جزئیات شبی که غزل ناپدید شد | اطلاعاتی که خواهر غزل به قاتل داد | ارتباط یکی از دختران فامیل قاتل با پسر عموی مرد سوری در ترکیه
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۳۳۶۶۰۸
به گزارش همشهری آنلاین، از عصر روز شنبه که فیلم فجیع گرداندن سر بریده زن جوانی در اهواز در شبکههای اجتماعی منتشر شد، هنوز افکار عمومی آرام نشده و خیلیها مخصوصا مردم اهواز در انتظار مجازات شدید عامل جنایت هستند.
از سوی دیگر خانواده غزل این روزها حال و روز خوبی ندارند و بارها در ذهنشان زندگی ۱۷ساله دخترشان را مرور میکنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فشار بر این خانواده آنچنان سنگین است که مادر غزل خانه را رها کرده و به خانه پدریاش پناه برده است. خواهر و ۳برادر کوچکتر او هم در شوک قتل خواهرشان بهسرمیبرند و در این میان پدرش حالت عجیبی دارد.
این مرد از یک سو باید با حرف و حدیثهایی که بعد از رفتن غزل به ترکیه پیش آمد، کنار بیاید و از سوی دیگر نمیتواند باور کند که دخترش به شکلی فجیع توسط دامادش که برادرزادهاش هم هست به قتل رسیده است.
پدر غزل از ازدواج دخترش و وضعیت زندگی او شروع میکند: «هیچ اجباری در ازدواج دخترم وجود نداشت و اتفاقاً شوهرش بهترین زندگی را برای او فراهم کرده بود. دعوای زن و شوهری بین آنها رخ میداد و گاهی به حالت قهر به خانه ما میآمد، اما در حد دو، سه روز بود و بعد سر خانه و زندگیاش برمیگشت. شما میدانید این دعواها بین زن و شوهرها طبیعی است و تاکنون غزل تقاضایی برای طلاق نکرده بود. او هر بار بعد از قهر با وساطت بزرگان خانواده و فامیل به خانه شوهرش برمیگشت و مشکلی نداشت.»
ازدواج غزل با حکم دادگاهپدر غزل درباره اینکه چرا دخترش در این سن کم ازدواج کرده حرفهای مهمی میزند؛ «قبول دارم که سن و سال غزل برای ازدواج کم بود؛ به همین دلیل زمانی که میخواستیم او را به عقد سجاد دربیاوریم از دادگاه برای او گواهی رشد گرفتیم. با این حال دخترم به لحاظ جسمی مشکلی نداشت. از طرفی شوهرش هم پسر خوبی بود. میتوانید به محل کارش در بازار بروید، اطرافیانش بهتر میدانند. او و برادرش در بازار مغازه مرغ و ماهیفروشی دارند. سجاد مرغفروش بود. او سرکار میرفت و گاهی هم تا شب در بازار بود. علاوه بر این ورزش میکرد و اهل سیگار و دود و دم هم نبود.»
شبی که غزل ناپدید شدپدر غزل همینطور که از زندگی دخترش تعریف میکند به شبی میرسد که او یکباره ناپدید شد و آنها تا مدتها نمیدانستند که چه بلایی بر سرش آمده است. او میگوید: «یک شب دخترم از خانه شوهرش خارج شد و دیگر برنگشت. آنطور که بعد فهمیدیم او بعد از خروج از خانه در خیابان سوار پرایدی شده که او را تا ترمینالی که در سهراه خرمشهر است، برده و او حتی به راننده پراید پولی هم پرداخت نکرده بود؛ یعنی کرایه ماشین از قبل پرداخت شده بود. همه جا را دنبال دخترم جستوجو کردیم، اما فایدهای نداشت و نتوانستیم او را پیدا کنیم. هرقدر هم بهدنبال پیدا کردن ردی از پراید و رانندهاش رفتیم، فایدهای نداشت. من و پدر سجاد تا ۲ماه پیگیر بودیم و شکایت هم کردیم که چرا این پراید در آن ساعت شب توسط دوربینها شناسایی نشده است. اینکه چرا پراید در وسط شهر، آن هم ساعت ۱۱شب هیچوقت شناسایی نشد، عجیب بود و شکایت من هم برای پیدا کردن دخترم به جایی نرسید.
