Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-05-03@11:30:53 GMT

اینجا کلمه‌ها یخ می‌زنند

تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۲۷۹۳۳۸

اینجا کلمه‌ها یخ می‌زنند

چایخانه و کبابی بهنام حوالی همان جایی است که میرزا کوچک‌خان یخ زد. دریایی از مه، دره‌ها را پوشانده و گاه موجی بلند به سمت جاده خیز برمی‌دارد و غروب خرداد را شب تاریک زمستان می‌کند.

روزنامه ایران:  باد چنان سرد و سوزناک است که انگشت‌هایم کبود می‌شود. میرزا در آخرین لحظه‌های زندگی و در برف و بوران آذرماه، آن هم وقتی که همرزم نیمه جانش را کول کرده بود چه کشید؟
جنگل انبوه و شیروانی‌های رنگی ییلاق تالش در عمق دره پیدا و ناپیداست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بهنام نعل کهنه اسبی را برای خوش‌شانسی روی سردر مغازه کوبیده است؛ امیدوار به چند ماه کار و بازگشت به قشلاق اسالم. اینجا کرمان است، مرز گیلان و اردبیل در گردنه الماس خلخال.


بهنام می‌گوید: «یادم هست بچه که بودم با اسب و قاطر می‌آمدند خلخال خرید، گاهی توی راه برف و کولاک زمینگیرشان می‌کرد و خیلی‌ها می‌مردند. جنازه دو ماه کنار رودخانه می‌ماند تا هوا خوب شود، راه بیفتند برای کفن و دفن.» بهنام سنی است. می‌پرسم شافعی یا حنفی؟ می‌گوید والله نمی‌دانم. همسایه‌اش محب‌الله می‌گوید شافعی است ولی ما حنفی هم داریم: «پدر من تالش شیعه است، مادرم تالش سنی. برادر خود بهنام از خلخال زن آذری گرفته. اینجا این چیزها اهمیتی ندارد... ما تالش خلخال نیستیم ولی خلخالی‌ها را از تالش‌های خود خلخال، بیشتر دوست داریم.» رضا جوادی کارشناس اداره میراث فرهنگی خلخال، نقشه‌ای را نشانم می‌دهد که طی سال‌ها با جزئیات مربوط به کارش از شهر کشیده و کنار میزش به دیوار زده است: «کردهای کُرمانج در این منطقه، یعنی شمال شرق خلخال ساکنند. کرمانج‌های خلخال مثل کرمانج‌های خراسان شیعه هستند. این قسمت یعنی بخش خورش رستم آذری‌نشین است با اکثریت شیعه و البته 25 تا 30 درصد هم سنی‌. روستای کزج که یکی از 10 روستای برتر نمونه گردشگری کشور است و روستایی است پلکانی شبیه ماسوله با همین ترکیب جمعیتی در این منطقه قرار گرفته. جنوب خلخال یا بخش شاهرود هم تات هستند. البته در هشتجین خورش رستم هم دو سه روستای تات زبان داریم.»


جوادی، خلخال را با نام قدیمش روی نقشه ثبت کرده است؛ هروآباد. نقشه را با دقت نگاه می‌کنم، پر است از نام‌های خوش آهنگ زبان پهلوی؛ خوجین یا خوبچین؛ روستایی که کوه‌هایش منظم و خوب چیده شده است، مِجَره یا مه‌چره، آبادی‌ای که مه مثل رمه گوسفند در دشت‌های سرسبزش به چرا می‌رود؛ دو روستایی که برای رسیدن به گردنه الماس و گفت‌و‌گو با بهنام و محب‌الله از کنارشان عبور می‌کنیم و مه پشت سر ما روی علفزارها می‌لغزد و به چرا می‌رود.


