راز تاثیرگذاری منبرهای استاد فاطمینیا (ره) / ناگفتههای مواجهه استاد فاطمینیا (ره) با افراد غیرمذهبی/ جا دارد بر روی پیام تسلیت رهبر انقلاب درباره استاد فاطمینیا، کار مطالعاتی شود
تاریخ انتشار: ۲۰ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۱۹۶۸۹۳
مهمان ارجمند این برنامه فرزند یکی از علمای عزیز شناخته شده این مرز و بوم است که مدتی است از میان ما رفته اند. «عالم درسآموز» لقبی است که رهبر معظم انقلاب در پیام تسلیت خود، به ایشان دادند.
به گزارش مشرق، مهمان ارجمند این برنامه فرزند یکی از علمای عزیز شناخته شده این مرز و بوم است که مدتی است از میان ما رفته اند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
امروز سعی میکنیم در آستانه چهلمین روز درگذشت این عالم بزرگوار، در مورد شخصیت او و رفتارهای عملی او در زندگی و در کار، بیشتر صحبت کنیم و بیشتر ایشان را بشناسیم.
در خدمت حجت الاسلام سید حسین فاطمینیا فرزند عزیز دل مرحوم آیت الله فاطمی نیا (ره) هستیم که مدتی است، از میان ما رفته اند و رحلت کرده اند، در آستانه چهلمین روز درگذشت و رحلت این عالم ربانی.
* سلام و خیلی خوش آمدید.
سلام. ممنونم و خیلی خوشحال هستم که در خدمت حضرتعالی هستم. از جنابعالی و همکاران بزرگوار شما تشکر می کنم.
* ما از شما ممنون هستیم.
سلامت باشید.
* حتما میدانستید مردم حاج آقا را خیلی دوست دارند اما در این مدت اتفاقاتی افتاد که برای شما عجیب تر شود و این دوست داشتن شکل و شمایل دیگری پیدا کند؟
بله. من در مقدمه اجازه میخواستم تشکری کنم از همه عزیزانی که در این سال ها بزرگواری کردند و کنار ما بودند و معنای رفاقت و صداقت با این عزیزان در قلب ما ثبت شد. جامعه پزشکی کشور عزیز ما، بزرگوارانی که پیام هایی دادند، بیوت محترم مراجع و همه عزیزانی که به هر نحو و شکلی پیام دادند. انشاالله حضوری خدمت عزیزان برسم و عرض ادب و دستبوسی داشته باشم.
در مورد سوال شما، حقیقتاً محبت های مردم زیاد بود ولی بالاترین محبت مردم را اینطور دیدم که در مراسم وداعی که با استاد فاطمی نیا در دانشگاه امام صادق (ع) برگزار شد، وقتی وارد شدم هیچ کسی برای من کوچه باز نکرد که سمت پدر بروم و هیچ کسی راه نداد که من جلو بروم که با زبان حال واقعاً میخواستند بگویند تو نسبت بیشتری از ما با ایشان نداری! ما هم فرزند ایشان هستیم.
* ما خیلی خطیب و واعظ و منبری و روحانیون عزیزی داریم که هر یک جای خود را دارند، ولی چه چیزی باعث شد ایشان جایگاه خاصی بین مردم داشته باشند؟
در یک کلمه بخواهم بیان کنم این است که ایشان یک خلوصی در منبر داشتند، برای منبر جایگاهی قائل بودند که آن جایگاه را بسیار بالا میشمردند. یک عزیزی از پدر ما برای مجلسی دعوت کرده بودند. آن عزیز، خیلی بزرگوار و عزیز هستند و پدر قبول نمیکردند. اصرار زیادی هم شد و قبول نکردند و بعد که این مکالمه تمام شد حاج آقا به ما فرمودند که من آنقدر بیادب نیستم که فرمایش این بزرگوار را اطاعت نکنم. ان شاالله به نحوی خدمت ایشان می رسم و دستبوسی میکنم و از دل ایشان در میآورم ولی برای این مجلس قصد قرب متمشی نمیشد. قصد قربت نداشتم و قبول نکردم! این خلوصی که ایشان داشتند واقعاً ۵۰ سال مراقبت کردند.
* رابطه ایشان با مردم چگونه بود؟ یک بخشی خانواده هستند و بخشی هم مردم هستند. خاصیتی که بالای منبر می رود و با ادبیات بلیغ و ملموس برای اقشار مختلف مردم حرف میزند، یک شخصیتی دارد که با مردم راه می رود و گپ می زند. چه ویژگی و شاخصه هایی داشتند؟
چند روز پیش خدمت یکی از علمای تهران بودیم و این مطلب از ایشان پخش هم شد، ایشان می فرمودند وقتی حاج آقا روی منبر صحبت می کنند، وقتی از منبر ایشان پائین می آیند منبر دوم ایشان شروع می شود که از منبر تا درب آن مجلس است و شاید یک ساعت طول میکشد. این عالم محترم می فرمودند آن یک ساعت دوم برای من آموزندهتر بود! به این خاطر که آنقدر مراقب دلها بودند، چقدر تذکر به اطرافیان می دادند که آنها از روی محبت میخواستند کاری کنند، فشار می آمد و ایشان گاهی خسته بودند و فشار ایشان پائین می افتاد و حتی در ایام بیماری، ولی میگفتند یک یک اینها را باید گوش بدهم.
حاج آقا میگفتند وقت مردم را گرفتن بالاترین حقالناس است. ایشان خیلی تاکید بر این داشتند دین ما دین کیفیت است. با این تطویل ها در سخنرانی ها و مداحی ها و روضه ها ... همیشه میگفتند که من دست مداحان را می بوسم و عبارت ایشان این بود که من خاک پای آنها را به چشمم میکشم، ولی با تطویل مخالف بودند یعنی میگفتند دین ما دین کیفیت است. شب های قدر حاج آقا سخنرانی و قران سر گرفتن مجموعاً یک ساعت میشد، ایشان میگفتند من نمی دانم مردم را ۶ ساعت نشاندن، یعنی چی!
* یکی از مواردی که اشاره کردید کیفیت سخنرانی ها بود و یکبار انتقادی از تلویزیون درباره افرادی کردند که در تلویزیون می آیند و صحبت های آنها کیفیت لازم را ندارد.
