Web Analytics Made Easy - Statcounter

جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه با بیان این که شهید سلیمانی در حوزه برنامه ریزی و تفکر انسانی با اراده بود، گفت: مقاومت مختص به دهه مقاومت و سالگرد شهادت شهید سلیمانی نیست.

به گزارش برنا، سردار سرتیپ پاسدار محمدرضا فلاح‌زاده و از دوستان و همرزمان سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، در برنامه زنده «سلام سردار» رادیو مقاومت با تقدیر و سپاس از تلاش‌های رسانه ملی و دست‌اندرکاران رادیو مقاومت در ایام سالگرد شهادت شهید سلیمانی و شهدای جبهه مقاومت گفت: شهید سلیمانی تربیت یافته علمای ربانی چون رهبر عظیم الشأن انقلاب و امام خمینی(ره) و آنها تربیت یافته مکتب ائمه اطهار حضرت علی مرتضی(ع) و امام حسین(ع) و پیامبر گرامی اسلام(ص) بودند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این صبر و بردباری و ایستادگی و مقاومت و مقابله با زیاده خواهان و افزون طلبان و قلدران تاریخ و عصر حاضر توسط شهید سلیمانی ادامه راه علمای ربانی است که در طول تاریخ با صبر و بردباری و مقاومت و بصیرت و شناخت آن اسلام ناب را به نسل امروز منتقل کردند و آنها هم تربیت یافته مکتب مقاومت ائمه اطهار و رسول گرامی اسلام بودند.

وی افزود: شهید سلیمانی به تأسی و تاثیر از این مکتب نورانی که فقهای بزرگوار به دست ما رساندند در مقابل زیاده خواهان در منطقه، آن زمان در مقابل صدام و بعد در مقابل آمریکا قد علم کرد و مطابق با تدابیر رهبر انقلاب و امام خمینی(ره) در حوزه برنامه ریزی و سازماندهی و خصوصا اقدام و عمل به موقع در صحنه های گوناگون خوش درخشید و برنامه های دشمنان را به ناکامی کشاند و دشمنان نیابتی از جمله داعش را به نابودی کشاند.

سردار فلاح‌زاده درباره اینکه چه پشتوانه و باوری باعث می شود شخصیتی مثل سردار سلیمانی هم فرماندهی موفق در میدان باشد و هم مدیر موفق در عرصه خدمت رسانی به مردم، افزود: این برگرفته از اعتقاد و ایمان قوی حاج قاسم بود و او در حوزه تفکر و برنامه ریزی انسانی با اراده بود. شخصیت شهید حاج قاسم را باید در دو حوزه تعریف کرد، یکی شخصیت حقیقی ایشان است که خدا محور بود و توکلش بر خدا بود و با ایمان راسخ و تفکر در حوزه های گوناگون برنامه های دراز مدت و راهبرد و نقشه عملی راه را ترسیم و برای اجرا پیگیری می کرد. در حوزه حقیقی خدا محور بود و اهل توسل، ولایت مدار، شجاع و پیگیر بود و در حوزه مدیریتی استراتژیست بود در عین اینکه تاکتیکی بود و دارای قدرت تفکر و برنامه ریزی قوی بود، در عین حال که در صحنه عمل خودش پیشتاز بود و اینها بود که حاج قاسم را در عرصه های گوناگون موفق می کرد. کسی که هم صاحب فکر و اندیشه باشد و میدانی و اجرایی باشد و از آن سو توکلش به خدا و ائمه باشد قطعا خداوند او را یاری می کند.

جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه افزود: نکته مهم ویژگی‌های رفتاری‌شان اخلاص در عمل بود و کسی که اینچنین باشد خدا او را یاری می‌کند. او برای خدا کار می کرد و قدم برمی‌داشت و چون برای خدا بود، خداوند او را موفق کرد. حضرت امیر(ع) یاران زیادی داشت مثل اویس قرنی و ... فقط در جنگ صفین ۲۵ هزار نفر به شهادت رسیدند و همه‌شان هم عزیز بودند اما حضرت به مالک اشتر فرمود تو از باوفا ترین و شجاع ترین و متقی ترین یاران من هستی و فرمود که دشمنان و شامی ها که معاویه و اصحابش بودند، در مرگ مالک شاد شدند و من و عراقی ها در مرگ مالک محزون شدیم. حاج قاسم مالک اشتر زمان ما بود که آمریکا با شهادتش شاد شد اما رهبر انقلاب و مردم ایران و همه آزادی خواهان جهان از این اتفاق ناراحت شدند. اما این راه روشن حاج قاسم به پرچمداری سردار قاآنی و همه فرماندهان و رهبران جبهه مقاومت در سراسر گیتی ادامه پیدا خواهد کرد و تا نابودی آمریکا و رژیم صهیونیستی و دشمنان اسلام ناب این راه ادامه پیدا خواهد کرد. امام هم وعده فرموده که اسلام تمام سنگرهای کلیدی جهان را یکی پس از دیگری فتح خواهد کرد و ان شاء الله این فتح در آینده ای نزدیک یا دور رقم خواهد خورد.

