عشق جنجالی سلبریتیها به دنیای ادبیات
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۱۰۵۳۱۵
به گزارش اقتصادآنلاین، تمام آثار چهرههای سینمایی در تالیف و ترجمه را هم نمیشد در یک سطح قرار داد و همه را به یک چوب راند، اما مهم این بود گاهی هیچ استعداد و مهارتی هم در این حوزه نمیدیدی! در واقع گاهی سلبریتی صرفا به جهت کسب شأن و منزلتی ادبی سراغ این عرصه آمده بود و مطالعه کتاب مربوطه هم همین را نشان میداد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
البته تمام فعالیتها در این عرصه بیکیفیت نبودند. گاهی هم سینماگرانی بزرگ دست به قلم میشدند یا به کار ترجمه میپرداختند؛ از جمله این آثار هم میتوان به ترجمه کتاب «جهان هولوگرافیک» از سوی داریوش مهرجویی یا تالیف رمان «جسدهای شیشهای» نوشته مسعود کیمیایی اشاره کرد. همچنین آثاری که رمانها یا مجموعه داستانهای قابل قبولی در ادبیات روز داستانی ایران بودند؛ از جمله کتابهای مرجان شیرمحمدی، اندیشه فولادوند، فلامک جنیدی و اخیرا گلاره عباسی و بهزاد فراهانی.
در این گزارش اما قصد نداریم به تمام اینها بپردازیم. به مناسبت انتشار ترجمه علی مصفا، سراغ ترجمههای بعضی چهرههای سینمایی و احیانا حواشی آنها رفتهایم.
علی مصفا
علی مصفا نهمین نفری است که سراغ ترجمه «یادداشتهای زیرزمینی» رفته! البته اینطور ترجمهها در ایران تازگی ندارد. زمانی که ترجمه «شازده کوچولو» در ایران با نام بیش از ٧٠ مترجم ثبت شده، تعجبی ندارد که ١٠ نفر اثر داستایفسکی را هم ترجمه کرده باشند. نگاهی به اسامی مترجمان بیندازیم؟ رحمت الهی، پرویز شهدی، حمیدرضا آتشبرآب، نسرین مجیدی، تینا خواجوی، شهروز رشید، سودابه پارسلاری و اصغر اندرودی.
اینها البته آمار در دست بود و اگر خوب بگردیم بعید نیست چندین ترجمه دیگر هم از پل و پستوی بازار کتاب بزند بیرون! در واقع پرسش جدی اینجاست چرا بعضی از سینماگران که کارنامهای فوقالعاده بازیگری دارند، پیش از اقدام به تالیف یا ترجمه در این زمینه مشاورهای نمیگیرند؟ در واقع اگر پیش از ترجمه به یکی از کارشناسان نشر در حوزه ادبیات جهان مراجعه کنند، شاید از تصمیم خود مبنی بر ترجمه کتاب مورد علاقهشان منصرف شوند و سراغ اثری دیگر بروند. دلیل آن هم ساده است. زمانی که اینهمه ترجمه از کتاب «یادداشتهای زیرزمینی» موجود است، واقعا به یک ترجمه دیگر چه نیازی داریم؟ زمانی ترجمههای مجدد کارگشا هستند که مترجمی حرفهای با رویکردی ویژه سراغ بازترجمه میرود؛ از جمله ترجمههایی که رضا رضایی از کلاسیکها ارایه داده، بازترجمههای سروش حبیبی از برخی آثار ادبیات روس، بازترجمه زندهیاد مهدی سحابی از «مادام بوآری»، بازترجمههای علیاصغر حداد از آثار کافکا و.... اینها تنها بخشی از نمونههاست که در گفتوگو با مترجمانش علت بازترجمه را درک میکنیم. به عنوان مثال نثر ترجمه کتاب مربوطه متعلق به چند دهه پیش بوده و مترجم تصمیم گرفته دوباره آن را ترجمه کند. یا فرضا مشکلاتی در ترجمهها وجود داشته و نیاز به بازترجمه دیده شده. در مجموع باید گفت تنها نکته مثبتی که در ترجمه این کتاب توسط علی مصفا میتوان دید این است که ممکن است عدهای بهواسطه شهرت مترجم آن بروند و اثری هم از داستایفسکی بخوانند. هرچند، بعید است کسی به خاطر بازیگران داستایفسکی بخواند. چون داستایفسکی را همیشه به خاطر داستایفسکی میخوانند.
