مهمترین ویژگی رسول خدا | محمد (ص)، پیامبر اخلاق
تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۴۸۴۸۲۶
رسول جعفریان: در میان ویژگی های رسول خدا (ص) هیچ چیزی مهمتر از اخلاق آن حضرت وجود ندارد. این ویژگی همان چیزی است که خداوند، رسولش را بدان ستوده و فرموده است: انک لعلی خُلُق عظیم، و خود رسول (ص) هم فرموده است که برای احیای مکارم اخلاقی مبعوث گشته است «إنّمابُعِثْتُ لأُتمم صالِحَ الأخلاق»(طبقات ابن سعد: ۱/۱۹۲).
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در باره اخلاق آن حضرت، مناسباتش با مردم و خانواده مطالب زیادی در منابع گفته شده است. در اینجا برانیم تا برخی از این برخوردها و نیز شماری از روشهای تربیتی حضرت را در آموزش اسلام به مردم و تفهیم معانی آن به ایشان روشن کنیم:
الف: برخورد با خشک مقدسییک جنبه مهم تاریخ زندگی پیامبر(ص) رعایت دقیق قوانین الهی و وحیانی است. پیامبر تابع قرآن است و به هیچ روی مجاز به تخطی از آنها نیست. در این باره، بسان قرآن، از افراط و تفریط بیزار است و تلاش میکند، همان گونه که به او دستور داده شده تا مستقیم حرکت کند «واستقم کما امرت» همین رویه را میان مردم هم ترویج کند.
حضرت میکوشد تا احکام را به مردم یاد بدهد و حدود دین و احکام شرعی را مشخص کند. در این میان، یک اصل مهم، تفهیم این نکته به مردم است که دین را باید از خدا و رسول بگیرند و حلال و حرام را بر اساس قرآن و سنت بشناسند. در خود قرآن، از یهود به خاطر این که بیدلیل برخی از حلالها را حرام کردهاند، چندین بار، گلایه شده است.
قرآن و رسول و امامان دین، به همان اندازه که از لاابالیگری متنفرند از خشک مقدسی که ناشی از ضعف قوه عقلانی و تمسک به ظواهر است، هم بیزارند.
در خبری آمده است که پیغمبر (ص) به مسلمانان دستور دادند در سفر روزه نگیرند، ولی عدهای از روی خشک مقدسی همچنان روزه میگرفتند. حضرت از این رفتار مردم به خشم آمده، همان طور که روی شترشان بودند، ظرف آب را سرکشیده و فرمودند: ای خطاکاران، افطار کنید؟ افطروا یا معشر العصاة. (تهذیب الاثار مسند ابن عباس ج ۱، ص ۹۲)
پیامبر (ص) بدون اجازه خداوند چیزی را حلال یا حرام نمی کرد، حتی اگر خودش از چیزی بدش می آمد. در باره سیر، حضرت از آن متنفر بود و می فرمود هر کس سیر خورده کنار من ننشیند با این حال، همان لحظه می فرمود: من حرام نمی کنم، زیرا اجازه تحریم آنچه را که خداوند حلال کرده ندارم، اما من از آن بدم می آید. «یا ایها الناس انه لیس بی تحریم ما أحل الله و لکنها شجرة أکره ریحها». (امتاع: ۷/۳۱۰)
رعایت حلال و حرام الهی، جزو اصولی بود که پیامبر به مردم آموزش می داد و بر آن تأکید می کرد. این مطلب را قرآن هم مکرر فرمود بود که اینها حدود الهی است و تخطی از آنها بر هیچ کس روا نیست.