بله. احادیث ضعیف، مطالب شل؛ خب کم مطلب صحیح داریم؟ مگر مطلب درست کم داریم؟ چیزهایی را گاهی در تلویزیون میشنویم که واقعاً مایه تعجب است. قول سدید؛ قران این را برای ما بیان کرده است. ما از زبان مردم پدر را حاج آقا صدا می کردیم ولی من از روزی که ایشان آسمانی شدند، به ایشان می گویم عالم واعظ شیرینلحن! این برای من شیرین است که ایشان را اینطور خطاب کنم.
* لقبی که حضرت آقا در پیام خود دادند «عالم درس آموز» این معنادار است.
پیام رهبر معظم را جا دارد کار شود و مقاله ها نوشته شود چون این مبنایی میتواند باشد که یک واعظ چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ باید عالم باشد، اطلاعات او وسیع باشد، درسآموز باشد، شیرین لحن باشد، مخاطب گسترده از همه اقشار خصوصاً جوانان داشته باشد. باید روی این کار شود.
* برخیها نکته ای می گویند که آیت الله فاطمی نیا، استاد اخلاق، واعظ و منبری متخصص و اهل مطالعه بود و برخی میگویند چون ایشان خیلی در عالم سیاست نبود و کاری با این عالم نداشت، خیلی محبوب بود. این درست است؟
مبنایشان برای این تفکر چیست؟ مبنای این بزرگواران و عزیزان که خاک پای این عزیزان هستم، چیست؟ حرف باید مبنا داشته باشد.
اوایل رهبری حضرت آیت الله خامنه ای، یک سخنرانی جالبی ایشان در اصفهان در مسجد سید انجام دادند، مسجد سید شاید مجلس معظمی الحمدالله به برکت اباعبدالله (ع) بود و ایشان آنجا خطوط خودشان را کاملاً شفافسازی کردند.
* نمازی که حضرت آقا در شامگاه یا بامداد خواندند...
شامگاه، بعد از نماز مغرب و عشاء بود.
* در برخورد با شما که فرزندان ایشان بودید حضرت آقا چه گفتند؟
در واقع این طور می توان بیان کرد که خدا شاهد است رهبر عزیز تجسم صفات اجدادشان بودند. به قدری بزرگی در حق ما کردند، حالا از این میگذریم و من گمانم این بود و از دوستان دیگر نیز پرسیدم آنها هم غیر از این فکر نمیکردند، احساس من این بود که رهبر معظم میدیدند که یکی دیگر از یارهای ایشان رفت و یکی دیگر از دوستان ایشان رفت؛ واقعا من این احساس را داشتم. خب این غم برای من خیلی سنگین بود، غم از دست دادن پدر از یک حیث، استاد از حیث دیگر ولی این هم آن لحظه، زیارت رهبر تسلی خاطر ما بود ولی این حالت را در ایشان دیدیم برای ما سنگین بود. یعنی غصه ما بواسطه این حالتی که در صورت مهربان ایشان میدیدیم، مضاعف میشد. یکی از چیزهایی که پدر سینه به سینه برای ما به ارث گذاشت، خدا را شاکرم که عشق به رهبر عزیزمان بود.
* جدای از این عشق و علاقه و ارادت، شده بود که حاج آقا از برخی چیزها و مشکلات مردم و بخشی از مشکلات مدیرتیی کشور ناراحت شوند و گلایه کنند؟
صد درصد! اصلا خود ایشان می گویند ما منکر مشکلات نیستیم ولی هر چیزی باید در جای خودش بررسی شود. هر چیزی در جای خودش باید رسیدگی شود. هر چیزی را نمی توان به چیز دیگری ربط داد. ایشان هم در همین این کشور بودند، جزو همین مردم بودند، با همین مردم بودند، مشکلات خودشان و مشکلات مردم را می دیدند و می شنیدند. با مردم بودند.
* رابطه ایشان با کدام یک از علما و مراجع رابطه نزدیکتری بود و اهل رفاقت بودند؟
بله، بسیار! ایشان هم رفیق بودند و هم رفیق زیاد داشتند. هر زمان از مراجع صحبت میشد، حاج آقا میفرمودند اینها ذویالحقوق ما هستند و اگر اینها نباشند، اعمال ما باطل است. از حایگاه مراجع و مرجعیت تکریم میکردند ولی تقدیر اینطور بود که با عده ای از اینها حاج اقا رابطه داشته باشند. خب حضرت آیت الله بهجت (ره) ... من در برخی از دیدارهای خصوصی ایشان با آقای بهجت خدا توفیق داده بود و حضور داشتم. مرحوم آیت الله بهاءالدینی در منزل ما بیتوته می کردند.
توفیقی نصیب من شد که خدا را شاکر هستم که دروس و منابر استاد فاطمی نیا را یک گروهی بزرگواری کردند و کمک کردند که پیاده کردیم. آخرین ملاقاتی که حاج آقا با مرحوم آیت الله بهجت داشتند، فیلمش موجود است و صحبت ها شد و خداحافظی از هم کردند و از هم جدا شدند. آقای بهجت چند قدم که فاصله گرفتند برگشتند و انگشتشان را به سمت حاج آقا گرفتند و گفتند آن قِسم از منابرتان را که میپسندید، مکتوب کنید. خدا را شکر کردم که این مهر تائیدی شد بر این کاری که الحمدالله ما شروع کردیم و به نفس مقدس حضرت آیت الله بهجت به انجام برسد و بتوانیم در اختیار عزیزان بگذاریم. آن آخرین دیدار بود و مرگ بین اینها فاصله انداخت، تا چند روز پیش!
* خبر ارتحال آیت الله بهجت را که شنیدند، حس و حال ایشان چطور بود؟
طبیعی است دیگر! حاج آقا وقتی این بزرگان میرفتند، میگفتند بیپناه شدیم. می گفتند خدا ما را قدردان بزرگانمان قرار دهد.
* در کارهایشان چه اولویتبندی داشتند؟ مهمترین کارها را چه چیزی برای خودشان در طول روز ترسیم می کردند؟
ما پدر را در چند سال پیش برای اولین بار با خیلی اصرار به شمال و دریای خزر بردیم که برای اولین بار ایشان دریای خزر را در عمرشان دیدند.
