاه عباس اول با پایتختی اصفهان رقم میخورد و این دوره، حاصل دورههای قبل خود مانند سلجوقی و قبل آن است که در دوره صفوی بیشترین ابداعات و نوآوریها در فرش ایران شکل میگیرد.
وی میافزاید: اصفهان با وجود ظرفیتهای هنری که داشته، خیلی خوب با تعالی هنر و صنعت، همسو شده و تبدیل به بخشی از شاخصهای مطرح دوره خود میشود، به گونهای که حاکمان بهعنوان هدیهای فاخر، آن را به ممالک دیگر هدیه و شکوه ساختگی خود را معرفی میکردند؛ امروز هم با همه محصولات متنوع هنری و غیرهنری، فرش ایرانی و فرش اصفهان بهعنوان یک هدیه ارزشمند مطرح میشود؛ فرش اصفهان در یک دوره کوتاه، ضعیف میشود اما از اواسط دوره قاجار با وجود هنرمندان مطرح در حوزه تولید فرش دستباف و نقاشان ماهر، دوباره این هنر احیا میشود و در بالاترین سطح خود در دنیا دیده میشود.
فرش اصفهان، تجلی از دوران گذشتهعضو هیئت علمی دانشگاه فرش کاشان بیان میکند: در هنر ایرانی، مکتب اصفهان یکی از مطرحترین مکاتب هنری مخصوصاً در حوزه نقاشی است و ویژگی فرش اصفهان این است که توانسته از آن مکتب، خارج نشود و تمام تلاشش به همافزایی سنت گذشته و خلاقیت و نوآوری در دوران معاصر است؛ در واقع فرش اصفهان، تجلی دوران گذشته با نگاهی کاملاً خلاقانه و هنرمندانه است.
قشقاییفر با بیان اینکه در حوزه زیباییشناسی فرش اصفهان، کاملاً میتوان یک نماد ایرانی به آن اطلاق کرد، میگوید: در زمینه مواد اولیه تولید، فرش اصفهان، فاخرترین مواد مورد مصرف از ابریشم تا پشم بسیار ظریفی که آن را کرک میشناسند دارد و با استفاده از رنگرزی طبیعی، ترکیب فوقالعادهای را به وجود میآورد؛ وقتی فرش اصفهان را در خانهها پهن میکنند، حس و حال طبیعت و نگاه فاخر به طرح و نقش دوره گذشته و امروز در آن دیده میشود؛ در واقع میتوان گفت هنرمند اصفهانی تلاش کرده تا بهشت را به منازل کسانی که فرش دوست دارند هدیه کند.
وی با اشاره به اینکه فرش دستباف، دو بعد هنر و صنعت را با هم دارد، خاطر نشان میکند: در واقع هنرمند هم بعد مصرفی بودن و نیاز روزمره و هم زیباییهایی که یک اثر هنری میتواند داشته باشد را به علاقهمند خود میدهد به نوعی میتوان گفت که فرش دستباف، هدیهای برای افرادی است که دوست دارند شادتر و با انرژیتر زندگی کنند زیرا فرش دستباف، خانواده را دعوت به شادی میکند و کسی که امید به زندگی بیشتر دارد به سمت آن میرود.
عضو هیئت علمی دانشگاه فرش کاشان خاطرنشان میکند: اصفهان یکی از مراکز مهم فرشبافی دنیاست که سبکهای متنوعی از جمله فرشهای عشایری و روستایی دارد؛ جدای از سبک شهر اصفهان، شهرهایی مثل نجفآباد، کاشان، نائین، شهرضا که برای خود سبک متفاوتی در این حوزه دارند؛ با این حال ظریفترین فرش استان، در شهر اصفهان است که ترکیبی از چله ابریشم و نخ ابریشمی است که علاوه بر ظرافت برای علاقهمندان، میتواند به نوعی سرمایهگذاری از برندهایی که طی چند نسل توانستهاند از نظر کیفیت خود را ثابت کنند، تبدیل شود.
قشقاییفر با بیان اینکه افراد زیادی در اصفهان با تلاش خود فرش را در سطح جهانی حفظ کردند، اظهار میکند: یکی از مهمترین نمادهای این شهر در حوزه هنر، فرش دستباف اصفهان است که در اکثر مناطق جهان، سبکهای متفاوت فرش اصفهان را به خوبی میشناسد و تلاش میکنند نمونهای از آن را داشته باشد.
وی ادامه میدهد: حتی اگر فرش دستباف، زیر پا قرار گیرد مانند یک تابلوی نقاشی است و ذات آن از ابتدا طوری طراحی شده که مثل هنر موزائیک، روی زمین کار شود؛ یک ویژگیاش این است که یک تابلوی پویا است که اعضای خانواده، هر روز داستان جدیدی را در آن رقم میزنند؛ آنچه گفتیم به لحاظ نمادین بود اما از لحاظ کارکردی، محصولی است که چه روی زمین و چه روی دیوار، قابلیت استفاده دارد و از گذشته هم همینطور بوده است؛ امروزه با توجه به تغییر زندگیها، شاید جنبه تزئینی فرش، بیشتر شده باشد؛ در هر حال چقدر خوب است که قطعه کوچکی از فرش اصفهان را بهعنوان نماد فرهنگی در خانه داشته باشیم.