وی  افزود: از تلاش‌های مسئولین صداوسیمای جمهوری اسلامی، خصوصا رادیو مقاومت در جهت برنامه‌ریزی و سازماندهی این شبکه رادیویی به عنوان صدای گفتمان مقاومت و مکتب شهید سلیمانی تشکر کنم. اقدام و عمل شایسته رادیو مقاومت بسیار تحسین برانگیز بود و برای شما آرزوی موفقیت دارم. مقاومت هم مختص به دهه مقاومت و سالگر شهادت شهید حاج قاسم نیست، مقاومت از زمان پیامبر(ص) شروع شده تا ظهور امام زمان(عج) ادامه خواهد داشت ان‌شاءالله و شما هم مبلغ و مروج خوبی برای ترویج فرهنگ مقاومت بوده و خواهید بود و خداوند نیز اجر و پاداش شما را خواهد داد.

​انتهای پیام/ 

منبع: خبرگزاری برنا

کلیدواژه: رسانه ملی انقلاب حضرت علی رهبر انقلاب خدمت رسانی جنگ مرگ مردم ایران جهان آمریکا و رژیم صهیونیستی ترویج فرهنگ جانشین فرمانده نیروی قدس برنامه ریزی شهید سلیمانی رادیو مقاومت حاج قاسم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۱۸۴۶۳۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه

چه می‌شود که کتابی، در یک نمایشگاه چند روزه خوب دیده می‌شود و خوب می‌فروشد؟ قطعاً دلایل زیادی برای موفقیت کتاب‌ها در رویدادهای این‌چنینی وجود دارد. بخشی از این دلایل به جذابیت خود کتاب برمی‌گردد.

به گزارش مشرق، کتاب «سلام بر ابراهیم» در نمایشگاه مجازی سال گذشته فروش خوبی داشت و البته همیشه یکی از پرطرفدارترین کتاب‌های ادبیات پایداری بوده است، چون تصویری واقعی و ملموس از شهید هادی را نشان‌مان می‌دهد. در این کتاب با مرد جوانی مواجه می‌شویم که سراسر فضایل اخلاقی است، اما پا روی زمین دارد و به‌ظاهر همه کنش و واکنش‌هایش زمینی‌اند. در گذر از همین زندگی عادی، همین حوادث ریز و درشتی که با آن‌ها مواجه می‌شود، فضایل اخلاقی‌اش را نیز بروز می‌دهد. کتاب «سلام بر ابراهیم» در معرفی شهید هادی به اغراق روی نمی‌آورد و فقط حقیقت را، تا حد ممکن به همان شکلی که بوده است روایت می‌کند.

می‌خوانیم: در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم. بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم. صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود. خیلی تعارف می‌کرد. ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت! خلاصه کم نگذاشت. تقریباً چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد! جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می‌رفت و دوستانش را صدا می‌کرد. یکی‌یکی آن‌ها را می‌آورد و می‌گفت: ابرام جون، ایشون خیلی دوست داشتند شما را ببینند و… ابراهیم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت، پایش درد می‌کرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بی‌صدا می‌خندید. وقتی ابراهیم می‌نشست، جعفر می‌رفت و نفر بعدی را می‌آورد! چندین بار این کار را تکرار کرد. ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت ما هم می‌رسه!

راوی می‌افزاید: آخر شب می‌خواستیم برگردیم. ابراهیم سوار موتور من شد و گفت: سریع حرکت کن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زیاد شد. رسیدیم به ایست و بازرسی! من ایستادم. ابراهیم با صدای بلند گفت: برادر بیا اینجا! یکی از جوان‌های مسلح جلو آمد. ابراهیم ادامه داد: دوست عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچه‌های سپاه هستند. یک موتور دنبال ما داره میاد که… بعد کمی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتره، فقط خیلی مواظب باشید. فکر کنم مسلحه! بعد گفت: بااجازه و حرکت کردیم. کمی جلوتر رفتم توی پیاده‌رو و ایستادم. دوتایی داشتیم می‌خندیدیم. موتور جعفر رسید. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند! دیگر هر چه می‌گفت کسی اهمیت نمی‌داد و… تقریباً نیم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. کلی معذرت‌خواهی کرد و به بچه‌های گروهش گفت: ایشون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهداء هستند. بچه‌های گروه، با خجالت از ایشان معذرت‌خواهی کردند. جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود، بدون اینکه حرفی بزند اسلحه‌اش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد. کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید. در پیاده‌رو ایستاده و شدید می‌خندید! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده. ابراهیم جلو آمد، جعفر را بغل کرد و بوسید. اخم‌های جعفر باز شد. او هم خنده‌اش گرفت. خدا را شکر با خنده همه‌چیز تمام شد.

