Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری فارس ـ گروه حماسه و مقاومت: وقتی می‌خواستند عازم جبهه شوند، اول از همه می‌رفتند تا مادر را راضی کنند. برای رضایت گرفتن مادر از هر راهی وارد می‌شدند. گاهی به مادر می‌گفتند که اگر رضایت بدهی تا به جبهه برویم نزد حضرت زهرا (س) روسفید می‌شوی. گاهی وقت‌ها حضرت زینب (س) را واسطه می‌کردند تا در خواب و بیداری به دل مادر بیندازد و راضی به رفتن شوند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

عاشق مادرشان بودند و دل کندن از مادر برایشان سخت بود. شهدایی هم که متأهل بودند، زحمت دو چندانی برای رضایت گرفتن از مادر و همسر داشتند.

پیراهنی که به وقت دلتنگی در آغوش می‌گیرم

فاطمه هزاره مادر شهید مدافع حرم فاطمیون حمید احسانی درباره آخرین هدیه روز مادری که شهید به او داده بود، می‌گوید: هشت سال پیش وقتی حمید یک روز قبل از رفتن به سوریه برای من یک پیراهن خرید و آورد. از او پرسیدم این پیراهن برای چیست؟ گفت: من روز مادر نیستم و هدیه شما را زودتر گرفتم. گفتم چرا نباشی؟ گفت: شاید از سوریه برنگشتم و می‌خواهم هدیه‌ات را زودتر بدهم. حمید شوخ‌طبع بود و من صحبت‌هایش درباره شهادت را جدی نمی‌گرفتم و پیش خودم می‌گفتم می‌رود و به سلامت برمی‌گردد. اما او رفت و به شهادت رسید. من قبل از شهادت پیراهنی را که حمید خریده بود، می‌پوشیدم اما بعد از شهادتش برای یادگاری نگه داشتم و هر وقت دلتنگش می‌شوم آن پیراهن را در آغوش می‌گیرم و می‌بویم.


مادر شهید احسانی

آخرین هدایایی که عباس به من داد

مادر شهیدان حسن و عباس و حسین صابری هشت سالی است که در میان ما نیست. اما او در خاطره‌ای درباره هدیه فرزند شهیدش عباس می‌گفت: بعد از جنگ حسین آقا و عباس آقا به تفحص می‌رفتند و پیکر شهدا را می‌آوردند؛ یک بار عباس آقا به مناسبت روز مادر می‌خواست از منطقه به تهران بیاید. زمستان بود. او گفت: الان در فرودگاهم، ساعت ۳ شب در خانه هستم، در را قفل نکن. نیمه‌های شب بود که عباس به خانه آمد؛ او آن قدر خوشگل و خوشبو شده بود که انگار به صورتش مشک و عنبر زده‌اند. عباس آقا برای هدیه روز مادر یک چادر، روسری و ۱۰۰ هزار تومان پول داد و گفت: مامان! با این ۱۰۰ هزار تومان برای خودت دستبند بخر، چون برای ساخت این خانه دستبند خودت را فروختی و بابا نداشت بدهد، ۱۰۰ هزار تومان را از او گرفتم و گفتم: نگه می‌دارم برای خودت که به همسرت بدهی.» اما فرزندم شهید شد و هیچ وقت ازدواج نکرد.


مادر شهیدان صابری

چادری از سوریه

محمدالله اسدی از شهدای مدافع حرم لشکر فاطمیون است. مادر شهید درباره آخرین هدیه روز مادری که از فرزند شهیدش به یادگار دارد، بیان می‌دارد: در زمان شهادت محمدالله در افغانستان بودیم، اما او قبل از شهادتش یک قواره چادر برایم از سوریه آورده بود که الان هم آن را به یادگار نگه داشتم.


