رأفت اسلامی کافی است | پرداختن به یک شایعه درباره موروثی شدن رهبری نظام آخرین تیر کینه از جانب موسوی است | چرا موسوی از سردار همدانی کینه عمیق دارد؟
تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۷۳۴۷۵۱
به گزارش همشهری آنلاین، روزنامه همشهری نوشت: انتشار متن پر از کینه منتسب به میرحسین موسوی از سران فتنه ۸۸، واکنشهای متفاوتی را در پی داشته است. به اعتقاد عدهای این نوشته، جدید است، اما برخی معتقدند که آنچه منتشر شده مقدمه او بر کتابی مربوط به جمعآوری بیانیههای جنبش موسوم به سبز پس از فتنه ۸۸است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پرداختن به یک شایعه درباره رهبری نظام اسلامی و موروثی شدن آن نیز آخرین تیر کینه از جانب اوست. موسوی در بیانیه خود به شکل عجیبی علیه مبارزه با داعش در سوریه و همچنین کمک به گروههای مقاومت در یمن علیه جنایت آلسعود موضعگیری کرده و در گامی فراتر، حزبالله لبنان و نیز محور مقاومت علیه داعش، اسرائیل و آلسعود را شوم دانسته و از آن بهعنوان «جرائم ننگین» یاد کرده است. در این راستا، برای عدهای مشخص نیست که چرا این نوشته اکنون منتشر میشود و چرا اصلاحطلبان در مقابل نوشتار این فرد سکوت کردهاند؟ این سؤال اکنون در ذهن شکل میگیرد که چرا این فرد همان سال ۸۸و پس از آشوبی که به راه انداخت به اشد مجازات محکوم نشد؟ برخی بر این باورند که موسوی با این بیانیه تلاش کرده است موضوع حصر را دوباره واگویه و پررنگ کند که اگر چنین است آیا مماشات با او سزاوار است؟ از سوی دیگر، کینهای که میرحسین نسبت به سردار همدانی، شهید مدافع حرم داشته است، چرا الان و در این روزگار رونمایی شده است؟
نابهنجاری سیاسیتقریبا در هیچ کشوری اپوزیسیون بیقاعده عمل نمیکند. درواقع نوشته موسوی نشان داد که وی مرزهای هنجاری اپوزیسیون را نیز کنار گذاشته است؛ از اینرو چه حاجت به سکوت و مماشات است؟ این رفتار اگر در هر کشوری صورت میگرفت، قطعا با برخورد سختی روبهرو میشد. اسماعیل کوثری، نماینده تهران معتقد است: «میرحسین موسوی هرازچندگاهی چنین حرفهایی را مطرح میکند تا دشمنان جمهوری اسلامی ایران و انقلاب را خوشحال کند. کسانی که تا امروز او را نمیشناختند، باید امروز چشم خود را باز کنند و ببینند که موسوی علیه انقلاب اسلامی و برای خوشحالی مستکبران چه حرفهایی میزند.» بر کسی پوشیده نیست اگر رشادتهای سردار همدانی و سردار سلیمانی نبود، اکنون باید با چالشهای امنیتی زیادی روبهرو میبودیم.
غده سرطانی داعش و تکفیر را شهدای والامقامی همچون آنها نابود کردند و مشتی فتنهگر همچون موسوی اینگونه لجنپراکنی میکنند. نوشته میرحسین نشان از عناد با جریان حق دارد؛ چراکه سراسر باطل است. فتحالله توسلی، نماینده مردم بهار و کبودرآهنگ در این باره میگوید: «عباراتی که موسوی در این بیانیه نوشته یا کسان دیگری برای او نوشتهاند، همان چیزی است که در بیانیههای جریانات تکفیری میبینیم یا در عملکرد آنها و منافقین شاهد بروز و ظهور آن هستیم؛ حتی بخشهایی از این بیانیه تندتر و موهنتر از عباراتی است که منافقین و تکفیریها علیه ما بهکار میبرند.»
کینه فتنهگر از سردار شهید همدانیسردار شهید همدانی همانطور که در جریان فتنه ۸۸، امنیت و نظم را برقرار و دست عدهای آشوبگر و معاند خارجی برانداز را قطع کرد، در جبهههای دفاع از حرم نیز با رشادت جنگید و آسمانی شد. حالا اینکه موسوی در نوشته پر از تناقض خود کینهورزی به مقام این شهید میکند بهخاطر ترس او از این شهید است. سیدرضا تقوی، نماینده مجلس گفته است: «موسوی این اظهارات را برای انتقامگیری مطرح کرده است؛ چراکه سردار همدانی یکی از عوامل مهمی بود که فتنه ۸۸ را در تهران مهار کرده بود. سردار همدانی به مردم و انقلاب اسلامی خدمات زیادی کرد و با مدیریت و فرماندهی صحیح خود جلوی بسیاری از فجایع را گرفت.
