چهار روایت از چهـار پـرستار | واگویههایی از سالها مرارت و کار در کسوت بیمارداری پیش روی شماست
تاریخ انتشار: ۲۰ آذر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۹۰۳۶۲۱
شیرین باقری/ پرستار بازنشسته مرکز روانپزشکی رازی
خواب آنها را میبینمنیمهشب بیدار شد و مثل همه آن سالها طول کشید تا باور کند کجاست. خواب دیده بود؛ خوابی آشفته و مهآلود و مغشوش. دیر رسیده بود... آن جوان شاعر گریخته بود و جایی دور، در پیـــادهرو خیــابان نـــــادری، خودش را نــــاکار کرده بود...
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
۱۳۵۰ روز اول وحشتزده بودم. رئیس پرستاری با حمایتی خواهرانه مرا روانه بخش کودکان پسر کرد که مخصوص ۵ تا ۱۶ سالههایی با نارساییهای ذهنی و جسمی بود. بعضیهایشان کنترل دفع نداشتند. یکی را از یاد نمیبرم؛ گوژپشت بود و صورت مردانهای داشت. خیلی ساده و بهچالاکی دست دراز میکرد و موش درشتی را در گوشهای از سالن به چنگ میگرفت و چنان در پنجه میفشرد که خفه شود. یادم نمیآید این بچهها ملاقاتکنندهای داشته باشند.
۱۳۵۲ به بخش پذیرش مردان منتقل شدم. ۹۰درصد مراجعان این بخش را دستبسته و با پلیس میآوردند؛ همه بدحال بودند. یا در خیابان دردسری درست کرده بودند یا حین آتـــش زدن خانه و زنــدگی مانعشــان شده بودند. معمولاً تزریق «همونورین» آنها را آرام میکرد.
۱۳۵۳ موهای قهوهای و نگاه زلال کودکانه داشت. اغلب ساکت بود. گاهی برایمان شعر میخواند. میگفت شعرها کار خود اوست. دستور پزشکیاش PRN بود، یعنی در صورت لزوم. وقتی حالش مساعد نبود خودش میآمد میگفت. اسمش «هوتن نجات» بود. واقعاً شاعر بود.
۱۳۵۵ پزشک برای آنها که به روشهای دارویی پاسخ نمیدادند ECT مینوشت؛ شوکدرمانی. آن روزها برای شوک دادن بیمار را بیهوش نمیکردند، بین دندانهایش حوله میگذاشتند. آنها که یک بار این شیوه دردناک درمان را تجربه میکردند، برای جلسه بعدی غیبشان میزد؛ هر جایی که میتوانستند پنهان میشدند: زیر تخت، در توالت و حمام یا توی تخت بیماری دیگر. برای برخی گاهی هفت نوبت ECT تجویز میشد.
۱۳۵۷ با صادقیان آشنا شدم. سرپرستار بود. آثار آلبرکامو را به زبان اصلی میخواند. شوهرش کارگردان تئاتر بود و یک سریال هم برای تلویزیون ساخت. بعدها مهاجرت کردند. به خاطر دوستیمان، اسم من را روی دخترش گذاشت.
۱۳۶۰ صورت «صاحبجان محمدی» همیشه خدا زخم بود. به احدی آزار نمیرساند. فقط صورت خودش را چنگ میزد. خرمشهری بود. خانوادهاش و بچهاش در بمباران از دست رفته بودند.
۱۳۶۵ گنجشکها از او نمیترسیدند. خردهنان کف دستش میگذاشت، میرفت میایستاد توی حیاط، زیر درخت. میآمدند مینشستند روی شانه و سر و بازویش و نوبتی از کف دستش خردهنان ورمیچیدند. اسمش فرشته بود؛ فرشته نمازیان.
۱۴۰۰ همچنان خواب آنها را میبینم.