شهید محمدالله اسدی

شهید ترک همیشه به من گل هدیه می‌داد

شهید محرم ترک از نخستین شهدای مدافع حرم است. این شهید عاشقانه همسرش را دوست داشت و بیشتر وقت‌ها برای او گل می‌گرفت. اما آخرین هدیه‌ای که این شهید مدافع حرم برای همسرش گرفت، گردن‌بند بود.


همسر شهید ترک

چادری که هنوز نگه داشتم

لیلا بی‌طرف مادر شهید حمیدرضا مهرایی است. مادری که سال ۴۳ این سرباز امام (ره) را به دنیا آورد. حمیدرضا بعد از گرفتن رضایت پدرش، برگه اعزامش را به مادرش داد و گفت: مادر، رضایت‌نامه را امضا کن. مادر به او گفت: من که از اول راضی بودم که بروی؛ پدرت هم امضا کرده نیازی نیست من هم امضا کنم. حمیدرضا گفت: حالا یک امضایی بزن تا حضرت زهرا (س) شفاعتت کند. حمیدرضا به جبهه رفت و در عملیات آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید. مادر بیش از ۳۰ سال در انتظار آمدن خبری از شهیدش بود که بالاخره پیکر فرزندش بازگشت.


مادر شهید حمیدرضا مهرایی

مادر درباره هدیه شهید مهرایی می‌گوید: قدیم‌ها که روز مادر نمی‌گرفتند؛ اوایل که این قضیه مطرح شده بود، بچه‌ها می‌گفتند: مامان، پول بده برایت صابون یا جوراب بخریم! یک بار در تولد حضرت زهرا (س) حمیدرضا برای من پارچه چادری خرید و آورد؛ به او گفتم: این چیست؟ گفت: هدیه روز مادر. گفتم: تو که پول نداشتی؟ گفت: پول تو جیبی‌هایم را جمع کردم برای چنین روزی. آن چادر پاره شد، اما آن را یادگاری نگه داشتم. یک بار دیگر هم یک دست بشقاب چینی گل سرخ برای من خریده بود که من آن را برای جهیزیه دخترم دادم.

هدیه وحید یک ماه قبل از شهادتش

شهید وحید زمانی‌‌نیا محافظ سردار قاسم سلیمانی بود که ۱۳ دی ماه ۹۸ به شهادت رسید. این شهید تازه داماد به همراه تازه عروسش برای مادرهایشان پیراهن می‌گیرند و پس از دعوت مادرانشان به رستوران این هدیه را به آنها می‌‌دهند. این هدیه آخرین هدیه آقا وحید برای مادرش و اولین و آخرین هدیه به مادر همسرش بود.


مادر و همسر شهید زمانی‌نیا

آخرین هدیه شهید مدافع حرم

همسر شهید مدافع حرم فاطمیون علیدوست حسن‌زاده بیان می‌کند: علیدوست متولد سال ۶۰ بود و سال ۸۶ با هم ازدواج کردیم. همسرم گچ‌کار بود. از شهید ۳ فرزند به یادگار دارم. آخرین فرزندمان شیرخواره بود که علیدوست در حلب سوریه به شهادت رسید. معمولاً همسرم از سوریه برایم مهر و تسبیح سوغات می‌آورد. هر سال به مناسبت روز زن هم به من می‌گفت چه چیزی لازم داری برایت بگیرم. او یک وقتهایی پیراهن و چادر هدیه می‌گرفت. آخرین هدیه روز زن یک قواره روسری بود که به یادگار نگه داشتم.