کاراگاهبازی سجاد برای پیداکردن غزلهیچکس از سرنوشت غزل ۱۷ساله اطلاعی نداشت. پسر ۳ساله او در خانه بیقراری میکرد و شوهر و پدرش بهدنبال راهی بودند تا او را پیدا کنند. سجاد مطمئن بود که خواهر غزل از او خبر دارد و میداند کجاست. وقتی او را تحت فشار گذاشت که ماجرا را بازگو کند، سرانجام فاش کرد که غزل در اینستاگرام با مردی به نام عبد جمونگ که در ترکیه زندگی میکند در ارتباط بوده و از سوی او فریب خورده و به ترکیه رفته است.
سجاد مشخصات جوان سوری را از خواهر غزل گرفت و تلاش کرد بهطور نامحسوس به اطلاعاتی از همسرش دست پیدا کند. او موفق شد در اینستاگرام پسرعموی عبد را پیدا کند. او در این مرحله از یکی از دختران فامیل کمک گرفت و از او خواست در اینستاگرام به پسرعموی عبد پیام داده و با او طرح دوستی بریزد. به این ترتیب دختر جوان با پسرعموی عبد به شکل صوری رابطه دوستانه برقرار کرد. وقتی چند روز از این دوستی اینستاگرامی گذشت، پسرعموی عبد که تا آن زمان گفته بود در بصره زندگی میکند این بار گفت که در ترکیه است. او به دختر جوان گفت که وی را دوست دارد و او را تشویق کرد تا به ترکیه برود. دختر جوان اما به او گفت که در اهواز زندگی خوبی دارد و حاضر نیست به ترکیه برود. با این حال رابطه دوستانه آنها ادامه داشت تا اینکه پسرعموی عبد به دختر جوان گفت بهتازگی پسرعمویش دختری را از اهواز به ترکیه آورده است و باز هم او را تشویق کرد به ترکیه برود.
درحالیکه غزل از اقوام دور دختر جوان بود و او را نمیشناخت، پسرعموی عبد آنها را با یکدیگر آشنا کرد. هدفش این بود که غزل دختر جوان را برای رفتن به ترکیه تشویق کند. در این شرایط بود که غزل چند مرتبهای با استفاده از واتساپ به شکل تصویری با دختر جوان صحبت کرد و وقتی دختر جوان از غزل شماره تلفنش را خواست، او بیخبر از پشت پرده ماجرا و اینکه این دختر از اقوامش است، شماره تلفنش را به وی داد. همه این اطلاعات در شرایطی رد و بدل میشد که سجاد در پشت پرده ماجرا بود و وقتی شماره تلفن غزل در ترکیه را بهدست آورد، تلاشها برای ردیابی او از طریق پلیس بینالملل آغاز شد.
دیدار پدر و دختر در ترکیهپدر غزل درباره چگونگی پیدا کردن دخترش در ترکیه به فارس میگوید: «از ابتدا تا انتهای شکایت به پلیس بینالملل را پدر سجاد انجام داد و او قضیه فرار غزل به ترکیه را پیگیری میکرد تا اینکه زمانی که قرار بود به ترکیه برود به من گفت شما بهعنوان پدر دختر باید همراه من بیایی؛ چراکه ممکن است غزل را به من ندهند؛ به همین دلیل در سفر به ترکیه همراهش رفتم و برای اینکه به مشکلی برخورد نکنیم، مترجمی هم از ارومیه با خودمان به ترکیه بردیم. ما ابتدا به آنکارا رفتیم و در آنجا کارهای قانونی مثل ترجمه شناسنامهها و... را در سفارتخانه انجام دادیم و بعد از آن شماره تلفنی را که از غزل بهدست آورده بودیم به اینترپل دادیم و پیگیر آدرس غزل شدیم. حدود یک هفته در کمپها و ادارات مختلف ترکیه دنبال غزل بودیم. در آنجا پلیس آدرس کمپهایی که سوریها در آن سکونت داشتند به نام کمپین مرسین و تارسوس را به ما داد و سرانجام پلیس مرد سوری را در کمپ مرسین دستگیر کرد و ما توانستیم غزل را پیدا کنیم.»