* چند سال پیش؟
شاید ۱۲-۱۰ سال پیش بود و همان یک بار شد. یک بار گفتم حاج آقا از همه جای دنیا میآیند شمال ایران را میبینند، ایشان تبسمی کردند و گفتند آن زمان که جوان تر بودیم و ایجاب میکرد - می خواستند به من درسی بدهند و منیت در ایشان نبود - لای کتاب و خاک و خول، دنبال دُری برای اهل بیت میگشتیم. بعد گفتند باغ و بوستان من همینجاست. اولویت ایشان اهل بیت (ع) و کار برای اهل بیت بود که طبعاً در کار علمی باید در این مسیر دنبال آن گشت.
* ارتباط ایشان با چهره های خاص سیاسی چطور بود؟ آیا به ایشان مراجعه می کردند؟ اگر مراجعه می کردند توصیه های ایشان چه بود؟
بله، مراجعات بود. سیاسیون بزرگوار حاج آقا را دوست داشتند. بیشتر مراجعه ای که این عزیزان به حاج آقا داشتند این بود که توصیه ای میخواستند و یک توشه ای برای مسیرشان میخواستند و الحمدالله راضی میرفتند.
* همیشه توصیه های حاج آقا با روی خوش بود، ولی اتفاق میافتاد که با عتاب به کسی توصیه کنند؟
توصیه بله، ولی عتاب نه! یعنی عتاب می کردند ولی عتاب ایشان به لطافت نسیم سحر بود. خود ایشان میگفتند تازیانه سلوک!
* مردم اقشار مختلف هستند و همه مذهبی نیستند، در مقابل اقشاری که به ظاهر شاید خیلی مذهبی نیستند، حاج آقا چه برخوردی داشتند؟ خانم هایی که شاید به لحاظ حجاب، خیلی کامل نیستند چطور برخورد می کردند؟
خدا به شما جزای خیر بدهد که یادآوری کردید. رافت حاج آقا را که بیان میکنم، در خدمت حاج آقا مجالس می رفتیم گاهی یک آقایی با موتور، خانم و فرزندش را می بردند، دست بلند میکردند و طوری دعا میکردند که منقلب میشدند که خدایا این فرد را از این موتور بی نیاز کن و وسیله بهتری بده که زن و بچه او در آسایش باشند! گاهی پشت ماشین عروس میماندیم، اینکه گفتید شاید برخی از شئونات رعایت می شد یا نمیشد، از این حیث برای حاج آقا فرق نداشت و دست به دعا بلند میکردند که خدایا زندگی اینها را مبارک کن، نسل پاکیزه به اینها بده، موفق بدار.
میگفتند محبتی که اینها دارند باید از این محبت استفاده کرد. مثال را از آقای قاضی (ره) میزدند که یک نفر به ایشان خیلی علاقه مند بود و ظاهر خیلی خوبی هم نداشت ولی به آقای قاضی محبت داشت. می گفتند آقای قاضی از این محبت استفاده کرد و آن شخص بعدها از اخیار و ابرار شد.
* با حاج قاسم سلیمانی دیداری داشتند؟
خبر شهادت حاج قاسم را من به ایشان همان صبح دادم؛ خدا را شاهد می گیرم که تقریباً یک ربع ایشان نشسته بودند و سر به پائین بودند، سرشان را که بلند کردند، فقط این یک جمله را گفتند که جز این برای ایشان کم بود!
یک دفعه به من گفتند آرزو داشتم ایشان را یکبار در آغوش بگیرم. مخصوصاً یک دفعه در یکی از مجالس که این اواخر بود که بیماریشان کمی شدت گرفته بود، از درب جدایی حاج آقا می آمدند که نزدیک به محل صحبت کردن باشد، شنیده بودند یکی از عزیزان گفت شهید حاج قاسم در جلسه بوده و حاج آقا بعد از همانجا منبر رفته بودند چون کسالت شدید شده بود، می گفتند خیلی غبطه می خورم و دوست داشتم یکبار ایشان را بغل کنم.
* رابطه ایشان با مقام معظم رهبری چگونه رابطه ای بود؟ چقدر همدیگر را می دیدند و چقدر ارتباط داشتند؟
من تعبیر به رابطه عاشق و معشوق میکنم. تعبیر من این است و گمان می کنم این تعبیر درستی است. حتی این رابطه قبل از نماز که آقا محبت بفرمایند بیایند آن رابطه را آن زمان هم دیدم.
* فیلمی از بغل کردن دو بزرگوار پخش شد که همین حس را میداد.
بله. یکی از دوستان به من گفت من بعد از اینکه حاج آقا از دنیا رفتند، این عکس این عاشق و معشوق را گذاشته بودم و یک ربع با این عکس گریه میکردم! دیگه من به ایشان نگفتم این عکس در خانه ماست که من هم با آن عکس گریه کردم.
(بخش دوم برنامه)
* خود شما متولد ۴۸ در تهران هستید؟
بله.
* حاج آقا متولد ۱۳۲۵ بودند؟
بله، در تبریز متولد شدند.
* پدر حاج آقا هم روحانی بودند؟
بله.
* استاد خود استاد فاطمی نیا هم بودند؟
استاد اول به لحاظ دروس حوزوی بودند و درسشان با ایشان شروع شده بود و حاج آقا می گفتند ایشان واردات قلبیه داشت و مطالبی می گفتند که در ۵۰ سال مطالعه ۴۰ هزار جلد کتاب را خواندند، چون بزرگترین کتابخانه شخصی ایران از یک حیث برای حاج آقاست...
* برخی ۵۰ هزار کتاب را می گویند.
همین حدود است و من می خواهم اقل بگویم که غلو نکرده باشد. شاید ۵۰ هزار و افزون از ۵۰ هزار باشد. حاج آقا میگفتند مطالبی گاهی از ایشان می شنوم که در کتاب نیست. میگفتند یکبار از ایشان سوال کردم آقا سوء خلق علاج دارد؟ همانی که ایشان خیلی روی آن تاکید داشتند. میگفتند تاملی کردند و سر را بلند کردند و گفتند اگر شخص خود بخواهد! برخی می گویند بچهای داریم بداخلاق است و ذکری بدهید. می گفتند بداخلاقی ذکر ندارد، اینها فکر لازم دارد.
* حاج آقا چند برادر و خواهر بودند؟
۴ برادر و ۴ خواهر بودند.
* برادرها همه روحانی بودند؟
همه عالم ولی در لباس نبودند.
* فقط حاج آقا لباس روحانی می پوشیدند؟
بله، فقط پدر ملبس بودند.
* می گویند علاقه ویژه ای به همسرشان داشتند.
بله.
