طی 85 کیلومتر به عشق 4 دانشآموز!
تاریخ انتشار: ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۹۳۱۷۲۸
گروه استانها، زنجان، سمیه محرمی: ساعت هنوز 6 نشده که صدای استارت خوردن ماشینش به صدا در میآید همیشه یکی دو ساعت زودتر از بقیه بیدار میشود، چشم انتظار دارد برای همین خودش را زودتر مهیا میکند.
کم پیش آمده مرخصی بگیرد، یا اگر بیمار شد استراحت کند از استراحت و زندگی و تفریح خود میزند، وقتی به او اعتراض میشود، میگوید چشم انتظار دارد نباید چشمشان به در بماند، صدای استارت ماشین یعنی آغاز ۸۵ کیلومتر مسیر روزانه برای رسیدن به مدرسه، مدرسهای که محل تحصیل فقط 4 دانشآموز است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یک ساعت که میگذرد جلوی مدرسه ظاهر میشود چهار دانشآموز منتظر وی هستند، اینها همه دانشآموزان مدرسه روستای«برونده» هستند، با وجود اینکه این مدرسه تنها ۴ دانشآموز دارد، اما صدای زنگ آن همچنان به گوش میرسد و اینها همه به همت آقای«صادق عبادی» معلم آن مدرسه است.
در حالی که تقریباً حول و حوش ساعت ۱۲ کارمندان ادارات کم کم به ساعت پایانی کار خود نزدیک میشوند، آقای عبادی بار دیگر با صدای استارت خودروی خود طنین زندگی را در گوش روستا به صدا درمیآورد و این بار به سمت مدرسه «داشبلاغ» که در روستای مجاور«برونده» است حرکت میکند آن مدرسه هم همین تعداد دانشآموز دارد و صدای خودروی آقای عبادی که در گوش خیابانهای روستای میپیچد یعنی هنوز کلاس درس و تربیت در جریان است.
با او به گفتوگو مینشینم و از او میخواهم از تلخیها و شیرینیهای تدریس برایمان بگوید.
فارس: خودتان را معرفی کنید و بفرمایید چند سال است مشغول به تدریس هستید؟
معلم روستای برون ده: صادق عبادی هستم ۲۹ سال سابقه کار دارم و در این سالها در مدارس شهر و روستاهای دیگر نیز کار کردهام، یکی دو سالی در روستاهای شهرستان سلطانیه مشغول به تحصیل بودم، تدریس در این مدرسه نیز انتخاب خودم بوده است.
فارس: در مورد مدرسه روستای برون ده توضیح دهید؟ ویژگی منحصر به فرد این مدرسه چیست؟
عبادی: این روستا تنها چهار دانشآموز ابتدایی دارد که سه نفر در پایه اول و یک دانشآموز در پایه چهارم مشغول به تحصیل هستند در شیفت دوم نیز من به مدرسه روستای داشبلاغ میروم که مدرسه این روستا هم همین شرایط را دارد.
فارس: این مدارس در کجا قرار دارد و چطور خودتان را به این مدارس میرسانید؟
معلم: این روستا روی شهرستان زنجان و آموزش و پرورش ناحیه زنجانرود قرار دارد و هر روز با وسیله شخصی خود به این روستا تردد میکنم برای همین برای رسیدن به مدرسه و نواختن زنگ آن در ساعت ۷:۳۰ مجبور هستم ساعت ۶ از شهر به سمت روستا حرکت کنم.
فارس: این شرایط برایتان سخت نیست؟
عبادی: من معلم هستم، ما خودمان این شغل رو انتخاب کردیم برای همین احساس سختی نمیکنیم تدریس در آن روستا سختیهای خود را دارد آب ندارد و آب را از شهر میبرم و میتوانم بگویم با مشکلات متعددی مواجه هستم ولی انتخاب خودم است.
دوست داشتم معلم شوم و الان هم هستم پس باید با مشکلات آن هم کنار بیایم، معلمی در هر جای دیگری هم سختیهای خاص خود را دارد، در یک جا کمتر و در یک جا کمی بیشتر.
فارس: کار در مدرسه شهری سخت تر است یا روستا؟ کدام یک شیرینتر به نظر میرسد؟
معلم روستای برون ده: تدریس یک مزایایی در شهر دارد و یک مزیتهایی در روستا، سختیهای تدریس نیز در شهر و روستا متفاوت است.
دانشآموزان روستایی دسترسی کمتری به امکانات دارند و این کار تدریس را سخت میکند، اما آموزش در این مناطق لذتبخشتر است.
فارس: با دانش آموزان سابق خود در ارتباط هستید؟
عبادی: همه گرفتار هستند اما وقتی آنها مرا میبینند نهایت احترام را دارند و خاطرات گذشته را برایم تعریف میکنند.
خیلی از شاگردانم را میبینم و برخی مواقع شاهد موفقیتهای آنها هستم.
