دره عمیق پیش روی اصلاحات با میدان داری عارف
تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۱۷۹۶۸۵
سرویس سیاسی خرداد- حسام کریمی: عجم اوغلو و رابینسون در اثر درخشان خود «چرا ملتها شکست میخورند؟» با نگاهی نهادگرایانه،به تعریف مفاهیم مهمی در علوم سیاسی میپردازند. از جمله شاخصترین این مفاهیم «بزنگاههای تاریخی» است.
به گزارش خرداد، از دیدگاه آنان بزنگاه تاریخی را میتوان نقاط عطفی زمانی دانست که در آن، لحظه تاریخی اتفاقی رخ میدهد که آثار مهم این تحول را تنها با گذشت زمان میتوان در تاریخ، جامعه، سیاست و در کل، در سرنوشت ملتها ملاحظه نمود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از این منظر میتوان یکی از بزنگاه های تاریخی سیاست ایران را 3 تیر 84 در نظر گرفت. بزنگاهی که منجر به ظهور گفتمانی جدید در سپهر سیاست ایران شد. گفتمانی که تاثیراتی جدی بر فرایند توسعه سیاسی و گذار به دموکراسی کامل در ایران از خود باقی گذاشت. میتوان گفت این بزنگاه تاریخی مستقیما منبعث از بحرانهایی عمیق از جمله بحران تصمیمگیری در اتاق فکر اصلاحات می بود که خود، ناشی از ضعفی تاریخی و نهادی در روند تصمیمگیری درون جبهه اصلاحات بوده است. بنظر میآید این پاشنه آشیل اصلاحطلبی،مبدل به یک ویژگی نهادی در ساختار جریان اصلاحات گشته است که به آسانی نیز قابل تغییر نیست.
این جنس تصمیمها که عمدتا هم در ذات خود در مقاطع مختلف زمانی، بحرانزا بودهاند، نوعی از «وابستگی به مسیر» را به ذهن متبادر میکند. وابستگی به مسیر بدین معنی که انتخابهای دیروزمان به نقطه آغاز انتخابهای امروزمان بدل میگردند. وابستگی به مسیر یک عامل تعیین کننده در تغییرات بلندمدت نیز است. وابستگی به مسیر نشان میدهد که دشوار بودن تغییر مسیر بدیهی است، چرا که روند یادگیری که با آن به نهادهای امروز رسیدهایم، انتخابهای آینده را تعیین خواهد کرد. به همین شکل بحران تصمیمگیری در سیاستِ ایران(بالاخص جبهه اصلاحات) خود برآمده از وابستگی به مسیر طی شده است. تصور نمایید که اگر جبهه اصلاحات میتوانست به تصمیم و اجماعی منطقی در سال 84 میرسید سرنوشت ملت ایران چگونه رقم میخورد؟ وضعیت گذار به دموکراسی و توسعه در ایران، امروز به چه شکل میبود؟
اما وجه اصلی«وابستگی به مسیر» که در نظرگاه کارشناسان امر به نحو فزایندهای خودنمایی میکند، پیامد یک الگوی نهادی(در اینجا بحران تصمیمگیری)است. پیامدی که میتواند با خود سلسلهای از حوادث دومینووار را در پی داشته باشد.
صورتی از بحران تصمیمگیری، که اکنون دیگر به یک ویژگی اساسی و نهادی بازی سیاست در ایران نیز مبدل شده است، به وضوح، در سال 84 در جبهه اصلاحات به منصه ظهور رسید! نباید فراموش کرد که تداوم این ضعف نهادی می تواند منجر به تکرار این بزنگاه در 1400 شده و عواقب غیر منتظرهای را برای گذار به دموکراسی و آینده توسعه سیاسی در ایران داشته باشد.
اما گرانیگاه این واقعه تاریخی سیاسی مهم(بزنگاه سوم تیر84)، فهم درست این نکته است که بدانیم این تصمیمگیریهای غلط چه بودند و اصولاً چرا اعتقاد بر آن داریم که این تصمیمگیری غلط بود، تا شاید بتوان با تصحیح نقشه راهی که اصلاحات را به نقطه تاریک سوم تیر 84 فرو انداخت، از وقوع مجدد آن پیشگیری کرد.