هروآباد یا خلخال در میان قله‌های سر به فلک کشیده زاگرس درستی نظریه زبانشناختی پروفسور «آندژی پیسوویچ» (زبانشناس و ایرانشناس لهستانی) را ثابت می‌کند. او معتقد است سرعت حرکت و تغییر زبان در ساحل رودخانه تند و در کوهستان آرام است. با این نظریه می‌توان فهمید چرا تاتی یا آذری کهن که زبانی است شبیه کردی، تالشی و گیلکی در کوهستان‌های هروآباد زنده مانده و با ترکی مخلوط نشده است. درحالی که این زبان در سایر مناطق آذربایجان به سرعت تحت تأثیر ترکی تغییر کرده و در ترکیب با آن تبدیل به ترکی آذربایجانی شده است؛ کالبدی نو برای روحی کهن. با این همه آذری قدیم هنوز در شمال و جنوب اردبیل، شمال آذربایجان شرقی و اطراف باکو زنده است. در قفقاز و نواحی اطراف باکو در شبه جزیره آبشوران، تاتی معادل پارسی به کار می‌رود و اغلب تات‌های این منطقه را پارسیان نیز خطاب می‌کنند. اصطلاحی که در متون تاریخی بسیار تکرار شده و بر این اساس زبان آذربایجان و قفقاز را فارسی و گاه فارسی دری یا درباری دانسته‌اند. در خلخال و در میان کردهای کرمانج، تات‌ها، تالش‌ها و آذری‌ها، زبان فارسی، زبانی است بین الاقوام. چنانچه با رضا جوادی ترکی آذربایجانی حرف می‌زنم اما برای گفت‌و‌گو با بهنام تالش و نوروز تات، ناچار از فارسی هستم. نوروز‌الله یاری خیاط است. می‌گوید من سال‌ها تهران بودم بعد رفتم رضوانشهر گیلان اما رطوبت خیلی بالا بود و بدنم سازگار نشد. مدام بیمار بودم تا اینکه سال 70 برگشتم خلخال. نوروز شروع می‌کند به نام بردن از روستاهای شاهرود خلخال: «خِمِس و مجره ترکی آذربایجانی حرف می‌زنند اما از آنجا به بعد زبان، تاتی می‌شود؛ اسکستان که خود تات‌ها می‌گویند اسستان، اسبو، درو که روستای خود ماست، شال، دیز، تیل، کلور، کرین، لرد و... همه تات هستند. باز در «میان» و «رودان» که به خلخال نزدیکند زبان به ترکی برمی‌گردد. اسکستانی‌ها هم ترکی بلدند ولی روستای ما نه. مسن‌ترها کم و بیش ترکی هم بلدند ولی جوان‌ها تاتی و فارسی حرف می‌زنند.» می‌پرسم چرا به تات‌ها فارس هم می‌گویند؟ کمی فکر می‌کند و می‌گوید: «من این جمله را نشنیده‌ام ولی می‌دانم اگر الان با یک هم روستایی خودم تاتی حرف بزنم شما هم متوجه می‌شوید چون به فارسی نزدیک است، تالشی هم همین طور. البته تالشی با تاتی فرق دارد هرچند ما زبان همدیگر را متوجه می‌شویم. خود من چون رضوانشهر زندگی کرده‌ام تالشی هم بلدم هرچند باز تالشی رضوانشهر با تالشی اسالم فرق می‌کند.» نوروز می‌گوید تالشی از نظر شعر و ترانه و نوحه خیلی غنی است اما متأسفانه تاتی نه: «دو سه سالی هست که در عزاداری‌ها نوحه تاتی می‌خوانند یا اشعار عاشقانه‌ای در فضای مجازی منتشر می‌شود که بعضی‌هایشان خیلی قشنگ است.» با سؤالی غافلگیرش می‌کنم: «تات‌ها چقدر ایران دوستند؟ می‌گوید: «ایران دوستند؟ تات‌ها جان‌شان را هم برای ایران می‌دهند. بیایید ببینید همین روستای ما چند نفر شهید تقدیم کرده. این حرف‌ها یعنی چه. میهن‌پرستی یک چیز طبیعی است، پرسیدن ندارد که...»


