نان به نرخ جان/گزارش میدانی از شوتیسواران جنوب
تاریخ انتشار: ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۹۷۷۹۱۹
ساعت سه نیمهشب است که با یکی از آنهایی که میخواهد برای حمل کالا از عسلویه به «زریندشت» و «داراب» برود، همراه میشوم. شروع این سفر پر خطر از «زیراب»، یکی از روستاهای استان فارس است، روستایی که در سالهای گذشته به دلیل خشکسالی با بیکاری نیروهای کار به خصوص جوانان مواجه شده است. به همین دلیل هم مجبور هستند برای کار به شهرهای دیگر مهاجرت کنند یا کارهای پر خطری همچون قاچاق کالاهای برقی، گازوئیل، گوسفند و .
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مسیر پر خطر داراب –عسلویه را به قیمت پولی ناچیز به جان میخرم
«علی» یکی از رانندههایی است که بیشتر شبها مجبور است مسیر داراب به سمت عسلویه و برعکس را طی کند. هنگامی که در راه رفتن به سمت عسلویه هستیم، در یکی از رستورانهای بین راهی برای غذا خوردن او را ملاقات میکنم و گفت وگوی کوتاهی بین ما شکل می گیرد، میگوید: «شروع زندگی به ظاهر خوش من از روزی شروع شد که توانستم ۱۰ میلیون وام بگیرم و ماشین پراید بخرم تا بتوانم با این ماشین کاری انجام دهم و روزهای کارگری تمام شود. روزهای کارگری که برای جوانی که در اوج غرور بود واقعاً بد و ناراحتکننده بود». علی ادامه میدهد: «هفت ساله بودم که پدرم را از دست دادم و من که در یک خانواده پرجمعیتی زندگی میکردم، از همان ابتدا نمیتوانستم نسبت به خرج و درآمد خانواده بیتفاوت باشم و سعی میکردم که کارهای مختلف انجام بدهم تا الان که شغل خطرناک شوتی سواری انجام میدهم. الان ۳۰ ساله هستم و نامزد دارم. مدرک تحصیلی دیپلم دارم و تعمیرکار ماشین هم هستم. شرایط اقتصادی به گونهای شده است که قدرت خرید و ساخت مسکن را ندارم و نمیتوانم ازدواج کنم. وقتی با پراید شوتی کار میکردم هر سرویس ۲۰۰ هزار تومان داشتم که ۶۰ هزار تومان بنزین ماشین و ۴۰ هزار تومان هم خرج غذا و چیزهای دیگر میشد و این کار خطرناک، تنها برای ۱۰۰ هزار تومان بود. در همین مسیر یک بار توسط نیروهای انتظامی دستگیر شده و برای آنکه بتوانم ماشینم آزاد کنم مجبور شدم تا پول قرض کنم که این هم باعث شد بدهکار دوستم بشوم. جریمه دولتی هم داشتم و وامی هم روی دستم بود. اینها روز به روز استرس من را بیشتر میکرد. اینگونه اتفاقها نشان میدهد که چقدر در این راه ما شوتیسواران ضرر میکنیم و سود این کار فقط به جیب سرمایهدار میرود».
از علی میپرسم الان اوضاع چطوره است؟ میگوید: «حالا این پرایدبار را با وام خریدم، بیشتر شبها این مسیر پر خطر را طی میکنم. فقط یک یخچال به صورت کرایهای تا داراب میبرم و به مغازهدار تحویل میدهم و کرایهای دریافت میکنم. اگر پول داشته باشم و یخچال را خودم بخرم سود بیشتری به دست میآورم اما وقتی به صورت کرایهای کار میکنم سود آنچنانی به دست نمیآورم و این مسیر پر خطر را به قیمت پولی ناچیز به جان میخرم. ماشین هم که استهلاک دارد و هر روز قیمت لوازم یدکی بالا میرود، سوخت همینطور و سود این کار فقط به جیب دلالها میرود».