آنچه هست، این که قرآن و حدیث باید با درایت فهمیده شود و ظاهرنگری، انسان را به کج فهمی می کشاند. نقل یک روایت در این زمینه جالب است. امام حسین (ع) سر مسائل صفین با عبدالله پسر عمرو بن عاص که مانند پدرش در صفین بر ضد امام علی (ع) جنگید، حرف نمی زد. ابوسعید خدری بعدها در مدینه میان آنان واسطه شد تا با یکدیگر آشتی کنند. وقتی امام با او سخن گفت، از عبدالله گلایه کرد که تو بر طبق احادیثی که از پیغمبر (ص) نقل میکند، من را بهترین زمینیان نزد آسمانیان می دانی؛ پس چرا در صفین حاضر شدی و با پدر من که از من بهتر بود جنگ کردی؟ پسر عمرو بن عاص در باره دلیل این مطلب گفت: من زمان پیامبر (ص) زاهد بودم و زندگی را به خود سخت میگرفتم. روزها روزه و شبها قیام اللیل داشتم. پدرم در باره افراط من به پیامبر (ص) شکایت کرد. حضرت به من فرمود: از پدرت اطاعت کن. وقتی پدرم به صفین می رفت، من هم از او اطاعت کردم. حضرت فرمودند: این با «لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» (عدم جواز اطاعت از کسی وقت معصیت خالق میکند) سازگار نیست؛ همینطور با آیه «و ان جاهداک أن تشرک بی فلا تطعهما» اگر والدین تو، تو را به شرک فرا خواندند، از آنان اطاعت نکن. بدین ترتیب عبدالله بن عمرو بن عاص نشان داد که از جمله پیامبر (ص) که او را موظف به اطاعت از پدر کرده بوده، تا چه اندازه بد برداشت کرده و ظاهر نگری کرده است.
نظافت شخصی و عطر زدن و..پیامبر (ص) زندگی اجتماعی و فردی خود را در شکل معمول و حتی خوب آن شکل می داد. لباس سفید می پوشید، عطر می زد، موهای سر را شانه می کرد و مرتب دندانهایش را مسواک می کرد.
در میان این مسائل، عطر زدن برای آن حضرت یک اصل بود. در روایت هست که در خانه پیامبر، محلی بود که پیامبر همیشه از آنجا خود را عطر می زده است: انس می گوید: کانت لرسول الله سُکّة یتطیّب منها (امتاع: ۷/ ۱۰۱) در خبر دیگری آمده است که حضرت می فرمود در این دنیا عطر و زن و نماز را بسیار دوست می دارد، و البته در باره نماز ادامه می دادند که قرة عینی فی الصلاة. روشنی چشمان من در نماز است (مصنف: ۴/۳۲۱)
شخصی روایت میکند که من بچه بودم نزد پیامبر (ص) میآمدیم، سر ما را مسح میکرد. من وقتی دست پیامبر روی سرم کشیده شد چنان بوی معطری احساس کردم که تا حال فراموش نکرده ام. و ادامه می دهد: این قدر بوی عطر زیاد بود که گویی از کنار مغازه عطاری رد شده بودم. (امتاع: ۷/ ۱۰۲) کسی هم اگر عطر تعارفی برای پیغمبر می برد حضرت هیچ وقت آن را رد نمی کرد.
نیز نوشته اند که رسول خدا (ص) به بوی خوشش شناخته می شد: کان رسول الله یعرف بریح الطیب (مصنف: ۴/۳۱۹)
حضرت از خوردن چیزهای بودار که مردم را اذیت کند پرهیز میکرد. مخصوصا وقتی سیر داشت و استدلالش هم این بود که: أکرهه من أجل ریحه.
خضاب و رنگ کردن موی هم بر آن حضرت اهمیت داشت. حضرت به زنان دستور می داد تا مویهای خود را خضاب کنند، اگر شوهر دارند برای شوهر، و اگر ندارند برای آن که خواستگاران بیشتری داشته باشند (مصنف: ۴/۳۱۹) حضرت زنی را که در دستانش اثری از خضاب یا حنا نبود، کراهت داشت نگاه کند (مصنف: ۷/۴۸۸).