رامین ناصرنصیر
سال ١٣٩٥ بود که کتابی با عنوان «اشکهای آبی، اشکهای زرد»، برگزیدهای از اشعار محمد الماغوط، شاعر سوری، در ایران از سوی انتشارات «مروارید» چاپ شد. نام دو مترجم روی کتاب آمده بود، رامین ناصرنصیر (بازیگر تلویزیون) و غسان حمدان (مولف و مترجم عراقی). طبیعتا اولین مواجهه با نام این دو مترجم روی کتاب این بود که ترجمهای مشترک شکل گرفته، هرچند قصه بعدها رنگوبوی جنجال به خود گرفت.
چون ناصرنصیر همان زمان در گفتوگو با روزنامه «هفت صبح» گفته بود: «آقای حمدان مترجم عراقی است که در سوریه زندگی میکردند. البته بعد از اتفاقاتی که در سوریه افتاد، به عراق آمدند و در هر حال حاضر آنجا سکونت دارند. کار ایشان عمدتا ترجمه آثار فارسی به عربی بوده و بسیاری از شاعران نوین ایران را ترجمه. ایشان از دوستان و آشنایان بنده بود. به هر حال من نسبت به زبان عربی آشنایی اندکی دارم و این کتاب را هم از عربی ترجمه نکردم. من نسخه عربی را داشتم، نسخههای اسپانیایی و انگلیسی را هم داشتم و خب ایشان به کمکم آمدند. قطعا میدانید که شعر گاهی ارجاعاتی دارد که شما به کمک احتیاج پیدا میکنید. این کمکها هم انقدر زیاد بود که شاید تعبیر ترجمه مشترک برای آن بهتر باشد.»
هرچند غسان حمدان به فاصله کوتاهی بعد از این اظهارات در صفحه فیسبوکش کل ماجرا را تکذیب کرد و مدعی شد این کتاب به طور کامل متعلق به او است. در واقع گفته بود او تنها این ترجمهها را به ناصرنصیر سپرده تا در یکی از نشریات ایرانی، چاپ کند! مطابق ادعای حمدان، رامین ناصرنصیر بدون اجازه و اطلاع او، این مجموعه را به شکل کتاب در ایران به چاپ رسانده است. در بخشی از نوشته اعتراضی غسان حمدان آمده بود: «در سال ۱۳۸۷ که در سوریه استاد ادبیات فارسی بودم، از طریق یک دوست اسپانیایی با آقای رامین ناصرنصیر آشنا شدم. وقتی ناصرنصیر فهمید چند مجموعه شعری از سهراب سپهری، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و دیگران به عربی ترجمه و منتشر کردهام، از من خواست تا از شعرای عرب نیز به فارسی ترجمه کنم تا در نشریات ایرانی منتشر کند... چند شعر از محمد ماغوط، شاعر معروف سوری ترجمه کرده به همراه مقدمهای برایش ارسال کردم... پس از گذشت هفت سال میبینم بدون اطلاع من آن را به صورت کتاب درآورده و حتی اسم خودش را بهعنوان مترجم قبل از اسم من نوشته است!»
ترانه علیدوستی
پیش از اینکه ترانه علیدوستی سراغ ترجمه اثری از آلیس مونرو برود، این نویسنده بهواسطه ترجمه خوب خانم مژده دقیقی از سوی نشر «نیلوفر» در ایران معرفی شده بود. اوایل دهه ٩٠ بود و مونرو آن زمان هنوز نوبل ادبیات نگرفته بود. مژده دقیقی هم مجموعه داستانی از او ترجمه کرده بود با عنوان «فرار». بعد آن شقایق قندرهاری هم کتابی با عنوان «گریزپا» از این نویسنده ترجمه کرد. در واقع ترانه علیدوستی آن زمان سومین نفری بود که سراغ ترجمهای از آثار مونرو میرفت. جایزه تازهتاسیس دولتی هم به نام «جایزه فصل» از سوی وزارت ارشاد دوره احمدینژاد تازه راه افتاده بود. وزارت ارشاد آن دوره که با نارضایتیهای زیادی از سوی اصحاب تالیف و نشر و ترجمه مواجه بود، اما دست به ابتکار عجیبی زد؛ ترانه علیدوستی را به همراه مترجم سرشناس، بهمن فرزانه در فهرست نامزدهای جایزه فصل قرار داد!