وضعیت اقتصادی خوب نیست، لطفاً فکری به حالمان کنید
«محمد» راننده پژوه ۴۰۵ است که مانند علی بیشتر شبها در این مسیر پر خطر است. به سراغش میروم، در حالی که قهوهای مینوشد؛ شروع به صحبت کردن میکند و میگوید: «این زندگی ما است. خواب که نداریم هیچ، یک غذای بدون استرس هم نمیتوانیم بخوریم. این قهوه را میخورم تا بتوانم تا صبح رانندگی کنم، بیشتر شبها کارم همین است، ساعت ۱۰ شب از روستای زیراب حرکت میکنم. در مسیر غذا میخورم و قهوه هم که خوردنش واجب است». از او میپرسم چند سال داری و وضع زندگیات چگونه است؟ پاسخ میدهد: «۲۷ سال دارم، چهار سال پیش عقد کردهام. مدرک تحصیلی دیپلم دارم. در نظر داشتم شغل نظامی داشته باشم اما تا هنوز که نشده است. مانند بیشتر جوانان خانه ندارم، با همین ماشین چند سالی است که کار میکنم. ماشینی که برای دیگران وسیلهای برای تفریح است برای ما شده وسیلهای برای گذران امور زندگی. اینجا بیشتر جوانان بیکار هستند، وضعیت اقتصادی مردم اصلاً خوب نیست، لطفاً فکری به حالمان کنید».
محمد: خواب نداریم و یک غذای بدون استرس هم نمیتوانیم بخوریم. این قهوه را میخورم تا بتوانم تا صبح رانندگی کنم، بیشتر شبها کارم همین است.
محمد در ادامه میگوید: «به واسطه اینکه چند سال است در این جاده پر خطر هستم، مقداری پول پسانداز کردهام. البته هر شب خرید میکنم و کرایهای کار نمیکنم؛ یعنی با پول خودم خرید میکنم و سود آن هم به جیب خودم میرود و پرخطرترین کاری که میتوانم انجام دهم همین است، چراکه اگر در یکی از این ایست و بازرسیها گیر بیفتم علاوه بر اینکه همه وسایلم از من میگیرند، ماشین هم مصادره میشود. من هر سرویس چندین کولر یا تلویزیون میخرم و این کار من شمشیر دولبه است. اگر به سلامت بروم که سود خوبی کردهام و اگر خدای ناکرده گیر بیافتم که دیگر زندگیام رفته است». از محمد میپرسم تا به حال شده که در ایست و بازرسی گیر بیفتی؟ میگوید: «بله. چند سال پیش تمام وسایلم گرفتند، ماشینم هم توقیف شد، تنها شانسی که آوردم، مصادره نکردند. چندین ماه رفت و آمد داشتم اما وسایلم مصادره شد و این یعنی هیچ، هر چه کار کرده بودم، صفر شد. البته بعد از چند ماه که ماشین آزاد شد، وام گرفتم و دوباره شروع کردم، راهی نبود. ما مجبور هستیم این مسیر پر خطر را طی کنیم، شغل برایم پیدا کن، مگر آرامش را دوست ندارم».
چشممان به جاده و جانمان کف دستمان است
«حامد» ۳۴ ساله راننده پژوه ۴۰۵ است. او هم نزدیک میشود و شروع به صحبت میکند، میگوید: «اگر صدای شما خبرنگاران را میشنوند، صدای ما هم باشید. آخر مگر میشود هر شب این راه پر خطر را طی کرد؟ چشممان به این جاده و جانمان کف دستمان است. میبینید که با قهوه خوردن چشممان باز میماند، لحظهای نمیتوانیم غفلت کنیم. از یک طرف استرس ایست و بازرسی داریم و از طرفی دیگر استرس این جاده پر خطر. این نوع زندگی واقعاً حق ما نیست». حامد: بیخوابی و زحمت خودم یک طرف و استهلاک ماشینم طرف دیگر. اما مجبور هستم خرج زن و بچه را بدهم و اینجا هم که کار درست و حسابی نیست. یک تکه زمین کشاورزی داشتم که خشکسالی آمد و همه چیز از بین رفت نه آبی است و نه درآمدی.حامد ادامه میدهد: «من از ترسم هر سرویس که میآیم، یک وسیله بیشتر نمیخرم و بیشتر مسافر میآورم و میبرم. بیخوابی و زحمت خودم یک طرف و استهلاک ماشینم طرف دیگر. اما مجبور هستم خرج زن و بچه را بدهم و اینجا هم که کار درست و حسابی نیست. یک تکه زمین کشاورزی داشتم که خشکسالی آمد و همه چیز از بین رفت. نه آبی است و نه درآمدی».