تصور عمومی چنان است که گویی اگر کسی ثروتمند نباشد، نباید از این قبیل امور استفاده کند، در حالی که چنین نیست. حضرت خود زندگی سادهای، روی همان حصیری که شبها نماز شب می خواند، روز می نشست و با مردم گفتگو می کرد و میهمانانش را پذیرای می نمود (امتاع: ۷/۱۱۵). نوع غذا خوردن او هم در همان حد معمول بود، روی زمین می نشست و غذا می خورد: کان رسول الله یجلس علی الارض و یأکل علی الارض (امتاع: ۷/ ۲۶۲) چنان که در حدیث آمده است تا رسول خدا (ص) زنده بود، سه روز پشت سر هم آل محمد سیر نبودند (امتاع: ۷/۲۶۳)
پیامبر و شوخ طبعیپیامبر (ص) فردی شوخ طبع بود و هیچ حالت خشم و عصبانیت در او دیده نشد. در حدیث آمده است: کان بالنبی دعابة، یعنی مزاحا. اما این تبسم به معنای قهقهه زدن نبوده بلکه فقط متبسم بود: ما رأیت النبی ضاحکا ما کان الا یتبسم.
این شوخ طبعی هم خود او را سرحال نگاه میداشت و هم مردم را آرام و راضی نگاه میداشت. آن حضرت به دیگران هم فرصت شوخ طبعی میداد، چنان که یک اعرابی هدیه آورده بود، بعد که پیامبر استفاده کرد، آمد و پولش را می خواست و میگفت: پول هدیه ما بدهید. بعدها هر وقت پیامبر دلگیر میشد، میفرمود این اعرابی کجاست بیاید و ما را از گرفتگی در آورد.
البته پیغمبر از شوخی بی مورد خوشش نمی آمد. یکی از شوخ طبعهای آن زمان عبدالله بن حذافه بود که پیغمبر او را رهبر سریه ای کرد. در آنجا از سپاهش خواست آتش روشن کنند. سپس گفت: همه شما در آتش بر,ید. آنها گفتند: ما ایمان به پیغمر آوردیم تا از آتش مصون باشیم. (در نقل دیگری دارد که آنها خواستند خود را در آتش بیندازند که او نگذاشت و گفت: شوخی کردم.) وقتی نزد پیامبر آمدند و داستان را گفتند، حضرت کار آنها را تأیید کرد و فرمود: لاطاعة لمخلوق فی مصعیة الخالق (امتاع ۱۰/ ۶۳).
بعد از رسیدن رسول خدا (ص) از بدر مردم به استقبال آمدند. سلمة بن سلامه که پیامبر به خاطر یک شوخی نادرست، سبب قهر آن حضرت با خود شده بود، خطاب به مردم گفت: این که تبریک ندارد، ما مشتی پیر و کچل را کشتیم. رسولخدا(ص) از سخن او خندید و فرمود: آنان ملاء قریش بودند، کسانی که با دیدنشان وحشت پدید می آمد و اگر دستوری می دادند، به سختی اطاعت می کردید. در این وقت سلمه از فرصت استفاده کرده علت قهر پیامبر را پرسید. حضرت فرمودند زمانی که در «روحاء» عازم بدر بودیم، یک اعرابی نزد من آمد و پرسید: اگر پیامبری، بگو بدانم که شتر حامله من، چه میزاید؟ تو گفتی که، خودت با او جماع کردی و از تو حامله شده؛ و تو البته برخورد زشتی کردی! سلمه از رسول خدا ص - عذر خواست و پیامبر عذرش را پذیرفت. (المغازی، ج ۱، صص ۴۶، ۱۱۶)
عبادت حضرتعبادت حضرت هم استثنایی بود. نماز شب که بر پیغمبر واجب بوده و خدا از او خاست که «نِصْفه او انقص منه الا قلیلا» که قرآن بخواند و نماز بخواند. خداوند در قرآن میفرماید: «ان ربک یعلم أنک تقوم ادنی من ثلثی اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک» (مزمّل: ۲۰)
حضرت علی (ع) در یکی از جنگها می گوید که همه خوابیده بودند، اما پیغمبر مشغول عبادت بود: لقد رأیتنا و ما فینا قائم الا رسول الله ص تحت الشجرة یصلّی و یبکی حتی اصبح. در میان ما تنها کسی که ایستاده و زیر یک درخت نماز می خواند و تا صبح گریه می کرد، پیامبر بود.