میرحسین موسوی نشان داد که از سردار همدانی کینه عمیق دارد؛ چراکه سردار همدانی نگذاشت فتنه ۸۸ توسعه پیدا کند و کشور به هم بریزد. بدیهی است که ایثار، فداکاری و جانفشانیهای سردار همدانی با طرح این مباحث باطل از بین نمیرود.» واقعیت این است که موسوی نمیتواند فراموش کند که شهید همدانی، آتشی که او در تهران به پا کرده بود را خنثی کرد و اثربخشی لشکرکشی خیابانی ضدانقلاب را کاملا به محاق برد. آری، او از سردار سرافراز سپاه اسلام، خاطراتی تلخ به یاد دارد، اما این واقعیتی انکارناپذیر است و ملت بزرگ ایران بهخوبی میدانند که شهید همدانی بود که چشم فتنه را کور کرد و با خلق محمدی و تبیین منطقی و حتی حضور میدانی، هواداران فریبخورده از استکبار را هوشیار کرد. با این حال، عدهای بر این اعتقادند که باید نسبت به بیانیه میرحسین بیتوجه باشیم؛ چراکه او مهرهای سوخته است که آخرین دست و پاهای خود را برای ادامه حیات سیاسی میزند. مهرداد ویس کرمی، نماینده خرمآباد در مجلس درباره چنین تلاشی میگوید: «شخصیت سیاسی میرحسین موسوی شخصیت مرده است. او با انتشار چنین نامههایی میخواهد این بعد شخصیت خود را زنده کند.»
رأفت اسلامی کافی استعدهای بر این باورند که اگر سال ۸۸سران آشوبگر محاکمه علنی میشدند، اینگونه با دسیسهای تازه از سوی آنان روبهرو نمیشدیم. مدافعان این نگاه معتقدند نظام اسلامی باید مقابل این افراد رأفت اسلامی را کنار بگذارد. سیدمحسن دهنوی، نماینده مردم تهران مدافع چنین نظری است: «رأفت اسلامی و اضمحلال عقل، امر را بر فسیلهای سیاسی مشتبه کرده تا بهخود جرأت اهانت به خون پاکترین شهدا را بدهند.
درواقع این خاصیت نمکنشناسان است که جانفشانیهای اسطورههای وطن را تمسخر میکنند. محاکمه علنی و رسیدگی به خیانتهای این افراد، کمترین پاسخ به آنان است.» از سوی دیگر، مطالعه دقیق این بیانیه نشان میدهد نویسنده آن دچار سادهلوحی و کجاندیشی زیادی است. هادی بیگینژاد، نماینده مردم ملایر گفته است: «بیانیه منتشر شده آنقدر ناشیانه است که شک کردم اصلا موسوی آن را نوشته باشد! چراکه بررسی اولیه هم نشان میدهد متن بیانیه از طرف شبکه جاسوسی دشمنان ملت تنظیم شده است؛ گویا دشمن به ضربه زدن خیلی امیدوار است که اینقدر واضح و از نزدیک پیام میدهد.»
زنجیره تناقض اصلاحطلبانآنچه در متن نوشته مستتر است، پارادوکسی را با خود دارد که دامن اطلاحطلبان را هم میگیرد؛ چراکه اصلاحطلبان تاکنون مقابل آن سکوت کردهاند و گویا برای برخورد و اعلام برائت و مرزبندی توان تصمیمگیری را ندارند. درواقع میتوان گفت بیانیه این فرد قسمتی از صفحه تناقض اصلاحطلبان است.