قالیبافی اصفهان، جلوهای از کاشیکاری قدیم استفاطمه شیرسپهر، استاد دانشگاه در رشته فرش نیز در این باره اظهار میکند: بعد از دوران صفویه، حدود ۲۰۰ سال رکود فرش رخ داد تا در دوره ظلالسلطان و به شکل عجیبی، احیای مجدد مکتب فرش دستباف اصفهان را داشتیم چرا که وی، اخبار دارالخلافه پایتخت را دنبال میکرد و با توجه به اینکه حمایت در دربار ناصرالدین شاه از هنر شروع شده بود، او نیز چنین کرد.
وی میافزاید: بسیاری از شگردها و فنون و تکنیکهای دوره صفوی، فراموش شده بود و این مکتب فرش با آزمون و خطا کار خود را شروع کرد که گاهی به موفقیت و شکست منجر میشد تا اینکه در دوره پهلوی اول، مکتب فرش اصفهان، اسلوب خود را طوری که امروز، مکتب فرش اصفهان خوانده میشود، پیدا کرد و ادامه هنر صفوی شد؛ البته نه ادامه فرش آن بلکه ادامه کاشیکاری آن دوره شد زیرا برای بافت فرش با سبک صفوی، دیگر فرشهای دستباف آن زمان در دسترس نبود و تقریباً همه آنها دوره قاجار از ایران، خارج و به موزههای بزرگ خارج از کشور منتقل شده بود؛ بهطور کلی میتوان گفت مکتب نوین فرش اصفهان، ادامه کاشیکاری صفوی است که خیلی از فرش صفوی دور نیست.
فرق میان فرش دستباف و ماشینی، فاصلهای میان نقاشی تا پوستر استاستاد دانشگاه رشته فرش ادامه میدهد: همیشه، روح هنری که متأثر از زمانه است در هنر جاری است؛ رمز و راز آنکه از دل فرهنگ ایرانی و این منطقه بهعنوان مرکز ایران وجود دارد، همیشه در دل آثار بزرگ هنری جای دارد و این، روح است که فرش دستباف را از ماشینی تمایز میدهد.
شیرسپهر با بیان اینکه در این رشته هر هفته و هر روز با مسائلی که گاه ضربه زننده و منفی است روبهرو هستیم، خاطر نشان میکند: هرچند گاهی هم اتفاقات خوب میافتد، مثل حراجیهای بزرگ دنیا که گاهی فرش اصفهان از دوره صفوی، رکوردشکنی قیمت کرده و همه را خوشحال میکند اما مشکلاتی هم وجود دارد که با تحریم و مشکلات اولیه وجود دارد؛ سالی نیست که شاهد تعطیلی کارگاههای فرش دستباف نباشیم که دلایل به هم پیوسته مانند تغییر فرهنگ زندگی در کل دنیا دارد؛ مردم، دیگر فرش دستباف داشتن را جزو نیازهای خود دیگر نمیدانند، همچنین مشکلات تحریم، جابهجایی ارز، داد و ستد در مسائل تجارت بینالملل و مشکلاتی که بدنه سنتی بازار در خود دارد مثلاً مطلع نبودن از تجارت جدید و بینالملل، از جمله مشکلات این حوزه است، البته در بین جوانان، انرژیها و استعدادهای زیادی وجود دارد که در حال کار هستند، با این حال، بدنه اصلی آن، قشر میان سال به بالا و سنتی هستند.
وی ادامه میدهد: حتی در نمایشگاههایی بینالملل در خارج از کشور هم کسانی که فرش ایرانی را به خوبی میشناسند، از قشر قدیمیاند که با فرهنگ قبلی زندگی میکنند و ای کاش میدانستیم که چقدر فرش دستباف با ماشینی فرق دارد؛ در واقع مثل تفاوت پوستر از اصل یک نقاشی است، هرچند کاربرد یکسانی دارند
استاد دانشگاه رشته فرش با بیان اینکه مهمترین کاری که مردم میتوان انجام دهند، آشنا کردن فرزندانشان با شکوه فرش ایرانی است، میگوید: شاید میتوان گفت که دومین پرچم ملی ما، فرش دستباف است؛ به طور کلی باید علاوه بر آموزش به فرزندانمان، با آنها درباره تفاوت آثار دستی و ماشینی صحبت کنیم، بعضی خانوادهها، توان مالی خرید فرش دستباف را دارند اما به استفاده آثار هنری اصل، آنچه مادران و خواهران ما طی ساعات طولانی و با عشق میبافند، توجهی ندارند؛ امیدوارم شاهد بازگشت شکوه فرش دستباف ایرانی که در بدنه جامعه ایرانی رخنه کرده باشیم، ایرانیان ملتی صبور و قالیباف هستند و نمیتوان تعبیر بهتری از آنها داشت.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، شکوه فرش دستباف ایرانی، قرنهاست که پیش چشم جهانیان است و حیف است که چنین سرمایهای که جزئی از هویت ماست، در خانهها وجود نداشته باشد؛ امید که با تدابیر اندیشیده شده، این هنر بی مثال، دوباره به خانه تکتک ما بازگردد.
کد خبر 748968