یک بار گیر بیفتی یعنی نابودی زندگیات
به سراغ یکی دیگر از رانندهها میروم، حوصله ندارد، در حالی که سیگاری دود میکند، میگوید: «توی این جاده کار کردن همیشه اول راهی، درست است که خرج روزانهات در میآوری اما ۱۰۰ بار هم به سلامت بروی کافی است یک بار گیر بیفتی؛ یعنی نابودی زندگیات». «علیرضا» ۵۰ ساله دل پُری دارد، از بقیه صحبتهایش فهمیدم که چند سال پیش ماشین پرایدش مصادره شده است و الان هم با ماشین برادرش در این جاده مسافرکشی میکند.
یا بار من گرفته میشود یا اینکه سالم به مقصد میرسم
«سعید» که راننده پژو ۲۰۶ است، از ماشین پیاده شده و از همان دور با دیگر رانندهها شوخی میکند. خودش شروع به صحبت میکند و میافزاید: «۲۸ ساله هستم، تازه عقد کردهام، لیسانس مهندسی شیمی دارم و چون کار پیدا نمیشود، راهی به جز این کار نبود. بیشتر شبها ماشینم را پر از وسیله برقی میکنم تا خدا چه خواهد. یا بار من گرفته میشود یا اینکه سالم به مقصد میرسم. در این کار هزار دغل بازی وجود دارد از مغازهدار فروشنده گرفته تا مغازهدار خریدار، از دستکاری فاکتورها و تغییر دادن قیمتها گرفته تا باجهایی که مجبور هستیم بپردازیم. هر سرویس که ما برویم خودش یک گزارش مفصل است که یک خبرنگار میتواند تهیه کند. این اجناس در مغازهها در عسلویه قاچاق نیست و آنها به راحتی اجناس خارجی به ما میفروشند اما وقتی ما میخواهیم همین اجناس را به شهرهای دیگر منتقل کنیم، قاچاق محسوب میشود».
بارگیری، اسکورت و رسیدن به مقصد
بالاخره بعد از حدود پنج ساعت به عسلویه میرسیم. به مغازههای فروش کالاهای برقی میرویم، رانندههای پژو، پراید و پراید بار خرید و بارگیری را شروع میکنند. یکی کولر اسپیلت خرید میکند، یکی ماشین لباسشویی، دیگری یخچال و اجناس دیگر اما عمده خریدها همین سه کالا است که سود بیشتری برای آنها دارد. البته ناگفته نماند که فقط رانندههای پراید بارها میتوانند یخچال خرید کنند، هر کدام یک یخچال بارگیری میکنند و آماده حرکت میشوند. راننده پژویی که من همراه او هستم، هم چند کولر خرید میکند، صندلیهای عقب ماشین برداشته و تمام محیط را با اجناس پر میکند تا اینکه نوبت به صندوق عقب میرسد و آنجا هم یک کولر میگذارد و آماده حرکت میشود.