ابوذر هم که خود آیتی در زهد و عبادت بود میگوید: صلیْتُ مع النبی فی بعض اللیل فقام یصلی فقمت معه حتی جعلت اضرب رأسی الجُدُرات من طول صلاته. یک شبی با آن حضرت نماز میخواندم، آن قدر ایستاد و نماز خواند که من خسته شده سرم را به دیوار گذاشتم
همین نماز شب بود که پیامبر را به مقام محمود، یعنی مقام شفاعت رساند و این سفارش حق تعالی بود که: ومن اللیل فتهجد به نافلة لک عسی أن یبعثک مقاما محمودا
پیامبر رحمتخداوند در قرآن می فرماید: و ما أرسلناک الا رحمة للعالمین. پیامبر رحمت بدین معناست که آن حضرت هیچ گاه از مردم خشمگین نمی شد، به ویژه در اموری که مربوط به آموزش دین به آنان بود در نقلها دارد که «فکان لایبغضه شیء و لایستفزه». و دارد که: کان اَوْسع الناس صدرا. و نیز دارد که: قد وسع الناس منه بَسْطه و خُلْقه فصار لهم أبا. همه این عبارات به معنای آن است که حضرت سعه صدر کامل برای دریافت سخنان مردم داشت و سر فرصت به هدایت آنان می پرداخت.
پیامبر رحمت بدان معنا بود که بت پرستان را هم که آزارش می دادند نفرین نمی کرد و می فرمود: خداوندا! قوم مرا هدایت کن. وقتی به حضرت گفتند مشرکین را نفرین کنید، حضرت فرمود: انی لمأُبْعَث لعّانا و انما بُعِثْت رحمةً (جنة النعیم، ۱/۴۵۴)
تأثیر پیامبر تنها در مسلمانان نبوده و نیست. بعثت حضرت ختمی مرتبت، برای همه عالم رحمت بوده و این رحمت همچنان مستدام است.
مردم داریمردم داری برای هر قشری به گونهای خاص معنا دارد برای یک رهبر، برای یک خطیب، برای یک امام جماعت مسجد یا کاسب، رفتارهای خاصی میتواند سبب جذب مردم شود. پیامبر حتی در عبادت هم مردم را خسته نمیکرد. شنیده نشده است که پیامبر نماز جماعتش طولانی باشد. البته از این که کسی هم تند تند نماز بخواند بدش میآمد و تذکر میداد. در باره حضرت دارد که: یکثر الذکر، یقلّ اللعن، یطیل الصلاة، یقصر الخطبة و کان لایأنف و لایستکبر. یمشی مع الارملة والمسکین فیقضی له حاجته. فراوان یاد خدا میکرد، لعنت کمتر میکرد، نمازش را با آرامش میخواند، خطبه نمازش کوتاه بود، تکبر نداشت، با فقرا و یتیمان مینشست و نیاز آنها را برآورده میکرد.
در همین حال، انتظار احترام هم از مردم نداشت. خدا البته از مردم میخواست حرمت پیامبر را نگهدارند. اما خود پیامبر پایبند احترامات رسمی نبود. از این که کسی جلوی پایش بلند شود، کراهت داشت. این خودش محبت بیشتری در مردم ایجاد کرده بود. در نقلی دارد: انه لم یکن شخص أحب الیهم من رسول الله (ص) فکانوا اذا رأوه لمیقوموا الیه لما یعرفون من کراهیته له. هیچ کس برای مردم دوست داشتنیتر از پیامبر (ص) نبود، با این حال، میدانستند که او خوش ندارد کسی جلویش بلند شود، و آنها بلند نمی شدند.