* چطور آشنا شده بودند و چطور ازدواج کردند؟
پدربزرگ ما، پدر مادری ما مرحوم آیت الله غروی از علما بودند و از فضلای نجف و شاگرد آقا سید محمود شاهرودی بزرگ، شاگرد آقای خویی بودند و ایشان شخصاً بسیار زاهد بود، یک فرد خاصی بود و به لحاظ مالی بسیار متمکن بود. در یک سفر ایشان به تبریز می روند که پدربزرگ پدری را ملاقات کنند، پدر ما را میبینند و می گویند مشغول چه کاری هستید و چه میکنید؟ صحبتی پیش می آید و مبحث علمی پیش می آید و در این ۳-۲ روز ایشان را زیرنظر داشتند و بعد به پدربزرگ ما گفته بودند من دختری دارم که مناسب ایشان است. ایشان هم چشم گفته بودند؛ خیلی صادقانه.
این صداقت ها خیلی شیرین و درس آموز است. حالا یک خانمی که در تهران در بهترین جای تهران در منزل بزرگ زندگی می کند، آن زمان ماشین و راننده داشت و می خواهد همسر یک روحانی شود که صاحب یک چوب کبریت هم نیست، ولی –این ولی خیلی مهم است که به نقل از مادر عرض میکنم - مادر میگفتند بعد از یک ماه، اخلاق حاج آقا به نوعی بود که ایشان برای خرید و یک کاری از خانه بیرون میرفتند، تا برگردند من از دوری ایشان گریه میکردم!
در همان یک ماه اول اینچنین بود و بعد از آن این رابطه عاشقانه تا آخرین کلامی که بین این دو ردوبدل شد را خدمت شما عرض میکنم. آخرین کلامی که بین پدر و مادر من ردوبدل شد، این بود که خب آقا دو سه ماه اخیر خیلی در حالتی بودند که گاهی مواقع در حالت بیهوشی بودند. در یکی از دفعاتی که آقا به هوش آمدند تا چندجمله صحبت کنند، من سریع به منزل تلفن زدم که مادر صحبت کنند و روی اسپیکر گذاشتم که صحبت کنند. خلاصه سلام و علیک کردند و حاج آقا چند لحظه ای به هوش آمدند و گفتند دعا کن من یکبار دیگر به خانه بیایم و عذر این مدتی که بیمار بودم، دست شما را ببوسم و بعد از این حاج آقا از هوش رفتند و مکالمه ای بین پدر و مادر نبود. این آخرین مکالمه ای بود که بین پدر و مادر بود.
* بعد از این مکالمه...
بعد از این مکالمه ای نبود تا اینکه چند ساعت به آسمانی شدن پدر مانده بود و مادر آمدند و صحبت میکنند که من را حلال کن، اگر کوتاهی کردم و اگر برای شما کم گذاشتم حلال کن. آن زمان آقا پاسخی نمیدادند ولی شنونده بودند. گمانم اینطور بود.
* خدا مادر را حفظ کند. شما چند برادر و خواهر هستید؟
ما ۴ برادر هستیم و دو خواهر و اخوی بزرگ بنده حق بود که ایشان اینجا باشند.
* حسن آقا که داماد شهید بهشتی هستند.
بله.
* چند سال از شما بزرگتر هستند؟
سه سال و اندی.
* دو برادر دیگر دارید که روحانی هستند؟
از من کوچکتر هستند، روحانی نیستند. درس خوانده اند، فاضل هستند ولی روحانی نیستند.
* خواهرها چطور؟
آنها هم درس خوانده و مطالعه کرده هستند.
* استاد در خانه با حاج خانم چطور بودند؟ به لحاظ محبت به همسر و به لحاظ کمک کردن به همسر چطور بودند؟
حاج آقا خیلی مقید نسبت به مادر ما بودند. خدا را شاهد می گیرم که نمیشد مادر ما وارد اتاق شوند و ایشان تمام قد زیر پای ایشان بلند نشوند. ممکن است این کار در یک روز ۱۰ بار اتفاق می افتاد و اگر مهمانی منزل ما بود و مادر تشریف می آوردند حاج آقا بلند میشدند و معرفی میکردند که ایشان سلاله سادات هستند و علویه هستند و حق به گردن من دارند؛ یعنی مطالعه ما شروع میشد! گاهی منزل حاج آقا می آمدم می دیدم در جای خیلی بد نور و نامناسبی آقا مشغول مطالعه هستند. بعداً سوال نمیکردم چون میدانستم علتش چیست. می گفتم حاج آقا چرا اینجا نشسته اید؟ میگفتند مادرتان خواب است و من اینجا نشستم کسی می آید تذکر بدهم که آرام صحبت کنند.
* شما در زندگی چقدر از این رفتار حاج آقا یاد گرفتید؟
من ازدواج کردم که آقا یک روز برای دیدن من تشریف آوردند.
* چه سالی ازدواج کردید؟
سال ۶۸ که تقریباً ۲۰ ساله بودم. آقا چون خوشنویس بودند مقوایی را خودشان بریدند و باقلم درشت این جمله را برای من نوشتهاند که « إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ»! بعد گفتند حضرت سجاد (ع) فرمودند این آخرین جمله ای که پدرم در آستانه شهادت فرمودند این بود که بپرهیز از ظلم به کسی که یاوری بر تو جز خدا ندارد و مراقب رفتارت با ایشان باش.
* شما چند فرزند دارید؟
من دو فرزند یک دختر و یک پسر دارم.
* چند ساله هستند؟
متولد ۶۸ و ۷۲ هستند.
* تحصیل می کنند؟
بله. مشغول تحصیل هستند.
* ازدواج کرده اند؟
دخترم ازدواج کرده است.
* نوه هم دارید؟
بله، دو نوه دارم.
* می خواندم که با حاج آقا تلویزیون نگاه می کردید و شبکه قران را بیشتر نگاه می کردید.
بله. حاج آقا در این رشته صاحبنظر بودند. شبکه قرآن را ایشان خیلی پیگیر بودند. رادیو قرآن را پیگیری میکردند و به قرائت قران بسیار علاقه داشتند و شناخت بسیار قوی در قُراء داشتند و بسیار آشنا بودند.
* اهل فیلم و سریال دیدن هم بودند؟
انتخابی بود.
* مثلاً مختارنامه را دیده بودند؟
بله.