آنها از سال ۱۴۰۰و در دوره پساروحانی، دچار چنان آشوبی شدند که بعید بهنظر میرسد بتوانند تضادهای درونی خود را به این سادگی برطرف کنند و بتوانند در سپهر سیاسی کشور سرپا بایستند. عباس عبدی، تحلیلگر اصلاحطلب به این موضوع اذعان دارد و گفته است: «اصلاحطلبان از سال ۸۸تاکنون غرق در این تناقضات پایانناپذیرند و اکنون نمیدانند چه باید کنند. خرداد ۱۴۰۰هم آخرین حلقه این تناقضات را دیدیم.» با این حال علیرضا سلیمی، نماینده محلات مجلس بر این اعتقاد است که «اصلاحطلبان حتماً باید در برابر بیانیه موسوی موضع بگیرند؛ چرا که وی به مدافعان حرم توهین کرده است؛ زیرا موسوی تعلقخاطری به ایران ندارد.»
دفاع این فرد در بیانیهاش از داعش و عناصر صهیونیستی بسیار عجیب است. آرش پاکاندیش، مدرس دانشگاه در این زمینه معتقد است: «موسوی بهعنوان یکی از سران داخلی فتنه آمریکایی- صهیونیستی سال ۸۸، در قامت یک حامی تمامعیار تروریستهای داعشی ظاهر شد و از این جهت میتوان گفت حمایت از جبهه صهیونیستی-تکفیری ایستگاه آخر اوست. اینک شاهد حلول سرکرده داعش در کالبدی جدید هستیم و ائتلاف ناهمگونی که سال ۸۸ از سوی «عمال داخلی بدتر از خارجی» با سرویسهای جاسوسی آمریکا، انگلیس، رژیم صهیونیستی و گروهکهای تروریستی ازجمله منافقین صورت گرفت، شکل جدیدی بهخود گرفته است.»
جنبشی که گفتمان ندارداز ابتدای شکلگیری بهاصطلاح جنبش سبز، این جنبش هیچ قاعده و بستر فکری روشنی نداشت و تنها متکی به هیجانات کنترل نشده و تزریقی از جانب عناصر برانداز بود.
حالا که این فرد بیانیهای با چنین مختصاتی صادر کرده است، میتوان گفت رفتارش نوعی دیکته از جانب دشمنان بوده است؛ دشمنانی که او از همان سال ۱۳۸۸، در خط فکری آنان بود. جواد نیکبین، نماینده مردم کاشمر در مجلس گفته است: «اساسا موسوی هیچ ایدئولوژی و گفتمان دقیق و شاخصی نداشته و ندارد و چیزی جز یک عروسک خیمهشب بازی نبوده و نیست. رفتار وی نیز به نوعی نتیجه برنامهریزی دشمنان توسط مهرههای داخلی در حال عملیاتی شدن است. متأسفانه این فرد دانسته در این زمینه عمل میکنند.» بیانیه منتسب به موسوی به مذاق ضدانقلاب خوش آمده است؛ چراکه آنها درکی از وطن و تعصبی به آن ندارند تا تاریخ را درک کنند و بدانند که نوکری برای آمریکا افتخار ندارد. توهین موسوی به سردار شهید همدانی نشاندهنده نشانهای روشن بر همین موضوع است. سیدرضا اکرمی، عضو جامعه روحانیت مبارز در اینباره گفته است: «آمریکا در تلاش بود با ایجاد درگیری در مرزهای ایران و مشکلات امنیتی، از صدور انقلاب ایران که مبتنی بر استقلال است، جلوگیری کند، اما مدافعان حرم و امنیت، با مبارزه با داعش و دیگر گروهکهای تروریستی، این توطئه را بیرون از مرزهای کشور خاموش کردند.»
کاربری در توییتر با مقایسه بیانیه رضا پهلوی و موسوی به نتیجه رسیده که هر دو نوشته از یک منبع و از یک خط فکری گرفته شده است. درواقع آنچه مدنظر حامیان رجوی منفور و رضا پهلوی و فتنهگران بوده همگی یک چیز است؛ «نابودی نظام». ابراهیم رضایی، نماینده مردم دشتستان در مجلس گفته است: «وسلی کلارک، فرمانده سابق ناتو رسماً اعلام کرد که بعد از ۱۱سپتامبر قرار بوده ۷کشور ازجمله ایران اشغال شوند. آنچه مانع این اشغالگریها شد، سلیمانیها و همدانیها بودند. اینکه امثال موسوی این موضوع را پس از سالها نفهمیدهاند یا حاصل خیانت است یا نتیجه حماقت.»نوشته منتسب به موسوی از هر منظری که نگریسته شود، نشاندهنده اوج سردرگمی اوست؛ چراکه این فرد میخواهد هم موضوع حصر را دوباره زنده کند و هم عنادش را دوباره با نظام آشکار سازد. اصلا انگار ماجرای سوریه و ایران و مسائل و منافع ملی را نمیداند یا اصلا نمیداند که در چه وضعیتی هستیم یا ورود به مسائل رهبری اصلا محل اعراب نیست؛ از اینرو مغلطه کرده و خواسته خودی نشان دهد، اما نمیداند حتی اصلاحطلبان را که هیچ، دیگر روشنفکرنماها و حتی معاندین را نیز با خود همراه ندارد. بهواقع چهکسی به مشتی اراجیف و مغلطه استناد میکند.