وارد کردن محمدرضا عارف به عنوان یکی از بازیگران اصلی و یکی از متغیرهای مستقل جبهه اصلاحات به میانه میدان نبردی تخصصی و اعطای قدرت تعیین کنندگی بالا به او، از خرداد92 به بعد، آنهم در حالیکه بزرگترین حضور و کنش او در سرتاسر حیات سیاسیاش، عدم حضور در انتخابات92 بود(آنهم به شکلی قهری و اجتنابناپذیر)از آن دست تصمیمگیریهای اشتباهی بود که میتواند همانند کاتالیزوری برای فرو غلتیدن به درهای عمیقتر از آنچه در تیر 84 به آن سقوط کردیم، عمل کند.
اصولا سیاست، سپهری چندلایه است که به واسطه تغییرات پرسرعت تکنولوژی و به تبع آن تغییرات اجتماعی و اقتصادی دامنه دار، روزبهروز بر پیچیدگیهای این لایههای در هم تنیده، افزوده شده است.
این پیچیدگیهای روزافزون میدانگاه پرپیچ و خم سیاست، طبیعتا بازیگرانی هوشمند و متخصص خود را طلب میکند. بازیگرانی که علاوه بر برتریهای ژنی، میبایست شایستگیهای ذهنی و تواناییهای شخصیتی خواص و در خور توجهی را برای امتداد حیاتشان، در خود پرورانده باشند. در غیر اینصورت مطابق همان اصل برتری ژنی کذایی مدنظرشان، طبیعت، موجودات ضعیفتر و ناتوانتر در همزیستی مثبت و کارا با محیط پیرامونیشان را، از چرخه بازی حذف خواهد کرد!افرادی که سهوا و یا عامدانه بازیگری را به میدان بازیِ سیاست روانه نمودند که بهدهیچ عنوان و با هییچ معیاری، نمیتوان وی را به عنوان بازیگری عقلایی(در چارچوب نظریه بازیها) پنداشت که تصمیمات وی بر اساس به حداکثر رساندن سود جبهه اصلاحات و یا حتی خود بازیگر مذکور باشد، نه تنها خیانتی بزرگ در حق شخص عارف و اصلاحات کردهاند که باید در مقابل تاریخ سیاسی کشور نیز پاسخگو باشند. دکتر بشیریه در بخشی از دیباچهای برجامعهشناسی سیاسی ایراناش به نکتهای بسیار مهم اشاره میکند. بشیریه میگوید تاکید بر تعهد اخلاقی و ایدئولوژیک(تعهد ایدئولوژیک به رهبری یک جریان سیاسی یا آرمانی خواص)بجای تخصصگرایی و کاردانی، کارایی اداری و اجرایی را کاهش میدهد. باید اذعان داشت که ما سالها است که از دوگانه تعهد و تخصص عبور کردهایم! امروزه دیگر همه موثران معادلات سیاسی، پذیرفتهاند که در این عرصه اگر تمایل به کنشگری مثبت و نقشآفرینی بهینه وجود دارد، باید مولفههایی ورای تعهد و وفاداری ایدئولوژیک را در نظر گرفت و نمیشود صرفا با تکیه بر یکسری ابراز ارادتها و اظهار وفاداریهای غیرتشکیلاتی به رهبری یک جریان سیاسی، تمام نقاط ضعف و کاستیها را تحت الشعاع خود قرار داد و در قامت یک بازیگر مطلوب ظاهر شد!در عصری که تعلل و تاملی بر لزوم تخصصی شدن کارکردها و کارویژههای هر یک از اعضای جامعه به مثابه سلولی از یک پیکره واحد،جایز نیست، باید بر این نکته صحه گذاشت که اهمیت بالای جایگیری مناسب هر کدام از اجزاء و بازیگران جبهه اصلاحات برای حصول نتیجه نهایی که همانا بسط و تقویت و تثبیت یک توسعه سیاسی پایدار در کشور است، بیش از پیش جلوهگر شده است. در واقع برای پیشبرد مستمر و موفق اهداف مترقی حرکتی که از خرداد76 آغاز شده است، به چیزی بیش از تکرار میکنمهای سلبی برای تایید عملکردهای گاها شائبهبرانگیز منسوبانمان، احتیاج است!البته در این میان باید خاطرنشان کرد که خیلی هم نمیتوان خردهای به شخص محمدرضا عارف گرفت! زیستجهان او به شکلی کارویژههای شخصیتیاش را تبیین کرده است که توقع بروز و فعلیت یافتن دستهای از کنشهای سیاسی از او را غیرممکن ساخته است. در نظام فکری و دایرةالمعارف فرهنگ سیاسی محدود رییس شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان، برخی واژگان و بخشی از ارزشهای یک دموکراسی پیشرو، یا تعریف نشده است و یا فاقد بار معنایی خواصی است!