به این ترتیب بهمن فرزانه، مترجم مشهور و پیشکسوت «صد سال تنهایی» مارکز برای ترجمه کتاب «طوطی» نوشته سوزانان تامارو و ترانه علیدوستی برای ترجمه مجموعه داستان «رویای مادرم» نوشته آلیس مونرو، نامزد این جایزه در بخش ترجمه شدند. بعد هم جالب اینجاست از میان این دو نامزد، جایزه درنهایت به ترانه علیدوستی رسید! در واقع جایزه «فصل» خواسته بود از طریق چهرههای معروف، نام و نشانی هم برای خودش دست و پا کند. درحالیکه ترجمه علیدوستی، نکتهای بهیادماندنی یا برجسته نداشت. هرچند مثل شیوه نوشتاری بعضی از سلبریتیها هم نبود. به هر حال کتاب را نشر «مرکز» چاپ کرده و قطعا پیش از انتشار، ویرایشی ویژه روی متن انجام شده بود. ترانه علیدوستی اما به ترجمه همین کتاب محدود نماند و سال ١٣٩٥، رمان «تاریخ عشق» نوشته نیکول کراوس را دوباره با نشر «مرکز» به بازار کتاب فرستاد. کتاب آن زمان با استقبالی عجیبوغریب مواجه شد و در مدتی کوتاه به چاپ دهم رسید. این بار برخلاف ترجمه قبلی، علیدوستی سراغ نویسندهای رفته بود که پیشتر مترجمی اثری از او در ایران ترجمه نکرده بود. نیکول کراوس، سال ٢٠٠٦ جزو نامزدهای نهایی جایزه ادبی «اورنج» بود، سال ۲۰۰۸ هم جایزه ادبی «ویلیام سارویان» را از آن خود کرده بود.
این مطلب برایم مفید است بلی ۰ نفر این پست را پسندیده اند
منبع: اقتصاد آنلاین
کلیدواژه: ترانه علیدوستی رامین ناصرنصیر ترجمه کتاب سراغ ترجمه ترجمه ها علی مصفا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۱۰۵۳۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اظهارات جنجالی دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد! / پرونده باز است
روزنامه اعتماد در مطلب خود تحت عنوان «پرونده باز است» با انتشار یک مقدمه به قلم بهاره شبانکارئیان نوشت:
* طی چند هفته گذشته خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی ادعایی مبنی بر قتل برادرش مطرح کرد. پس از این ادعا سعی کردم با خانواده این کارگردان و فیلمنامهنویس مشهور سینمای ایران صحبتی داشته باشم. همسر و خواهر مرحوم پوراحمد حاضر به گفتگو نشدند، اما دخترمرحوم حاضر شد گفتوگویی داشته باشد، آن هم پس از پیگیریهای مکرر و چندین روزهام. لازم به ذکر است که عنوان کنم این گزارش صرفا بر اساس گفتههای دخترمرحوم کیومرث پوراحمد تنظیم شده است و انتشار آن از سوی روزنامه به معنای تایید یا رد صحبتهای مصاحبهشونده نخواهد بود. همچنین در مورد عنوان این گزارش نیز لازم میدانم توضیح دهم که «پرونده باز است» نام آخرین فیلمی است که به کارگردانی و نویسندگی کیومرث پوراحمد ساخته شده و موضوع آن برگرفته از پروندهای جنایی و پرحاشیه در دهه ۸۰ است.
در ادامه این مطلب آمده است:
* «ما مطمئن هستیم و میدانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است» به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» اینها بخشی از صحبتهای دختر کیومرث پوراحمد برای «اعتماد» است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است....
* و این در حالی است که تصویری از حلقآویز شدن این کارگردان سینما نیز نشان میدهد؛ آثار جراحت روی دو دست او وجود داشته است. همچنین اطلاعات جدیدی به تازگی در مورد ثبت شکایت خانواده شنیده شده که «اعتماد» آن را صد درصد تایید نمیکند، اما این اطلاعات حاکی از آن است که خانواده پوراحمد شکایتی با موضوع مرگ مشکوک مرحوم پوراحمد ثبت کردند. ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ اخباری ضد و نقیض در رسانهها و مجلات هنری منتشر شد. ابتدا برخی رسانهها نوشتند؛ کیومرث پوراحمد، کارگردان و فیلمنامهنویس مشهورایرانی در ویلایی در بندر انزلی بر اثر ایست قلبی درگذشت، اما ساعاتی بعد یک مجله هنری دلیل مرگ کیومرث پوراحمد را خودکشی اعلام کرد.
* مرکز اطلاعرسانی پلیس نیز در اطلاعیهای در مورد مرگ کیومرث پوراحمد اعلام کرد: «در پی اعلام یک فقره خبر فوت مشکوک فردی سالخورده در دهکده ساحلی بندر انزلی به مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ موضوع در دستور کار کارآگاهان پلیس آگاهی شهرستان بندر انزلی قرار گرفت. با توجه به اهمیت رخداد، پلیس آگاهی برای بررسی صحت و سقم موضوع در محل حادثه حضور پیدا کردند که با جسد بیجان کارگردان نام آشنای کشورمان کیومرث پوراحمد مواجه شدند. یافتههای پلیس حاکی از آن است که در کنار جسد مرحوم پوراحمد نوشتهای کشف شده است که متاسفانه حکایت از اقدام او به خودکشی دارد.»
