Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ناطقان»
2024-04-29@03:25:46 GMT

قتل عام خانواده برادر بر سر ارثیه!

تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۸۵۵۶۰۳

اختلاف ۲ برادر بر سر ارثیه پدری و زمین‌های کشاورزی تا آنجا پیش رفت که یکی از آن‌ها با در دست داشتن کلاشنیکف راهی خانه دیگری شد و برادرش و ۵ عضو خانواده او را به قتل رساند. ناطقان: این جنایت هولناک صبح پنجشنبه در شهرستان دلفان در استان لرستان رخ داد. ماجرا از این قرار بود که ۲ برادر از مدتی قبل و بعد از فوت پدرشان بر سر ارثیه و زمین‌های کشاورزی که متعلق به پدرشان بود دچار اختلاف شده بودند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آن‌ها چندین بار بر سر این مسئله با هم دچار بحث و مشاجره شده بودند و در نهایت صبح پنجشنبه، یکی از آن‌ها که از این ماجرا به‌شدت عصبانی بود با در دست داشتن یک قبضه کلاشنیکف راهی خانه برادرش شد تا نقشه هولناکی را که در سر داشت عملی کند. این مرد پس از ورود به داخل خانه و در اقدامی هولناک ابتدا برادرش و همسر او و پس از آن نیز ۴ فرزند آن‌ها را به گلوله بست و پا به فرار گذاشت.

همسایه‌ها که با شنیدن صدای تیراندازی در جریان ماجرا قرار گرفته بودند وحشتزده پلیس را خبر کردند و دقایقی بعد تیم‌هایی ازماموران پلیس و اورژانس راهی محل حادثه شدند.

در همان ابتدا معلوم شد که بر اثر این تیراندازی ۵ نفر جانشان را در دم از دست داده‌اند، اما یکی از اعضای خانواده هنوز نفس می‌کشید که به سرعت به بیمارستان انتقال یافت، اما شدت جراحاتی که دیده بود به حدی بود که وی نیز جانش را از دست داد. ماموران پلیس در همان ابتدا هویت ضارب را که عموی خانواده بود شناسایی کردند و در جریان بررسی‌ها دریافتند که وی در خانه‌ای در یکی از روستاهای اطراف نورآباد مخفی شده است. به این ترتیب تیم‌های عملیاتی راهی این محل شدند و متهم را یک ساعت پس از وقوع جنایت دستگیر کردند.

به‌دنبال این حادثه، محمد زیرک، دادستان عمومی و انقلاب شهرستان دلفان گفت: در این حادثه ۶ نفر از اعضای یک خانواده شامل پدر، مادر و ۴ فرزند آن‌ها توسط برادر پدر خانواده که جوانی ۳۶ ساله است به قتل رسیدند. وی افزود: با دستگیری متهم وی اعتراف کرد که مدتی قبل با برادرش بر سر ارثیه و مسائل مالی دچار اختلاف و در نهایت عصبانیت آنی شده و به همین دلیل دست به این جنایت زده و از این اقدام خود پشیمان است.

دادستان دلفان از همه بزرگان، ریش سفیدان و افراد صاحب نفوذ تقاضا کرد چنانچه مسائلی از قبیل اختلافات مالی، ملکی، خانوادگی و... در بین اقوام رخ می‌دهد این عزیزان با وساطت و پادرمیانی مانع از تنش‌ها و درگیری‌ها شوند تا خدای ناکرده شاهد این حوادث  تلخ نباشیم. منبع: مشرق برچسب ها: قتل عام ، خانواده برادر ، ارثیه

منبع: ناطقان

کلیدواژه: قتل عام خانواده برادر ارثیه بر سر ارثیه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت nateghan.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ناطقان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۸۵۵۶۰۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!

سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد می‌کردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتا‌وانت ما شد. با آقا مجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم

 شهیدحاج مجید رمضان از شهدای به نام و شناخته شده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) است. این شهید بزرگوار پیش از شهادت به عنوان رئیس ستاد لشکر ۲۷ خدمت می‌کرد و از او و حسن خلقی که داشت، روایت‌های زیادی شده است. در گفتگو با سردار حاج‌رضا صادقی از همرزمان این شهید بزرگوار، خاطره‌ای جالب از او را تقدیم حضورتان می‌کنیم. 

 موضع حاج بابا

محرم سال ۱۳۶۱ در منطقه خیرناصرخوان یک موضع آتشبار داشتیم به نام موضع شهید حاج بابا. دو قبضه توپ ۱۰۵ از ارتش به صورت رابطه‌ای گرفته بودیم و بخشی از آتش پشتیبانی منطقه را تأمین می‌کردیم. شب عاشورا برادر مجید رمضان که مسئول ستاد لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) بود آمد با هم برویم موضع حاج بابا. من و حاج مجید از بچگی با هم رفیق بودیم. در دبیرستان باهم رشته راه و ساختمان می‌خواندیم. با هم می‌رفتیم شهر ری کارگری می‌کردیم و خلاصه از سال‌ها رفاقت و همراهی، کلی خاطره با هم داشتیم. 