از یدالله بخشی از کردهای کرمانج خلخال هم همین سؤال را می‌پرسم می‌گوید: «من دبیرستانی بودم که خرمشهر دست عراقی‌ها افتاد. همان روز قلمم را زمین گذاشتم و اسلحه برداشتم و رفتم جبهه. در همان روستای خودمان زن سالخورده کم چیزی می‌شناختم که می‌رفت صحرا جارو جمع می‌کرد، درست می‌کرد می‌فرستاد جبهه. می‌گفت همین از دست من برمی‌آید. ایران برای ما یک کلمه نیست، ایران یعنی عشق یعنی هست و نیست ما.»


کردهای خلخال اغلب پارچه فروشند اما یدالله بخشی که سرهنگ بازنشسته است روزی یکی دو ساعت به مغازه لوازم بهداشتی و آرایشی پسرش سر می‌زند و خودش را با مطالعه سرگرم می‌کند. خیلی اتفاقی در میانه گفت‌و‌گو متوجه می‌شوم او تا سال 94 فرمانده یگان حفاظت از میراث فرهنگی استان اردبیل بوده و بارها به دلیل وظیفه‌شناسی مورد تشویق و تکریم قرار گرفته است: «ما از طایفه شاطرانلو هستیم. در زبان محلی به ما گاواستایی هم می‌گویند که احتمالاً به زمان کوچ برمی‌گردد یعنی وقتی که بار را با گاو جابه‌جا می‌کرده‌اند و گاوها از خستگی ایستاده‌اند. کسانی که گاوهای‌شان خسته شده و در راه مانده‌اند و اینجا ماندگار شده‌اند.» روایت بخشی احتمالاً به دوره نادرشاه افشار اشاره می‌کند که سیاست شاه عباس را در کوچاندن کردهای کرمانج اطراف ارومیه به شمال خراسان برای مرزبانی در مقابل ترکان آسیای میانه، با شدت بیشتری ادامه داد اما عده‌ای از کردهای از پیش کوچیده به قوچان نیز درحال بازگشت بودند چون اساساً این سیاست نه برمبنای اجبار حکومتی بلکه برپایه رضایت طوایف کرد شکل گرفته بود. اطراف ری، ورامین و هروآباد یا خلخال ازجمله نقاطی بودند که گاوها توان خود را از دست دادند و بسیاری از کوچندگان به ناچار ماندگار شدند. البته بخشی می‌گوید کردهای قوچان را به خاطر پیشگیری از دعواهای طایفه‌ای به هروآباد و حاشیه رودخانه قزل اوزن یا سپیدرود کوچانده‌اند. زیرا کردها در زمان صفویه و افشاریه، علاوه بر مرزبانی همچون نیروهای ویژه صلح بانی نیز عمل می‌کرده‌اند: «کردها کم کم از حاشیه قزل اوزن به اطراف کشیده شدند و الان در جاده اردبیل روستاهایی مثل زاویه کرد و یکی دو روستای دیگر هم کرد هستند همین طور در هشتجین و امام‌رود و روستاهایی مثل سرخلی، چنلی گبین، بولکو و... همه کرمانج نشینند. حدود 28 تا 30 روستای خلخال کرد کرمانج هستند و طبیعتاً در خود خلخال هم زندگی می‌کنند. البته مهاجرت هم زیاد است مثلاً از بلوکانلو که روستای خود ما است فقط 450 خانوار در رشت زندگی می‌کنند و 260 خانوار در هشتپر. روستای کلستان اکثراً به قلعه حسن خان تهران کوچ کرده‌اند؛ شاید حدود 500 خانوار. الان دو سه سالی هست که همانجا نوحه کردی می‌خوانند و از طریق فضای مجازی دست ماهم می‌رسد.» مه وارد خیابان‌های زیبای خلخال می‌شود و پرده‌ای شاعرانه میان شب و شهر می‌کشد، تکه‌ای زنده از آذرآبادگان کهن در میان کوه‌های سر به فلک کشیده زاگرس و سرمایی کشنده که گاوهای باربر را زمینگیر می‌کند، جلوی حرکت تند زبان را می‌گیرد و به تکه‌ای یخ بدل می‌سازد.

