غزل کشته حرف مردم!/از آشنایی با مرد سوری در اینستاگرام تا کشته شدن به دست همسر
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۳۲۳۳۹۰
به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، به راننده تاکسی که گفتم من را فلکه کسایی پیاده کند سرش را 180 درجه سمت عقب ماشین چرخاند و گفت: فلکه کسایی چکار داری؟ گفتم: چطور مگه؟ و راننده با کلماتی شمرده که گویا احتیاط میکرد چگونه آنها را به کار ببرد گفت: اگر بابت اتفاق دیروز میخواهی آنجا بروی به نظرم اگر نروید خیلی بهتر است، به هر حال حالا خانواده هر دو عصبی هستند و احتمال هر اتفاقی وجود دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سعی کردم با صحبتهای راننده مخالفتی نکنم و بیشتر شنونده باشم، وی نیز روایت خود را از اتفاقی که روز گذشته افتاد و همه را شوکه کرد بازگو کرد و گفت: به دروغ شایعه کردند دختری که به قتل رسید ترکیه فرار نکرده بود، این را اطرافیان قاتل را میگویند که قاتل را تبرئه کنند، من احساس میکنم یک هفته پیش آن را در خیابان اصلی خشایار دیدم، اما چقدر شهر ما به حال خود رها شده است که هر کسی هر چه بخواهد توی روز روشن انجام میدهد هیچ کسی هم جوابگو نیست!
آدرس خانوادههای قاتل و مقتول
راننده هنوز داشت داستانهای مرتبط دیگری را تحویل گوشهای بدهکار من میداد که به محل رسیدم؛ هنوز روبان زرد پلیس که محل جسد در فلکه کسایی را با آن احاطه کرده بودند به چشم میخورد؛ برای اینکه وقت را تلف نکنم سراغ چند خانم در فضای سبز اطراف فلکه رفتم و آدرس خانواده قاتل و مقتول را گرفتم.
در حال صحبت کردن با آنها بودم که آقایی که به نظر میرسید پدر خانواده است از راه رسید و متوجه علت حضورم شد بلافاصله صحبت ما را قطع کرد و خطاب به من گفت: به ما ربطی ندارد خانم، بعید هم میدانم مراسم فاتحهخوانی گرفته باشند، صحبت وی را قطع کردم و گفتم: برای مراسم نیامدم، خبرنگار هستم و بابت گرفتن گزارشی آمدهام.
دلیل حضورم را که متوجه شد دستش را با حالت تاسف در هوا چرخاند و با لحن ملایمتری گفت: چه گزارشی خواهر من؟ روسیاهی نوشتن دارد یا وحشیگری که تن همه ما را لرزاند؟ و گویی که بخواهد سریع از شر من راحت شود با اشاره دست مسیری را که باید طی کنم تا به آدرس برسم را نشان داد، با این حال برای اینکه زودتر به محل برسم در حین گذر از خیابان اصلی و چند فرعی چند بار سراغ آدرس را رهگذران گرفتم و هر کسی یک طور ترس و وحشت خود را از اتفاقی روز گذشته ابراز میکرد.
هیچ کس در خانه نیست
هدف من ابتدا مصاحبه با خانواده مقتول (دختر 17 ساله) بود اما به اذعان اطرافیان مادر خانواده بعد از قتل دخترش خانه را ترک میکند و به منزل پدری میرود، از طرفی بعد از اتفاقی که افتاد معلوم نیست کجا رفتهاند و در خانه بسته است.
به همین دلیل مسیرم را تغییر دادم و سراغ آدرس قاتل را گرفتم، زیاد با خانواده مقتول فاصلهای نداشت وارد خیابان محل زندگی قاتل که شدم، چند بچه قد و نیم قد با فاصله کوتاهی حرفهایی را با هم رد و بدل میکردند که صحبت آنها را قطع کردم و سراغ منزل سجاد(قاتل) را گرفتم، بلافاصله بدون اینکه پاسخ سوال من را بدهند به کودک دیگری که کنارشان بود گفتند: با شما کار دارد و آن کودک بدون اینکه علت آمدنم را بپرسد مثل برق وارد خانه شد و من که چیزی از این فعل و انفعالات متوجه نشدم یاد صحبت راننده تاکسی افتادم که من را به احتیاط کردن در این شرایط نصحت کرد.