کد خبر 697500 برچسبها دفاع - سپاه پاسداران میرحسین موسوی خبر ویژهمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: دفاع سپاه پاسداران میرحسین موسوی خبر ویژه میرحسین موسوی نماینده مردم سردار همدانی رأفت اسلامی شهید همدانی اصلاح طلبان فتنه ۸۸ سال ۸۸ عده ای
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۷۳۴۷۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
افشای کینه شاه از قم
رهبر نهضت اسلامی در اولین جلسه کلاس درس، بیتعارفتر و بیپردهتر از قبل مشت نفاق پهلوی و دشمنی عناصر رژیم با آشیانه روحانیت را باز و دشمنی نهادی و کینه عمیق دربار و دیوان پهلوی با اسلام و روحانیت را افشا کردند.
به گزارش ایسنا، فردا ۱۲ اردیبهشت شصت و یکمین سالروز سخنرانی امام خمینی (ره) در بدو شروع مجدد دروس حوزه علمیه قم پس از برگزاری چهلم شهدای مدرسه فیضیه و افشای علنی دشمنی رژیم پهلوی با روحانیون و شهر قم در سال ۱۳۴۲ است.
در پی مخالفت محمدرضا پهلوی با حضرت امام خمینی و سایر مراجع و علمای حوزههای علمیه و اصرار بر اجرای اصول انقلاب سفید، آیتالله العظمی سید روحالله موسوی خمینی در اعتراض به شاه در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۴۱ پیام کوتاهی از قم صادر کردند.
ایشان در این پیام تاکید کردند که «دستگاه حاکمه میخواهد با تمام کوشش، به هدم احکام ضروریه اسلام قیام کند که به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر میاندازد لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر (عج) جلوس میکنم و به مردم اعلام خطر میکنم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبتهای وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند.»
امام یک هفته بعد در تاریخ ۲۹ اسفند همان سال در سخنانی که در جمع طلاب و مردم قم داشتند به تبیین انگیزههای مخالفت با تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی پرداختند و از خوابهای خطرناکی که رژیم در هتک حرمت احکام و شعائر دینی برای مردم دیده بود، سخن گفتند و با دعوت مردم و طلاب به فداکاری و پایداری، تاکید کردند: «من در کمین آنها ایستادهام.»
ایشان در پایان این سخنرانی بار دیگر نوروز سال ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند و خواستار برگزاری عزای سیاسی در نوروز شدند.
امام امت همچنین در نشستهای هفتگی و دیدارهایشان از مراجع تقلید و بزرگان حوزههای علمیه خواستند تا با ایشان همراهی کنند.
به دنبال این درخواست ۴۶ نفر از بزرگان و علمای تهران و قم با صدور اعلامیههای جداگانه با این درخواست امام همراه شدند و نوروز سال ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند.
مصادف شدن اولین روز نوروز ۱۳۴۲ با ۲۵ شوال ۱۳۸۳، شب شهادت امام جعفر صادق (ع) و برگزاری مراسمهای عزا در منزل برخی از بزرگان و علمای قم و منزل سایر شیعیان و دوستداران اهل بیت (ع) از یک سو و رنگ و بوی سیاسی گرفتن نوروز ۱۳۴۲ از دیگر سو، حال و هوای سال نوی ایرانیان را به کلی تغییر داد.
نوروز ۱۳۴۲ در شهر قم قدری متفاوتتر از سایر شهرهای ایران آغاز شد. دو مجلس عزا در دو محله معروف قم توسط دو مرجع عالیقدر شیعه برگزار شد. مجلس اول به میزبانی آیتالله سید روحالله موسوی خمینی در محله یخچال قاضی و مجلس دوم به میزبانی آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی در مدرسه فیضیه برگزار شد.
مسئله قابل تامل این بود که در آخرین روزهای اسفند ۱۳۴۱ به ساواک خبر رسید علما و طلاب قم و تبریز خود را آماده برگزاری مراسم عزای امام جعفر صادق (ع) رییس مذهب شیعه میکنند.