انتهای پیام/

 

 

منبع: ایران آنلاین

کلیدواژه: تات ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۲۷۹۳۳۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اینجا برای حیوانات پاپوش می دوزند | یکی به نعل و یکی به میخ

همشهری آنلاین- رابعه تیموری: کارش آسان نیست و تا هر چهار نعل اسب میزان شود، خوب عرقش درمی آید. اوستا علی نمی‌تواند از کارش دل بکند و عشقش این است که به سم دردناک و لنگان اسب‌های خوددار و صبور پاپوش‌های نو بپوشاند تا بتوانند راحت و راهوار جست‌وخیز کنند. او خوب می‌داند اگر اولین نعلبندی کره‌های ٣‌ساله ناشیانه و خشن انجام شود، سایه ترس از دم و دستگاه نعلبندان همیشه ته چشم‌های سیاه این حیوانات نجیب دودو خواهد زد:

بیشتر بخوانید:این مردها اسب‌های اصیل را پرورش می دهند

کف راهروی اصطبل نریان‌های خوش نژاد و گرانقیمت پر شده از خرده‌های ناخن اسب‌هایی که قبل از ونداد زیر دستش بوده‌اند. جعبه ابزارش گوشه راهرو باز است و پیش بند چرمی اش را روی سندان گذاشته است. پیشانی اش به عرق نشسته و تا عبداله، ونداد را از اصطبل بیرون بیاورد مشغول وررفتن با گوشی تلفنش می‌شود که تصویر جوکر روی قاب آن به عالم و آدم می‌خندد. خودش هم جوان خندان و پرحوصله‌ای است وحتی موقع جفتک‌پرانی و سرکشی اسب‌های چموش لبخند از صورت خسته اش جمع نمی‌شود. ونداد بدقلق نیست و از ٣‌سالگی که زین به پشتش بستند، عادت کرده که هر دو ماه یکبار سم‌های خوشتراشش را به چکش و سندان اوستای نعلبند بسپارد. اوستا علی دستی به سر و گوش ونداد می‌کشد و پیش از آن که او به هیکل خوش قواره کرند رنگش پیچ‌وتابی بدهد،‌تر و فرز یکی از پاهای او را از زمین بلند می‌کند. وقتی رِنِت کاردک مانند را روی شیارهای وسط سمش می‌کشد، گل‌ولای داخل آن فرو می‌ریزند و نعل‌های نامیزان و سابیده شده ونداد نمایان می‌شوند. کندن نعل‌های کهنه نریان جوان برای اوستا علی دشوار نیست و با چند بار بالا و پایین بردن انبر سم چین میخ‌های کج و معوج روی نعل را جدا می‌کند.

عکاس: امیر رستمی/همشهری
الاغ بلاگردان فقط ناخن چینی می‌شود

ونداد می‌داند که اوستا تا همه نعل‌های کهنه را بیرون نکشد، نعل‌های تازه را روی سم‌های او نمی‌گذارد و پاهایی را که هنوز پاپوش کهنه دارند یکی‌یکی و با احتیاط بالا می‌آورد تا اوستا برای بلند کردن پای سنگین و پرقوت او کمتر به زحمت بیفتد. گاهی که ونداد از بالا ماندن پایش کلافه می‌شود، به ناز و نوازش مهترش عبدالله دوباره آرام می‌گیرد. حالا سوهان به‌کار اوستا می‌آید و باید ناخن‌های خشک و زبر ونداد را با سوهان بسابد و هم‌اندازه کند. گاه و بی‌گاه صدای الاغ تنهایی که در اصطبل نریان‌ها بسته شده، سکوت راهرو را می‌شکند و بعضی از اسب‌ها هم به شیهه‌ای کوتاه با او هم‌صدا می‌شوند. سیستم ایمنی بدن الاغ و قاطر از سیستم ایمنی بدن اسب‌ها ضعیف‌تر است و این الاغ را در اصطبل نگهداری می‌کنند تا اگر ویروس و میکروبی بیماری‌زا در اصطبل پیدا شد، با ابتلای الاغ بلاگردان، به موقع خطر را از اسب‌های سوارکاری گرانقیمت دور کنند. سم‌های این الاغ نگون‌بخت و اسب‌هایی که برای سوارکاری استفاده نمی‌شوند، کمتر پیش می‌آید که نعل به خود ببینند و قیار کردن و مرتب کردن ناخن‌های‌شان هم توسط نعلبندی انجام می‌شود که به‌کاربلدی اوستا علی نیست، اما حکایت ونداد و دیگر سیلمی‌های پرزاد و ولد جدا است و باید نعل کردن آنها بی‌عیب و نقص انجام شود.

