Web Analytics Made Easy - Statcounter

مرد جوان با چشمانی که خشم و افسوس در آن موج می‌زد به همسرش نگاه کرد. نگاهی که انگار می‌خواست بگوید چطور یک شبه همه آرزوهایش را بر باد داده است. اما در چشمان همسرش فقط التماس بود و پشیمانی. می‌خواست شوهرش را صدا کند که در همین موقع منشی یکی از شعب مجتمع قضایی خانواده آن‌ها را به داخل فراخواند.

به گزارش ایران، به محض ورود به شعبه محسن و مینا سلامی کردند و در حالی که زن جوان به طرف صندلی‌ها می‌رفت تا مقابل قاضی بنشیند، مرد جوان بدون مقدمه گفت: من نمی‌توانم با کسی که به من دروغ گفته و با حرف‌هایش مرا فریب داده و زندگی‌ام را به بازی گرفته زندگی کنم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

قاضی با خونسردی گفت: اول بگویید ماجرا چیست و اجازه بدهید من صحبت‌های هر دوی شما را بشنوم تا بتوانم تصمیم بگیرم.

مینا تا خواست حرف بزند محسن گفت: شما چیزی نگو من خودم تعریف می‌کنم. آقای قاضی من و مینا دوستان مشترکی داریم که کار تئاتر می‌کنند و اولین بار هم برای دیدن نمایش دوستم به محل اجرا رفته بودم که مینا را دیدم. آنقدر از او خوشم آمد که بلافاصله بعد از پایان نمایش به سراغش رفتم و خواستم تا با هم بیشتر آشنا شویم حتی تأکید کردم که قصدم ازدواج است. مینا هم قبول کرد و با حضور خانواده‌های‌مان ۲ ماه بعد به عقد هم درآمدیم. البته من فکر می‌کردم که مینا با خانواده‌اش زندگی می‌کند. مدتی پس از عقدمان یک روز که به خانه مینا رفته بودم همسایه واحد کناری با دیدن من پرسید با چه کسی کار دارم و من هم خودم را معرفی کردم و گفتم که من داماد آقا رضا هستم.

محسن نفس عمیقی کشید و ادامه داد: آقای قاضی کاش خودم را معرفی نمی‌کردم چرا که همسایه پاسخی داد که زندگی‌ام ویران شد. او گفت آقا رضا دختر ندارد. ابتدا فکر کردم من واحد را اشتباه آمده‌ام، اما وقتی دیدم اشتباهی نکرده‌ام به همسایه گفتم مگر اینجا خانه آقا رضا و مریم خانم نیست؟ خوب من هم همسر دخترشان مینا هستم. اما همسایه با حالت تعجب گفت مینا که دختر آقا رضا نیست. از شنیدن این حرف به یکباره برافروخته شدم و خواستم بیشتر توضیح دهد که گفت به من ارتباطی ندارد و به داخل آپارتمانش رفت و در را بست.

به اینجای صحبت که رسید ناگهان مینا زیر گریه زد و گفت: اگر می‌گفتم پدر و مادر ندارم تو با من ازدواج نمی‌کردی. آقای قاضی من آنقدر به محسن علاقه‌مند شده بودم که می‌ترسیدم با شنیدن واقعیت با من قطع رابطه کند.

محسن جواب داد: با دروغ و نیرنگ؟! آقای قاضی آن لحظه احساس کردم شاید مرد همسایه واقعیت را نگفته به همین خاطر به سراغ سرایدار ساختمان رفتم و از او پرس و جو کردم که متوجه شدم مینا دختر این خانواده نیست بلکه پرستار آقا رضا و همسرش مریم خانم است و او در مدتی که با هم بودیم آن‌ها را به جای پدر و مادرش معرفی کرده و من را فریب داده است. تازه وقتی هم برای اولین بار موضوع را گفتم زیر بار نمی‌رفت و منکر آن بود.

قاضی رو به مینا کرد و پرسید: حرف‌های همسرت را قبول داری؟

مینا آب دهانش را قورت داده و گفت: بله. سال‌هاست که پدرم اعتیاد دارد و من با مادرم زندگی می‌کردم. پس از فوت مادرم و برای اینکه بتوانم زندگی‌ام را تأمین کنم و محتاج کسی نباشم پرستار سالمندان شدم و به خانه زوج سالخورده‌ای رفتم و از آن‌ها نگهداری می‌کردم. تا اینکه محسن وارد زندگی‌ام شد و من از ترس پیشینه خانوادگی‌ام از این زوج خواستم تا نقش پدر و مادرم را بازی کنند و آن‌ها هم که فکر می‌کردند می‌توانند با کمک به من خوشبختم کنند، پذیرفتند.

مینا با دستمال چشمانش را پاک کرد و ادامه داد: جناب قاضی باور کنید من مقصر نیستم. تقدیرم اینگونه بود و نمی‌خواستم محسن را با آگاهی از وضعیتم از دست بدهم. حالا هم اگر او تصمیم گرفته که من را طلاق دهد حق دارد و من نباید از ابتدا به او دروغ می‌گفتم. می‌دانم که اعتبارم را پیش او از دست داده‌ام و دیگر به من اعتمادی ندارد. فقط کاش من را درک می‌کرد و لحظه‌ای خودش را جای من می‌گذاشت و فرصت دیگری به من می‌داد.