یک نمونه جالب از مردم داری همین است که وقتی نماز می خواند و صدای گریه بچه ای می آمد، سوره های کوچک را می خواند تا نماز تمام شود. وقتی علت را پرسیدند، فرمود اگر نماز را طول می دادم حواس مادرش پرت می شدT فخشیت أن یشقّ ذلک علی ابویه.
حضرت حتی سراغ ضعیف ترین اطرافیانش را می گرفت: زن سیاه پوستی در مدینه بود که کارهای مسجد را انجام می داد. چند روزی خبری از او نشد. حضرت سراغ گرفت، گفتند: مُرد. حضرت فرمودند: آیا شما با این خبر ندادنتان مرا آزار ندادید؟ در اصل مردم تصور کرده بودند این شخص این اندازه ارزش ندارد که پیامبر (ص) را برای درگذشت او خبر کنند. حضرت فرمود: اکنون قبر او را به من نشان دهید. قبر را نشان دادند. حضرت به سراغ قبر او رفت و بر او درود فرستاد و فرمود: این قبور گرفتار ظلمت هستند، و با درود و صلات ما بر آنها، نورانی می شود. أنّ امرأة سوداء کانت تقمّ المسجد أو شابا، فقدها رسول الله (ص) فسأل عنها أو عنه. فقالوا: مات. قال: أفلا کنتم آذنتمونی؟ فکأنهم صغّروا امرها أو أمره. فقال: دلّونی علی قبره. فدلّوه فصلّی علیه. ثم قال: ان هذه القبور مملوءةٌ ظُلْمة علی أهلها، و ان الله تعالی ینوّرها لهم بصلاتی علیهم (فتح الباری: ۳/۱۳۳۷)
رفع سوء ظن از مردم در ارتباط با خود، نکته بسیار مهمی است. پیامبر در آخرین روزها از مردم خواستند تا اگر تصور میکنند حقی از آنان را ضایع کرده بیایند و حقشان را بگیرند. این رفع سوء ظن از مردم است. نمونه دیگر آن است که صفیه میگیود که رسول خدا (ص) معتکف بود من شبی نزد او آمدم و بعد از صحبت خواستم بروم. آن حضرت در حجره اسامة بن زید بود و حضرت با من برخاست تا «لیقلبنی». به دو نفر از انصار برخورد. آنها وقتی پیامبر (ص) دیدند، بر سرعتشان افزودند. پیامبر فرمود: علی رسلکما آنهاصفیة بنت حیی، قالا: سبحان الله یا رسول الله. فقال رسول الله: ان الشیطان یجری من الانسان مجری الدم. و انی خشیت أن یقذف فی قلوبکما شیئا. (مصنف: ۴/۳۶۰)
برخورد با بدوی هاپیامبر (ص) با یک جامعه اعرابی و بدوی سرکار داشت نه جامعه عربی و شهری، و بنابر این برخوردها در سطح بسیار نازلی بود که پیامبر (ص) باید تحمل می کرد. در روایتی آمده است که یک اعرابی از راه رسیده بود و نمی دانست مسجد چیست. رفت در یک گوشه مسجد بول کرد. اصحاب ناراحت شدند و قصد تندی به او داشتند. حضرت فرمود: آزارش ندهید؛ سپس او را صدا زدند و به او حالی کردند که مسجد جای ذکر وعبادت است نه جای این قبیل کارها.