* نظر و نکته ای نداشتند؟
برخی از صحنه هایی که مکشوف برخی از مسائل را نشان می داد، آقا سرشان را پائین میانداختند. اول این است ک مصیبت اهل بیت (ع) است و دوم اینکه همه می بینند، بچه وبزرگ می بیند و صحنه های دلخراش و جانسوزی بود و دیدن آن دل میخواست.
* از استاد فاطمی نیا این به ذهن می آید که بیشتر وقت برای مطالعه است و تفریح برای مطالعه است.
بله.
* اما شاید برای برخی سوال باشد که تفریح دیگری داشتند؟ چون ایشان شوخ طبع بودند و اهل بگو و بخند بودند.
بله. ایشان دو سه تفریح داشتند. کُتبی در کنارشان داشتند و کتاب هایی هم داشتند که خیلی سنگین به لحاظ علمی بود و یکسری کتاب ها بود که خود ایشان میگفتند اینها زنگ تفریح من است. آنها یک بخشی از زنگ تفریح حاج آقا بود. خسته می شدند سراغ ان کتاب ها می رفتند. یا من را صدا میکردند که فلان قرائت را مثلا از محمد رفعت یا مصطفی اسماعیل بیاورید.
* اهل ورزش بودند؟
ایشان را پیادهروی می بردم. خیلی در پیاده روی ها جالب بود که دقت نظر داشتند مثلاً یکبار به من میگفتند صبر کن! میدیدم یک گل خیلی ریزی در گوشه ای می دیدند و آن را نگاه می کردند. خیلی دقت در این ریزه کاری ها داشتند.
* اهل بازی فوتبال و بازی های تیم ملی بودند؟ پیگیری می کردند؟
نه، پیگیری نمیکردند. می گفتند دعا می کنم و از خدا می خواهم جوانان برای ورزش طریقیت قائل باشند، نه موضوعیت! غرق در ورزش نشوند. عده ای هستند که حرفه آنها ورزش است ولی عده ای حرفه آنها ورزش نیست ولی ۲۴ ساعت چیزی جز این را نمیبینند و سر این ورزش قهر و آشتی میکنند. میگفتند نباید غرق در ورزش شوند.
* از مادحین و وعاظ و سخنرانانی که با آنها کیف می کردند...
ایشان خیلی اهل قصد قربت بودند. ابتدائاً میگفتند تلفن فلان آقا را پیدا کنید، مثلا سخنرانی خوبی میشنیدند و به او زنگ می زدند که خدا به شما جزای خیر بدهد و چقدر زیبا صحبت کردید.
* نمونهاش را می توانید بیان کنید؟
بله. جناب آقای استاد حسینی قمی بودند که حاج آقا یکبار به ایشان اینطور می گفتند که این سخنرانی شما جا داشت کتاب شود و چقدر زیبا صحبت کردید.
* در بین مادحین چطور؟
مداح از این حیث که مداح است که روی چشم همه جا دارد، ولی حاج آقا چون الحان را خیلی خوب میشناختند، اشراف کامل داشتند و به لحاظ نظری قوی بودند. قدری در الحان مشکلپسند بودند. برای اینکه اسم برده باشیم و ذکر خیر کرده باشیم و ایشان هم از دنیا رفتند، اشاره به مرحوم سلیم موذنزاده اردبیلی می کنم. حاج آقا می گفتند من نظیر برای ایشان ندیدم.
* و کیف می کردند.
بله. بسیار!
* شما زمان پیروزی انقلاب ۹ ساله بودید؟
بله.
* حاج آقا هم ۳۲ ساله بودند.
بله.
* حال و هوای حاج آقا را به یاد دارید؟
بله. من برای ورود امام (ره) میدیدیم که مستقیم پخش میشد، تا جایی رسید که مسیر عبور امام از نزدیک منزل آن زمان ما بود که آنجا رسید، ما بچه ها در خیابان رفتیم که امام رد میشوند، ایشان را ببینیم.
* رابطه ایشان با امام چطور بود؟
من یک بار از ایشان سوال کردم که از ابتدا تاکنون هر چیزی علما از زمانی که آثار آنها وجود دارد بودید و زندگی کردید، وِزان علمی امام را نسبت به پیشینیان که شیخ طوسی داشتیم، سید مرتضی داشتیم، سید رضی داشتیم و غیره چطور میبینید؟ ایشان به من گفتند امام از هیچ کس کم نداشتند. این را به من گفتند و چند قدم رفتند و گفتند این را تعصباً عرض نکردم؛ داریم بحث علمی میکنیم. از برخی لحاظ ها گفتند ایشان بی نظیر بود. یعنی نظیر ایشان را نداشتیم.
* بعد از انقلاب حتماً به ایشان سمت هایی پیشنهاد شده بود.
بله.
* ایشان نمی پذیرفتند؟
ایشان آن جایی که بیشتر میتوانستند خدمت کنند انتخاب میکردند. دو جا را ایشان در اول انقلاب میگفتند وظیفه است و تشخیص دادند این دو جا در این مقطع زمانی وظیفه است؛ یک جا، شش ماه ایشان گفتند برای کمک به سیستم قضائی آن زمان در دادگاه خانواده رفتند و نه حقوق و نه رسمیتی نداشتند. آنجا برای کمک و برای گرهگشایی میرفتند.
بعد از آن، ۹ ماه در هوانیروز بودند. من یک خاطره ای هم از آنجا دارم. یک عزیزی آنجا بودند که درجه سرهنگی گرفته بودند، فضا هم فضای اول انقلاب بود، بعد چیزی پیش آمد که درجه ایشان را از ایشان پس گرفته بودند از جمله چیزهایی که در خصوص جناب سرهنگ بزرگوار نوشته بودند که درجه ایشان را پس گرفته بودند، انجام فرائض دینی در اداره دیده نشده بود. حاج آقا خیلی با حریت نوشتند که از بنده هم دیده نشده! چون خیلی مواقع منزل نماز میخواندند. مسجد در آن مکان بود ولی حاج آقا هیچ زمانی پیشنماز نمیشدند. نوشتند از بنده هم دیده نشده و ایستادند تا درجه آن بزرگوار به ایشان بازگشت.
* رابطه ایشان با شهید بهشتی چطور بود؟
قبل از اینکه افتخار فامیلی با شهید بهشتی داشته باشیم، من چیزی را یاد ندارم ولی رابطه قلبی داشتند. شب شهادت شهید بهشتی بسیار گریه میکردند.