فارس: آیا تاکنون تجربهای از تاثیر خود در زندگی دانشآموزان داشته اید؟یا اینکه تاثیر همکارانتان در زندگی دانشآموزان خود دیدهاید؟
معلم زنجانی: حضرت علی (ع) فرمودند«کسی که به من یک کلمه آموخته باشد من را بنده خود کرده است» بنده هم بارها شاهد بودم که دانشآموزانی که قصد ترک تحصیل داشتند یا در مسیر غلط قرار گرفتند که توسط معلمان به مسیر درست هدایت شدند.
انتهای پیام/۷۳۰۰۹
منبع: فارس
کلیدواژه: زنجان دانش آموز دانش آموزان دانش آموز برون ده
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۹۳۱۷۲۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بندبازی مرگبار برای تحصیل
تمام دردشان فعلا نبود همین پل ساده است که چون ندارند، دانشآموزان کمسن و سال روستا مجبورند با طناب از روی رودخانه رد شوند. چند روز پیش فیلم یک دقیقهای از وضعیت عبور و مرور آنها در فضای مجازی داغ شدکه نشان میداد حوادث مرگباری جانشان را تهدید میکند. در روستای کورکچ ۱۵۰ خانوار زندگی میکنند اما پشت آن ظاهر سبز و دلگشا و آسمان آبیاش، مادرانی همیشه نگران سلامت فرزندان خود هستندکه اگر به مدرسه رفتند، دوباره زنده به خانه برمیگردند. داوود تائی از اهالی این روستا به جامجم میگوید، چون مدرسه ندارند، بچهها مجبورند از روی پل رودخانه عمیق کاجو رد شوند تا به روستای بجاربازار در ۱۰ کیلومتری کورکچ بروند. پلیکه تائی در موردش توضیح میدهد، دو تکه طناب و سیم ۲۰ متری است که دو طرفش به دو درخت بسته شده. دانشآموزان با دو دست طناب بالای سرشان را میگیرند و زیر پایشان هم سیم نسبتا نازکی وزن بدنشان را تحمل میکند تا داخل رودخانه نیفتند. آنها برای رفتن به مدرسه دو راه بیشتر ندارند؛ یا باید از روی پل معلق رد شوند یا از مسیر دیگری که کلی زمان میبرد:«بچهها پنج روز در هفته به مدرسه میروند و پنج دقیقه طول میکشد تا از روی سیم و طناب رد شوند که خطرات مختلفی مثل حمله گاندوها و غرقشدگی تهدیدشان میکند. اگر از روی طناب رد شوند، ۲۰ دقیقهای به مدرسه میرسند، در غیر این صورت، حدود ۵۰ دقیقه طول میکشد تا به مدرسه برسند.»دانشآموزان چارهای جز یادگیری بندبازی روی طناب را ندارند.کوچکترها باید اول تمرین حفظ تعادل کنند، چون زیرپا و بالای دستشان سیم و طنابی استکه دائم تکان میخورد. تائی یک بار شاهد سقوط دختربچهای به داخل رودخانه بوده:«یک بار در خانه بودم که یکدفعه صدای جیغ شنیدم. وقتی به رودخانه رفتم، دختربچهای را دیدم که به رودخانه سقوط کرده بود که او را نجات دادیم. اگر در تاریکی هوا، بچهای به رودخانه سقوط کند، ممکن است هیچکس نفهمد و حتی جسدش هم پیدا نشود.»
اسلم جدگال، معلم مقطع دبستان شهید مفتح روستای بجار بازار استکه دانشآموزان روستای کورکچ به آن مدرسه میروند. جدگال میگوید: دانشآموزانیکه از کورکچ میآیند، از نبود پل و جاده مناسب بسیار ناراحت هستند. سیل هم بیاید میشود قوز بالا قوز: «از بچهها میپرسم چرا دیر به مدرسه میآیید، میگویند هیچ راهی برای زود رسیدن به مدرسه نداریم. خطر عبور و مرور خودروهای سوختکش و حمله گاندوها هم وجود دارد. چون مسیر رفتن به مدرسه طولانی است، بچههای پایه اول خیلی میترسند. بعضی از بچهها دو سه سال سنشان بالاتر میرود و بعد به مدرسه میروند و اگر به دلیل دوری راه نتوانند بیایند، ترک تحصیل میکنند.»
به دنبال آرزوها
دو دانشآموزیکه پنج روز در هفته از روی پل معلق رد میشوند، کنار تائی ایستادهاند. هر دو ۱۲ ساله هستند. صدای شیطنت و خندههای ریز امیرحسین و معاوذ را میشنوم.
امیرحسین نمیترسی از روی پل رد بشی؟
چرا میترسم غرق شوم یا بیفتم تو آب و گاندو منو بخوره.
تو که اینقد میترسی چطوری میری روی طناب؟
چون درس خوندن برام مهمه.
چرا؟
چون میخوام دکتر بشم.
معاوذ تو هم میترسی؟
آره خیلی.
خب چرا میری رو پل؟
چون تنها امید خانوادمم. نمیخوام زندگیام مثل اونا بشه.
تو میخوای چیکاره بشی؟
معلم.
آرزوت چیه؟
دلم میخواست تو روستامون مدرسه داشتیم و مجبور نبودم از رو پل رد بشم و این همه راه برم.