معاویة بن حکم می گوید: من در نماز بودم کسی عطسه کرد. یرحمک الله گفتم. همه متوجه من شدند. دوباره آن شخص عطسه کرد. باز تکرار کردم. وقتی نگاه مردم را دیدم در وسط نمازند. گفتم: مادرتان به سوگتان بنشیند، چرا به من نگاه می کنید. مردم با دست روی ران خود زدند. من ساکت شدم. وقتی نماز حضرت تمام شد، مرا صدا زدند. به خدا سوگند هیچ معلمی را پیش و پس از آن ندیده بودم که اینچنین تعلیم دهد. حضرت نه مرا آزار دادند نه تندی کردند، تنها فرمودند: این نمازی که خواندی چون بین آن حرف زدی فایده ندارد، نماز تسبیح و تکبیر و تلاوت قرآن است. (فسکت فلما سلم رسول الله من صلاته، دعانی فبأبی و امی ما رأیت معلما قبله و لابعده أحسن تعلیما منه. والله ما ضربنی و لا نهرنی و لکن قال: ان صلاتک هذه لایصلح فیها شی من کلام الناس انما هی التسبیح و التکبیر و تلاوة القرآن (سبل الهدی: ۷/۱۹).
نوع آموزش دادن دین توسط آن حضرت در روایت دیگری هم آمده است: شخصی سؤال میکند: یا رسول الله، وقت نماز میرسد و من جنب هست، چه کنم. حضرت فرمود من هم گاهی همین طور برایم پیش میآید. آن شخص گفت: شما مثل ما نیستید و بخشوده شدهاید. حضرت فرمودند: به خدا سوگند من هم دوست دادم خاشعترین باشم و آگاهترین به موارد تقوا «یا رسول الله تدرکنی الصلوة و أنا جنب أفأصوم؟ حضرت فرمودند: و أنا تدرکنی الصلاة و أنا جنب فأصوم. فقال: لست مثلنا یا رسول الله! قد غفر الله لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر. فقال: والله انی لأرجو أن أکون أخشاکم لله و أعلمکم بما اتّقی». (مسلم: ش ۱۱۱۰)
پیامبر (ص) به معاذ بن جبل و ابوموسی اشعری که به یمن میرفتند فرمودند: یَسّرا و لا تُعَسّرا، بشّرا و لا تنفرّا (بخاری - فتح الباری ۱۰/۶۱۲۴) آسان بگیرید و سخت نگیرید، بشارت دهید و تنفر ایجاد نکنید.
عده ای به مدینه آمدند و سؤال کردند که پیامبر چطور عبادت می کند. وقتی شنیدند، احساس کردند عبادت آن حضرت خیلی زیاد نیست. گفتند: بسیار خوب؛ او پیغمبر است و خداوند از همه چیز او گذشته است. یکی از آن افراد گفت: من هر شب تا صبح عبادت می کنم. دیگری گفت: من همیشه روزه خواهم بود. دیگری گفت من اصلا ازدواج نمی کنم. پیامبر (ص) آمدند و خطاب به آنها فرمود شماها چنین گفتید، اما من که خاشعترین و متقی ترین هستم شما هستم، روزه می گیرم و نمی گیرم، و نماز می خوانم و ازدواج می کنم، و این سنت من است که هر کس از من است باید از آن پیروی کند: اما والله انی لاخشاکم لله و أتقاکم له، لکنی أصوم و أُفطر و اُصلی و أرْقُدُ و أتزوّج من النساء فمن رغب عن سنتی فلیس منی. (بخاری، فتح الباری ۹/۵۰۶۳).
این بود گوشه ای از آنچه در باره روشهای اخلاقی و تربیتی پیامبر (ص) نقل شده است.
کد خبر 660879 برچسبها پیامبر اعظممنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: پیامبر اعظم حضرت فرمودند رسول الله حضرت فرمود رسول خدا آن حضرت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۴۸۴۸۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«سیزیف» به مردم ایران چه می آموزد؟ / ورود ایرانیان به دالان باریک آزادی / مهمترین پروژه توسعه ایران توانمندسازی جامعه
گروه اندیشه: در یادداشتی که امیر ناظمی در کانال خود منتشر کرده، که خود برگرفته از کتاب تازه منتشرشده «ضربه سخت انتشارات شرق» است، مردم ایران را از سرنوشت شوم سیزیف برحذر می دارد که سیزیف استعاره ای است از تکرار کشنده و تلاشی نافرجام. ناظمی که خود از زمره نو نهادگرایان محسوب می شود، در یادداشت زیر معتقد است که تنها با حکومت قوی و جامعه قوی است که می توان از مدار ملال آور تکرار، رهایی جست، و بدون جامعه قوی، امکان عبور از مدار توسعه نیافتگی و ورود به دالان باریک آزادی محال می شود. این یادداشت در زیر از نظرتان می گذرد.