مدیران ارشد ساواک تصمیم گرفتند ماموران گارد را با لباس مبدل به این مدارس بفرستند و مانع برگزاری هر دو مجلس شوند.
گرامیداشت یاد و راه امام جعفر صادق (ع) در قم طبق رسمی بود که آیتالله عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم بنا کرده بود.
آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی به همین مناسبت بعدازظهر دو فروردین ۱۳۴۲ مجلس عزایی در مدرسه فیضیه قم برگزار کرد و مجلس عزا در آرامش در حال برگزاری بود. واعظان در رسای ظلم و ستمی که به امام باقر شده بود، سخن گفتند و جهت سخنانشان را به ظلم و ستم رژیم پهلوی و خوابی که برای ایران با اجرای اصلاحات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در قالب انقلاب سفید دیده بود، معطوف کردند.
ابتدا حجتالاسلام آلطه و بعد حاج انصاری قمی منبر رفتند و علیه نظام پهلوی سخن گفتند بعد از آن بود که مأموران شهربانی و گارد، مدرسه فیضیه را اشغال کردند و طلاب را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
در آن روز تعداد زیادی از نیروهای انتظامی، امنیتی، کماندوهای ضد شورش و سربازان گارد شاهنشاهی با لباس مبدل در این مراسم حضور داشتند. عوامل رژیم که طبق دستورالعمل ساواک مامور بهم زدن مجالس وعظ را داشتند با ذکر صلواتهای بیموقع مجلس عزا را به تشنج کشاندند.
در هرج و مرج ناشی از بهم ریختن مجلس عزا، ماموران ساواک و شهربانی با دشنه، قمه و زنجیر به روحانیون، وعاظ و طلاب مدرسه فیضیه حمله و تعداد زیادی از آنان را مجروح کردند. آنان همچنین با سلاح گرم، طلاب را هدف قرار دادند که موجب شهادت یک نفر و مجروح شدن تعداد زیادی از آنان شد.
در میانه مراسم ماموران لباس شخصی ساواک و شهربانی قم در هماهنگی کامل شروع به بر هم زدن سکوت و نظم مجلس و درگیر شدن با طلاب جوان حاضر در مراسم و بعد ضرب و شتم آنان کردند.
با شدت عمل ماموران ساواک، نظامیان شهربانی قم با بیاهمیتی و بیحرمتی به مجلس عزا با چوب و باتوم طلاب جوان را کت زدند. ماموران طلاب ساکن در حجرههای طبقه بالای مدرسه فیضیه را از ایوانهای مشرف به داخل حیاط پرت کردند و کتابهای درس آنان را به همراه قرآن و کتابهای دعا در وسط حیاط آتش زدند.
در این هتک حرمت، شیخ اسماعیل حبیبی و آقای گلستانی از طبقه دوم فیضیه به پایین پرت شدند که چشمان و بدن حبیبی به شدت آسیب دید و دست و پای گلستانی شکست. علاوه بر اینها طلاب بسیاری مانند آقای قریشی مصدوم شدند. برخی طلاب مثل آقای قائمی با چوب و سنگ به مقابله با سربازان و ماموران مشغول شدند که ماموران آنان را بیشتر کتک زدند. وقتی این عده را به بیمارستان بردند، آن قدر زده بودند که بدنشان کبود شده بود.
درگیری ماموران شهربانی و ساواک تا ساعت ۷ بعدازظهر آن روز ادامه یافت. نظامیان لباسها، کتابها و بسیاری از لوازم و اثاثیه طلاب را در وسط صحن مدرسه آتش زدند.
بعد از حمله به فیضیه بسیاری از طلاب این مدرسه و دیگر مدارس دینی قم از ترس حملات بعدی، حوزههای علمیه را ترک کردند و این اتفاق موجب تعطیلی ۴۰ روزه مدرسه فیضیه و سایر مدارس دینی قم شد. علاوه بر آن فریضه نماز جماعت در مساجد تهران و شهرهای بسیاری به مدت یک هفته تعطیل شد.
افشاگریهای امامبا گذشت ۴۰ روز از غائله حمله مزدوران رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه، امام خمینی اولین جلسه دروس را در مسجد اعظم قم برگزار کردند.