شهادت و حقیقت، خاطراتی از جنس پاکی و مظلومیت

کتاب «من میترا نیستم» نیز در فهرست پرفروش‌های نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ جای گرفته بود. این کتاب که کاری از معصومه رامهرمزی و بازنویسی یکی از آثار قبلی اوست، داستانی از پاکی و معصومیت را روایت می‌کند. داستان دختر نوجوانی به اسم زینت کمایی که به انقلاب دل بست و به سهم خود برای تحقق آرمان‌های آن کوشید، اما به دست دشمنان همین انقلاب به شهادت رسید. زمان شهادت چهارده سال بیشتر نداشت. سرشار از زندگی بود و مسیری طولانی پیش رو داشت. اما در همان نخستین قدم‌ها، قربانی ترور منافقین شد. منافقینی که شرارت را نمایندگی می‌کردند، شرارتی که تاب تحمل پاکی و درستی این دختر نوجوان را نداشت و نه فقط با او یا با انقلاب، که با همه زیبایی‌ها و خوبی‌ها دشمن بود. آنچه جذابیت این کتاب را بیشتر می‌کند، لحن صمیمی و ساده‌ای است که رامهرمزی برای مرور زندگی شهید کمایی انتخاب کرده است. همین مظلومیت و معصومیت قهرمان داستان است که خواه‌ناخواه خواننده را متأثر می‌کند و به درون روایت می‌برد. معصومیتی که به شهادت ختم شد و مظلومیتی که حتی بعد از این شهادت، ادامه داشت.

در جایی از کتاب، از قول مادرش می‌خوانیم: بعد از اینکه خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه می‌خواهد، اسمش را عوض کرد. می‌گفت: «من میترا نیستم. اسمم زینبه. با اسم جدید صدام کنید.» از باباش و مادربزرگش به خاطر اینکه اسمش را میترا گذاشته بودند، ناراحت بود. من نُه ماه بچه‌ها را به دل می‌کشیدم؛ اما وقتی به دنیا می‌آمدند، ساکت می‌نشستم و نگاه می‌کردم تا مادرم و جعفر روی آن‌ها اسم بگذارند… بعد از انقلاب، دیگر دخترم نمی‌خواست میترا باشد. دوست داشت همه‌جوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛ چیزی به خواست و اراده خودش، نه به خاطر من، جعفر یا مادربزرگش… زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند، یک روز روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. می‌خواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود.

همچنین باید از «تنها گریه کن» کاری از اکرم اسلامی نام ببریم، کتابی درباره شهید محمد معماریان که زندگی‌اش از زبان مادرش اشرف سادات منتظری مرور می‌شود. «برای بقیه سه سال از شهادت محمد گذشته بود، برای من هر روزِ این سه سال، به‌اندازه سی سال کش آمده بود.» اینجا با مادر شهید روبه‌رو هستیم، مادری که از خودش، از خاطراتش، و از پسرش صحبت می‌کند. «آن اوایل که جنگ شروع شد، ما فکر می‌کردیم خیلی زود تمام می‌شود. به خیالمان هم نمی‌رسید که هی جوان‌ها بروند و برنگردند، مردها سایه‌شان از سر زن و بچه‌هایشان کم شود و زن‌ها تلاش کنند قوی روی پا بمانند و بچه‌های‌شان را دست‌تنها بزرگ کنند. ما بارها و بارها هر چیزی را که به فکرمان می‌رسید، پشت کامیون‌ها بار بزنیم و هر دفعه توی دلمان دعا کنیم دفعه آخر باشد و خیلی زود شر جنگ از زندگی‌مان کم شود، ولی نشود و دوباره سبزی خشک کنیم و لباس بدوزیم و چشم به راه، بغض‌مان را فرو بخوریم و به هم دلداری بدهیم.»

حرف‌های مادر، خواننده را نه فقط درگیر می‌کند، که تکان می‌دهد. خاطراتش را می‌خوانیم و در بخش‌هایی از آن، با حقایقی بزرگ مواجه می‌شویم. «سرش را آورد بالا و این بار با التماس و بغض خیره شد توی چشم‌هایم و گفت: مامان جان! می‌دونید شهادت داریم تا شهادت. دلم می‌خواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل امام حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا می‌کنی برام؟ نمی‌فهمیدم این بچه کجاها را می‌دید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا می‌کردم پسرم با شهادت عاقبت‌به‌خیر بشود، اما پسرم، فقط آن را نمی‌خواست؛ آرزو داشت تا آنجا که می‌شود، شبیه امامش باشد.»

دیگر خبرها

  • ۴۰ هزار میلیارد تومان به بدنه آموزش و پرورش اعتبار تزریق شده است
  • کمبود ۷۰ هزار مشاور و نیروی پرورشی در مدارس/ برنامه‌ریزی برای اوقات فراغت دانش‌آموزان
  • کمبود نیروی انسانی و بودجه پیشگیری در حوزه مدیریت بحران
  • دست پر «مکتب حاج قاسم» در نمایشگاه کتاب تهران
  • پیام تبریک فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مناسبت فرارسیدن روز بسیج سازندگی
  • پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه
  • استان بوشهر نماد مقاومت در حوزه خلیج‌ فارس است
  • معلم «انسان ســـاز» است/ ترسیم مثلث «عشق، ایمان و اراده»
  • دیدار رئیس دفتر نظامی فرمانده کل قوا و فرمانده نیروی هوایی ارتش با خانواده شهید زاهدی
  • حزب‌الله: قدرت مقاومت فراتر از آن است که به نمایش گذاشته است