همسر شهید رضایی‌نژاد

اولین و آخرین هدیه‌ای که از داریوش گرفتم

شهره پیرانی همسر شهید هسته‌ای داریوش رضایی‌نژاد درباره هدیه‌‌ای که شهید به او داد، می‌گوید: یکبار به همراه یکی از اقوام پشت ویترین یک فروشگاهی سرویس سنگی دیدم و از آن خیلی خوشم آمد، اما گفتم:کیه که این همه پول برای یک سرویس سنگی بده! وقتی به خانه آمدیم، همچنان داشتیم درباره آن سرویس صحبت می‌کردیم. داریوش آن سرویس سنگی را روز زن به من هدیه داد و گفت: اگر سرویس طلا برایت بگیرم، در مواجه با مسائل اقتصادی مجبور می‌شوی آن را بفروشی و ترجیح دادم که هدیه‌ای بگیریم که آن را هیچ‌وقت نفروشی. من با گذشت ۱۰ سال از شهادتش هنوز هم این هدیه را خیلی دوست دارم و با دیدنش ذوق می‌کنم.


همسر شهید آقایی‌ پور

شهیدی که بعد از شهادت هدیه روز زن فرستاد

بعد از شهادت محمدرحیم آقایی‌پور سفیر اسبق ایران در اسلوونی در فاجعه منا، همسرش خیلی بیتاب می‌‌شود. در حین خواندن پیام‌‌ها به اشتباه تمام پیام‌های میان او و همسرش پاک می‌شود. راضیه طهوری رو به همسرش می‌گوید: حاجی جان! من گوشی خودت را می‌خواهم، وسط قیامت منا جا مانده؟! من نمی‌دانم، به من هر وقت خواستی هدیه بدهی و خوشحالم کنی گوشی‌ات را برایم بفرست. ۶ ماه بعد در وسایل حجاج، در میان گوشی‌های هوشمند، گوشی شهید آقایی‌پور پیدا می‌شود و راضیه طهوری این گونه عاشقانه‌ترین هدیه‌اش را دریافت می‌کند.

انتهای پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: شهره پیرانی داریوش رضایی نژاد محرم ترک حسین صابری شهید مدافع حرم شهادت رسید هدیه روز مادر بعد از شهادت آخرین هدیه نگه داشتم مادر شهید همسر شهید هدیه ای روز زن

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۲۰۶۹۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مشق الفبای زندگی در آغوشی شاید مهربان‌تر از مادر

ایسنا/قزوین می‌گوید «معلم‌های استثنائی انتخاب شده هستند، مگر می‌شود از آنچه خداوند برایت مقدر کرده پشیمان باشی»، آری خداوند به این معلمان مأموریت داده که با عشق و صبوری به دانش‌آموزانی با شرایط خاص درس زندگی بیاموزند؛ ایسنا در این گزارش به مناسبت هفته معلم چند خطی از معلمان استثنائی نوشته است.

به رسم هر سال قصد داشتم تلفنی و یا شاید هم حضوری مصاحبه‌ای تهیه کنم و تیک انجام آن را مثل هر سوژه دیگری روی کاغذ بزنم اما انگار حس ناخودآگاهی من را به سمت دیگری صدا می‌زد، سمتی که برای قدم برداشتن به سوی آن باید طوری دندان‌هایم را روی هم بفشارم که مبادا وقتی به آن چهره معصوم با موهای طلایی و چشم‌های سبزش می‌نگرم اشک در چشمم حلقه بزند.

همان رکودر صورتی همیشگی‌ام را برمی‌دارم و عینکم را به چشمم می‌زنم، به مقصد می‌رسم و وارد مدرسه می‌شوم؛ در بدو ورود به مدرسه از آن دور دانش‌آموزی خنده‌رو که در حال پایین آمدن از پله‌هاست دستش را بالا می‌برد و با مهربانی بلند و کش‌دار می‌گوید سلام، من هم در جواب می‌گویم سلام دختر زیبا.

به گزارش ایسنا، اینجا مدرسه ابتدایی «بیاضیان» است، مدرسه‌ای که خیّر مدرسه‌سازی به نام «نجف بیاضیان» آن را در سال ۸۵ احداث کرده و هم اکنون دانش‌آموزان کم توان ذهنی، سندروم داون و بیش‌فعال در آن تحصیل می‌کنند.

گویا زنگ تفریح است و بچه‌ها یکی پس از دیگری به حیاط مدرسه می‌آیند، هر کدام نگاه و رفتارهای متفاوتی دارند، یکی پر جنب و جوش است و پله‌ها را دو تا یکی طی می‌کند، یکی آرام در پنهانی‌ترین گوشه حیاط می‌نشیند و آن یکی برای پایین آمدن از پله‌ها خودش را در آغوش گرم مادرش جای داده است.

همان‌طور که محو خنده‌های بی‌کینه این فرشتگان هستم حس می‌کنم کسی پشت سرم ایستاده وقتی برمی‌گردم دختری را می‌بینم که ماسک بر صورت دارد اما انگار چشمان درشت و مشکی‌ او یک کتاب حرف‌ دارد و فقط یک نفر باید بیاید و آن کتاب را بنویسد، سلام دادم و اسمش را پرسیدم اما دخترک بدون جواب به سمت کلاس می‌رود.

زنگ تفریح تمام می‌شود، وارد ساختمان مدرسه می‌شوم، صمیمیت و مهربانی خالصانه مدیر، کادر و معلمان این مدرسه آنقدر زیاد است که پتکی بر افکارم می‌زند و در ذهنم می‌گویم هنوز هم دنیا جای قشنگی برای زندگیست.

از راهروی مدرسه گذر می‌کنم و وارد کلاس می‌شوم معلم جوان و مهربانی در حال تدریس است، از همین آستانه در کلاس هم می‌توان متوجه صبوری و عشق در قلب او به این کودکان معصوم شد.

از کنکور زبان جا ماندم و سرنوشت مرا به اینجا آورد!

سمیه کیایی که معلم کودکان استثنائی است، در گفت‌وگو با ایسنا می‌گوید: از سال ۹۵ در حال تدریس در مدرسه استثنائی هستم، وقتی کنکور دادم مدرسه استثنائی دومین انتخابم در کنکور بود امید به قبولی نداشتم اما وقتی نتایج آمد بسیار خوشحالم شد، البته که اوایل خیلی دوست داشتم معلم زبان شوم اما از کنکور زبان جا ماندم و سرنوشت طوری شد که من اینجا باشم.

وی درباره تفاوت‌های دانش‌آموزان استثنایی با دانش‌آموزان عادی بیان می‌کند: در این مدرسه دانش‌آموزان بیش‌فعال، کم‌توان ذهنی، سندورم داون تحصیل می‌کنند و تفاوت این است که در مدرسه استثنایی معلم باید به صورت فردی ارتباط بگیرد و تدریس کند چراکه هر دانش‌آموز خلق‌وخوی متفاوتی دارد و با هر یک از آنان باید رفتار ویژه‌ای داشته باشیم به طور مثال دانش‌آموزان سندروم داون احساساتی هستند یا دانش‌آموزان بیش‌فعال با معلم خیلی همکاری ندارند و به یکباره حتی به بیرون از کلاس می‌روند.

این معلم در پاسخ به اینکه آیا تاکنون خسته و پشیمان شده است، خاطرنشان می‌کند: فکر کنید معلم باشید چندین ماه درس بدهید و نتیجه‌ای نگیرید چون دانش‌آموز کشش ذهنی نداره، درست سنجش نشده و یا به صورت اشتباه در مدرسه ثبت‌نام شده است، شاید گاه خسته شده باشم اما هیچ وقت پشیمان نشدم.

وی تصریح می‌کند: ارتباط با دانش‌آموزان استثنائی تأثیر مثبتی در زندگی‌ام گذاشته، من امروز آدم ۱۰ سال پیش نیستم و خیلی قوی‌تر از قبل شده‌ام، وقتی معلم مدرسه استثنائی هستی باید دانش‌آموزانت را با تمام کم و کاستی‌هایشان دوست داشته باشی و برای ادامه راه حتماً باید صبوری را سرلوحه قرار دهی.

