شرط ازدواجمان مدافع حرم ماندن غلامرضا بود
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۱۱۲۲۴۹
«من عاشق غلامرضا بودم و غلامرضا عاشق حضرت زینب(س). او به من علاقه داشت اما عشق الهی تمام وجودش را احاطه کرده بود. من هم به عشق او به اهل بیت(ع) میبالیدم و از حضورش در جبهه دفاع از حرم لذت میبردم.»
به گزارش ایسنا، روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: عاشقانههای صدیقه حسنزاده از همسر شهیدش شنیدنی بود. بانویی که شرط ازدواج با غلامرضا را به این شرط که مدافع حرم بماند، پذیرفته بود! با صدیقه حسنزاده همکلام شدیم تا در سالروز آسمانی شدن همسر شهیدش از یک سال و هشت ماه همراهی با او برایمان روایت کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شما و همسر شهیدتان ایرانی هستید، اما چطور شد ایشان با مدافعان حرم فاطمیون به دفاع از حرم اعزام شدند؟
غلامرضا اهل مشهد و متولد اول فروردین ۱۳۵۷ بود. چون نمیتوانست با هویت ایرانی اعزام شود، با تلاش فراوان در نیمه دوم سال ۹۲ توانست همراه با بچههای لشکر فاطمیون به جبهه اعزام شود. گویا کارت یک مهاجر به نام غلامعلی را برای خودش تهیه کرده و گفته بود والدینم در افغانستان بودند و همانجا فوت کردند. بعد هم یک پیرزن افغانستانی را که مادرشوهر خواهرش بود به نام عمهاش جا زد و ایشان به جای والدین پای برگه غلامرضا را امضا کرد و غلامرضا با هویت افغانستانی به منطقه اعزام شد و در تاریخ ۲۱ دی ۱۳۹۴ هم در سوریه به شهادت رسید.
کجا و چطور با هم آشنا شدید؟
من دانشجوی کارشناسی بودم و در مشهد درس میخواندم. برای همین در منزل یکی از بستگانم میماندم. غلامرضا همسایه آنها بود. مادر ایشان که مرا دید بحث خواستگاری را مطرح کرد. خاله خودم هم همسایه ایشان بود و شناخت کافی نسبت به ایشان داشت و به من گفت غلامرضا پسر خوبی است. کمی بعد از آشنایی من و غلامرضا با هم ازدواج کردیم. ششم اردیبهشت ۱۳۹۳ زندگی مشترکمان را با برگزاری یک مراسم ساده آغاز کردیم. خانواده بسیار اصرار داشتند ما خیلی زود سر خانه و زندگیمان برویم. برای همین من وسایلم را آماده کردم، در خانه چیدم و بعد همراه غلامرضا به حرم امام رضا(ع) رفتیم و از آنجا هم سر خانه و زندگیمان آمدیم. آن زمان ایشان مغازه لوازم یدکی داشت. کار و درآمدش خوب بود. من و غلامرضا یک سال و هشت ماه زیر یک سقف زندگی کردیم. من میدانستم اگر زندگی مشترکمان را هم آغاز کنیم، غلامرضا باز هم خواهد رفت، این شرط غلامرضا برای ازدواج بود.
هنگام ازدواجتان ایشان مدافع حرم بودند؟
بله، مدافع حرم بود و من هم خبر داشتم که چند مرتبهای به جبهه اعزام شده است. خانوادهشان به من گفتند اگر غلامرضا سر و سامان بگیرد احتمالاً دیگر نرود اما صحبتهای غلامرضا در همان جلسه اول خواستگاری چیز دیگری بود. ایشان به پدرم گفت من داماد شما میشوم، ولی حضرت زینب(س) تنهاست. من این راه را ادامه میدهم. اگر شما با این شرط من مخالفتی ندارید من مشکلی ندارم. پدرم با این شرط غلامرضا مخالفت کرد اما من پدرم را راضی کردم.