* بعد از ارتحال حضرت امام ایشان فکر میکردند حضرت آقا به رهبری انتخاب شوند؟
بله. ایشان درواقع این نظر را داشتند که ثبوتاً و اثباتاً باید اینگونه میشد که شد.
* در مدتی که چند دهه اخیر که فراز و نشیب هایی را طی کردیم چه زمان هایی ایشان نگران نظام و انقلاب میشدند؟
طبیعتاً در این فراز و نشیب هایی که داشتیم نگرانی داشتند چون خیلی پیگیر بودند و اشراف داشتند و نگران بودند و بسیار دعاگو بودند، یعنی همیشه صحبت می کردیم اینطور می گفتند که دری انشاالله باز می شود.
* در سختی ها ؟
بله.
* کربلا زیاد می رفتند؟
نخیر. چند مرتبه رفته اند.
* و مشهد چطور؟
طبیعتاً مشهد بیشتر مشرف می شدند و همیشه می گفتند کاش در مشهد جایی داشتم. بحث قم می شد می گفتند کاش در قم جایی داشتم.
* کلام آخر؟
کلام آخر این است که حاج آقا تا آن آخرین روزهایی که صدای ایشان را میشنیدیم، درباره دین تذکر می دادند و می گفتند اگر دین در ظواهری که بدان توجه می کنیم خلاصه می شد، امام حسین (ع) ۶ ماهه خود را نمی داد. باید ببینیم لُباب این دین چیست که اینها این گونه جانفشانی کردند. این جانفشانی ها برای چه بوده؟ خیلی تاکید داشتند این دین، دین کیفیت است.
خصوصاً یک نکته ای داشتند که می گفتند علمای اخلاق از شب بیداری و کم خوردن شروع میکنند. میگفتند من کوچکتر از این هستم که بگویم ولی اگر بخواهم چیزی بگویم میگویم از حُسن خلق شروع کنید که «الغضب مفتاح کل شر» می گفتند از حسن خلق شروع کنید و سوءخلق ها برکات را از زندگی می برد و دعوت به حسن خلق می کردند و این رادر خود ایشان تا آخرین لحظه می دیدیم.
* خیلی ممنونم. برای شما آرزوی توفیق می کنم. من خداحافظی می کنم و به رسم دستخط آخر برنامه را به دستخطی میسپاریم که دکتر فاطمینیا عزیز، فرزند استاد فاطمی نیا، برای ما به یادگار خواهند نوشت.
«کلام آخر واعظ شیرین لحن:
شما غضب را در منازل ترک کنید، من هم در برزخ دعاگوی شما هستم».
منبع: مشرق
کلیدواژه: بازار خودرو تحولات اوکراین حادثه متروپل قیمت برنامه دست خط مشرق فاطمی نیا خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت حاج آقا می گفتند استاد فاطمی نیا مرحوم آیت الله رابطه ایشان آیت الله بهجت رفته بودند شهید بهشتی ایشان خیلی حاج آقا حاج آقا حاج آقا صحبت کنند خود ایشان رهبر معظم رفته اند درس آموز حضرت آقا ایشان هم رابطه ای چند سال اهل بیت آن زمان برای من برای ما پدر ما
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۱۹۶۸۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
از هند تا ایران؛ استقبال شاعران از غزل رهبر انقلاب
نشست ادبی «عصا بیفکن»؛ در استقبال جمعی از شاعران کشورهای ایران، افغانستان و هندوستان از غزل رهبر معظم انقلاب برگزار شد. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نشست ادبی «عصا بیفکن»؛ در استقبال جمعی از شاعران و اهالی اندیشه کشورهای ایران، افغانستان و هندوستان از غزل رهبر معظم انقلاب با مطلع «عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز» با مدیریت علی رضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار شب گذشته، 7 اردیبهشتماه، برگزار شد.
سید مسعود علویتبار، شاعر و کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی، گفت: شعر و ادب پارسی به عنوان دومین زبان جهان اسلام و زبان کشورهای حوزه ایران فرهنگی به مثابه یک مؤلفه تأثیرگذار، نمایانگر بخش عظیمی از هویت ما ایرانیان و فرهنگ و تمدن ایرانیاسلامی ماست که در تمام جنبه های این فرهنگ و تمدن عظیم نقشی مؤثر و پررنگ دارد.
این شاعر به کارکرد اجتماعی و سیاسی شعر در جامعه ایران اشاره و اضافه کرد: همراهی و همنشینی شعر و ادب پارسی با جنبههای مختلف فرهنگ ایرانیان به گونهای است که وقتی عملیات پیچیده و بیسابقهای مانند عملیات نظامی «وعده صادق» بر ضد ائتلاف جهانی استکبار به رهبری امریکا و رژیم کودک کش صهیونیستی در شرف وقوع است، فضای جلسات تصمیمگیری نظامی ایرانیان معطر به بیت «تو راست معجزه در کف زساحران مهراس/ عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز» از نفسهای مبارک فرمانده کل قوای جمهوری اسلامی ایران میشود.
به گفته وی؛ این آمیختگی و امتزاج نشان دهنده جایگاه ممتاز فرهنگ و تمدن ایران اسلامی در تمامی ابعاد هویتی خویش است.
در ادامه حجتالسلام و المسلمین سید سلمان عابدی، شاعر پارسیزبان و مترجم از علیپور هندوستان گفت: مردم جنوب هند، بالاخص مردم علی پور حضرت آیت الله العظمی خامنهای را نه تنها بسیار دوست می دارند؛ بلکه به ایشان به خاطر زندگی با روحیه، تلاش خستگیناپذیرشان برای عزت اسلام و مسلمین و اعتلای فرهنگ انقلاب بسیار عشق میورزند.
استقبال هنرمندان از غزل رهبر معظم انقلابوی تصربح کرد: هیچ مجلس مذهبی مانند مجالس عزای امام حسین(ع) و هیچ خطبه نماز جمعهای در علیپور نیست که در آن نام مبارک حضرت آیتالله خامنهای برده نشود.