ما و تکرار بیهوده تاریخ:
ناظمی در مطلب خود یادآور می شود که «سیزیف راز خدایان را فاش کرده و به همین دلیل، محکوم شده بود تا سنگی بزرگ را بر بالای قلهای ببرد. اما سنگ هر بار از بالای قله به پایین میغلتید و سیزیف دوباره آن را به بالا میبرد، اما سنگ دوباره به پایین میغلتید و دوباره و دوباره و دوباره...»
از نظر ناظمی «سیزیف استعارهای است از تکرارِ کشندهی تلاشی نافرجام.» او در ادامه به نگاه آلبر کامو برای رهایی سیزیف از بن بست اشاره می کند می نویسند: « او محکوم به تکرار چرخهای پایانناپذیر و بیحاصل بود. با وجود اینکه تاریخ، رویدادهای شکلدهنده به امروز ماست، ناآگاهی ما از آن میتواند تاریخ را به الگوهایی تکرارپذیر از تلاشهای نافرجام تبدیل کند؛ الگوهایی تکرارپذیر که تا زمانی که اسیر آنها باشیم، توان خروج از چرخههای تکراریشان را نداریم و گویی در اسطورهی سیزیف زندگی میکنیم. آلبر کامو پیروزی او را در آگاهی میداند، به همان شیوهای که رهایی از چرخههای تکرارپذیر تاریخ فقط با خودآگاهی جمعی است که پایان مییابد؛ در غیر این صورت، ما نیز محکوم میشویم به تکرار چرخهای پایانناپذیر و بیحاصل.»
پاندولی میان استبداد و هرجومرج:
این پژوهشگر حوزه عمومی سپس با اشاره به نحوه تعامل جامعه و دولت در ایران اشاره کرده می نویسد: «وقتی حکومتها فشارها را از حد گذرانده و از آستانهی تحمل جامعه (یا همان حدِ نهایی قدرت حکومت) عبور میکنند، یک ضربهی سخت دریافت میکنند. ضربهی سخت است که حکومتها را از ادامه دادن به قدرت بازمیدارد. در حقیقت ضربهی سخت به حکومت است که منجر به تغییر حکمرانان در ایران میشود. به دنبال این ضربهی سخت است که جامعهی ایرانی به دنبال سهم خود از قدرت حرکت میکند، اما به دلیل آنکه ظرفیتهای نهادی لازم برای حکمرانی و مدیریت این قدرت را ندارد به سرعت در دام یک هرجومرج دستوپا میزند.این هرج و مرج نیز به سرعت منجر به مقاومت حکومت شده و به این ترتیب، جامعه از آستانهی تحمل حکومت رد میشود و حکومت (فارغ از آنکه در دست چه کسی باشد)، در واکنشی طبیعی، به دنبال بازپسگیری قدرت انحصاری خود برمیآید. بنابراین ضربهی سختِ بعدی از دل این رد شدن از آستانهی تحمل حکومت رنگ میگیرد.»
او در ادامه می نویسند: «ضربههای سخت پیدرپی و گیجیهای بامداد خمارِ پس از آنها الگوی تکرارشوندهی تاریخ ایران در ۲۵۰ سال اخیر بوده است. جامعهی ایرانی با هر ضربهی سخت بخشی از توانمندیهای خود را از دست داده و پس از هر ضربهی سخت مجبور شده است زمان و انرژیاش را صرف بازسازی توانمندیِ ازدسترفته کند. محکومیت تکرار بیهودهی گذشته فقط با یک خودآگاهی جمعی میتواند پایان یابد؛ جایی که خودآگاهی جمعی به ما یاد میدهد از دالان باریک به سرعت به بیرون پرتاب نشویم و بتوانیم با کنترل خود، توازن میان قدرت حکومت و قدرت جامعه را حفظ کنیم و در دالان باریک به حرکت ادامه دهیم.»