به همین دلیل فاصله خودم را با منزل مقتول حفظ کردم اما بعد از چند لحظه کوتاه خانمی جوان به همراه دو دختر جوانتر از خودش دم در خانه ظاهر شدند و خطاب به من گفتند: خانم با کی کار دارید؟ و من برای اینکه اعتماد آنها را جلب کنم با لهجه محلی احوالپرسی کردم و بعد از آن با نشان دادن کارت خبرنگاری آنها را دعوت به مصاحبه کردم.
اگر چه با همان رسم و رسوم عربی و محلی بنده را به داخل خانه دعوت کردند اما ترجیح دادم در کنار در منزل، ایستاده صحبتهای آنها را گوش دهم.
دوستان غزل به ما گفتند: ترکیه است
مادر سجاد اینگونه داستان را شروع کرد: حدود چهار ماه گذشته غزل از منزل خارج شد مثل همیشه که به خانواده پدرش و یا دوستانش سر میزد، هیچ کس به رفت و آمدش نه حساس بود و نه شک میکرد اما آن روز به خانه بازنگشت، نگران که شدیم سراغش را از خانوادهاش گرفتیم آنجا هم نرفته بود، به دوستان، آشنایان و هر کسی که احتمال میدادیم ممکن است غزل آنجا رفته باشد گرفتیم اما خبری از غزل نبود، تا اینکه بعد از یک هفته به دوستان خودش اطلاع داد که در ترکیه است.
او ادامه داد: نمیدانم کی و چطوری پای غزل به ترکیه رسیده است، تمام اطلاعاتی که از غزل دریافت میکردیم از طریق دوستانش است و هر بار که خبری میرسید پسرم میمرد و زنده میشد، خیلی تلاش کردیم کسی متوجه این قضیه نشود اما هر چه از نبودن غزل میگذشت اطرافیان بیشتر کنجکاو میشدند که عروس خانواده کجاست و چرا از آن خبری نیست.
او می گوید:غزل در زمان آشنایی با این مرد سوری باردار بود و چند روز قبل از اینکه خانه رو ترک کنه بچه سقط شد، وقتی من و مادرش گفتم چرا و چطور این بچه سقط شد جواب میداد دبه آب را بلند کردم و سقط شد.
از مادر سجاد سوال میکنم غزل با شوهرش مشکلی داشت؟ یا مثلاً به اجبار با هم ازدواج کرده بودند؟ وی پاسخ میدهد: اتفاقاً غزل و شوهرش خیلی همدیگر را دوست داشتند، نباید از حق بگذرم ارتباط غزل با ما هم خیلی خوب بود و با هم عروسش مثل خواهر بودند و هیچ اجباری در ازدواجشان وجود نداشت، ما هم برایش کم نگذاشتیم، برای دو پسرم یک شب عروسی گرفتم، با اشاره دست عروس دومش که هرزگاهی صحبتهای مادرشوهر را تایید میکرد را نشانم داد.
غزل با مرد غریبه عقد کرد
مادر سجاد گفت: خانه ما بزرگ است، بالای خانه دو واحد ساختم یکی برای سجاد و دومی برای آن یکی پسرم، مادرسجاد از من میخواهد وارد خانه بشوم و زندگی که برای غزل درست کردند را نشانم بدهد، میخواهد بگوید که به لحاظ زندگی همه چی را برای عروسها فراهم کردیم.
جریان ترکیه رفتن غزل را میپرسم و وی توضیح میدهد: طبق صحبتهایی که غزل برای دوستانش کرده و به ما منتقل میکنند، با شخصی از طریق اینستاگرام آشنا میشود که این شخص اهل سوریه است، این مرد به غزل ابراز علاقه زیادی میکند این دختر را وابسته خود میکند تا آنجایی که غزل بابت این مرد زندگی خودش را رها کرد، به محض اینکه غزل به ترکیه میرود این مرد غزل را به عقد خودش در میآورد و زندگی جدیدی را شروع میکنند.