ایشان در ارزیابی حوادث تلخ نیمه دوم سال ۱۳۴۱ و رویدادهای فاجعهبار ۴۰ روز ابتدایی سال ۱۳۴۲ در جمع طلاب و روحانیون حاضر در جلسه بیان کردند: «این سال برای روحانیت، بسیار بد سالی بود و از جهتی بسیار خوب سالی بود.
بد بود برای اینکه یک مملکتی که باید به دنیا معرفی بشود به اینکه مملکت صحیحی است، هیأت حاکمۀ درستی دارد، دستگاه عدالت دارد، دادگستری دارد، محاکم قضایی دارد، اقتصادش خوب است، زراعتش خوب است؛ یک مملکتی که باید به صلاح و به صحت معرفی بشود در جامعۀ بشر، معرفی شد به مرکز فساد و مرکز هر چیزی که شما بخواهید اسمش را بگذارید؛ از آن بدتر، بخواهیم بگوییم مثل زمان مغول است، نمیتوانیم همچو بی احترامیای به مغول بکنیم.
آنها یک جمعیتی بودند کفار و شاید مهدور میدانستند دم ما را و وارد شدند در مملکت برای گرفتن مملکت اجنبی، آن هم مملکتی که برخلاف مسلک آنها و دیانت آنها بود و کردند آن کارهایی را که کردند. اینجا در این قضایا، اینها مدعی اسلام هستند، مدعی ایمان هستند، مدعی تشیع هستند. در عین حال که با این ادعاها امرار روز میکنند و امرار حیات میکنند، کارهایشان همان کارهایی است که مغول باید انجام بدهد، چنگیز باید انجام بدهد.
در مراکز علمی میریزند، خون بچههای ۱۶-۱۷ ساله [را]میریزند، خراب میکنند مرکزهای علمی را، به علما اهانت میکنند، فحشهای ناموسی میدهند، در حبس میبرند، زجر میکنند، میکشند، میزنند، خونخواری میکنند؛ در عین حال نطق میکنند، اظهار اسلامیت میکنند، اظهار تشیع میکنند، اظهار کشف [و]کرامت میکنند. آنها دیگر نمیگفتند که ما شیعه هستیم؛ دشمن بودند با ما، در حال تعدی وارد شدند در مملکت ما. اینها با حال دوستی و ادعای دوستی، ادعای تشیع، بالاتر از تشیع، با این ادعاها این اعمال را انجام دادند و میدهند.
من [آنچه]به شما عرض کنم مطلبی نیست که مال این چند ماهه باشد؛ این یک مطلب ریشهدار است، مطلبی است که مال چندین سال پیش از این است، اگر نگویم چهل و چند سال پیش از این، لااقل ۲۰ سال پیش از این است که اینها نقشهشان این بود که قم نباشد.
قم موی دماغ بوددر زمان حیات مرحوم آقای بروجردی ـ رضوان الله علیه ـ هم نقشه این بود که ایشان نباشند و قم نباشد. قم را برای منافع خودشان مضر میدانند. قم لشکر حق است؛ جنود ابلیس، جنود حق را با مقاصد خودشان مخالف میدانند. در همان زمان ایشان هم، نسبت به ایشان تعبیراتی میشده است که من نمیتوانم در این منبر عرض کنم. همان وقت بوده است که، نقشۀ خارج این بوده است که قم نباشد تا ما هر کاری میخواهیم انجام بدهیم و یک نفس کش در مقابل ما صحبت نکند، حرف نزند، بحث نکند، ایراد نکند، اعتراض نکند.
اینها از همان زمان مرحوم آقای بروجردی، اگر نگویم از چهل و چند سال پیش از این، از زمان مرحوم آقای بروجردی این نقشه را داشتهاند، منتها با بودن ایشان میدیدند که مفسده دارد اگر بخواهند کارهایی را انجام بدهند. بعد از اینکه ایشان تشریف بردند به جوار رحمت حق تعالی؛ از همان اول شروع کردند به اسم احترام از مرکزی، کوبیدن این مرکز را؛ نه از باب اینکه حُبی به آن مرکز داشتهاند؛ به هیچ مرکزی از مراکز دیانت اینها احساس حُب نمیکنند؛ نه از باب اینکه به نجف علاقه داشتند، از باب اینکه قم را نمیخواستند.