قاضی لحظه‌ای تأمل کرد و رو به محسن گفت: حرف‌های همسرت را شنیدی او به خاطر علاقه‌ای که به شما داشته و برای اینکه از دستت ندهد زندگی سابقش را پنهان کرده آیا حاضری او را ببخشی؟

محسن جواب داد: او به من دروغ گفته و اگر با این ماجرا کنار بیایم با خانواده‌ام چه کنم؟ آن‌ها برایشان مهم است که عروس‌شان در چه خانواده‌ای بزرگ شده است.‌ ای کاش از اول ماجرا را صادقانه با من در میان می‌گذاشت تا خودم آن را طور دیگری با خانواده‌ام مطرح می‌کردم.

قاضی در پایان به محسن گفت: چند روز دیگر با پدر و مادرت در دادگاه حاضر می‌شوی تا با آن‌ها صحبت کنم. فعلاً صورتجلسه را امضا کنید.

محسن هم گفت: من هم مینا را دوست دارم، اما حرف من، حرف پدر و مادرم است و اگر آن‌ها قبول کنند شاید از تصمیمم منصرف شوم.

منبع: فرارو

کلیدواژه: طلاق آقای قاضی زندگی ام آقا رضا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۲۹۴۹۰۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اتفاقی که باعث شد مورایس مسلمان شود

خبر گرویدن ژوزه مورایس به دین اسلام و ازدواج قریب الوقوع او با یک دختر ایرانی، یکی از پر سر و صداترین اخبار فوتبال ایران در ۲۴ ساعت گذشته بود.

به گزارش ایسنا، به نقل از ورزش سه، مربی پرتغالی سپاهان، به لحاظ اخلاقی بی‌تردید یکی از متفاوت‌ترین مربیان خارجی است که در سال‌های اخیر به فوتبال ایران آمده است. فارغ از آرامش و ادبیات مودبانه‌ای که او در برابر سوالات غالباً چالشی، یکی از ویژگی‌های قابل تحسین او، علاقه‌ای است که نسبت به فرهنگ، هنر و موسیقی ایرانی بروز می‌دهد. این طرز تفکر، دقیقاً نقطه مقابل برخی مربیان اروپایی است که حتی با وجود سال‌ها حضور در ایران، نگاه بالا به پایین و اظهارنظرهای توأم با نیش و کنایه را حفظ می‌کنند.

حادثه‌ای که زندگی مورایس را تغییر داد

به گفته برخی نزدیکان این مربی، ماجرای عجیبی زندگی او را تحت تاثیر قرار داده است. ماجرایی که کمتر درباره آن صحبت شده است.

او پیش از اینکه پیشنهاد سپاهان را بپذیرد و به ایران سفر کند، در یک سانحه رانندگی دچار وضعیتی شبیه بیهوشی و کما می‌شود و پس از بهبودی، نوع نگاه وی به زندگی به کلی متفاوت شده است.

می‌خواهم مسلمان شوم

اما آنچه مدیران باشگاه سپاهان را شگفت زده کرد، این بود که مورایس چندی پیش به باشگاه مراجعه کرده و می‌گوید: «من می‌خواهم مسلمان شوم. باید از کجا شروع کنم؟»
به منظور راهنمایی این مربی پرتغالی، ابتدا از طریق بخش فرهنگی باشگاه سپاهان، مسائلی در خصوص عرف، شرع و قانون در ایران و دین اسلام برای وی توضیح داده شده و بلافاصله مقدمات شرعی تشرف مورایس به دین مبین اسلام انجام شده است. وی همچنین در محضر یکی از علما، شهادتین را به زبان جاری ساخته و شرعا مشرف به دین اسلام شد و شیعه گردیده است.
نکته دیگر اینکه به موازات این اقدامات، یک مشاور مذهبی با آشنایی کامل به زبان انگلیسی در کنار وی، فرایند آشنایی و آموزش مبانی اعتقادی و نیز پاسخگویی به سوالات مورایس را برعهده داشته است.

ازدواج با دختر ایرانی

از مدت‌ها قبل زمزمه‌هایی مبنی بر ازدواج قریب الوقوع ژوزه مورایس با یک بانوی ایرانی در جریان بود. موضوعی که همراه با خبر تشرف او به دین اسلام، پررنگ‌تر شد و رسانه‌ها نیز درباره آن صحبت کردند.
در این خصوص گفته می‌شود مسائل شرعی ازدواج مورایس با همسر ایرانی‌اش اتفاق افتاده و طی چند روز آینده این مراسم به صورت رسمی برگزار می‌شود.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • اتفاقی که باعث شد مورایس مسلمان شود
  • بهره‌مندی ۳۶۰ هزار نفر از خدمات روانشناختی در مازندران ‌
  • عروسی‌هایی بدون تالار و تشریفات
  • ۲۳ درصد پرونده های مشاوره طلاق در مازندران منجر به ساز شد
  • پرداخت ۱۶۰ هزار میلیارد تومان وام ازدواج در کشور
  • مشکلات ثبت نام وام ازدواج در سامانه از زبان زوجین جوان تهرانی
  • اعتبار ندادن بانک‌ها برای وام ازدواج این بار دغدغه زوج‌های جوان شد
  • پیری جمعیت نشاط اقتصادی و اجتماعی را کاهش می‌دهد
  • محسن رضایی:باید از ظرفیت فرماندهان ارشد جنگ برای تربیت راویان جوان بهره برد
  • رفع موانع ازدواج و فرزندآوری مقدمه جوان سازی و ازدیاد جمعیت