فرزین شیرزادی
فاطمه حسینی اصل/ پرستار مددجویان مرکز توانبخشی امام علی(ع) میم مثل مادریارمیگوید ۱۲ سال است که توفیق خدمت به مددجویان مرکز توانبخشی امام علی(ع) نصیبش شده است. «فاطمه حسینی اصل» از توفیق خدمت حرف میزند. چون پرستاری از معلولان را شغل نمیداند. پرستاری برای او عشقی است بیانتها که با آغوش باز سراغ سختیهایش رفته و با هر دست نوازشی که بر سر دختران معلول مرکز میکشد این عشق عمیقتر میشود: «میدانیم که پرستاری عشق میخواهد و پرستار اگر عاشق نباشد نمیتواند قدم از قدم بردارد. پرستاری از معلولان با پرستاری از بیماران در مراکز درمانی یک فرق اساسی دارد. اینجا پای وابستگی در میان است. به ما پرستاران افراد دارای معلولیت، «مادریار» یا «پدریار» میگویند. حقیقتاَ چه واژه مناسبی است برای تعریف شغلی که عاشقانه انتخابش کردهایم. اگر یک بیمار چند روزی مهمان بیمارستان است، اینجا ما با افراد دارای معلولیت زندگی میکنیم. شادیها، دلتنگیها و غم و غصههایشان برای ماست.
مثل مادری دلسوز با دلتنگیهایشان اشک میریزم و با دردهایشان غصه میخورم. زندگی بسیاری از این دختران که معلولیت توان حرکت را از آنها گرفته است، فقط در یک تخت خلاصه میشود. این یعنی پرستاری از معلولان فقط تر و خشک کردن آنها نیست؛ عشق مادری میخواهد که آسایشگاه را به خانه امن آنها تبدیل و زندگی زیر این سقف تکراری را برایشان لذتبخش کند.» حسینی مکثی میکند و ادامه میدهد: «در مرکز توانبخشی امام علی(ع) دختران معلول بالای ۱۴ سال نگهداری میشوند. بعضیها سرپرست دارند و بعضیها هم نه. اگرچه خانوادهها و افراد نیکوکار همیشه از دختران مرکز سراغ میگیرند، اما از وقتی کرونا آمد دلتنگیها بیشتر شد. محدودیتهای کرونایی ملاقاتها را کمتر کرده و حالا مسئولیت ما سنگینتر است. گاهی که یکی از دختران بهانه میگیرد و حتی از غذا خوردن امتناع میکند، مادریارها دستبهدست هم میدهند تا به هزارترفند مادرانه لبخند روی لب او بیاورند. آن لحظه همان چند قاشق غذا میشود همه دلخوشی مادریارها و خستگی آن روز از تن بیرون میرود. پرستاری از معلولان در یک کلام مثل مادری کردن برای فرزند دلبند است.»
حسن حسن زاده
ایران ترابی / پرستار و امدادگر جبهه و جنگ حقوقمان را به جبهه میدادیم«ایران ترابی» بهترین سالهای عمرش را برای خدمت به دیگران سپری کرده است. او ۸ سال در جبهههای جنگ تحمیلی، بیوقفه حضور داشته است. شیمیایی شدنش یادگار آن دوران است. ترابی الان در آستانه ۷۰ سالگی سخت نفس میکشد و با تاولهای گاز خردل، که مونس این روزهای اوست، سالهاست شب را به صبح میرساند. تعریف میکند: «اصالتم به شهر تویسرکان برمیگردد، روستای کارخانه. روزی که جان دادن طفلی را در دستان مادرش دیدم، آن هم به دلیل نبود کادر درمانی، با خودم عهد بستم با جدیت تمام درس بخوانم تا در رشته پزشکی یا پرستاری قبول شوم. آن زمان ۱۱ سال بیشتر نداشتم.»
ترابی موفق شد و با پذیرش در رشته پرستاری دانشگاه شهید بهشتی، همه توانش را به کار گرفت تا جان دیگران را نجات دهد. او پیش از جنگ تحمیلی به روستاهای محروم کشور میرفت. در دوران دفاعمقدس راهی جبهههای نبرد شد. باقی ماجرا را از زبان خودش میشنویم: «برای کمک به شهر اهواز رفتیم، چون سوسنگرد بیشتر به ما نیاز داشتند به آنجا منتقل شدیم. از آسمان و زمین آتش میبارید. کادر درمانی کمی آنجا حضور داشت. در این حین دکتر چمران را دیدم. به ما روحیه داد.
بیمارستان به ویرانهای میمانست. با حداقل امکاناتی که موجود بود سروسامانی به اتاق عمل و تختهای بستری دادیم.»