غزل که همه جوره به این مردسوری اعتماد کرده بود کم کم شروع به ارسال عکسهای خود با آن مرد میکند، دوستانش که ما را در جریان تمام جزییات میگذاشتند پسرم هر روز بیشتر از دیروز کنترل خود را از دست میداد و نمیتوانست بر اعصاب خود مسلط شود مخصوصاً که بازاری بود و اطرافیان چپ و راست غیرت و مردانگی وی را تحریک میکردند.
طعنه اطرافیان پسرم رو غیرتی کرد
در محله و خیابون کمترین بحثی که بین بچهها اتفاق میافتاد مستقیم و غیر مستقیم با طعنه، آبرو ریزی غزل را به رخ ما میکشیدند و بابت این مسأله بحث و دعوا کرده بودیم این در حالی است که همسایهها کاملاً از شرایطی که اتفاق افتاده اطلاع داشتند اما به جای دلداری احساسات پسرم را تحریک میکردند.
خواهر سجاد صحبتهای مادر را قطع میکند و میگوید: به نظرم 17 سال سنی نیست که کسی بتواند درست تصمیم بگیرد، غزل گول خورده و تحت تاثیر صحبتهای مرد سوری قرار گرفته وگرنه چه کسی زندگی خودش را ول کند و سراغ کسی دیگر میرود، تازه این مرد همه طلاهای غزل را برده بود.
از مادر سجاد سوال میکنم با چه ترفندی غزل را به ایران برگرداندند؟ میگوید: ما از طریق پلیس بین الملل اقدام کرده بودیم که فردی دختر ما را دزدیده و... اما خودِ غزل هم ظاهراً پشیمان شده بود و این اواخر خودش به پدرش گفت: بیایید من را به ایران بیاورید که بعد از آن پدر غزل و شوهرم تا ترکیه دنبالش رفتند و روز جمعه ظهر اهواز رسیدند.
پسرم به دایرکت مرد سوری(همسر جدید غزل) ویس تهدیدآمیز فرستاده بود و او در جواب عکسهای عروسی رو میفرستد و برای اینکه سجاد را عصبی کند گفته بود خودم به غزل گفتم بچه را سقط کند.
پسرم تهدید کرده بود غزل را میکشم برای همین پدر غزل و پدر سجاد در صدد مخفی کردن غزل تا تحویل آن به کلانتری بودند چرا که از تهدیدهای سجاد میترسیدند و زمانی که غزل را تحویل شوهرش ندادند عصبانیت و تهدید سجاد دو چندان شد، برای همین روز یکشنبه غزل را سوار ماشین کردند تا ببرند و تحویل کلانتری بدهند اما از آنجایی که سجاد حرکات پدر و عمویش را زیر نظر داشت به اتفاق برادرش جلوی ماشین را میگیرند و غزل را از انها میگیرد که ظهر همان روز آن اتفاق افتاد و سجاد غزل را با قمه کشت.
به او گفتم خب سرش را با قمه زد! چرا سرش را محله به محله نشان این و آن داد؟ مادر سجاد پاسخ داد: در هر محله و خیابانی که به سجاد انگ بیغیرت زده بودند سر غزل را گَرداند تا مثلاً به همه گوید: من آدم بیغیرتی نیستم.
غزل یک پسر دارد
از مادر سجاد میپرسم غزل یک فرزند پسر دارد؟ و مادر با اشاره دست پسر بچه زیبا و دوست داشتنی را نشان میدهد که بلوز قرمز و شلوار یشمی بر تن داشت و میگوید: بله این پسرش است و من که با دیدنش قلبم مچاله شد ناخودآگاه واااای متددی را زمزمه کردم اما زن عموی پسربچه با جمله این پسرم است و من آن را بزرگ کردم توجهام را جلب کرد.
