اگر دلش را دارید کتاب «آخرین شاهدان» را بخوانید | روایت شاهدانی که جنگ جهانی دوم کودکیشان را تباه کرد
تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۸۵۳۴۸۴
همشهری آنلاین-مریم ورشو : «دوست داشتن من دشوار است. من حتی کلمات محبت آمیز بلد نبودم. شخصیت خشک و بیروحی دارم. از مردان جوان می ترسم، برای همین هیچ وقت ازدواج نکردم. ما به این خاطر رشد نمیکردیم، چون به ندرت حرفهای محبت آمیز میشنیدیم. بدون مادر رشد نمیکردیم...».
اینها فقط برخی از جملات کتاب خواندنی و تاثر برانگیز «آخرین شاهدان» است؛ روایت واقعی شاهدانی که در زمان جنگ جهانی دوم کودک بودند و خاطرات خود را برای «سوتلانا الکسیویچ» نویسنده و روزنامه نگار و برنده جایزه نوبل ادبیات بازگو کردند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
برای خواندن خاطرات این کودکان باید قوی باشید؛ چون این خاطرات آنقدر کشنده و وحشتناک هستند که بارها و بارها خواهید گریست. تا جایی که از خدا میپرسید وقتی زنان و مردان در آتش سوزانده میشدند، کودکان میمردند و یتیم میشدند یا وقتی گرسنگی مردم را از پا در می آورد تاجایی که علفهای پارک را میخوردند، بوی غذا را هم لیس میزدند و حتی آن بو را میجویدند و نوزادان از نبود مادر و نداشتن شیر، جان میدادند تو کجا بودی؟ فقط نشستی و نگاه کردی؟!
فرورفتن در سیاهچاله ابتذال شر | نگاهی به کتاب آیشمن در اورشلیم ناگفتههای جامانده از جنگ به روایت زنان | نگاهی به کتاب جنگ چهره زنانه ندارد میدانی ماگادان چگونه جایی است؟ | جایی که در آن ۹۹ نفر میگریستند و فقط یک نفر میخندید | نگاهی به کتاب در ماگادان کسی پیر نمیشود «سوتلانا الکسیویچ»اگر دلش را دارید کتاب آخرین شاهدان را بخوانید تا ببینید جنگ با بچهها چه میکند. چگونه تمام دوران کودکیشان را تباه میکند؛ کودکانی که خانوادههایشان جلوی چشمانشان تیرباران شدند، سوزانده شدند و از تک تک خاطراتشان بوی جنازه و خون میآید.
آخرین شاهدان خاطرات کودکانی است که آرزوی اسباب بازی داشتند و در قوه تخیلشان فقط جنگ و توپ و تانک و تفنگ جا داشت. «من آن سنجاقک بزرگی را به خاطر دارم که روی شانه خواهر کوچکم نشست و من فریاد زدم هواپیما و نفهمیدم چرا بزرگترها از ارابه پایین پریدند و سرهایشان را بالا گرفتند».
وقتی کتاب به پایان برسد دلتان میخواهد مانند این شاهدان فریاد بزنید:« میخواهم همه چیز را فراموش کنم». اما محال است شما هم -که خواننده روایتهای این داستانهای مستند ترسناک هستید - بتوانید مانند آخرین شاهدان این دردها و زخمها را فراموش کنید.
رنج بشر و روایتهای اعظم همیشه مانند سارافون قرمز آن دخترک در میدان جنگ که مثل فانوسی در شب آشکار بود، پنهان شدنی نیست؛ مانند جنایات آلمانیها، اما به همان اندازه هم مهربانی برخی آدمها که هنوز انسانیت در وجودشان میدرخشد کورسوی امیدی است که ما را به جلو میراند.« از جنگ چه چیز برایم مانده؟ درک نمیکنم غریبه یعنی چه؟ من و برادرم میان همین غریبهها بزرگ شدیم و آنها بودند که ما را نجات دادند. مگر میشود این مردم برای من غریبه باشند. همه مردم خودی هستند».
بریدههایی از روایتهای تلخ کتابباز توصیه میشود اگر دلش را دارید بخشهایی از روایتهای تلخ و گزنده این کتاب را بخوانید.
«دوران کودکیام گذشت...و برای همیشه از زندگیام رخت بست. من همان کسی هستم که بچگی نکرده و جنگ تمام دوران کودکیاش را تباه کرده است. من دوره کودکی نداشتم. من جنگ داشتم.»