متهم اصلی در این میان، ساختار معوج و ناقصالخلقه سیاستورزی اصلاحطلبانه با همراهی افرادی است که با علم به باگهای ساختاری شخصیت این بازیگر اشتباهی نبردگاه سیاست، او را به میانه میدانی فرستادهاند که نه تنها خود را دچار تعارضات عقیدتی عمیق کرده است که در کوتاه مدت نتایج خسران بار این تحمیل ناثواب و خطرناک، دامن تمامی دلسوزان اصلاح و تغییر در ایران را خواهد گرفت!کنشهای غلط و ناموزون و مستمر عارف چه در قامت ریاست شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان و چه در مقام ریاست منفعلانه فراکسیون امید مجلس دهم و حتی چه در اِشل یک فعال سیاسی(با اظهار نظرات بدموقع و غیرکارشناسانه)در کوتاه مدت جبهه اصلاحات را با بحران کارآیی(ومتعاقبا بحران مشارکت) روبرو خواهد ساخت. در پس این بحران، جریان اصلاحات و دموکراسیخواه کشور، درگیر آنچنان پویایی زوالی خواهد شد که سادهانگاری سودمحورانه و فردگرایانه معدود گردانندگان پشت پرده عارفی سیاسی و سینه زنان زیر علم از خود گذشتگی سلبی و اجباری ریاست سابق دانشگاه تهران در انتخابات 92، بر دیواره تاریخ سیاسی ایران حک خواهد شد. سران اصلاحات اگر هر چه زودتر برای حل این معضل، تدبیری نیاندیشند، باید به انتظار ظهور و استیلای رادیکالیسمی به مراتب مستحکمتر و بنیادیتر از آنچه در سوم تیر84 سر برآورد، در پهنه سیاسی ایران بنشینند.در انتها مجددا باید یادآور شد که با نگاهی گذرا به سیر وقایع دو دهه گذشته، آنچه ما را به تفکر وا میدارد نشانههایی از نهادینه شدن بحران تصمیمگیری در جبهه اصلاحات است. متاسفانه این نشانههای پررنگ و قدرتمند، خبر از تکرار این بحران در انتخابات مهمِ 1400 میدهد. یکی از پایه های شهودی این فرضیه همانا تداوم بازیگری اشتباه عارف در بازی قدرت است. تصمیم به بازی دادن معاون اول دولت سید محمد خاتمی در معادلات سیاسی اصلاحات با خود پیامدهای کلان مخربی برای تغییر و اصلاحاتی موفق به همراه داشته و خواهد داشت. پیامدهایی که یقینا دیگر تحملش از دایره طاقت و تحمل تن نحیف جریان اصلاحطلبی ایران خارج است!نباید فراموش کرد که وقوع مجدد این بحران، به آسانی میتواند نقطه عطف یا بزنگاهی دیگر در تاریخ سیاست ایران باشد که بواسطه آن گفتمانی پدید خواهد آمد که همانند سدی در برابر فرآیند گذار به دموکراسی قرار خواهد گرفت و توسعه سیاسی را با پیچیدگیها، ناهمواریها و دشواریهای خانمانبرانداز همراه میسازد
برچسب ها: محمدرضا عارف ، اصلاح طلبان ، انتخابات 1400 ، میدان داری عارف
منبع: خرداد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khordad.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خرداد» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۱۷۹۶۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معلمِ متفکر
۱۲ اردیبهشت ماه، سالگرد ترور آیتالله مرتضی مطهری، تئوریسین جمهوری اسلامی ایران است. شخصیت متفکر، محقق، عالم، نویسنده، مدرس و دانشمند اسلامشناسی که به گفته رهبر انقلاب «نظام جمهوری اسلامی، بر پایه آن تفکر و برداشتی از اسلام بنا شده که آقای مطهری آن را ارائه کرده است».