انتقال بیشمار مجروحان از یکسو و پیشروی عراقیها از سوی دیگر ذهن کادر درمان را بیش از پیش مشوش میکرد. هر آن امکان داشت اسیر یا شهید شوند، اما آنها عاشق بودند و ترسی به دل راه نمیدادند. ترابی ادامه میدهد: «غذا برای خوردن نداشتیم. گرسنگی آزارمان میداد. با هر تنقلاتی به دستمان میرسید سعی میکردیم خودمان را سیر کنیم.»
پرستاران و امدادگران آنقدر از خودگذشته بودند که حقوقشان را برای کمک جبههها واریز میکردند. شیمیایی شدن ترابی به عملیات والفجر ۸ برمیگردد. زمانی که بهعنوان مسئول تیم اضطراری در بیمارستان امام حسین(ع) فعالیت میکرد: «در عملیات والفجر ۸، منطقه شیمیایی شده بود. مجروحان زیادی را به بیمارستان منتقل کردند. من همراه یکی از رزمندهها پتوها و لباسهای آلوده را در کیسه زباله میانداختم تا برای سوزاندن فرستاده شود. گویا همان موقع آلوده شدم. بعد از مدتی کمکم جراحاتی روی بدنم دیدم. ابتدا تصور کردم آلرژی است، اما وقتی حالم رو به وخامت گذاشت دکتر گفت شیمیایی شدهام.»
مژگان مهرابی
سیما سلطانی/ پرستار شیرخوارگاه پرستاری به شیوه مامان سیماتا وقتی وارد شیرخوارگاه نشده بود، فکر میکرد قرار است مثل همه پرستاران زمان معینی در محل کارش باشد و ساعت کاریاش که تمام شد کرکره را پایین بکشد پی زندگیاش برود، ولی همان لحظه اول که به شیرخوارگاه پا گذاشت، با دیدن «مهپاره» و «آیدین» و «آیلار» همه فکر و خیالهایش را فراموش کرد.
مهپاره را که با دستهای کوتاه به دنیا آمده بود، کنار سطل زباله رها کرده بودند و «آیدین» و «آیلار» دوقلوهای بانمک و بازیگوشی بودند که اگر پرستاری برای چند ماه یا چند روز گذرش به شیرخوارگاه میافتاد دلبستهاش میشدند و وقتی میرفت تا مدتها بیقراری میکردند.
آنها فکر کردند «سیما سلطانی» هم از همان پرستارهایی است که نیامده میرود و دیگر هم این طرفها پیدایش نمیشود، اما سلطانی ماند و نه تنها برای مهپاره و دوقلوها مادری کرد، بلکه از کودکان زیادی که از بد روزگار از شیرخوارگاههای خصوصی و دولتی این شهر سر درآورده بودند، سالها پرستاری کرد تا از آب و گل درآیند.
بهزیستی در دوران کودکی و نوجوانی از بچهها مراقبت میکرد و وقتی به سنین جوانی میرسیدند، آنها را تنها و دست خالی به میدان زندگی میفرستاد.
سلطانی وقتی دید بچههایی که سالها مثل گل از آنها پرستاری کرده با ورود به جامعه بر اثر تنهایی و فشار مشکلات یا به راه خطا میروند یا افسرده و شکست خورده میشوند، تصمیم گرفت در بزرگسالی هم پرستارشان باشد. وقتی خانواده پسری همدرد مهگل، او را بهعنوان عروس خانواده خود انتخاب کردند از لحظه خواستگاری تا عروسی کنارش بود و حتی بعد از به دنیا آمدن دختر کوچولوی آنها مدتها از مهگل و نوزادش پرستاری کرد. اطرافیان همسران آیلار و آیدین هنوز باور نکردهاند «مامان سیما» که مثل پروانه به دور دوقلوها میگردد، قرار بوده فقط پرستار چند ساله بچهها باشد.
رابعه تیموری
کد خبر 641770منبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: پرستاری از معلولان بچه ها سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۹۰۳۶۲۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پشتپرده بازخوانی مرگ نیکا شاکرمی توسط انگلیسیها / چهار نکته درباره یک خودکشی خاص در محله امیر اکرم!
