دو احساس متفاوت از برگشت پدر/ روایت یک دلتنگی عزتمندانه
تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۶۴۷۲۶۷
به گزارش خبرگزاری فارس از بهشهر، خبر بازگشت پیکر شهدای مدافع حرم دو روزی است که فضای دیار علویان را عطرآگین کرده است در این زمینه «علی کابلی» فرزند شهید مدافع حرم حاج رحیم کابلی در گفتوگو با خبر نگار خبرگزاری فارس درباره شهید میگوید؛ پدر مهربان، خوشرو و دارای روابط اجتماعی بسیار بالایی بود و از همه گروهها و افراد در ردههای مختلف سنی و از هر صنفی دوستان فراوانی داشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
میگوید؛ پدر بر میگردد تا دوباره به وظیفهشان در قبال انقلاب و اسلام عمل کنند چرا که همیشه دغدغه مردم را داشتند و حتما کاری هست که باید انجام دهند و برگشتند تا تلنگری برای ما باشند.
فرزند شهید کابلی معتقد است که همه شهدا براساس احساس مسؤولیتی که داشتند در مقابل دشمن ایستادند و سینه سپر کردند و شهدای مدافع حرم هم از حرم اهل بیت(ع) دفاع کردند و برای دفاع از حرم و حریم به شهادت که آرزوی دیرینه شان بود رسیدند.
علی کابلی در وصف پدرش میگوید: پدر همواره آرزوی شهادت داشتند و رفتنشان به سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) و عقیله بنیهاشم براساس تکلیفی بود که در قبال اهل بیت(ع) داشتند و اگرچه ایران هم حرم است اما شهدای مدافع حرم رفتند تا در سوریه و در مرزهای غیر از ایران هم از اسلام و مسلمین دفاع کنند و دفاع از حریم را سرلوحه کار خود قرار دادند و مزدشان را با شهادت گرفتند.
وی درباره برگشت پیکر پدرش میگوید؛ از اینکه پدر بعد از ۶ سال به وطن بازگشتند و پیکرپاکشان همراه با پیکر همرزمان شهیدشان زینببخش شهرها شده است؛ یادآورشد: بعد از ۶ سال دوری از پدر دو احساس متفاوت خوشحالی و ناراحتی دارم و از اینکه پدر بازمیگردد خوشحالم ولی از اینکه دستان مهربان و پدرانه شان را ندارم ناراحتم و این احساسی است که نمیشود؛ توصیف کرد. اینکه پدر میآید حس آرامشبخشی است؛ اما دیگر نداشتنشان سخت و جانفرساست.
کابلی با تاکید بر امیدافزایی در جامعه گفت: باید در هر زمانی امید به جامعه تزریق کنیم و در مسیر ولایت و امام عصرمان باشیم تا امید دشمنان را ناامید کنیم و انقلاب مان را به انقلاب امام عصر(عج)متصل کنیم.
شهید مدافع حرم رحیم کابلی متولد ۱۱ مهرماه ۱۳۴۲ در بهشهر و دارای دو فرزند به نام های علی و زهرا بود که برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه اعزام شد و در اردیبهشت ماه ۱۳۹۵ در هنگام عملیات مستشاری در خان طومان سوریه به همراه تعدادی از همرزمانش به شهادت رسید.
انتهای پیام/۸۶۰۰۲/ج
منبع: فارس
کلیدواژه: شهید رحیم کابلی مدافع حرم بازگشت محرم مدافع حرم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۶۴۷۲۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت دختران حاج قاسم از اصفهان تا خانه پدری
ما دختران و مادران اصفهانی برای این انقلاب و سردمدارانش میخواهیم غوغا به پا کنیم، میخواهیم به دشمنان بگوییم که از شهادت هراس نداریم و برای رسیدن به آن هرکاری میکنیم؛ بهتر است اینطور بگویم که به کرمان رفتیم تا به دشمنان ثابت کنیم امنیت کشور ما با کارهای شما به خطر نمیافتد.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، ما دختران و مادران اصفهانی برای این انقلاب و سردمدارانش میخواهیم غوغا به پا کنیم، میخواهیم به دشمنان بگوییم که از شهادت هراس نداریم و برای رسیدن به آن هرکاری میکنیم؛ بهتر است اینطور بگویم که به کرمان رفتیم تا به دشمنان ثابت کنیم امنیت کشور ما با دو تا بمب به خطر نمیافتد؛ تا زمانی که ما نوجوانان و جوانان به همراه مادران غیورمان در میدان هستیم، نمیگذاریم به وجبی از این خاک نگاهی چپ بیفتد.
زیارت کرمان پر از برکت و همراه با خاطرات خوش معنوی و زمانی برای همدلی است؛ در این هنگام آموختم که جز گفتن شکر در مواقع سختی چیزی بر زبانم جاری نباشد چراکه ما دختران حاج قاسم و پای کار این مکتب هستیم؛ سفرمان را از بهشت روی زمین اصفهان یعنی گلستان شهدا آغاز کردیم؛ ساعاتی پیش از حرکت همه با کوله پشتیهای سبک اربعینی یکی یکی در خیمه جمع شدیم، بر سر مزار شهدای عزیزمان شهید زاهدی، خرازی، کاظمی و هم رزمانشان رفتیم و اذن رفتن خواستیم.