در این برنامه که با بداههنویسی مسعود ربانی از خوشنویسان کشورمان همراه بود شاعرانی مانند علیرضا قزوه، امیر عاملی، رضا اسماعیلی، سید عبدالله حسینی، کمیل کاشانی، احمد رفیعی وردنجانی، محمد علی یوسفی، ابراهیم میر، محمود یوسفی، سید حکیم بینش، نغمه مستشار نظامی، فاطمه عارفنژاد، سیده کبری حسینی بلخی، اماللبنین بهرامی، زهره یوسفی، فاطمه ناظری، و صبا فیروزی حضور داشتند. برخی از اشعار ارائه شده در برنامه را میتوانید در ادامه بخوانید:
علیرضا قزوه
گرت هوای ولا باشد از بلا مگریز
همیشه محو بلا باش از ابتلا مگریز
چو ماه چنگ بزن بر سیاه پرده شب
از این شب، این شب لبریز ماجرا مگریز
عصای معجزهات را بکوب بر سر سحر
ز ناخدا مهراس و ز بیخدا مگریز
چو گردباد بگرد و سماع طوفان کن
چو بیدهای پریشان ز بادها مگریز
به روز حادثه از صوفیان غازی شو
بیا و مرد قدر باش از قضا مگریز
چراغ خیمه چو خاموش گشت باز مگرد
تو آمدی که بمانی ز کربلا مگریز
بیا و جوشن بیپشت بر تن خود پوش
ز خدعه های خوارج چو مرتضی مگریز
منافقان معاند تو را نظر نزنند
از این حضور گرامی به انزوا مگریز
نفیر گاو طلایی تو را نترساند
عذاب سامریان باش، از صدا مگریز
چراغ روشن امن یجیب را بفروز
اجابت است، اجابت، تو از دعا مگریز
عزیز هموطن من، عزیز هموطنم!
از این بهشت صمیمی به ناکجا مگریز
نه اژدهاست که کرم شب است اسرائیل
بر آر دستی و از این هزارپا مگریز
***
نغمه مستشار نظامی
در امتحان محبت، از ابتلا مگریز
غریبگی مکن ای دل از آشنا مگریز
درین طریقت از آیین اولیا مگریز
"دلا! ز معرکهی محنت و بلا مگریز!
چو گردباد، به هم پیچ و چون صبا مگریز!"
مترس از شب طوفان و از خزان مهراس
علیست یار تو از بدر و نهروان مهراس
ز آستین ید بیضا نما عیان، مهراس
"تو راست معجزه در کف، ز ساحران مهراس!
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز!"
عصا فکندی و در دل نمانده صبر و قرار-
که جلوه گر شود اعجاز حیدر کرار
عنایتی کن و غم از دل جهان بردار
"تو موج غیرت و عزمی! ز بحر، بیم مدار!
حذر ز غرّش طوفان مکن! ز جا مگریز!"
شکوه طائر عرشی تو بالبسته مشو
مسافر سفر قاف باش و خسته مشو
ز ریسمان ولایت دمی گسسته مشو
"ز سستعهدی ایام، دلشکسته مشو!
نشانه باش چو پرچم! ز بادها مگریز!"
نشانه باش چو پرچم، در اهتزاز شکوه
سترگ و قله نشین همچو بیرقی بشکوه
مباد ثانیه ای بر دلت رسد اندوه
"چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه!
به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز!"
شب است و "وعده ی صادق" عجب شب قدری
که وعده داده شد از جانب گرانقدری
تو در میان خبرهای خوب، در صدری
"تو از تبار دلیران خیبر و بدری
چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا! مگریز!"
به نام نامی یزدان صلا بزن چو امیر
به نام آل نبی عشق می شود تکثیر
ولایت علوی گشته است عالمگیر
"به نوشخند منافق، ز ره، کناره مگیر!
به زهرخند معاند، به انزوا مگریز"
مصاف آتش و عشق است، همنوردی کن
"عماد" و "آرش" و "سجیل" شو نبردی کن
به راه خون شهیدان "شهاب"گردی کن*
"چو ره به قبلهی امن است، پایمردی کن!
خطا مکن! ز توهّم به ناکجا مگریز!"
دلا تو درّ خوشابی، درین صدف بنشین
امید، کشتی نوح است، لاتخف، بنشین
چنان کمان به مصاف عدو به کف بنشین
"چو تیر، راه هدف گیر و بر هدف بنشین!
ز کجروی به حذر باش و از خدا مگریز!"
دلا تو آینهای جلوهگاه رحمان باش
به بزم زندهدلان، روح باش و ریحان باش
چراغدار ره کاروان ایمان باش
"امین خلق و امانتگزار یزدان باش!
به صدق کوش و خطر کن! ز مدعا مگریز!"
***
فاطمه عارفنژاد
از ابتلا صف «قالوا بلی» چرا بگریزند؟
کجا سپاه «بلیگفته» از بلا بگریزند؟
به حرف بیخردان کی رها کنند هدف را؟
به اخم بیشرفان کی به انزوا بگریزند؟
عصا به دست برو سمت مار فتنه و جادو
که ساحران همه از بیم اژدها بگریزند
قسم به جاه سلیمانیات که لشکر موران
به محض دیدن تو سوی ناکجا بگریزند
به وقت غرش طوفان نوح، طعمهٔ موجند
اگرچه قوم ستمگر به کوهها بگریزند
بگو به دشمنِ بیچاره تا نیامده عباس
سوار اسب شده، بی سر و صدا بگریزند
که وقت معرکه و در دل چکاچک شمشیر
زمان نمیدهد آهنگ جنگ تا بگریزند
میآید از همهسو بانگ سرخ «أین تفرّون؟»
چطور میشود از انتقام ما بگریزند؟
***
سید مسعود علویتبار
با یاد غم روی تو از غم نگریزیم
از معرکه محنت عالم نگریزیم
ما سوختگان دل به ره داغ تو دادیم
در راه تو از عالم و آدم نگریزیم
با داغ تو عهدی است که تا لحظه ی بهبود
از سوزش بیوقفه مرهم نگریزیم
گفتند دگر طاقت ما از همه طاق است
در قید وفاییم ز همدم نگریزیم
غمخانه دل دم به دم از عشق تو خون است
تا حشر دمادم ز تو یکدم نگریزیم
دانیم که هر تفرقه کار دگران است
در نقطه وحدت دگر از هم نگریزبم
از شش جهت ار بر سر ما تیغ ببارد
در صحنه بمانیم و چو رستم نگریزیم
***
سید سلمان عابدی(علی پور، جنوب هند)
دل تاب ندارد به خدا قصد ریا نیست
ای خامنهای جز تو کسی رهبر ما نیست
تو مرجع تقلید و نماینده دینی
ای رهبر احرار کسی مثل شما نیست
امروز فقط خامنه ای عزت ما هست
کز هیبت او لرزه براندام جهانی ست
***
کمیل کاشانی
تو اهل صحبت عشقی از آشنا مگریز
بسان آینه از صیقل و جلا مگریز
طبیب، نسخه صبر و امید پیچیده است
شفای توست همین دارو از دوا مگریز
بگیر در کف خود ذوالفقار غیرت و عزم
ز زخم تیغ حوادث چو مرتضی مگریز
اگر بلی به «الست بربکم» گفتی
بلا برای ولا هست از بلا مگریز
بقا اگر طلبی در فناء فی الله است
صفای باطن اگر خواهی از وفا مگریز
هزار بار اگر رفتهای دوباره بیا
از آستان کریمانه خدا مگریز
بر آستانه تسلیم سر فرود آور
قدر نوشته شده بر تو از قضا مگریز
مسیر پر خطر و ساحل است ناپیدا
خداست چونکه در این ورطه ناخدا مگریز
***
محمد مهدی عبداللهی
همیشه اهل ولا باش، از بلا مگریز
بنوش جام بلا را از ابتلا مگریز
شهید باش و شهیدانه در دل میدان
به روز واقعه سرخ از قضا مگریز
عصاى معجزه بردار و در میانه ى نیل
بپیچ در دل طوفان از اژدها مگریز
چقدر علقمه امروز در مقابل توست؟!