وی ادامه داد: من بچه دار نشدم، برای همین پسر غزل که به دنیا آمد همه جوره تروخشکش کردم، غزل هم کاری به کارم نداشت و بیشتر اوقات پسرش پیشم بود، این چند ماهی هم که مادرش نبود اصلاً دلتنگی نکرد و من از آن نگهداری کردم.
خبرنگار فارس، برای مصاحبه و شنیدن صحبتهای خانوادههای مقتول نیز تلاش کرد اما مادر مقتول به دلایل روحی خانه را ترک کرده و به منزل پدری پناه آورده و به این جهت تاکنون در دسترس نبوده است.
به گزارش فارس، قطعا وجود قانون مجازاتی که عفو و یا تخفیف مجازات را برای مواردی که مصداق قتل های اینچنینی هستند از عوامل تشدید این معضل اجتماعی به شمار میروند و جرات تکرار را برای افراد بیش از پیش بیشتر کرده است.
انتهای پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: قتل ناموسی دختر 17ساله دختر جوان اهوازی مادر سجاد مرد سوری
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۳۲۳۳۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آخرین وضعیت سعید آقاخانی و توضیحاتی درباره ادامه «نونخ»
مهدی فرجی در حالی به نشست خبری سریال «نونخ» آمد که هم مخاطبین و هم رسانهها از او پرسیدند این مجموعه تلویزیونی ادامه خواهد داشت یا خیر. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نشست خبری سریال «نونخ» پس از گفتوگوی هنرمندان و عوامل این مجموعه تلویزیونی با مردم در سامانه 162، مقابل رسانهها نشستند تا به سؤالات پاسخ دهند. اما در کنار سعید آقاخانی و چند تن از بازیگران دیگر، امیر وفایی هم که نام او از قبل برای حضور در این نشست اعلام شده بود به پرسش و پاسخ با خبرنگاران نرسید.
در کنار مهدی فرجی تهیهکننده سریال، مسعود کریمی خضرا به عنوان مدیر گروه طنز مرکز سیمافیلم به نشست خبری آمده بود. همچنین صهبا شرافتی، کاظم نوربخش و ماشاءالله وروایی هم پاسخگوی اهالی رسانه شدند. نشست خبری با موفقیت این سریال در جذب مخاطب و پیشرفتِدر این حوزه نسبت به فصل گذشته آغاز شد.
مهدی فرجی در این باره گفت: امسال این سریال درصد قابل توجهی از فصل پیش بیننده بیشتری داشت که دلایل مختلفی هم داشت از جمله اینکه توانستیم سراغ یک قومیت دیگر هم برویم. من امروز در سامانه 162 پذیرای بسیاری از مخاطبینی بودم که برایم جالب بود از پسربچه 8 ساله تا خانم 80 ساله درباره «نونخ» صحبت میکردند. اجازه بدهید اینجا از شخص رئیس صداوسیما و رئیس مرکز سیمافیلم تشکر کنم که میدان را هموار کردند بتوانیم به قومیت بلوچ هم بپردازیم.
اما نکته تهیهکننده سریال درباره حساسیتها بر روی مذهب و قومیتها به یکی از حاشیههای نشست هم تبدیل شد. چرا که او به این نکته اشاره کرد «پرداختن به قومیتها حساسیت های فراوانی دارد که باید با مراقبت باشد. هر برنامهای و هرکسی به راحتی نمیتواند به قومیتها بپردازد. چرا که اصطلاحاً این کار به نوعی بندبازی است که خدایی ناکرده به کسی اهانت نشود و هرکار و هرکسی به راحتی به این موضوعات بپردازد.»