چه چیزی باعث شد همسرتان دغدغه دفاع از حرمین آل الله را داشته باشد و لباس جهاد به تن کند؟
دامادشان از مهاجران افغانستانی بودند. ایشان یک بار به منطقه اعزام شده بود و غلامرضا هم از طریق آشنایی و راهنمایی ایشان و دوستان دیگری که در مسیر پیگیری اعزامش پیدا کرده بود به جبهه اعزام شد. مادر دامادشان را هم به جای عمهاش معرفی کرده بود. غلامرضا دغدغه دفاع از اسلام و دفاع از حریم ناموس امامان را داشت. نمیتوانست بنشیند و دست روی دست بگذارد تا خدایی ناکرده حریم اهل بیت (ع) مورد تعرض قرار گیرد. من به همسرم میگفتم چرا آنقدر اصرار داری که بروی، میگفت میخواهم سرخی خونم را به سیاهی چادرت به امانت بدهم. بعد از ازدواج متوجه شدم خیلی روی حجاب تأکید دارد. میگفت میخواهم طوری باشم که برای همه الگو شوم. غلامرضا عاشق امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) بود. میگفت یک مسلمان نباید عشق و ارادتش زبانی باشد. عملاً باید دوست داشتنش را ثابت کند. میگفت عاشق امام حسین(ع) باید کوه غیرت باشد و فدایی زینب(س). همانطور که ما زبانی میگوییم امام حسین(ع) را دوست داریم پس باید در عمل هم ثابت کنیم. وقت گذشتن از جان و خطر باید حضور داشته باشیم. باید به قیمت جانمان هم شده از حرم دفاع کنیم.
چند مدت بعد از ازدواج راهی شد؟
غلامرضا دقیقاً یک ماه بعد از ازدواج راهی شد. یادم است رفتیم و برایش پیراهن خریدیم. خیلی هم گشتیم تا همانی باشد که میخواهد. وقتی به خانه آمدیم خواهرها و دخترهای خواهرش برای خداحافظی آمدند. شب قبل هم از پدر و مادرش خداحافظی کرده بود. ساعت دو نیمه شب باید به سمت ترمینال میرفت. لباسهای مورد نیازش را برداشت و ساکش را بست و با خواهرها و بچههای خواهرش عکس یادگاری گرفت. من هم قرآن و کاسه آب را آوردم و بدرقهاش کردم و او را به حضرت زینب(س) سپردم.
چقدر در منطقه حضور داشت؟
ابتدا ۴۵ روزه میرفت و میآمد اما این اواخر دو ماه در جبهه بود و یک هفته بعد از مرخصی به منطقه میرفت. همیشه به من میگفت وقتی به این فکر میکنم که شما اینجا منتظر من هستید، از خودم مراقبت میکنم و خط مقدم نمیروم اما اصلاً اینطور نبود. ایشان در منطقه مسئولیت داشت. همه آن حرفها را برای آرامش خاطر من زده بود. غلامرضا هر غروب وقت اذان به من زنگ میزد. حتی اگر نمیتوانست صحبت کند، چند ثانیه هم که شده تماس میگرفت و من را از حالش با خبر میکرد. یکی از همرزمانش از شب قبل شهادت غلامرضا برایم اینطور تعریف کرد که غلامرضا به ما گفت میروم غسل شهادت کنم. فردا عملیات داریم و من شهید میشوم. همه خندیدیم. گفتم از کجا میدانی؟ این همه در منطقه بودی شهید نشدی حالا میخواهی شهید بشوی؟ گفت بله شهید میشوم و امروز هم غسل شهادت میکنم. همراه با بچهها نشستیم دور هم چای گذاشتیم و گفتیم و خندیدیم و کمی هم غلامرضا را اذیت کردیم. فردای آن روز او قبل از عملیات از همه خداحافظی کرد و گفت مراقب خودتان باشید. ما هم گفتیم تو داری میروی جلو تو باید مراقب خودت باشی! ما که اینجا هستیم. در مسیر تا رسیدن به منطقه هم نوای یا زینب زینب موذنزاده را گوش میداد و زمزمه میکرد. غلامرضا همراه با گروه پیشرو جلو رفتند. یک جایی از عملیات کمی به عقب برمیگردد تا ببیند چرا بچهها بیسیم را پاسخ نمیدهند که ترکش میخورد و بر زمین میافتد. دوستش هر طور شده او را عقب میکشد و روی دوشش میاندازد و به محل امداد و از آنجا به بیمارستان میرساند اما کار از کار گذشته بود و غلامرضا شهید میشود. همسرم در ۲۱ دی ۱۳۹۴ شهید شد.