علم به دوش بگیر و به انزوا مگریز
صدای العطش کودکان غزه کنون
به گوش میرسد ای دوست، از صدا مگریز
به هوش باش امان نامه را امان ندهی
میان معرکه از بیم فتنه ها مگریز
بخوان که لشکر شیطان سقوط خواهد کرد
مبند دل به شیاطین به ناکجا مگریز
قسم به وعده ی صادق که قدس آزاد است
بیا و یکدم در اثبات مدعا مگریز
نماز در وسط صحن قدس شیرین است
در اقتداى شهیدان بزن صلا مگریز
ظفر از آنِ خداوند حىّ سبحان است
ز کدخدا مهراس از خدا خدا مگریز
چه خوب گفت امینِ قُلوبِ مَنْ والاه
"به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز"
یقین که خَیرُالعمل با ولایت عشق است
از آستانه اولاد مرتضى مگریز
فرار کن به سوی کشتی نجات حسین
به روز حادثه از سمت کربلا مگریز
به پرچمى که بر آن حک شده ست نصرُالله
سوار مى رسد از راه، بى هوا مگریز
***
جواد اسلامی
بگو مرا است خدا و از این و آن مهراس
اگر جهان به تو پیچید، از جهان مهراس
اراده کن"مَعِیَ رَبیَّ سَیَهدین" را
بزن به بادیه و لاتخف بخوان،مهراس
"عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
تُراست معجزه در کف، ز ساحران مهراس"
ز سست عهدی اصحاب زور و زر مشکن
که سامری است فراوان در این میان، مهراس
اسیر رخوت قوم "بنیبهانه" مشو
قدم به راه گذار و از امتحان مهراس
رجز بخوان و به حکم علی قدم بردار
به بدر و خیبر و صفین و نهروان مهراس
جهان به نام تو سوگند میخورد، برخیز
چنانکه رستم و آرش، بکش کمان، مهراس
***
ابراهیم میر
ای هرم عطش بر دل دریای سراب
قلاب ِ سوال ِ بر لب ِ نیل جواب
دریا به تلاطم و جهانی در خواب
موسی تو عصای خود بیانداز به آب
***
عمادالدین ربانی
حماسهساز شو و سوی انزوا مگریز
تو پهلوان نبردی بزن صلا مگریز
خداست پشت و پناه تو از کسی مهراس
چه پشتگرمی خوبی است از خدا مگریز
برو به جای زره جوشن کبیر بیار
بخوان به اسم خدا را و از دعا مگریز
نترس باش اگر مقتداست شیر خدا
میان معرکه از ترس گرگها مگریز
میار گردن کج در مصاف با کجرو
بایست پای حقیقت به ناکجا مگریز
چقدر حال فلسطین شبیه کرب و بلاست
حسین (ع) یکه و تنهاست از بلا مگریز
***
احمد رفیعی وردنجانی
لبخندهای دلنشینش آسمانی است
در هر نگاهش آسمانی مهربانی است
پیداست راه عشق از هر رهنمودش
هر واژه گفتار نابش یک نشانی است
حال حصیر زیر پای او گواه است
مثل علی(ع) دل کنده از دنیای فانی است
در انتظار مهدی صاحب زمان است
همواره عطر گریه هایش جمکرانی است
با نور، برخوردِ حقیقت ناشناسان
یک روز باخاکستر و روزی زبانی است
ابلیس یک عمر است در نابودی نور
با این جماعت سخت در حال تبانی است
ناکام می ماند ولی در نقشه هایش
وقتی که دست دوست در یاری رسانی است
لب تر کند وقتی امام عشقبازان
کار تمام عاشقانش جانفشانی است
با هرچه دشمن خوست از عشقش شود کم
دلهای ما یک لحظه هم از او جدا نیست
***
سیده کبری حسینی بلخی(افغانستان)
امت ما را چه بیم از فتنه و شور شر است
نوح ما را در دل طوفان هستی رهبر است
آسمان و ماه را دور سرش پیچیده است
چفیهاش بر گردن ما خط و راه و مسطر است
در کلامش حکمت سقراط و لقمان، گشته جمع
آنچه بارد از لبش انگار در و گوهر است
رویش سبزینه و فرمان باران برلبش
گوش شیطان ازصدای رعد وار او کر است
از شجاعتهای او در جیش دشمن گفتوگوست
مدح یاران در حدیث دیگران شیرنتر است
غرق در نور است روی مثل ماه کاملش
مصطفی زادی که از نسل بتول و حیدر است
بی محابا میزند بر قلب کفار زمان
خصم میِداند چه نسبت بین او با صفدراست
***
سارا عبداللهی فر
در مسیر عشق بالیدن گرفت
با هزاران شوق تابیدن گرفت
این دل و جانم پی فرمان او
بی بهانه چون سراییدن گرفت
هر زمان با شور و پرواز و سما
لابهلای واژه چرخیدن گرفت
در خروشی بی امان از جمله ها
با پیام رهبرم سامان گرفت
شد ردیف بیت های بی شمار
شعر شد این بغض باریدن گرفت
انتهای پیام/