در دام قاچاقچیانپدر غزل درباره دیدار با دخترش در ترکیه میگوید: «من دخترم را بعد از چند ماه دیده بودم. او را بغل کردم و بوسیدم. سرزنشش کردم که چرا این کار را کرده و از غزل خواستم به زندگی خودش برگردد. او هم هیچ مخالفتی نکرد و به اشتباه خودش اعتراف کرد. درباره آمدنش به ترکیه سؤال کردم. او گفت شبی که خانه را ترک کرده در تهران ۳نفر او را تحویل گرفتند. آنطور که دخترم میگفت یک شب در تهران بوده و بعد از طریق مرز خوی از کشور خارج شده است. او میگفت آنها قاچاقچی بودند و عبد جمونگ به آنها پول داده بود تا او را به ترکیه ببرند.»
پدر غزل و پدر سجاد در ترکیه کارهای قانونی خروج غزل از آن کشور را پیگیری کردند و روز پنجشنبه گذشته بالاخره به تهران رسیدند. او میگوید: «وقتی رسیدیم، در ترمینال سوار اتوبوس شدیم و جمعهشب به اهواز رسیدیم.»
پدر غزل و سجاد میدانستند که اگر پای غزل به اهواز برسد، جانش در خطر است و ممکن است سجاد بلایی بر سر همسرش بیاورد؛ به همین دلیل تصمیم گرفتند غزل را مخفی کنند.
او ادامه میدهد: «پدر سجاد پیشنهاد داد غزل را دست فلان مأمور که مورد اعتمادمان بود، بدهیم و به خانه برگردیم، اما من مخالفت کردم و گفتم غزل را با خودم به خانه میبرم تا مادرش را ببیند و شنبه غزل را تحویل کلانتری بدهیم. غزل به همراه من به خانه آمد و با خودم گفتم حالا که غزل آمده، روز شنبه شکایت قبلی را از سر بگیریم و حداقل با کمک دخترم مأموران بتوانند باند قاچاق دختران را که در اهواز است، دستگیر کنند. غزل از دیدن مادرش خیلی خوشحال شد، وقتی دیدم اتفاق خاصی نیفتاده تحویل دادن غزل به کلانتری یا اداره آگاهی را به یکشنبه موکول کردم.»
روز حادثهپدر غزل ماجرا را تعریف میکند، اما وقتی به روز حادثه میرسد آه بلندی میکشد و سرش را تکان میدهد. او میگوید: «آن روز بعد از صرف ناهار از خانه بیرون رفتم. بعد از رفتن من، پدر سجاد با عجله به خانه ما آمده و از غزل خواسته سوار ماشین شود تا به کلانتری بروند، اما در میانه راه سجاد و برادرش جلوی ماشین را گرفته و آن اتفاق افتاده است.»
اخاذی۱۶۶میلیونیدر این مدت پدر غزل و سجاد برای بازگرداندن غزل تلاش زیادی انجام دادند و پول زیادی خرج کردند. آنها حتی حاضر شدند برای برگشتن غزل به خانه ۱۶۶میلیون تومان بهحساب مرد سوریتبار واریز کنند. با وجود این، او غزل را رها نکرد و باز هم به فکر اخاذی بود.
پدر غزل میگوید: «قبل از اینکه ترکیه برویم کارهای عبد جمونگ برای ما رو شد. او ۲ بار وعده داد اگر فلان مبلغ را واریز کنید دختر شما را برمیگردانم. ما هم که دستمان به هیچ جا بند نبود اعتماد کردیم و یکبار ۱۵۰میلیون تومان و بار دیگر ۱۶میلیون تومان برایش واریز کردیم، اما غزل را برنگرداند. وقتی هم به او گفتیم غزل متاهل است و بچه دارد؛ چرا زندگیاش را خراب کردی؟ گفت که غزل مرا دوست دارد و اگر دوست نداشت این همه راه تا ترکیه نمیآمد.»
کد خبر 655988 برچسبها اهواز _ خوزستان خبر مهممنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: اهواز خوزستان خبر مهم ترکیه برود دختر جوان ناپدید شد پدر سجاد پدر غزل
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۳۳۶۶۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ماجرای ناپدید شدن مجسمه ۵ میلیاردی یک هنرمند
چندی قبل مرد مجسمهسازی به یک نمایشگاه نقاشی رفت، اما هنگام بازدید از نمایشگاه متوجه یک تابلوی نقاشی شد که روی آن طرحی از کلمه «هیچ» دیده میشد؛ طرحی که نظر مرد جوان را به خود جلب کرد و تصمیم گرفت از این طرح ایدهبرداری کند و مجسمهای از آن بسازد.