قم موی دماغ بود، نزدیک بود به اینها، مفاسد را زود ادراک میکرد و کارهای اینها زود برش منکشف میشد. اینها قم را نمیخواستند منتها نمیتوانستند به صراحت لهجه بگویند: قم نه، میگفتند: نجف آره، مشهد آره؛ «در قم چیزی به نظر نمیخورَد» فهمیدند که چیزهایی به نظر میخورَد، چیزهایی به چشم میخورَد، چیزهایی به دهان میخورَد، به گوش میخورَد؛ فهمیدند که نه آن طور نبوده است. اینها از آن وقت نقشه کشیدند برای نابودی روحانیت و دنبالش نابودی اسلام و دنبالش نفع رساندن به اسرائیل و عمال اسرائیل.
از اول، مطلب اینطور بود، منتها در پرده بود؛ اعلان نکرده بودند مطالبشان را؛ گاهی اعلان میکردند، لکن مضمضه میکردند مطلب کفر خودشان را. بعد از فوت ایشان، ابتدائا یک نقشۀ شیطانی کشیدند و در بلاد ایران، آنجاهایی که من مطلع شدم، از مردم میخواستند التزام بگیرند به اینکه شما به فلان مرکز تلگراف کنید و انتخاب کنید فلان مرکز را؛ نه از باب اینکه علاقهای به آن مرکز داشتند، از باب اینکه این مرکز را نمیخواستند.
مردم اعتنا نکردند به آنها. [به]دنبال آن، نقشهها کشیده شد، دولتها سر کار آمد؛ نمیدانم به آن دولتها این پیشنهادها شد و قبول نکردند، یا اینکه نتوانستند این قدر بیشرافتی بکنند. شاید شریف بودند، عالِم بودند، دکتر بودند، مهندس بودند و نتوانستند با همۀ مراکز علم مخالفت کنند. تا اینکه منتهی شد به اینکه باید دولت، دولتی باشد که علم نداشته باشد، قدر علم را نداند، تا کلاس پنج بیشتر درس نخوانده باشد، آن هم در کرج تحصیل اجازه نامه با اعمال نفوذ کرده باشد، نداند معنای علم چه هست، نداند معنای دیانت چه هست، نداند نقش روحانیت در بقای این مملکت چیست، نفهمد مطالب را؛ سربسته و چشم بسته به او دیکته کنند و بگوید و نفهمد چه میگوید، و بکند و نفهمد چه میکند.
دیدیم که از اولی که این دولت بیسواد و بی حیثیت روی کار آمد، از اولْ اسلام را هدف قرار داد: در روزنامهها با قلم درشت نوشتند که بانوان را حق دخالت در انتخابات داده اند، لکن شیطنت بود؛ برای انعطاف نظر عامۀ مردم به آن موضوع بود که نظرشان به الغای اسلام و الغای قرآن، درست نیفتد؛ و لهذا، در اولی که اینجا ما متوجه شدیم و اجتماع شد و آقایان مجتمع شدند با هم برای علاج کار، توجه ما در دفعۀ اول منعطف شد به همان قضیه؛ بعد که مطالعه کردیم دیدیم آقا، قضیه، قضیۀ بانوان نیست، این یک امر کوچکی است؛ قضیۀ معارضه با اسلام است: منتخِب و منتخَب، مسلمان لازم نیست باشد، حَلْفِ (سوگند) به قرآن لازم نیست باشد، قرآن را میخواهیم چه کنیم؟
بعد که مصادف شدند با تودهنی از ملت مُسْلم، تأویل کردند حرفشان را به اینکه خیر، مراد ما از «کتاب آسمانی» قرآن است. ما هم ازشان پذیرفتیم؛ به حَسَب ظواهر شرع، لکن به مجرد اینکه اینها یک چند نفر عمله را دور خودشان دیدند و یک زنده باد و مرده باد را دیدند، باز همان مطالب خبیثشان را از سرگرفتند، همان مطلبی را که ابطال کرده بودند دوباره از سرگرفتند: دوباره تساوی حقوق مِن جَمیعِ الْجَهات. تساوی حقوق من جمیع الجهات، پایمال کردن چند تا حکم ضروری اسلام است، نفی کردن چند تا حکم صریح قرآن است. بعدش باز دیدند که مصادف شد با یک ناراحتیها و یک حرفها و یک چیزهایی؛ حاشا کردند؛ وزیرشان یک جا حاشا کرد، امیرشان یک جا حاشا کرد.