* با این حال و با گذشت یکسال از این ماجرا در فروردین ماه ۱۴۰۳، توران پوراحمد؛ خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی اعلام کرد که برادر او به قتل رسیده وآثار جراحت بر بدن او مشهود بوده است. پس از اظهارات خواهر کیومرث پوراحمد «اعتماد» سعی کرد با یکی از اعضای خانواده پوراحمد گفتوگویی داشته باشد.
دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه میگوید:
* «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال میشناخت ویلا اجاره میکرد و به شمال میرفت، چون میخواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا میرفت؛ یعنی اولینبار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرارهای مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبهرو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»
* (در پاسخ به اینکه آیا مرحوم قبل از مرگشان پیگیر فیلم «پرونده باز است» بوده): «فیلم «پرونده بازاست»، هنوز تمام نشده بود و تدوین آن مانده بود. همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت میخواهد به تهران برود تا بخشی از موزیکها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرارهای مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم میشد، اشاره کردم و از تلفنها و پیامهایی که مربوط به همین قرارهای کاری میشد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند. خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتابهایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتابهای او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصتطلبی بود و ما نمیدانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران میشناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد.
* به هر حال پدرم باید در چاپ این کتابها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمیرسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قراردادها را برایمان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است. غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتابهای دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتابها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت میخواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که میخواست آنها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیهکننده برخی سکانسها را حذف کرد و تغییر داد.»
* دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز میگوید: «عمهام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم میدانست چه بلایی میخواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچوجه درست نیست.» ....
* ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ فلاح میری، دادستان مرکز گیلان در رابطه با نامه کشف شده در محل فوت کیومرث پوراحمد و خبر فوت او اعلام کرد: «نوشتهای که همراه مرحوم پوراحمد کشف شده، نوشتهای کاملا شخصی، خصوصی و خانوادگی است. مرحوم در انتهای نامه تاکید کرده غیر از خانوادهاش کسی از محتوای نامه باخبر نشود و با توجه به اینکه خانواده مرحوم از محتوای نامه مطلع هستند در صورت صلاحدید محتوای آن را منتشر خواهند کرد. همچنین به محض دریافت گزارش، بازپرس ویژه قتل در محل حاضر شد و با بررسیهای اولیه نظر برخودکشی این کارگردان سینما داشت که واکاوی جزییات، مستلزم رسیدگی دقیق قضایی است. جسد به پزشکی قانونی انتقال داده شد تا علت تامه مرگ بررسی شود و خبر تکمیلی متعاقبا اطلاعرسانی میشود.»
* این در حالی است که تاکنون و با گذشت یکسال هنوزخبر تکمیلی مربوط به علت تامه مرگ از سوی ضابطان و مراجع قضایی منتشر نشده است.
* ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲؛ چهلمین روز درگذشت کیومرث پوراحمد، اکثر خبرگزاریها از جمله اطلاعات آنلاین به یادداشتی در صفحه اینستاگرامی دختر کیومرث پوراحمد اشاره کرد و نوشت: «چهلم شد. چهل روز گذشت از آن روزی که دنیای ما برای همیشه عوض شد. این انسان عاشق ایران بود. عاشق ایران و مردمش بود. از آنها الهام میگرفت و در عوض عشقش را توی آثارش تقدیم میکرد به مردم پاک و مهربان ایران زمین. همه صحبتها، مسیجها و ویسهای پدرم در ساعتهای آخر زندگی شاد و پر از امید بود. در طول دو، سه ساعت تصمیم میگیره به زندگی خودش خاتمه بده؟ خودش را با دست و بدن زخمی، کبود و آسیبدیده حلقآویز کنه؟ ما را که باکی نیست، زمین گرده و خدا بزرگ و مهربون و همیشه هم باهامون.»
* پگاه پوراحمد در آخر تاکید کرد: «پرونده باز است.» ...
tags # سینما سایر اخبار اسرار تکامل آلت جنسی؛ رابطه جنسی انسانهای اولیه مثل گوریلها بود؟ (تصاویر) «زو»؛ گاو عقیم و غولپیکری که توسط انسانها به وجود آمد! اتفاق عجیب که همزمان با انقراض دایناسورها در زمین رخ داد! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