چند ماشین با هم همراه میشوند و یکی از آنها که تنها یک جنس خرید کرده به عنوان اسکورت، جلوتر از بقیه راه میافتد و بقیه به فاصله چند کیلومتر پشت سر هم حرکت میکنند. اسکورت با تلفن خبر باز بودن جاده را به ماشینهای پشت سرش میدهد اما یک جا میگوید نیایید، جاده را بستهاند؛ یعنی ایست و بازرسی در جاده زدهاند و تنها ماشینی میتواند عبور کند که یک کالا آن هم به بهانه اینکه «برای خانه خودم خریدهام» برود وگرنه بقیه ماشینها که چند جنس خارجی حمل میکنند، راهی جز منتظر ماندن ندارند. مجبور میشویم در یکی از روستاها توقف کنیم و بقیه ماشینها هم هر کدام جایی پیدا میکنند و منتظر باز شدن جاده میشوند. چندین ساعت طول میکشد تا اینکه سرانجام اسکورت چراغ سبز میدهد و یک یک ماشینها به فاصله از هم راه میافتند و چند ساعت با سرعت طی میکنیم تا به مقصد میرسیم. به من میگویند شانس خوبی داری یا اینکه گفتی خبرنگاری هستی، جاده را باز کنند! کاری با ما نداشته باشند، هر دفعه با سلام و صلوات به مقصد میرسیم.
و این است کار هر شب جوانان شوتیسواری که غم نان پیرشان کرده است... .
منبع: ایرنا
کلیدواژه: عسلویه زرین دشت زیرآب عسلویه زرین دشت زیرآب داراب کالای قاچاق مسیر پر خطر ایست و بازرسی بیشتر شب ها هزار تومان راننده ها پر خطر کرایه ای ماشین ها چند سال یک طرف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۹۷۷۹۱۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جزئیات دریافت گواهینامه یکروزه موتور
پلیس راهور برای گواهینامه دار کردن حدود یک میلیون و ۲۵۰ هزار موتور سوار بدون گواهینامه در حال اجرای طرح ویژه ای است.
به گزارش همشهریآنلاین، یکی از معضلات ترافیکی شهر تهران موتورسیکلتسواران فاقد گواهینامه هستند. طی سالیان گذشته ازسوی پلیس راهور تهران بزرگ برای کنترل این موضوع طرحهای مختلفی اجرا شده است که هرچند بیتأثیر نبوده، اما علاج کار هم نبوده است. بخش زیادی از راکبان موتورسیکلت با وجود داشتن مهارت کافی و لازم برای اخذ گواهینامه، مواردی، چون هزینه بالا و زمانبر بودن فرایند گرفتن گواهینامه را دلیل مقاومتشان برای گرفتن گواهینامه عنوان میکنند.
در همین راستا مدتی است که طرح جالبی توسط مرکز صدور گواهینامه فراجا در چند شهر کشور از جمله تهران اجرا میشود که طی آن دارندگان موتورسیکلت فاقد گواهینامه د رصورت داشتن مهارت کافی و احراز شرایط، میتوانند با پرداخت مبلغی بسیار کمتر از آنچه باید در فرایند دریافت گواهینامه عادی پرداخت کنند، یکروزه صاحب گواهینامه شوند.
۱۰۵ هزار ثبتنام، حدود ۱۰۰ هزار صدور گواهینامهرئیس مرکز صدورگواهینامه راهور فراجا در خصوص تعداد افراد متقاضی و میزان گواهینامههای صادر شده در قالب این طرح برای موتورسیکلتسواران تهرانی هم گفت: «درخصوص این طرح و میزان موفقیت آن ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که اگر قرار بود با استفاده از همان روش قدیمی صدور گواهینامه برای گواهینامهدار کردن راکبان موتورسیکلت فاقد گواهینامه اقدام کنیم، بدون درنظر گرفتن افرادی که در ادامه اضافه میشوند و با فرض ثابت ماندن این عدد، با درنظر گرفتن مواردی، چون ظرفیت پذیرش و زمان آموزش و هزینهها، این کار حدود ۴۹ سال زمان میبرد.»
سرهنگ کرمیاسد در ادامه افزود: «تا به امروز ۱۰۵ هزار نفر از شهر تهران در این سامانه ثبتنام کردهاند. از این تعداد تا به امروز ۹۹ هزار و ۷۴۵ جلد گواهینامه برای موتورسیکلتسواران فاقد گواهینامه صادر شده است.»