خبر شهادت ایشان را چطور شنیدید؟
زمان عملیات معمولاً گوشی تلفن غلامرضا دست بچهها میماند. من که از شهادت او بیاطلاع بودم با خط همسرم تماس گرفتم. باز هم گوشی دست دوستش بود. به دوستش گفتم گوشی غلامرضا دست شماست؟ گفت بله، رفته خط فردا پس فردا میآید. وقتی آمد میگویم به شما زنگ بزند. دو سه روزی گذشت و خبری نشد. دوباره زنگ زدم و مجدداً همان دوستش جواب داد. فردای آن روز از بنیاد دو، سه نفر به منزل ما آمدند. گفتند ما به خانواده نیروهایمان سر میزنیم. با خودم گفتم همسرم از سال ۹۲ رفته چرا اینها امروز به دیدار ما آمدند. بعد هم شماره برادرشوهرم را خواستند. من هم شماره را دادم. آنها با برادر غلامرضا تماس گرفته و گفته بودند که برادرتان مجروح شده است، او هم به ما همین را گفت. من خانه مادر شوهرم رفتم. گفتیم اگر مجروح شده است، آدرس بیمارستان را بدهید تا ملاقات برویم اما خبری نشد تا اینکه مجدداً از بنیاد زنگ زدند و گفتند بگویید شهید شده است. در نهایت پسر خواهرش خبر شهادت را به ما داد. شنیدن خبر شهادت ایشان برایم سخت بود. فکر میکردم تمام دنیا روی سرم خراب شده است. ساعتها زیر سُرم بودم. من عاشق غلامرضا بودم اما نمیتوانستم مانع رفتنش شوم. چون برای دفاع از حرم میرفت. او از وضعیت سوریه و مردان و زنانی که مورد تعرض داعش قرار گرفته بودند برایم گفته بود. من مسیری را که همسرم انتخاب کرده بود دوست داشتم و به آن افتخار میکردم اما تصور اینکه زندگیام با شهادت او تمام شده، غمگینم میکرد. لحظات سختی را تا آمدن پیکرش گذراندم. پیکرش را بعد از تشییع در بهشترضا(ع) به خاک سپردیم.
لحظه وداع چطور گذشت؟
لحظه وداع با همسرم را هرگز از یاد نمیبرم. من، پدر و مادرم و خانواده شهید کنارش بودیم که صورتش را باز کردند. با دیدن چهرهاش دگرگون شدم. گریه کردم و گفتم چرا مرا تنها گذاشتی؟ من جز تو کسی را ندارم. من عاشقت بودم و... من میگفتم و مردمی که برای زیارت شهید آمده بودند گریه میکردند. سرم را روی صورتش گذاشتم و گفتم عزیزم! هوای من را هم داشته باش. همان شب حالم بد بود. نشسته بودم که احساس کردم در بیداری غلامرضا را دیدم. آمد کنارم نشست. دستش را روی صورتم کشید. همین که به خود آمدم غلامرضا رفت و دیگر او را ندیدم. من بسیاری از مواقع شهیدم را در بیداری زیارت میکردم.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: شهید مدافع حرم حضرت زینب س دفاع از حرم مدافع حرم اعزام شد بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۱۱۲۲۴۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
وداع با پیکر ۲ شهید گمنام در حرم حضرت معصومه(س)
در مراسم وداع با پیکر ۲ شهید گمنام که امشب با حضور خانوادههای معظم شهدا، جانبازان، ایثارگران و قشرهای مختلف مردم در شبستان امام خمینی حرم مطهر کریمه اهل بیت برگزار شد، شرکت کنندگان ضمن ادای احترام به مقام شامخ شهدا، بر ادامه راه این اسوههای ایثار و شجاعت تأکید کردند.
پیکر این دو شهید گمنام عصر فردا چهاردهم اردیبهشت، در آستانه شب شهادت امام جعفر صادق علیه السلام از میدان آل یاسین قم تا مسجد مقدس جمکران تشییع و در این مکان مقدس به خاک سپرده خواهد شد.
این شهدای والامقام در عملیاتهای کربلای ۵ و عاشورا به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
باشگاه خبرنگاران جوان قم قم