ساعت موعد فرا رسید و به سوی مقصد راهی شدیم؛ در طی مسیر با سربندهای یازهرا (س)، لبیک یا خامنهای، یا علیاصغر و عکسهایی از شهیدان خرازی، همت، زینالدین، کاظمی و… را به شیشه اتوبوس زدیم تا وجود آنها را کنار خودمان و در طول مسیر حس کنیم؛ کتاب میخواندیم، با همسفریها درمورد شهدا، مکتب حاج قاسم، آرمان کشور و مواردی مختلفی صحبت میکردیم و سعی داشتیم بهتر به معنویات خود بپردازیم.
پنجشنبه صبح برای اقامه نماز جماعت بیدار شدیم، عجب صحنهای بود و چه جمعیتی از استان اصفهان آمده بود، بیش از چهل اتوبوس و این لحظات آماده میشدیم برای آن اجتماع پرشور؛ چفیهها را سر میکردیم و یکی یکی با نظم خاصی کنار هم و پشتسر هم مینشستیم. خادمان پرچمهایی با شعار «فلسطین کلید رمزآلود فرج است» و عکس زیبا حاج قاسم را به دستمان میدادند تا در مراسم با افتخار آن را دست گرفته و بالا ببریم.
همه جمع شدیم و معرکه بزرگ و حماسی مادر دختری در مصلی کرمان طنین گرفت؛ همه باهم یک صدا شعار میدادیم و میگفتیم: «حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست، وای اگر خامنهای حکم جهادم دهد ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد و…» عجب صحنهای بود، چقدر دلنشین و پرغرور بود؛ آری باید بگویم که مردم و زنان میهن من چنین دلاوران غیوری هستند که همچون زینب کبری نمیگذارند علم این امت و ملت زمین بماند و خود به دل معرکه میزنند.
آرام آرم باید برای رفتن به بیت آماده میشدیم؛ بار خود را سبک کردیم، برای بغل دستی خود به یاد شهدا و با مداحی «حسین حسین میگیم میرویم کربلا» سربند برای هم بستیم، علم یا زهرا، یا مهدی و… را به دست گرفتیم، مداحی در باند پخش شد و پیادهروی ما از مصلی تا بیت آغاز شد؛ عجب قاب دشمن سوزی بود، عجب اتحادی بینمان موج میزد؛ چه مسیری را طی کردیم تا رسیدیم به بیت؛ آسمان اشک شوق میریخت، خیابانها بوی خاک و گل گرفته بودند، جمعیت دو هزار نفره ما ازدحامی را به وجود آورده بود که جای سوزن انداختن نداشت...
به بیتالزهرا (س) رسیدیم، جایی که حاج قاسم آن را به عشق حضرت فاطمه ساخت و در آن برای پرورش امت و اسلام، مراسم و فعالیتهای مختلفی را انجام میداد؛ چه جایی بود، چه معنویتی داشت، چه حس و حالی در آن نهفته بود، گویا به چند مکان به طور همزمان سفر کرده بودم… از گلیم پهن شده آبی رنگ زیبا که وصف حال دیدارهای رهبری را داشت گرفته تا فرش حرم امام حسین، حضرت زینب و ضریح قدیمی حضرت رقیه که اطراف تابوت حاج قاسم، همرزمش و شهید گمنام قرار گرفته بود.
پس از گذشت ساعاتی در این بیت نورانی، نوبت به نقطه متفاوت سفر میرسد؛ قرارمان ساعت عاشقی ۱:۲۰ در گلزار شهدای کرمان بود؛ همه اتوبوسها آرام آرام رسیدیم که در بدو ورود توفیق دیدار شهید گمنام ۱۹ ساله نصیبمان شد؛ چه مهمانیای بود آن شب… جوانی گمنام و هم سن و سال ما به استقبالمان آمده بود و چه لحظهای از این زیباتر؟!ته دلم میگفتم «حاجی خوب بلده از دختراش استقبال کنه! شکلات، شیرینی پنجرهای، کیک، چایی و…؛ الحمدلله که چنین پدری دلسوز و مهربانی داریم.»
در بین برنامهها یادی کردیم از دختر کوچولویی که به گلزار شهدا رفته بود تا شکلات پخش کند و برای سردار هم شکلات برد و سردار شکلات را با دستان خود در دهان نگین گذاشت؛ آری آن شب نگین هم میزبان ما بود و چقدر گریه کردیم با گریههایش و چه خاطراتی مرور شد...
دقایقی بر سر مزار رفتیم و خوب درد و دل این روزهایمان را برای حاجی گفتیم، عاقبت بخیری خواستیم، توفیق شهادت و…. پس از زیارت مزار او، نوبت به زائرانش رسید و همه ما بهدنبال مزار دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی میگشتیم؛ مزاری که خیلی بزرگ نبود، حوالی قد و قواره یک دختر نحیف ۱.۵، ۲ ساله؛ چه صحنهای بود، چقدر دردناک بود، فکر من پیش آن مردی بود که کل خانوادهاش را در یک روز از دست داده و در آن لحظات ما بودیم که با دلی جا مانده در گلزار شهدا کرمان راه افتادیم و به اصفهان آمدیم…
کد خبر 750958