به همین خاطر عکسی از طرح گرفت و راهی خانه شد تا آنچه که در ذهن داشت در قالب مجمسهای خاص و منحصر بهفرد بسازد؛ مجسمهای دستساز که میلیاردها تومان ارزش داشته و اگر از روی آن نسخههای دیگری میخواست، میتوانست کسب درآمد کند.
پس از ساخت مجسمه از جنس برنز کارشناسان ۵ میلیارد تومان روی آن قیمت گذاشتند.
مرد هنرمند با این تصور شیرین به سراغ یک قالبساز رفت و از او خواست از روی مجسمهاش، قالب بسازد؛ قالبی که میتوانست با استفاده از آن، تعداد زیادی مجسمه بسازد و برای فروش به بازار ارائه کند؛ مجسمههایی که هر کدام را میتوانست ۴۰ میلیون تومان به فروش برساند.
او برای ساخت قالب، نمونه مجسمهاش را در اختیار او قرار داد. مدتی بعد مرد مجسمهساز به سراغ مرد قالبساز رفت و سراغ مجسمهاش را گرفت، اما او بهانهای آورد و مجسمه دستساز را به صاحبش نداد.
دو ماه از این ماجرا گذشته بود و مرد قالبساز هر بار از پس دادن مجسمه میلیاردی طفره میرفت تا اینکه یک روز که به مغازه قالبسازی رفت، متوجه شد مغازه خالی و تعطیل است. مغازهداران دیگر مدعی بودند که او چند روز قبل مغازهاش را خالی کرده و رفته و کسی از او خبری ندارد. مرد هنرمند که مجسمه ۵ میلیاردیاش را از دست رفته میدید، به ناچار به پلیس مراجعه و از مرد مغازهدار شکایت کرد.
بهدنبال شکایت مرد مجسمهساز، پروندهای در دادسرای ویژه سرقت تهران تشکیل شد. کارآگاهان اداره آگاهی پایتخت به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت وارد عمل شده و تحقیقات برای یافتن ردی از مرد قالبساز در دستور کار آنها قرار گرفت.
کارآگاهان پلیس موفق به شناسایی محل زندگی او شده و مرد جوان را بازداشت کردند. وی در تحقیقات ادعای عجیبی مطرح کرد: کار من طراحی و دکوراسیون داخلی است. اصلاً قالبسازی بلد نیستم. شاکی را یکی از دوستانم معرفی کرد و گفت که اگر کارش را انجام دهم، پول خوبی گیرم میآید. به دروغ گفتم قالبسازم، اما وقتی مجسمه را گرفتم، به سراغ یک قالبسازی رفتم و از او خواستم برایم قالب بسازد. حتی پول زیادی به او برای ساخت قالب دادم، اما چند روز بعد وقتی به سراغ قالبساز رفتم، متوجه شدم که او مجسمه را برداشته و فرار کرده است.
ظاهراً بعد از رفتنم، تحقیق کرده و متوجه شده بود که مجسمه گرانقیمت است. وقتی فهمیدم که مرد قالبساز، مجسمه را سرقت کرده است، مدام برای شاکی بهانه آوردم و درنهایت هم تصمیم به فرار گرفتم، چون کاری نمیتوانستم برای او انجام دهم.
در حالی که متهم چنین اظهاراتی داشت، در ادامه تحقیقات کارآگاهان دریافتند که چند روز قبل ۳۸۰ میلیون تومان پول به حساب او واریز شده است. باتوجه به مبلغی که به حساب متهم وایز شده بود، این فرضیه برای تیم تحقیق مطرح شد که وی مجسمه را فروخته و سناریوی قالبساز حرفهای و سرقت مجسمه را نیز برای انحراف مسیر تحقیقات مطرح کرده است.
تحقیقات به دستور قاضی تقیزاده ادامه دارد و متهم در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی پایتخت قرار داده شد.
روزنامه ایران
باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی