مرز بین اسلام و کفر در کلام شهید خرازی+فیلم
تاریخ انتشار: ۹ اسفند ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۴۷۵۸۱۶
برخی از جملات شهید حسین خرازی هنوز بعد از گذشت ۳۵ سال زنده و راه گشاست. خرازی معتقد بود دشمن شناسی روش جهاد را میسازد و میگفت: اینجا مرز بین اسلام و کفر است. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حسین خرازی فرمانده لشکر 14 امام حسین(ع) از فرماندهان زبده دفاع مقدس بود که بسیار میان رزمندگان محبوب بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در کنار خصوصیات خوب اخلاقی، مدیریت و فهم نظامیاش از جنگ، شهید خرازی را به یکی از برجسته ترین فرماندهان تبدیل کرده بود. شهید حسین خرازی حدود 30 بار براثر ترکش زخمی شد و در عملیات خیبر دست راستش را از دست داد. او در همه حملات و عملیاتها حضور فعال داشت، از حاج عمران تا فاو و تمامی جبههها را مدیریت میکرد.
برخی از جملات او هنوز بعد از گذشت 35 سال زنده و راه گشاست. خرازی معتقد بود دشمن شناسی روش جهاد را میسازد. شهید حسین خرازی معتقد بود زخم در راه خدا درد و ناراحتی ندارد چون از طرف خدا رسیده است:
شهید خرازی از جبهه دشمنان در جنگ تحمیلی چنین یاد میکرد: «دشمن را دشمن اسلام بدانید. دشمن لشکر نصر یا لشکر عاشورا فقط دشمن آنان نیست. دشمن مشترک ماست. اگر جایی دشمن ماند و پاکسازی نشد، ما باید وارد عمل بشویم. کسی نگوید این مشکل ما نیست و مربوط به لشکر دیگر است. دشمن ما دشمن مشترک اسلام است و باید با تدبیر با او بجنگیم. اینجا مرز بین اسلام و کفر است. النصر لنا یعنی نصر برای اسلام و مسلمین و ماست.»
شهید خرازی ساخت عاشورا و جنگ در مقابل تفکر یزیدی را افتخار میدانست و آن را اینگونه عنوان میکرد: «سخن بیهوده میجنگید را خطاب به امام حسین(ع) و یاران او نیز گفتند. هم دوستان کم ظرفیت و هم دشمنان توطئهگر، وحشت واقعه عاشورا را تبلیغات میکردند تا یاران واقعی امام حسین(ع) را مأیوس و ناامید کنند. اگر قرار باشد که فقط و فقط عاشورا بسازیم، این افتخار ماست. ما با دشمن نمیتوانیم سازش داشته باشیم. ما مرد جهادیم. ننگ است بر ما که سرهای خود را به جای سجده در مقابل خدا در برابر آمریکا کج کنیم.»
و البته تمرین اخلاص در کارهای مربوط به جهاد و در دل جبهه دفاع مقدس را بارها برای رزمندگان لشکر میگفت تا ضمن آموزش رزم، یک فرمانده انسان ساز هم باشد. میگفت: «وقتی کاری را برای رضای خدا کردیم، خدا دیده که چهکردهایم. چه دلیلی دارد بیاییم و بگوییم؟ اگر کار برای خداست، گفتن برای چیست؟»
تدابیر شهید حسین خرازی در عملیات کربلای5 /آخرین روزهای فرمانده لشکر چگونه گذشت؟
انتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: شهید حسین خرازی شهدای دفاع مقدس دفاع مقدس شهدای دفاع مقدس دفاع مقدس شهید حسین خرازی شهید خرازی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۴۷۵۸۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد
به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، کتاب «اُمّ علاء»؛ روایت زندگی اُمُّالشهداء فخرالسادات طباطبایی اثر سمیه خردمند، روایت زنی است که هفت نفر از اعضای خانوادهاش به شهادت رسیدند. زنی که هجده فرزندش را در خانهای شصتمتری و وقفی بزرگ کرد.
خانهای که هر وقت پنجرهاش را باز میکرد؛ چشمانش به گنبد مطهر حرم حضرت علی علیهالسلام گره میخورد و نسیم رأفت جناب ابوتراب وارد خانه و زندگیشان میشد.
فخرالسلادات یا همان «اُمّ علا»، مادر چهار شهید، همسر شهید، خواهر شهید و مادر همسر شهید است. پدر و مادر فخرالسادات در جوانی به بهانه تعلیم در حوزه علمیه نجف، از تبریز به نجف اشرف هجرت میکنند و همانجا ماندگار میشوند.
فخرالسادات در نجف به دنیا میآید و در سن سیزده سالگی با آیتالله سید حسن قبانچی که یکی از شاگردان ممتاز پدرش سید محمد جواد طباطبایی تبریزی بود ازدواج میکند. آنها در خانه وقفی کوچکی در جوار حرم امیرالمؤمنین علیهالسلام زندگیشان را با عشق آغاز میکنند و حاصل این ازدواج میشود هجده فرزند، نه پسر و نه دخترکه در دوران خفقانی که رژیم بعثی صدام در عراق ایجاد کرد، آنها را به سمت دروس حوزوی سوق داد. تعدادی از فرزندانش شاگرد آیت الله صدر بودند و دخترانش در مکتب بنتالهدی صدر درس میخواندند.
در دوران نخست وزیری حسن البکر پسرش عزّالدین و برادرش عمادالدین که هر دو از شاگردان نخبهی آیت الله صدر بودند دستگیر و روانهی زندان شدند. حسن البکر که از خود اختیاری نداشت، با نظر صدام اعدام این دو روحانی بزرگوار را صادر کرد. این برای اولین بار بود که در نجف خون روحانیت ریخته میشد. چند روز قبل از اعدام، ام علاء با پسر و برادرش ملاقات میکند و به آنها وعدهی بهشت و دیدار با امام حسین (ع) را میدهد.
بعد از شهادت سه فرزندش، ام علاء همراه همسرش ابو علاء به دستور صدام روانه زندان شد. به دلیل فعالیتهای سیاسی دیگر پسرانش در ایران علیه رژیم صدام، این زن و شوهر مبارز و صبور یک سال ونیم در زندان حزب بعث به سر میبردند. درواقع رژیم بعث قصد داشت با این شیوه دیگر پسران وی را به دام بیندازد که مؤفق نشد.
ام علاء در طول زندگی متحمل رنجها و سختیهای زیادی شد. ولی هیچگاه خم به ابرو نیاورد و همچنان در آرزوی سرنگونی رژیم بعث به سر میبرد. ام علاء زنی به شدت صبور، مؤمن، با اخلاق و متواضع بود که در طول زندگیش همیشه به اقوام رسیدگی و از آنها دلجویی میکرد. در بین خویشاوندان برای هر کس مشکلی پیش میآمد او اولین نفر بود که برای حل مشکلش قدم برمیداشت.
او ده سال آخر زندگیش را در حالی که دست و پای چپش در دوران اسارت از کار افتاده بود و هیچ خبری از سرنوشت همسرش ابو علاء نداشت، به ایران هجرت کرد. در ایران ساکن قم شد و تمام کارهای شخصیاش را با توجه به شرایط جسمانی که داشت خودش انجام میداد.
همیشه در طول عمرش فرزندانش را به پشتیبانی از حضرت امام خمینی (ره) و پیروی از ایشان توصیه میکرد. به آنها میگفت: اگر همهی شما هم فدای اسلام شوید ناراحت نمیشوم؛ بلکه افتخار میکنم و بدانید خون فرزندان من رنگینتر از خون فرزندان اباعبدالله نیست.
در بخشی از کتاب «اُمّ علاء» آمده است: نشست روبهروی مامه و هر دو با هم گریه میکردند و روضه میخواندند. پدر با گریه گفت: «علویه! حالا مثل امالبنین چهار پسر فدا کردی.»
شاید میخواست با این کلمات، دل مادر داغدیدهام را آرام کند.
مامه دستی به صورتش کشید و میان هقهق گریههایش گفت: «من کجا، امالبنین کجا ابوعلاء؟ امالبنین تمام فرزندانش را تقدیم کرد؛ اما من هنوز چند پسر دیگر هم دارم.»
انتشارات شهید کاظمی در نظر دارد با امضای نویسنده و نگین دُرّ نجف، چاپ اول این کتاب را به مخاطبان ارائه دهد.
این کتاب در ۲۵۵ صفحه در قطع رقعی، با شمارگان هزار نسخه و با قیمت ۱۸۰ هزار تومان توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است.
علاقهمندان برای مشاهده و تهیه این کتاب میتوانند با ورود به سامانه من و کتاب manvaketab.com و همچنین از طریق ارسال نام عدد ۲۲ به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه نمایند.
انتهای پیام/