طرحی ویژه موتورسیکلتسواران فاقد گواهینامهسرهنگ احمد کرمیاسد، رئیس مرکز صدور گواهینامه راهور فراجا درخصوص این طرح میگوید: «طرح یکروزه گواهینامه با عنوان «طرح ویژه صدور گواهینامه برای موتورسیکلتسواران فاقد گواهینامه» از حدود یکسال قبل درحال اجراست. در این طرح فقط موتورسیکلتسواران فاقد گواهینامه میتوانند با ورود به سایت و ثبتنام در مدت یکروز با پشت سر گذاشتن مراحل مختلف معاینه پزشکی، تأیید مهارت و آزمون نظری و عملی گواهینامه خود را دریافت کنند. بهعبارت دیگر شرط اصلی برای پذیرش فرد این است که درحال حاضر موتورسوار باشد؛ یعنی موتورسیکلتی که مشخصات آن در سامانه ثبت میشود، باید به نام فرد متقاضی یا والدین او باشد. سایر افراد باید از طریق همان روش معمول برای گرفتن گواهینامه اقدام کنند. تمام مراحل این طرح بهصورت سیستمی و بدون دخالت عامل دستی بوده و دیگر خبری از کاغذبازی و بایگانی و مواردی از این دست نیست.»
۱۲۵۰۰۰۰ موتورسیکلتسوار فاقد گواهینامه در پایتخترئیس مرکز صدورگواهینامه راهور فراجا درخصوص تعداد موتورسیکلتسواران فاقد گواهینامه در شهر تهران افزود: «طبق ارزیابی صورت گرفته در مرداد سال گذشته که زمان آغاز طرح است، یکمیلیونو ۲۵۰ هزار نفر موتورسیکلتسوار فاقد گواهینامه رانندگی موتورسیکلت در تهران حضور دارند.»
سرهنگ کرمیاسد درخصوص میانگین روزانه مراجعه موتورسیکلتسواران تهرانی فاقد گواهینامه نیز میگوید: «بهطور میانگین و با توجه به ظرفیت موجود، در قالب این طرح روزانه به حدود ۲ هزارمتقاضی تهرانی خدمات ارائه میشود.»
اجرای طرح از مرداد ۱۴۰۲ در تهرانرئیس مرکز صدور گواهینامه راهور فراجا در خصوص زمان آغاز اجرای این طرح افزود: «اردیبهشت سال ۱۴۰۲ یعنی حدود یکسال قبل بود که این طرح بهصورت آزمایشی در یکی از آموزشگاههای شهر تهران اجرا شد و بازخوردهای خوبی از آن دریافت کردیم. بعد از اجرای این طرح آزمایشی بهمدت یک تا ۲ماه در یکی از آموزشگاههای شهر تهران، این طرح بهصورت آزمایشی در استان سمنان اجرا شد تا در سطحی کلانتر مشکلات و نواقص احتمالی مربوط به آن احصا شود. در ادامه طرح در استانهای مختلف اجرا شد تا اینکه در مرداد ۱۴۰۲ نوبت به شهر تهران رسید.»
مشارکت ۱۴ آموزشگاه شهر تهران در اجرای طرحسرهنگ احمد کرمیاسد درباره اجرای این طرح در شهر تهران، گفت: «برای اجرای طرح همایشی با حضور تمام آموزشگاههای موتورسیکلت در سراسر کشور برگزار شد که حدودا شامل ۱۷۰ آموزشگاه بود. در این همایش با توضیح درخصوص نحوه اجرای طرح، از آموزشگاههایی که تمایل به همکاری داشتند دعوت به عمل آمد تا در اجرای طرح مشارکت کنند که در مجموع حدود ۹۰ آموزشگاه اعلام آمادگی کردند. در ادامه با توجه به استقبال خوبی که از سوی موتورسیکلتسواران صورت گرفت، امروز ۱۴ آموزشگاه موتورسیکلت شهر تهران در اجرای این طرح مشارکت دارند.»