این معلم در خصوص بهترین هدیه‌ای که روز معلم دانش‌آموزان برایش آورده‌اند می‌گوید: بهترین هدیه‌ای که روز معلم گرفتم یک شاخه گل مصنوعی پارچه‌ای بود که چهار میل روی آن خاک نشسته بود و این هدیه را از دانش‌آموزی دریافت کردم که وضعیت مالی خوبی نداشتند وقتی هم گل را برایم آورد گفت «خانم مامانم هیچی برای شما نخریده بود و من فقط همینو تونستم براتون بیارم»؛ این هدیه خیلی برای من ارزشمند است و هنوز هم آن را دارم.

فراموشی عدالت آموزشی در مدرسه استثنائی

وی درخصوص مشکلات ساختمان مدرسه استثنائی می‌گوید: مدرسه ما دو طبقه است و آسانسور ندارد و دانش‌آموزانی که معلولیت دارند هیچ وقت نمی‌توانند به طبقه بالا و سالن اجتماعات بیایند مگر اینکه پدر و مادر با سختی فرزندش را در آغوش بگیرد و به طبقه بالا بیاورد، ای کاش که مدرسه مناسب این کودکان مظلوم ساخته شود و بسته‌های حمایتی برای خانواده آنان نیز در نظر گرفته شود تا کمی بار مشکلات از دوششان برداشته شود. یکی دیگر از مشکلات نبود گفتار درمان و فیزیوتراپ است در صورتی که ما تمام تجهیزات لازم را در مدرسه داریم.

کیایی درباره یکی از خاطرات دوران فعالیت خود در مدرسه استثنائی اظهار می‌کند: روز اول کاری من بود، هیچ تجربه‌ای نداشتم صرفاً کارورزی رفته بودم اما مسئولیت کلاس نداشتم، زنگ اول همه چیز خوب پیش رفت، زنگ دوم یکی از دانش‌آموزان روی زمین افتاد و تشنج شدید کرد، ترسیده بودم که باید چه کنم فقط به پهلو او را خواباندم، پارچه‌ای لای دندان او گذاشتم و پس از رد شدن تشنج او را بردم و دست و صورتش رو شستم و مواجهه با این اتفاق در اولین روز کاری موجب قوی‌تر شدن من در این راه شد.

وی در پایان بیان می‌کند: معتقدم معلم‌های استثنایی انتخاب شده هستند چراکه خداوند فرشتگانی را به ما سپرده‌ بنابراین تدریس به این دانش‌آموزان برای من جایگاه والایی دارد.

به کلاس دیگری می‌روم، در این کلاس تقریباً ۱۰ دانش آموز حضور دارند، یکی با کتاب درسی‌اش مشغول است، آن یکی بازیگوشی می‌کند و حواسش به رکودر صورتی در دست من است.

تدریس در مدرسه استثنایی را به هرکاری ترجیح می‌دهم

زینت نعمتی‌فر که نیمی از عمر خود را در راه تدریس به کودکان استثنائی گذرانده است و امسال بازنشسته می‌شود در گفت‌وگو با ایسنا اظهار می‌کند: زمانی که کنکور دادم هیچ شناختی نسبت به مدرسه استثنائی نداشتم، در این رشته قبول و مشغول تدریس شدم حتی اگر پیشنهاد تدریس در مدرسه عادی داشته باشم هرگز قبول نمی‌کنم و این دانش‌آموزان را رها نخواهم کرد چراکه وابستگی عمیقی به این کودکان معصوم دارم.

وی می‌گوید: هیچ وقت از تدریس در مدرسه استثنائی خسته و پشیمان نشدم و همیشه برای ارتباط با این دانش‌آموزان انرژی دارم و به طور کلی هم در محیط این مدرسه روابطه عاطفی عمیقی بین معلم و دانش‌آموز جاری است.