به گزارش خبرگزاری ایمنا، علامه شهید مرتضی مطهری (ره) از دو جهت در روند نهضت اسلامی مردم ایران که به پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ انجامید، نقشی اساسی ایفا کرد؛ یکی از این جهت که وی در جایگاه نظریهپردازی و تولید فکر دینی قرار گرفت و توانست هم بسیاری از کنشگران سیاسی این نهضت را از فروغلتیدن در اندیشههای مارکسیستی و الحادی و التقاطی بازدارد و هم به اشکالات و شبهات نظری ساخته و پرداخته شده از سوی فعالان گفتمان مارکسیستی و التقاطی پاسخ متقن گوید؛ دیگر اینکه شهید مطهری از جهت تصمیمسازی سیاسی کلان و راهبردی، در مرتبه پس از امام خمینی (ره) قرار داشت؛ چراکه امام، اعتمادی وصفناپذیر به وی داشت. به سبب همین منزلت تئوریک و جایگاه سیاسی، میباید آرا و نظریات شهید مطهری را با حساسیت و دقتی وافر مطالعه کرد و اعتنا و اتکایی درخور، نسبت به آنها روا داشت.
مطهری در عین داشتن نگاههای نوآورانهای که از چهارچوب زمانه نیز فراتر بود، خطوط قرمز و اصول ثابتی داشت؛ بهگونهای که میتوان گفت ایدئولوژی مطهری به هیچ قیمتی خریدنی نبود؛ در خاطرات نزدیکان شهید آمده است: «نفر دوم انقلاب و تنها کسی که استدلالهای او را امام (ره) بدون بحث میپذیرفت، مرتضی مطهری بود».
مطهری نه صرفاً یک مبارز انقلابی و کنشگر مدنی بلکه یک نظریهپرداز جامعالکمالات و عقل و مغزِ متفکر انقلاب اسلامی بود؛ او فهمیده بود که مبارزات میدانی و عینی و عملگرایانه را بسیاری میتوانند انجام دهند، اما مواجه با افکار مارکسیستی و سکولاریستی کار هرکسی نیست؛ نظریهپرداز افق تاریخی خلق میکند و مطهری در زمانه پرتلاطم خود، تفکر دینی را از زوال و انحراف نجات داد و با سرآمدان جریانات الحادی دست به گریبان شد.
مبانی فکری و سیاسی جمهوری اسلامی مبتنی بر دیدگاههای اندیشمندانی همچون مطهری است؛ وی در باب مسئله اسلامیت و جمهوریت اینطور میگوید: «کلمه جمهوری (شکل) و اسلامی (محتوای) آن را مشخص می کند. جمهوری یعنی حکومتی که مردم حق انتخاب دارند، رئیس حکومت موقتی است و هرچند سال عوض می شود. اسلامی هم یعنی اداره حکومت با اصول و مقررات اسلامی و حرکت در مدار اصول اسلامی»؛ او حکومت اسلامی را ادامه حرکت انبیاء و اولیاء (ع) میداند.
استاد مطهری این اصل دموکراسی را هم که مردم باید بر حاکمان نظارت داشته باشند، می پذیرد و می گوید: «هر مقام غیر معصومی که در وضع غیر قابل انتقاد، قرار گیرد، هم برای خودش خطر است و هم برای اسلام».
مطهری طرح همبستگی دین و سیاست و آگاهی سیاسی را ضرورت شرعی اعلام می کند و جدایی دین و سیاست را طرح عاملان استعمار قلمداد میکند. به نظر وی، اسلام هنگامی قادر است در مقابل نظام های الحادی مقاومت کند که به صورت فلسفه زندگی حکومت کند و به گوشه مساجد و معابد محدود نباشد.