اما چرا این نکته تبدیل به حاشیه و چالش شد؛ عبارتِ خط قرمز که مهدی فرجی به آن اشاره کرد باعث شد تا خبرنگاری از او درباره خط قرمز سازمان صداوسیما و حساسیت پرداختن به قومیتها بپرسد؛ او اینچنین پاسخ داد: «شاید من نتوانستم صحبت خودم را درست جا بیندازم وگرنه اصلاً منظورم خط قرمز نبود. میخواستم بگویم پرداختن به قومیتها آنقدر حساسیت دارد که برنامهسازان سراغش نمیروند چون باید به زوایای مختلف لهجه، فرهنگ، پوشش و … بپردازند. خط قرمزها در این زمینه زیاد است و به اصطلاح گفته میشود «سری که درد نمیکند چرا دستمال ببندند» از این رو همکاران کمتر سراغ قومیت میروند و به خود تهران میپردازند چون با جاهای دیگر نمیشود شوخی یا نقد کرد و پرداختن به آنها خیلی سخت است. اما از طرفی هم حیف است و اتفاقاً پرداختن به اینها به جذابیت سریال کمک میکند. مناظر شگفتانگیز، صنایعدستی درجه یک و … در شهرهای مختلف ما وجود دارد پس چرا نباید از اینها برای سریال استفاده کرد.»
فرجی در بخش دیگری از این نشست خبری به پرداختنِ «نونخ» به موضوع کولبرها اشاره کرد و گفت: باید تشکر کنم از اینکه اجازه دادند به قصه کولبرها بپردازیم. امروز خانمی با بغض و گریه به من گفت که این سریال ما را با قصه این افراد آشنا کرد. خودمان شاید فکر میکردیم پرداختن به این مسایل سخت است اما تشکر میکنم که گذاشتند در کنار لحظات کمدی و شاد، نقد هم داشته باشیم. مردم هم امروز میگفتند از دلایل علاقهشان به کار همین است که در کنار لحظات مفرح از درد مردم هم گفته میشود.
سعید آقاخانی چطور «نونخ5» را محبوب نگه میدارد؟ماشاالله وروایی یا عموکاووسِ داستان «نونخ» در ادامه اضافه کرد: فرزند یکی از کولبرها با من صحبت میکرد و درباره این میگفت که پدرش چه کار سخت و طاقتفرسایی دارد. عموم مردم این سریال را ستایش میکردند و میگفتند تلویزیون قصههای این چنینی بسازد. صهبا شرافتی که نقش روناک را در این سریال بازی میکرد از صحبت با مخاطبان در سامانه 162 گفت: فصل پنجم خیلی برایم سخت بود. من گواهینامه پایه دو نداشتم و اولین بار بود که سوار مینیبوس میشدم و رانندگی میکردم. این فصل خیلی برای من چالشبرانگیز بود و لذت زیادی برایم داشت.
همانطور که صهبا شرافتی در صحبتهایش گفت کاظم نوربخش بازیگر نقش سلمان هم به همین نکته اشاره کرد که مردم از ما ساخت فصل بعدی سریال را میپرسیدند و یا میگفتند که «نونخ» به شهر و روستای ما بیاید و لوکیشن هم در این باره پیشنهاد میدادند.
مسعود کریمی خضرا به عنوان مدیر گروه طنز سیمافیلم در نشست خبری حضور داشت به مصدومین این سریال اشاره کرد و گفت: در این سریال گروه جانبازان «نون.خ» را داشتیم و همه شخصیتها به نوعی با مصدومیتهای مختلفی در این فصل مواجه شدند.
یکی از دیگر سؤالات چالشی این جلسه شکایت حسین صفامنش خواننده از سعید آقاخانی به دلیل استفاده از موسیقی او در سریال تصریح کرد: موضوع ربطی به آقای آقاخانی ندارد و به من به عنوان تهیهکننده مربوط میشود. ما در یکی از فصلها هم از «شیرین شیرین» آقای محمدیان استفاده کردیم که او تماس گرفت و بسیار هم تشکر کرد و گفت این موسیقی موجب شعف و تحسین شده است. ما در بخش کولبرها از موسیقی آقای صفامنش استفاده کردیم، البته نافی موضوع مالکیت معنوی نیستم اما تصورم نبود شکایت کنند. فکر میکردم او زنگ میزند و میگوید دمت گرم، وقتی به کولبرها پرداختی از این قطعه استفاده کردی. البته درباره حقوق مادی و معنوی این حق با آقای صفامنش است و حتماً برای جبران ماجرا در خدمت هستم. در این 2 فصل قبلی تلاشی هم صورت گرفت که بتوانیم با او مذاکره کنیم. اما سعید آقاخانی دنبال صدای بکری بود اما نشد از ایشان استفاده کنیم. آرزو دارم موفق باشند.