تنظیم است؛ لکن بعد از آنکه دیدند که خیلی فضاحت بار آمد [و]مردم ناراحت شدند، همان نوکرهای ارباب، به حَسَب واقع هم ناراحت شدند؛ وقتی دیدند [مردم]ناراحت شدند، گفتند: اکاذیب است. پروندهسازی خواستند ببکنند؛ پروندهسازیهای بچگانۀ مضحک بکنند.
این سال بد بود برای اینکه حمله به اسلام زیاد شد، حمله به قرآن زیاد شد؛ مراکز علم را کوباندند به حَسَب توهّم خودشان؛ بچههای ما را، عزیزهای ما را زدند، سرهایشان را شکستند، پاهایشان را شکستند، بعضی شان را کشتند، از پشت بامها انداختند. اگر اینها دهقانها بودند پس چرا این دستگاه انتظامیکمکشان میکرد؟ اینکه دیگر مخفی نبود؛ این را ۱۰۰ هزار جمعیت از توی خیابانها و از توی صحن و از توی مدرسه، خوب میدیدند که دستگاه شهربانی دارد کمک مستقیم میکند؛ این دهقانها را کمک میکرد بر ضد اسلام.
اگر راست میگویند که دهقانها بودند، پس چرا وقتی که مَرضای ما را بردند در مریضخانهها، شهربانی و [ساواک]فرستادند گفتند: دشمنهای اعلیحضرت را میبرید در مریضخانه؟ پدرتان را درمی آوریم، اینها باید بروند. اگر دهقانها بودند، به اعلیحضرت چه کار دارد؟ اگر کماندوها بودند و آنهایی که مربوط به خود ایشان است و از دستگاه خود ایشان هست، [آیا]با قول ایشان بوده، با فرمان ایشان بوده است و یا بدون اطلاع و بدون فرمان؟ اگر با اطلاع است، خوب بگویید ما تکلیفمان را با ایشان بفهمیم؛ خوب بفهمیم؛ خوب ما، طرفمان کی است؟ یک نفر است. اگر اینطور نیست، خوب بگویند تا ما بفهمیم که این کماندوها سرِخود آمدند؟! و همین طور بیخود بیخودی آمدند؟! یا سازمان امنیت اینها را آورد؟ یا شهربانیها آوردند؟ یا نخستوزیر امر کرد، یا فلان وزیر و فلان امیر امر کرد؟ خوب بگویند کی این کارها را کرده؛ چرا حاشا میکنند؟
... و، اما سال خوبی بود برای اینکه روحانیت ارزش خودش را به دنیا اعلام کرد؛ فهماند که آنکه صحبت میکند، باز روحانی است، آنکه ایستادگی میکند در مقابل ظلم و جور ظالم و جائر، باز حوزههای علمیه است؛ کتک میخورد، داد میزند، کشته میدهد، فریاد میکند، مدرسۀ فیضیه اش را خراب میکنند، اعتنا نمیکند، باز صحبت خودش را میکند؛ هر کاری سرش بیاورند، این صحبت میکند.
روحانیت موجودیت خودش را به همۀ عالَم اعلام کرد. پس بد بود، چون هیأت حاکمه، فضاحتِ ایران را در همه جا اعلام کرد؛ و خوب بود برای اینکه روحانیتْ حیثیت خودش را به عالَم معرفی کرد. فهماند به عالَم که ما آدمیم، روحانی هستیم ما. همهاش قضیۀ ذکر و دعا نیست؛ ما داد میزنیم، ما میگوییم نباید بکنید این کارها را، ما نصیحت میکنیم به شما.
من نصیحت کردم به شاه. فرستاد آدم آنجا؛ در آن اول امر، قبل از رفراندم، به وسیلۀ بهبودی به وسیلۀ پاکروان پیغام دادم به او، آقا! نکن این کار را، این رفراندم را نکن؛ این خوب نیست برای شما [که]این کار را بکنید، دست به این قانون نزن. اگر امروز ارسنجانی چهار تا رعیت را بیاورد برقصاند و بگویند: زنده باد؛ فردا چهار تا رعیت میآیند و میگویند: مرده باد!
نکن این کار را؛ صلاح نیست بکنی این کار را. گوش نکرد، دیدید چه جور شد. دو هزار نفر رأی نداشتند اینها، باقی اش زور بود. همه میدانند بازار تهران بسته شد که رأی ندهد، بازار قم بسته شد که رأی ندهد، سایر شهرستانها رأی ندادند؛ اینها دو هزار تا رأی آزاد بدون سرنیزه نتوانستند تهیه کنند....»