«صبحانه ما تکههای کاغذ دیواری بود. تصورش راهم نمیتوانید بکنید که برای یک فرد گرسنه یک روز چقدر طولانی به نظر میرسد. مردم از گرسنگی عقلشان را از دست داده بودند. صدای انسان از گرسنگی تغییر میکند یا به طور کل قطع میشود.»
«اولین بمبها میافتادند. من ایستاده بودم و تا وقتی که به زمین نیفتاده بودند آنها را با چشم تعقیب میکردم. یکی به من گفت که باید دهانت را باز کنی تا کر نشوی. هم دهانم را باز کردم و هم گوشهایم را گرفتم. اما باز صدای بمب ها را میشنیدم.. زوزه آنها وحشتناک است که نه تنها پوست صورت که پوست کل بدن کش میآید. یک سطل در حیاط ما بود. وقتی سر و صداها افتاد آن را برداشتم. سوراخ های روی آن را شمردم. 58 سوراخ روی آن بود. از بالا به نظرشان رسیده که کسی با روسری سفید ایستاده است و به آن شلیک کرده بودند».
درباره کتابکتاب «آخرین شاهدان»سوتلانا الکسیویچ در سال ۲۰۱۵ جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد. آلکسیویچ اولین نویسنده بلاروس (پس از اعلام استقلال از اتحاد جماهیر شوروی) بود که به دریافت این جایزه نائل شد. این کتاب توسط انتشارات هیرمند منتشر شده و «مصطفی مظفری» آن را ترجمه کرده است.
همچنین فیلم مستند «بچههای جنگ: آخرین شاهدا» نیز با اقتباس از این کتاب به کارگردانی «آلِکسِی کیتایتسِف» در سال ۲۰۰۹ ساخته شد و در بخش آزاد رقابتهای سینمای مستندِ «انسان و جنگ» در سال ۲۰۱۱ در «ییکاترینبورگ» جایزه ویژه مسابقه را به خود اختصاص داد.
کد خبر 697429 برچسبها کتاب خارجی و نمایشگاه خارجی بلاروس نوبل جنگ جهاني دوم کتاب - نویسندگان و پدید آورندگان آلمان کتاب - داستان و رمان ترجمه نشر - انتشارات جنگ کتاب - معرفی و نقد مترجمانمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: کتاب خارجی و نمایشگاه خارجی بلاروس نوبل جنگ جهاني دوم آلمان کتاب داستان و رمان ترجمه نشر انتشارات جنگ کتاب معرفی و نقد مترجمان آخرین شاهدان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۸۵۳۴۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انتشار ۳ نمایشنامه
در آستانه برگزاری نمایشگاه کتاب، سه کتاب نمایشنامه با عنوانهای «رازی بین من و تو»، «در تنم زمستان شد» و «روایت نه چندان پیچیده از یک عشق به طعم شمشیر» راهی بازار کتاب شد.
به گزارش ایسنا، «رازی بین من و تو» با شمارگان ۳۰۰ نسخه، «در تنم زمستان شد» با شمارگان ۵۰۰ نسخه و «روایت نه چندان پیچیده از یک عشق به طعم شمشیر» با شمارگان ۵۰۰ نسخه در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیدند.
در معرفی این نمایشنامهها آمده است: «رازی بین من و تو» به قلم محمدرضا امیرخانی تصویری از زندگی علی، جانباز اعصاب و روان است. علی هنرمند پتینهکاری است که در جبهههای جنگ دچار موج انفجار شدیدی شده و همچنان با این توهم که همرزمش را کشته است، دچار عذاب وجدان است. در ادامه دکتر بخشی برای رهایی او از این توهم دست به کار میشود.
«در تنم زمستان شد» اثری از مصطفی سیفی برشی از زندگی رونیا یک دختر کرد ایزدی است که چند سال اسیر داعش بوده و اکنون پس از فرار از دست داعش به آلمان گریخته، اما یک روز مرد داعشی که سالها رونیا را اسیر کرده، وارد خانه او میشود.
«روایت نه چندان پیچیده از یک عشق به طعم شمشیر» نمایشنامه دیگری است که به قلم محمدرضا آریانفر به چاپ رسیده است. آریانفر در این کتاب، چهار نمایشنامه شامل «روایت نه چندان پیچیده از یک عشق به طعم شمشیر»، «آنگاه که خدا از دهان سنگ ترانه میخواند»، «کسی در خوابهایم قدم میزند» و «سراغ خوابهایم را از باد بگیر» را به نگارش درآورده است.
انتهای پیام