گزارش بیبیسی درباره نیکا شاکرمی نشاندهنده این است که محاسبات و تمرکز شبکههای غربی پس از اوجگیری اعتراضات دانشجویان به نسلکشی در غزه، دچار تزلزل شده است.
سرویس سیاست مشرق - شبکه بیبیسی جهانی بهتازگی گزارشی از کیفیت فوت نیکا شاکرمی، نوجوان جانباخته در اغتشاشات ۱۴۰۱ منتشر کرده و مدعی شده است ماحصل چند ماه کار تیم تحقیقاتی این شبکه است. این سومین بار است که رسانههای ضدایرانی مدعی کشف اسناد محرمانه و اختصاصی درباره نیکا شاکرمی میشوند و تلاش میکنند تا روایت های جدیدی درباره این پرونده خلق کنند.
اولین بار بیست و پنجم شهریور ۱۴۰۲، همزمان با سالگرد فوت مهسا امینی و فراخوان شبکههای ضدانقلاب، یک گروهک هکری موسوم به «عدالت علی»، تلاش کرد با جعل یک سند با عنوان «تجاوز به نیکا شاکرمی» ، اغتشاشات را زنده کند.
جعل این سند بهقدری عجولانه صورت گرفته بود که استانداردهای ابتدایی اسناد ارگانهای مربوطه را رعایت نکرده بود، ایراد اولیه این سند جعلی، در متن ساختگی آن بود که از فونت عربی استفاده و همچنین در تاریخ تنظیم این سند نیز بیدقتی مهمی شده بود.
در حالی که نهم دی ۱۴۰۱ مصادف با روز جمعه بود، عدالت علی در ایجاد این سند، این نکته را رعایت نکرده و تاریخ تنظیم این سند حساس را در یک روز تعطیل تنظیم کرده بود.
اسناد محرمانه انگلیسی درباره چیست؟
پس از عدم استقبال مردمی از فراخوانهای اغتشاش در سالگرد فوت مهسا امینی و بیتوجهی به این سند جعلی، خبرنگاران شبکههای فارسی زبان و اکانتهای سایبری ضدانقلاب، شش ماه بعد در اسفندماه ۱۴۰۲، دوباره این سند را بازنشر و وایرال کردند و دومین تلاش براندازان در داستانسرایی درباره نیکا شاکرمی بیثمر ماند.
طی این سالها گروههای هکری همچون عدالت علی و گروههای وابسته به منافقین چندین بار درباره موضوعات مختلف، داستانهای ساختگی متعددی طراحی کرده و خودسرانه در قالب اسناد جعلی «محرمانه» و «اختصاصی» تنظیم کردهاند.
در بسیاری از این اسناد، گافهای مبتدی متعددی مشاهده شده است. در برخی از آنها، سربرگ سند جعل شده، به وزارت اطلاعات نسبت داده شده است؛ اما به اشتباه امضای فرماندهان سپاه را پای آن درج کردند.
نکته مهم درباره این اسناد این است که طبق استانداردهای دستورالعمل تنظیم این قبیل اسناد، باید برای اسناد طبقهبندی شده، مهر طبقهبندی درج شده باشد. همچنین اسناد خیلی محرمانه نیز باید در گاوصندوق نگهداری شود و نه در سیستمهای متصل به فضای سایبری و یا اینترنتی؛ به همین خاطر اسناد شاید درز پیدا کند اما هک نخواهند شد.
اکنون با گذشت دو ماه، بار دیگر داستانی جدید درباره نیکا شاکرمی طراحی شده و این بار توسط سرویس جهانی بیبیسی در رسانهها منتشر شده است. نکته جالب گزارش بیبیسی آن است که اسناد جعلی و ادعاهای قبلی گروهک هکری عدالت علی را رد میکند و خود از نو روایتی جدید ارائه میدهد!
سرویس جهانی بیبیسی مدعی شده اسناد جدیدی از نیکا شاکرمی به دست آورده و نسبت به گروه عدالت علی فراتر گذاشته و حتی مکالمات مامورانی که شاکرمی را بازداشت کردند را در یک سند جعلی، طراحی و تبدیل به مستند کرده است. در این اسناد جدید بی بی سی فارسی با ادعا و بهانه عدم شناسایی شدن منبع اطلاعاتی مورد ادعای این شبکه، به شکل ناشیانه ای بازسازی کرده است که مشخص است منبع ادعایی حتی آشنایی اولیه با رویه مکاتبات اداری نهادهای انتظامی و امنیتی را ندارد.