نعمتی‌فر خاطرنشان می‌کند: همیشه سعی کرده‌ام با دانش آموزانم رابطه عمیق و همراه با مهربانی برقرار کنم و به حدی به آنان وابسته هستم که اگر در مورد مشکلی در خانواده دانش‌آموزم مطلع شوم تمام فکرم درگیر او خواهد شد طوری که انگار از یک خانواده هستیم.

وقتی سؤال می‌کنم بهترین هدیه‌ای که از دانش‌آموزان دریافت کردید چه هدیه‌ای بود؟ پیش از اینکه معلم بخواهد پاسخم را دهد از انتهای کلای دانش‌آموزی که روی ویلچر نشسته، نگاهش را از من می‌دزد و بلند می‌گوید «خانم هدیه من تو راهه».

نعمتی‌فر هم در پاسخ می‌گوید: لبخند بر لبان دانش‌آموزان برای من بهترین هدیه است و هیچ هدیه‌ای جز حال خوب آنان من را خوشحال نمی‌کند چراکه از صمیم قلبم دوستشان دارم و این دوست داشتن تا حدی است که وصف آن در جمله نمی‌گنجد.

وی در خصوص کمبودهای مدارس استثنائی اظهار می‌کند: این دانش‌آموزان نیاز به روابط اجتماعی و آموزش مهارت‌های اجتماعی بیشتری دارند اما متأسفانه زمان کمی برای آموزش‌های مهارتی در نظر گرفته شده درصورتی‌که باید بر افزایش مهارت‌های این دانش‌آموزان تمرکز شود تا بتوانند فعالیت‌های روزمره خود را به تنهایی انجام دهند.

این معلم در پایان بیان می‌کند: خوشبختانه مدیر توانمند مدرسه ما امسال اتاق مهارتی در این مدرسه آماده کرده است تا دانش‌آموزان با حضور در این اتاق بتوانند مهارت آموزی‌هایی چون اتو و جمع کردن لباس، شستن ظرف، غذا درست کردن و مواردی از این دست را یاد بگیرند.

پس از پایان مصاحبه چشمم به دانش‌آموزی که در انتهای کلاس کنار پنجره تنها نشسته است می‌افتد، همان دانش‌آموز با چشمان مشکی است که چند دقیقه پیش‌تر در حیاط مدرسه دیده بودم، به آرامی از معلم می‌پرسم اسم آن دانش‌آموز چیست می‌گوید اسمش شهرزاد است و به دلیل مشکل ذهنی که دارد ترجیح می‌دهد همیشه تنها بشیند و کم پیش می‌آید با کسی صحبت کند.

در چشمان دخترک خیره می‌شوم و چشمانم را می‌بندم و در خیالم شهرزاد را در قامت معلمی می‌بینم که در همین کلاس برای دانش‌آموزانش قصه می‌گوید، آری با صبوری و با فداکاری قصه شادی، قصه آزادی و قصه آدمیزادی را برای دانش‌آموزانش می‌گوید.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • یادواره شهدای اردیبهشت ماه قزوین برگزار می‌شود
  • شهید عبدالرضا موسوی؛ از رتبه اول کنکور پزشکی تا شهادت برای فتح خرمشهر/ شهیدی که محل دفنش را مشخص کرده بود
  • شهادت نوزاد نجات یافته از شکم مادر شهید + فیلم
  • «اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد
  • شهدا رفتند تا امروز بزرگترین مستکبران جهان جرئت تعرض به کشور را نداشته باشند
  • مشق الفبای زندگی در آغوشی شاید مهربان‌تر از مادر
  • شهدا برکت مجموعه انتظامی هستند
  • پلیس هر لحظه در معرض شهادت است
  • مراسم تشییع پیکر مطهر شهید «مرتضی غلامی» در گناوه برگزار شد
  • ترویج فرهنگ ایثار و شهادت نیاز امروز جامعه است