گروهک فرقان که به سرکردگی اکبر گودرزی مسئولیت به شهادت رساندن استاد مطهری را به عهده گرفت، در حالی یکی از علل واهی این ترور را چنین میخواند: «چون در منطقۀ قلهکِ تهران، خانه خریده است (مرتضی مطهری) و با اتومبیل شخصی رفتوآمد میکند، پس با اشرافیگری و سرمایهسالاری موافق است»، که خطابههای این علامه شهید در بهشت زهرا (س) و دقیقاً یک ماه قبل از شهادتش، شخصیت دیگری را به ما مینمایاند؛ وی گفته بود: «اگر واقعاً اذعان کردیم به اینکه انقلاب ما یک انقلاب ماهیتاً اسلامی بوده، یعنی عدالتخواهانه بوده ولی عدالت اسلامی! آینده این انقلاب آن وقت محفوظ خواهد بود و این انقلاب آن وقت تداوم پیدا خواهد کرد که اولاً مسیر عدالتخواهی را برای همیشه ادامه بدهد؛ یعنی دولتهای آینده واقعاً و عملاً در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند، برای پر کردن شکافهای طبقاتی اقدام کنند، تبعیضها را واقعاً از میان ببرند؛ جامعه توحیدی به مفهوم اسلامی، جامعه بیطبقه به مفهوم اسلامی نه جامعه بیطبقه به مفهومی که دیگران می گویند (اشاره به تفکرات مارکسیستی گروهک فرقان) _که میان اینها از زمین تا آسمان تفاوت است_ ایجاد کنند، دولتِ حال و آینده برای برقراری جامعه بی طبقه اسلامی کوشش کنند و الّا اگر عدالت فراموش شود انقلاب شکست می خورد چون اصلاً ماهیت این انقلاب ماهیت عدالتخواهانه بوده است.
یکی دیگر از سیبلهای حملات فکری استاد مطهری، تفکرات مارکسیستی بود؛ بهگونهای که مارکسیسم با هر حرکت سیاسی، مذهبی به شدت مخالفت میکرد و اساساً دین را افیون جامعه میپنداشت. آنان نه تنها معتقد به جدایی دین از سیاست بودند بلکه با همه توان مشتاق بودند تا دین را از اجتماع ریشهکن کنند.
مرتضی مطهری در یکی از سخنرانیهای کوبنده خود در اوایل انقلاب اینطور میگوید: «اینکه مادیون و ضدمذهبها میگویند دین تریاک جامعه است، تخدیر است، عامل رکود و توقف است، توجیهگر مظالم و تبعیضات است، نگهبان جهل است، افیون تودههاست، راست است اما درباره مذهب حاکم و مذهب شرک و مذهب تبعیض که سوار بر تاریخ بوده و دروغ است درباره مذهب راستین، مذهب توحید، مذهب محکومان و مستضعفان که همواره از صحنه زندگی و تاریخ بیرون رانده شده است».
استاد مطهری در رد تفکرات سکولاریستی نیز اینطور بیان میکند: «همبستگی دین و سیاست که امثال سید جمالالدین (اسدآبادی) مطرح میکردند به معنای این نبود که (حاکمان) با استبداد سیاسی به خود قداست دینی بدهند، بلکه برعکس به معنی این است که توده مسلمان دخالت در سرنوشت سیاسی خود را یک وظیفه و مسئولیت مهم دینی بشمارد. همبستگی دین و سیاست به معنی وابستگی دین به سیاست نیست بلکه به معنی وابستگی سیاست به دین است».
شهید مطهری از سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با احساس خطر نسبت به آثار مخرّب و مسموم تفاسیر التقاطی و مارکسیستی گودرزی به روشنگری در این زمینه پرداخت. حجتالاسلام ناطق نوری در مورد جدّیّت شهید مطهری در برخورد با انحرافات فکری اکبر گودرزی میگوید: اولین کتابی که از گروه فرقان به دستم رسید، جزوه تفسیر سوره فرقان بود. من این کتاب را نزد مرحوم مطهری بردم و ایشان هم به من فرمودند: «هرچه از اینها گیرتان آمد برای من بیاور.» روزی به ایشان گفتم: «حاجآقا شأن شما بالاتر از این حرفهاست که وقتتان را صرف لاطائلات (حرفهای باطل) این پسرک کنید». ایشان جواب بسیار جالبی داد و فرمود: «فلانی! جوانهایی که این کتابها را میخوانند، نمیدانند یک بچهای به نام اکبر گودرزی این را نوشته، آنها تحت تأثیر این ادبیات و تفسیرهای کذایی و پرجاذبه قرار میگیرند. بنابراین من باید پاسخ اینها را بدهم تا جوانها از انحراف مصون بمانند. شأن روحانیّت و ما در این است که جوانها را حفظ کنیم و جلوی هر چیزی را که موجب انحراف آنها میشود، بگیریم.»