فوت کوزه‌گری

ونداد از نریان‌های سیلمی نورچشمی صاحبش است که باید به مدد نعل‌های فلزی اش هر روز تاخت و تازی جانانه داشته باشد تا برای تکثیر نژاد اسب عرب خوش بنیه بماند. چشم اوستا علی در تعیین شماره سم ونداد چند می‌لیمتری خطا دارد و پس‌ازآن که از میان تل نعل‌های کوچک و بزرگ داخل صندوق عقب پراید قدیمی اش چند نعل را بدون میخ زدن روی سمش امتحان می‌کند، اندازه دقیق سم دستش می‌آید. اگر دزد کوره نعلبندی اوستا علی را نبرده بود، نعل فلزی به‌سرعت داغ و با چند پتک به پای ونداد میزان می‌شد، ولی حالا فرم دادن نعل‌های سرد آسان نیست و علی آقا وقتی ضربات پتک را روی نعل آویخته به سندان فرود می‌آورد، باید همه قوت دست‌های ورزیده اش را به‌کار گیرد. حالا وقت رو کردن فوت کوزه‌گری استاد نعلبند است و نریان جوان بی‌ترس و واهمه سمش را به او می‌سپارد تا با فرو کردن میخ‌های آهنی در سم‌های او چفت و بست پاپوش‌های تازه اش را محکم کند. علی آقا درس نعلبندی نخوانده، ولی آنقدر تجربه دارد که بتواند میخ‌ها را به‌صورت اریب روی بی‌حس‌ترین لایه سم‌های ونداد بکوبد تا او دردی احساس نکند.


نعلبندان غریبه ارج و قرب دارند

وقتی همه میخ‌ها کوبیده می‌شوند، علی آقا خسته و عرق کرده قد راست می‌کند و ونداد جوان درحالی‌که با چشم‌های نجیب زیبایش قدرشناسانه تماشایش می‌کند، آسوده و با ناز و غمزه به‌دنبال عبدالله به طرف اصطبلش می‌خرامد. هنوز نفس اوستای نعلبند چاق نشده که عبدالله مهار اسب رشید دیگری را در دست گرفته و به طرف دم و دستگاه نعلبندی می‌آورد. علی آقا می‌گوید: «در بسیاری از کشورهایی که صنعت پرورش اسب ارج و قربی دارد، از سلامت نعلبندان به خوبی مراقبت می‌کنند و نعلبندان روزانه بیشتر از ٣-٤ اسب نمی‌توانند نعلبندی کنند، اما در ایران قانون و قاعده‌ای ندارد و ممکن است یک نعلبند در یک روز تمام اسب‌های یک اصطبل را قیار یا نعلبندی کند. کلنجار رفتن با اسب‌های سنگین و تنومند به کمر نعلبند آسیب زیادی می‌زند و نعلبندان خیلی زود قدرت کار کردن را از دست می‌دهند.» علی آقا چند بار تصمیم گرفته پی کار و باری اطوکشیده برود و در جایی به دور از بوی نامطبوع اصطبل‌های اسب نان و روزی اش را درآورد، ولی چندان نگذشته که دلتنگی این حیوانات نجیب او را دوباره به پای پتک و سندان نعلبندی کشانده است.


شغل: اسب سواری

علی آقا نیمی از عمر ٣٢‌ساله اش را در کنار اسب‌ها گذرانده است. او تعریف می‌کند: «از بچگی به اسب علاقه داشتم و وقتی ١۵-١٦ سالم بود به باشگاه‌های سوارکاری می‌رفتم و جست‌وخیز آنها را از دور تماشا می‌کردم. کم‌کم به‌واسطه دوستی با یکی از مهتران اسب در یکی از مراکز پرورش اسب به‌عنوان کارگر مشغول شدم و کارهایی مانند قشو و نظافت اسب‌ها را انجام می‌دادم.»
وقتی علی آقا سوارکار اسب شد و وظیفه رام کردن کره‌ها را بر عهده گرفت، به خواستگاری همسرش رفت. او تعریف می‌کند: «وقتی از شغلم پرسیدند گفتم اسب سواری می‌کنم! پدر همسرم با تعجب گفت برای اسب سواری به تو پول می‌دهند؟!» ورزیدگی قد و قامت علی آقا سبب شده موقع نعلبندی در کلنجار رفتن با اسب‌های رشید و سرکش کم‌نیاورد، ولی همین درشت و سنگین شدن هیکلش او را به تغییر شغلش وترک سوارکاری واداشته است: «وقتی وزنم بالا رفت، دیگر نمی‌توانستم کره‌ها را اسب سوارکاری کنم و به دلیل این که از دنیای اسب‌ها دور نشوم تصمیم گرفتم به نعلبندی مشغول شوم. من با شاگردی نزد یک استاد نعلبند قلق و فوت‌وفن این کار را یاد گرفتم.»


وقتی نعل اسب خوش اقبالی نمی‌آورد

یک عمر دمخور بودن با اسب‌های حساس و نازک طبع سبب شده نعلبند جوان وقت ناز و غمزه کشیدن یا چشم غره رفتن و تاب به ابرو انداختن برای اسب‌های چغر و نافرمان را خوب بشناسد.
هزینه نعلبندی به انصاف و قناعت نعلبند و دست و دلبازی مالکان مراکز پرورش اسب بستگی دارد، اما اگر علی آقای احمدی و همکارانش در نظرآباد و دیگر مراکز حاشیه تهران برای نعلبندی حدود یک و نیم میلیون تومان و برای قیار و ناخن چینی اسب حدود نیم میلیون تومان بگیرند، در تهران لااقل دو برابر این اجرت نصیب همکارانشان می‌شود. استاد نعلبند اعتقاد ندارد که آویختن نعل اسب به درودیوار برای کسی خوش اقبالی می‌آورد، ولی از سر عشق به این حیوانات باوفا توی پراید قدیمی اش که حکم دکان سیارش را دارد، انواع و اقسام نعل‌های کاربردی و زینتی یافت می‌شود.

کد خبر 848828 برچسب‌ها مشاغل خبر مهم اسب و سوار کاری حیوانات - اسب

دیگر خبرها

  • شکایت دو نشریه از مایکروسافت و OpenAI به دلیل نقض کپی‌رایت
  • ببینید | تصاویر هولناک جدید از بقایای آتش‌سوزی در گیلان | اینجا دیگر ویرانه است!
  • ایستادن
  • جیدون سانچو: بازگشت به منچستریونایتد؟ فعلا نمی‌دانم
  • اینجا برای حیوانات پاپوش می دوزند | یکی به نعل و یکی به میخ
  • کشف 10 کیلوگرم شیشه از قاچاقچیان مواد مخدر در خلخال
  • محمد کریمی، کاپیتان سپاهان: هر تیمی جای ما بود، تا اینجا هم دوام نمی‌آورد / فیلم
  • حل مشکل املای دانش‌آموزان با طرح بازی و ورزش معلم سمنانی
  • فیلم| اینجا اشترانکوه است؛ آلپِ ایران
  • عکس| شکوفه‌های گیلاس در خلخال