فرجی در پاسخ به سؤال دیگری درباره اینکه آیا سازمان صداوسیما به عنوان سفارش از آنها خواسته به سمتِ بلوچستان بروند، افزود: اگر به تاریخچه «نونخ» از فصل اول تاکنون نگاهی بیندازیم اینکه به قومیت کُرد بپردازیم کاملاً پیشنهاد خود آقاخانی بود. من متنی را به او دادم و گفت خیلی متن خوبی است اما انگیزهای ندارد مگر اینکه به سمت یکی از قومیتها برویم. ریاست سازمان صداوسیما در دیدار اخیری که با عوامل داشت گفت با محوریت قوم کُرد هر بار به یک قوم دیگر هم پرداخته شود و خود آقاخانی هم دغدغه همه ایران را داشت. اما این نکته را هم بدانید کسانی که در تلویزیون کار میکنند شاید سفارشی کار میکنند چون کارفرمای ما تلویزیون است اما مذاکره میکنیم و سعید آقاخانی هم خیلی ظریف سراغ موضوعات میرود. خود ما ممیزیهای اولیه را انجام میدهیم و میدانیم کجا ممکن است به کسی بربخورد.
اما نکته دیگر که سؤال خیلی از خبرنگاران و اتفاقاً مردم در سامانه 162 بود به ساخت فصل ششم «نونخ» برمیگشت. فرجی در این باره چنین گفت: درباره سری ششم صحبت کردن زود است. آقای آقاخانی پستی گذاشت و گفت این فصل پایانی بر مجموعه «نون.خ» است.
تهیهکننده سریال همچنین درباره آخرین وضعیت سعید آقاخانی و مصدومان «نونخ» چنین توضیح داد: هفت نفر دست و پایشان شکست. آقای آقاخانی هم از ارتفاع سقوطی داشت که 10 روز بستری بود و او را در ادامه فیلمبرداری با عصا دیدیم و باعث شد کمی نقشش تغییر کند. خوشبختانه الان ایشان سلامت هستند و مشکلی ندارند.
فرجی همچنین در خصوص اینکه آیا قرار است فیلم سینمایی «نونخ» ساخته شود یا خیر، افزود: درمورد سینمایی کار نه صحبت خاصی شده و نه تصمیمی برای ادامه ساخت این سریال در ورژن سینمایی گرفته شده است.
او در پاسخ به سؤال خبرنگار تسنیم درباره ادای نامطلوب گویش بلوچستان و ماجرای دلخوری کرمانیها، تأکید کرد: من هیچ نقدی درباره گویش بلوچ ها ندیدم. ما بازیگران مختلفی از زاهدان و زابل و نقاط مختلف استان داشتیم. درباره کردها هم همینطور بود و از شهرها و نقاط مختلف در کار حضور داشتند. اما درباره هموطنان کرمانی بایستی این توضیح را بدهم، من توضیحاتی به مسؤولان کرمان دادم و گفتم سوتفاهمی ایجاد شده و برخی نکاتی که مطرح می کردند هیچ ارتباطی با کرمان نداشت. فردی هم که نشان دادیم هزار کیلومتر قبل تر از کرمان بود و هیچ کدام از خانواده اش هم لهجه کرمانی نداشتند. ما از خود مردم کرمان هم نظر نارضایت گونه نداشتیم.
فرجی در خصوص اینکه آیا سریال حذفیات و سانسورهایی داشته یا خیر، خاطرنشان کرد: سعید آقاخانی علاقهمند بود منطقه ای انتخاب شود که لنج و دریا و جذابیت های بصری داشته باشد که بعد از جمعبندی قومیت بلوچ انتخاب شد. بالأخره به طور طبیعی حذفیاتی داشتیم اما آنقدر نبود که به کار ما آسیب بزند. شاید از بسیاری از سریالهای معمولی ممیزی ما کمتر بود.
انتهای پیام/