ضاربان شهید مطهری در تماس با روزنامههای کثیرالانتشار خود را اعضای گروه فرقان معرفی کرده و از ترور چندین تن از شخصیتهای سیاسی و مذهبی در آینده خبر دادند. در اطلاعیهای دلایل فرقان برای ترور شهید مطهری اینگونه بیان شده بود: «۱- همکاری با رژیم طاغوتی قبلی ۲- همکاری با رژیم ضد توحیدی فعلی و طراحی سیاستهای دیکتاتوری آخوندیسم ۳- مفسد فیالارض ۴- بدعتگذاری در دین و جعل اصطلاح دروغین «ماتریالیسم منافق» ۵- کوشش برای بازسازی ارتش ضد ملی ۶- سکوت در برابر کشتار وحشیانه خلق مسلمان کرد، ترکمنصحرا و… توسط ارتش».
گروهک الحادی فرقان متفکری را به همکاری با رژیم ضد توحیدی و طراحی سیاستهای دیکتاتوری آخوندیسم متهم میکردند که آن شخصیت توأمان به آزادی اندیشهها و رشد اجتماعی مردم اعتقاد راسخ داشت؛ مرتضی مطهری در همین باب میگوید: «بسیاری از مسائل اجتماعی است که اگر سرپرستهای اجتماع افراد بشر را هدایت و سرپرستی نکنند، گمراه میشوند. اگر هم بخواهند ولو با حسن نیت به بهانه اینکه مردم قابل و لایق نیستند و خودشان نمیفهمند آزادی را از آنها بگیرند به حساب اینکه مردم خودشان لیاقت ندارند، این مردم تا ابد بیلیاقت باقی میمانند.
مثلاً انتخابی میخواهد صورت بگیرد، حالا یا انتخاب وکیل مجلس و یا انتخاب دیگری؛ ممکن است شما که در فوق این جمعیت قرار گرفتهاید واقعاً حسننیت هم داشته باشید و واقعاً تشخیص شما این باشد که خوب است این ملت فلان فرد را انتخاب بکند، و فرض میکنیم واقعاً هم آن فرد شایستهتر است، اما اگر شما بخواهید این را به مردم تحمیل بکنید و بگویید شما نمیفهمید و باید حتماً فلان شخص را انتخاب بکنید، اینها تا دامنه قیامت مردمی نخواهند شد که این رشد اجتماعی را پیدا کنند. اصلاً باید آزادشان گذاشت تا فکر کنند، تلاش کنند، آنکه میخواهد وکیل بشود تبلیغات کند، آن کسی هم که میخواهد انتخاب بکند مدتی مردد باشد که او را انتخاب بکنم یا دیگری را، او فلان خوبی را دارد، دیگری فلان بدی را دارد. یک دفعه انتخاب کند، بعد به اشتباه خودش را پی ببرد، باز دفعه دوم و سوم تا تجربیاتش کامل بشود و بعد به صورت ملتی در بیاید که رشد اجتماعی دارد. و الّا اگر به بهانه اینکه این ملت رشد ندارد باید به او تحمیل کرد، آزادی را برای همیشه از او بگیرند، این ملت تا ابد غیر رشید باقی میماند. رشدش به این است که آزادش بگذاریم ولو در آن آزادی ابتداً اشتباه هم بکند.»
در نهایت، بهانههای فرقان برای ترور شهید مطهری بدون داشتن هیچ مبنای شرعی، عقلی و قانونی و با کجفهمی و برداشتهای سلیقهای و خودسرانه گودرزی و همفکرانش، منجر به ریخته شدن خون پارهتن امام و امت اسلام شد.
کد خبر 749610