در سندهای ادعایی بیبیسی، شماره پرونده سند بهطور ناشیانه حذف شده است که احتمالا به دلیل برداشت مبتدیانه سربرگ از جستجوی ساده اینترنتی است. همچنین فونت عبارت «خیلی محرمانه» که در نقطهچین درج شده، بهصورت دستی تغییر پیدا کرده و با فونت کلمات روبهرو تفاوت دارد. تصویر اول مربوط به اسنادی است که طبق روال عادی، شماره پرونده آن درج شده است؛ اما در تصویر دوم که بیبیسی منتشر کرده، این بخش حذف شده است.
بیبیسی در این گزارش ریز مکالمات مأموران را هم ساخته است و نکته جالبتر آنکه برای اطمینان از درستی آن، مدعی شده از یک افسر سابق به اصطلاح اطلاعاتی ایرانی صحتسنجی کرده است. در این صحتسنجی نیز افسر مورد ادعای بیبیسی برای صحت این ماجرا اطمینان کامل نمیدهد! بااینحال بیبیسی که خود علناً اعلام میکند که نمیتواند بهطور صددرصدی این روایت را تایید کند، اما گزارش را در سطح بینالمللی و در سرویس جهانی این شبکه منتشر کرده و حتی فعل و انفعالات ماموران را تصویرسازی کرده است!
ایراد دیگر این ادعای کذب، روایتسازی درباره «بازداشت اول و فرار نیکا شاکرمی از دست ماموران» است. در این سند پر اشکال که حتی بی بی سی هم حاضر نیست آن را قاطعانه تایید کند، گفته شده نیکا شاکرمی حدود ساعت ۱۹:۳۰ در شُرف بازداشت بوده که موفق میشود از دست ماموران بگریزد. در تشریح گزارش بیبیسی به استناد این سند آمده که در همین بازه زمانی بوده که با دوستانش تماس گرفته و اطلاع داده که تحت تعقیب ماموران است. در ادامه این روایت جعلی آمده نهایتا نیکا شاکرمی حدود ساعت ۲۰:۱۵ بازداشت میشود و در شرایطی قرار میگیرد که دیگر «امکان تماس نداشته و نهایتا به قتل میرسد».
اما این درحالی است که مادر نیکا شاکرمی در مصاحبه با رادیوفردا، رسانه وابسته به سازمان سیا، در سال ۱۴۰۱ گفته بود نیکا حدود ساعت ۲۳:۳۰ با او تماس گرفته و صدای داد و فریاد او و دوستانش در حال فرار را شنیده و این آخرین مکالمه صوتی او با دخترش بوده است!
همچنین در تصاویری که با دستور قضائی از موبایل نیکا شاکرمی پس از مرگش استخراج شده مشخص میشود که مرحوم نیکا شاکرمی در ساعت ۴:۵۷ بامداد ۳۰ شهریور پیامکی با عنوان «تقصیر هیچکس نبود» خطاب به مادرش ارسال کرده است. بعدها پیامهای دیگری از صفحه اینستاگرامی نیکا شاکرمی استخراج شد که نشان میداد او پیش از این قضایا، از یک فروشنده اینترنتی درخواست خرید قرص برنج کرده است.
نکته قابل توجه دیگر این است که بیبیسی به دروغ، ضابط این پرونده را اطلاعات سپاه معرفی کرده و این داستان هالیوودی را بر گردن این سازمان انداخته است.
همچنین در نتیجهگیری این گزارش آمده که جسد نیکا توسط ماموران امنیتی، پس از تعدی در خیابان رها شده است! اما در تصاویر منتشر شده از محل فوت نیکا شاکرمی نشان میدهد که و از ساختمان به پایین پرتاب شده و در حیاط یک ساختمان سقوط کرده است. همچنین هیچ ردی از کشاندن جسد او و انتقالش به این محل وجود ندارد! همچنین در این تصویر بر خلاف ادعای بیبیسی، اثری از ضربات متعدد باتوم به نقاط مختلف بدن او نیست.
چرا کیس نیکا در سرویسهای اطلاعاتی غربی نمیسوزد؟
اینکه چرا برای اقدام رسانهای علیه ایران به سراغ نیکا شاکرمی رفتند، پاسخ جالبی دارد، ماجرای خودکشی نیکا شاکرمی در محله امیراکرم پتانسیلهای خاصی را برای روایتسازی چندباره معاندین و شبکههای ضدایرانی داشت.
اگر حوادث ۱۴۰۱ را مرور کنیم، ماجرای نیکا شاکرمی پس از دو عملیاتروانی درباره حدیث نجفی و سارینا اسماعیلزاده رخ داده بود که روایتسازی شاکرمی از دو مورد قبلی در شبکههای اجتماعی موفقتر بود. دلیل این موفقیت نیز تا حدودی وابسته به مرگ مجهول و مشکوک این دختر نوجوان بود و بخش قابل توجه دیگر آن نیز مدیون ارتباطگیری و همکاری خانواده شاکرمی با شبکههای ضدانقلاب بوده است.
خط عملیات روانی نیکا شاکرمی نیز در سال ۱۴۰۱ از طریق تماس یکی از اعضای خانواده با کانال ارتباطی خاص در برلین صورت گرفته و این خانواده را به رسانههای ضد انقلاب وصل کرده بود.
داستان سارینا اسماعیلزاده و نیکا شاکرمی در سال ۱۴۰۱ یک سناریو تکراری و کپیبرداری شده از ماجرای ترانه موسوی و عاطفه امام در فتنه سال ۸۸ بود. ماجرای دو کشتهسازی سال ۸۸ نیز توسط دو روزنامهنگار در خارج از کشور صورت گرفته بود که ادعا کرده بودند که دختری با نام ترانه موسوی در اغتشاشات دستگیر شده و بدنش به آتش کشیده شده است!
البته این دو خبرنگار چندی بعد با انتشار یک بیانیه اعتراف کردند که این داستانها ساختگی بوده است. گزارش نیکا شاکرمی نیز توسط دو خبرنگار به نام آیدا میلر و برترام هیل تهیه شده که نکته قابل تامل این است که صفحه توئیتری آیدا میلر در آستانه انتشار این خبر تاسیس شده و در همین ایام فعالیت در شبکههای اجتماعی را آغاز کرده است. همچنین هیچ گزارش دیگری از این خبرنگار در گذشته و در سایت بیبیسی وجود ندارد.
با توصیف نکات فوق، بیان و درک چهار نکته درباره عملیات روانی جدید بریتانیاییها ضروری است:
۱- خبر تولیدشده توسط بیبیسی مشابه خبر ایجادشده توسط رویترز در آبان ۹۸ (روایت کذب درباره قتل سارینا اسماعیلزاده) بر پایه هر چه دروغ بزرگتر، باورپذیرتر، درست شده است.
۲- این گزارش آنقدر با عجله تنظیم شده که تهیهکنندگان فراموش کردهاند نام نیکا شاکرمی را در سربرگهای ادعایی وارد کنند و جزییات بدیهی را در روایت خود در نظر بگیرند. برخلاف ادعای بی بی سی مبنی بر تحقیقات چند ماهه، گزارش فوق بسیار عجولانه و به دلیل یک نیاز فوری در حوزه عملیات روانی ضد ایران تنظیم شده است.
۳- پس از شکست های متوالی در منطقه، دشمن دچار اختلال ادراکی شده و با داستانسرایی در حال جبران شکست سنگین است. جبران این اقدام برعهده انگلیسیها افتاده است.
4- تحریک ذهن سیال، پویا و حساس نوجوانان و جوانان کمتجربه در مدارس و نیز تعدادی عناصر فعال در دانشگاه پشت پرده اصلی تحرکاتی است که انگلیسیها مدیریت آن را برعهده گرفتهاند، در روزهای اخیر گروهک کانون صنفی معلمان و شورای غیرقانونی هماهنگی تشکلهای صنفی از آب گلآلود شده ماهیگیری کرده و با تحریک دانش آموزان سعی دارند آنها را به خیابان بکشند!