الگوی این رفتار تکرارشونده در نمودار زیر به نمایش درآمده است.
جامعه آونگی
ناظمی ادامه «حرکتهای زیگزاگی در میانهی دو دیوارهی صخرهای» را «تکرار اصلی در تاریخ ایران می داند و به ویژگی ایجاد شده در آن یعنی ویژگی آونگی اشاره می کند: «دورههای متعددی از هرجومرج و استبداد ایران را تبدیل به جامعهای آونگی (پاندولوار) کرده است. این تکرارها فرصت حرکت آرام در میان دالان باریک را از ما ربودهاند و با ضربههای متناوب سخت، ما را در میانهی دو دیواره گروگان گرفتهاند. در این الگوی تکراری، حکومتها آنچنان به سرعت به سمت بیشترین حد قدرت حکومت حرکت میکنند و از تمامی سازوکارهای استبدادی برای تمرکز قدرت بهره میبرند که سرنوشت محتوم ایران ضربههای سختِ مکرر میشود.»
شاید حکومت مغ های زرتشتی در زمان ساسانیان الگوی نظری ناظمی باشد که می نویسد: « حکومتهای شیفتهی استبداد، بیتوجه به آستانهی تحمل جامعه، چنان بر جامعه سخت میگیرند که عصیان جامعه در قالب انقلابها و درگیریهای نظامی و گاهی نیز توسل به قدرتهای خارجی تنها راه بازگشت قدرت به جامعه دانسته میشود. حکومتهای استبدادی به صورت همزمان ظرفیتهای حکمرانی جامعه را نیز کاهش میدهند؛ ظرفیتهایی که میتوانند نظام حکمرانی را از طریق مشارکتورزی جامعه توانمندتر کنند.به این ترتیب، حکومت استبدادی هم توانمندی حکومت و هم توانمندی جامعه را همزمان کاهش میدهد؛ در نتیجه، از یک سو، با یک ضربهی سخت، حکومت تغییرات شدید میکند و ثبات جامعه تضعیف میشود و از سوی دیگر، زمانی که جامعهی ایرانی پس از آن ضربهی سخت به حکومت، قدرت جامعه را بازپس میگیرد، فاقد توانمندی لازم برای حکمرانی میشود و به سرعت به سوی هرجومرج میرود.»
تحلیل و تجویز راهبردی
در آخر ناظمی سه راهبرد اصلی برای برون از این وضعیت که به پایداری دولت و جامعه منتهی می شود، به شرح زیر ارائه می دهد:
۱-مهمترین پروژه توسعه در ایران ایجاد ظرفیتهای نهادی برای توانمندسازی جامعه است.
۲-هر سازوکاری که بتواند جامعه را توانمند کند، بر هر پروژهای که قدرت دولت را افزایش دهد اولویت دارد.
۳-تلاش برای کاهش قدرت حکومت، تا مادامی که همراه با ایجاد ظرفیتهایی برای توانمندسازی جامعه نباشد، در بهترین حالت منجر به هرجومرج میشود و چیزی جز تکرار یک تاریخ بیهوده نیست.
*پژوهشگر سیاستگذاری عمومی و معاون سابق وزیر ارتباطات
بیشتر بخوانید:
که شب می گذرد! نوروز به مثابه نهاد توسعه
سایهروشن یک شاه یا یک ملت؟
درسی که باید از جنبشهای زنان آموخت (به مناسبت ۸مارس)
انتخابات در جامعه فحشزده
مهندسان عاشقپیشه و مهندسان قاتلپیشه
216216
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902758