 اروند قصرشیرین

برای رفتن به آتشبار نمی‌توانستیم از جاده اصلی تردد کنیم؛ لذا باید از رودخانه‌ای به نام اروند که در منطقه قصرشیرین بود عبور می‌کردیم. این رود اروند که من می‌گویم در قصرشیرین است. صرفاً تشابه اسمی با همان رودخانه معروف اروند دارد که عملیات والفجر ۸ با عبور رزمندگان از روی آن صورت گرفت. شاید خیلی‌ها ندانند که در قصرشیرین هم یک رودخانه اروند داریم و با شنیدن نامش به اشتباه بیفتند. 

به هرحال هوا تاریک شده بود که به رودخانه اروند رسیدیم. به خاطر بارندگی‌های چند روز قبل، سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد می‌کردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتا‌وانت ما شد. با آقامجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم و با برادر علی نورمحمدی که مسئول لجستیک ما بود تماس گرفتیم بیاید ما را بکسل کند و از رودخانه بیرون بکشد. 

 تویوتا مدل f ۲

برادر علی نورمحمدی یک تویوتا وانت مدل F ۲ قدیمی داشت که خیلی قوی بود. می‌توانست هر ماشینی را بکسل کند. حتی چند بار هم کامیون‌های زیل ارتش را که در رودخانه گیر کرده بودند با تویوتای خودش بکسل کرده و بیرون کشیده بود. وقتی با علی آقا تماس گرفتیم، نیم ساعت بعد خودش را با تویوتای قدرتمندش رساند. آمد و با کمی تقلا، ماشین ما را بکسل کرد و از رودخانه کشید بیرون. به خشکی که رسیدیم، مشکل روشن نشدن ماشین به قوت خودش باقی بود. شمع وایر و دلکو ماشین کاملاً خیس شده بود و هرکاری کردیم روشن نشد. برادر نورمحمدی ما را تا موضع شهید حاج بابا بکسل کرد و برد. 

 خاطره ناگفته

آن شب وقتی به موضع حاج بابا رسیدیم، دیدیم بچه‌های آتشبار آتشی روشن کرده‌اند. ما کنار آتش خودمان را گرم و لباس‌های‌مان را خشک کردیم. این قضیه گذشت و فقط من و شهیدمجید رمضان و برادر علی نورمحمدی از این واقعه خبر داشتیم. حاج مجید که در دفاع مقدس به شهادت رسید و حاج علی نورمحمدی هم که بعد از جنگ برگشت اصفهان. به نوعی خاطره آن شب و گیرکردن ما در وسط رودخانه و بکسل شدن‌مان توسط برادر نورمحمدی یک خاطره ناگفته باقی‌ماند. گذشت و جنگ به اتمام رسید. 

 رؤیای صادقه 

بعد از اتمام دفاع مقدس در دفتر مرحوم آیت‌الله غیوری در صفائیه شهر ری بودم. ایشان از علمای خیری بودند که شب‌ها بعد از نماز می‌نشستند و درخواست‌ها و مشکلات مردم را رفع و رجوع می‌کردند. من هم در خدمت حاج آقا بودم. نامه‌های مردم را می‌گرفتم، مشکلات‌شان را می‌شنیدم و به حاج آقا انتقال می‌دادم. یک روز آقایی آمد و گفت: برای پول پیش منزل مشکل دارم. حاج مجید گفت بیایم پیش شما بگویم: «به فلانی بگو حاج‌مجید گفت مشکل من را حل کنید.»

پرسیدم کدام حاج مجید؟ گفت: شهیدحاج مجید رمضان. گفتم خودت می‌گویی شهیدحاج مجید! شهید چطور گفت بیایی پیش من؟ 

آن برادر حرف عجیبی زد. گفت: من خودم از بچه‌های لشکر ۲۷ هستم. چند روز پیش رفتم قطعه ۲۶ بهشت‌زهرا (س) سر مزار حاج مجید. دلم بدجوری گرفته بود. صاحب خانه پول پیش بیشتری می‌خواست و من هم دستم بسته بود. شرمنده زن و بچه شده بودم. گفتم حاجی مشکل دارم، کمکم کن. همان شب حاجی آمد به خوابم، آدرس اینجا را داد و گفت برو پیش حاج صادقی و بگو حاج مجید گفته مشکل من را حل کن. نشان به آن نشان که شب عاشورا وسط رودخانه اروند ماشین گیر کرد و...

منبع: روزنامه جوان

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • تبریک تولد بهرام رادان به سبک محسن کیایی!
  • دختر شاعر فلسطینی مانند پدرش کشته شد
  • بشاگرد مدال افتخار ایران
  • خشم پدر، جان همسر و فرزندش را گرفت
  • بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!
  • تظاهرات خانواده‌های اسرای صهیونیست مقابل خانه گانتس و نتانیاهو
  • نبود زمین برای ساخت مسکن، چالش این روزهای مددجویان و کمیته امداد
  • تایلند در خانه تاجیکستان را شکست دا د و راهی فینال شد
  • قارچ‌های خودرو هشت نفر را راهی بیمارستان کرد
  • آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه