ابن سینا، نابغهای همه کاره
تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۱۸۲۷۰۰
ابن سینا یا به طور کامل ابوالعلی حسین ابن عبدالله بن سینا، (۹۸۰-۱۰۳۷) فیلسوف و پزشک ایرانی در دوران قرون وسطی (عصر طلایی اسلام) بود در مکتب طب اسلامی، نام حکیم ابن سینا نسبت به دیگر پزشکان بسیار برجسته است.
مجله خبری ایمنا: ابن سینا یا به طور کامل ابوالعلی حسین ابن عبدالله بن سینا، (۹۸۰-۱۰۳۷) فیلسوف و پزشک ایرانی در دوران قرون وسطی (عصر طلایی اسلام) بود در مکتب طب اسلامی، نام حکیم ابن سینا نسبت به دیگر پزشکان بسیار برجسته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او یکی از معروف ترین دانشمندان زمان خود در موضوعات مختلف بود و اغلب به عنوان یکی از بزرگ ترین متفکران و محققان تاریخ شناخته می شد. او توسط بسیاری از دانشمندان علم پزشکی مدرن مورد توجه ویژه قرار گرفته است.
وقتی ابن سینا تنها بیست و یک ساله بود پدرش فوت کرد و این رویداد غم انگیز، همراه با آشفتگی سیاسی بزرگ آن زمان ابن سینا را در یک دوره سرگردانی قرار داد. او در نهایت در بارگاه یک شاهزاده ایرانی در همدان پذیرفته شد اما این موضوع برای محافظت از ابن سینا از گردباد سیاسی که او را در بر گرفته بود، کفایت نکرد. او حتی مدتی هم در زندان به سر برد.
اما توانایی های فکری ابن سینا خیلی بزرگ بود به طوری که حتی این محاکمه و سختی ها نتوانست او را از فعالیت خلاقانه خود به عنوان یک پزشک و محقق دور کند. ابن سینا که مقالات و کتاب هایش را عمدتا از بر می نوشت، صدها اثر در مورد هر حوزه علم – فیزیک، ریاضیات، اقتصاد، شیمی، تاریخ طبیعی، مذهب، فلسفه، موسیقی و البته پزشکی از خود به جا گذاشته است.
از میان تمامی آثار او دو کتاب هستند که شهرت ویژه ای دارند؛ اولین کتاب، «کتاب شفا» است. در این کتاب، ابن سینا اصول پزشکی را به دیگر علوم مانند منطق، هندسه، روانشناسی، نجوم، ریاضیات، موسیقی و متافیزیک مرتبط می کند. از دید او، هرگونه تشخیص بیماری، معیوب و ناقص است مگر این که تمام جنبه های زندگی بیمار مورد توجه قرار گیرد. این دانشجوی ممتاز ارسطو، ایده های جسورانه و بنیادی را درباره فلسفه و الهیات داشت که جلوتر از زمان خودش بود. نظریه پردازان محافظه کار اسلامی در آن زمان، بسیاری از اندیشه های مذهبی او را مورد انتقاد قرار دادند.
معروف ترین و تاثیرگذارترین کتاب ابن سینا، «قانون پزشکی» است؛ رساله مفصلی درباره علم پزشکی که در پنج جلد نوشته شده است. دایره المعارف بریتانیکا آن را تنها کتابی که بیشترین اهمیت را در تاریخ پزشکی شرق و غرب دارد، نامیده است. برای قرن ها «قانون» ابن سینا یک کتاب استاندارد در بسیاری از مدارس پزشکی اروپا بود. حتی امروز، این کتاب مرجع استاندارد برای پزشکان طب اسلامی است.
ابن سینا سیستم پزشکی خود را بر اساس مفاهیم انسانی و حیات شناختی بقراط و گالن پایه گذاری می کرد. همانطور که در نوشتن «قانون» چشم انداز جهانی، جمع آوری، تقطیر و تلفیق تمام دانش پزشکی که در زمان او وجود داشت، به چشم می خورد. ابن سینا به طور گسترده در چندین سیستم پزشکی مختلف مثل یونانی، مصری، فارس، هندو، تبت و چینی مطالعه کرد و به این نتیجه رسید که به غیر از تفاوت های سطحی، همه آنها با موضوعات و واقعیت های بالینی مشابهی برخورد کرده اند. همه آنها علاوه بر مفاهیم کیفیتی، خلق و خو، مایع حیاتی یا شوخ طبعی، انرژی حیاتی یا نیروی زندگی، دارای اصول مشابه ساختار و عملکرد بدن، یا آناتومی و فیزیولوژی بودند.
نسل های بعدی پزشکان طب سنتی با الهام از «قانون»، تکنیک های جدید پزشکی و درمان را توسعه داده اند و پیشرفت شگرفی در فارماکولوژی و آماده سازی دارو به وجود آمده است. اصول طبیعی درمان در «قانون» نیز توسط ساموئل هانمن، بنیانگذار هومیوپاتی (همسان درمانی) و سباستین کنپی، بنیانگذار نچروپاتی (طبیعت درمانی) مورد مطالعه قرار گرفته است.
ابن سینا پس از طی مراحل پر فراز و نشیب زندگی اش در شهرهای جرجان (گنبد کاووس)، ری و اصفهان، سرانجام در سن ۵۷ سالگی به علت بیماری قولنج در همدان درگذشت.
نابغه ای همه کاره
ترجمه سهیلا تقوی نژاد: فلسفه ابن سینا به برخی از اساسی ترین مسائل مربوط به مبدأ کیهان، نقش خدا در وجود انسان و جهان و تعامل الهی با انسان ها و سایر مخلوقات می پردازد. او به طور گسترده در مورد منطق، متافیزیک و اخلاق نوشت؛ در حالی که بزرگ ترین کمک او به توسعه بُعد تفکر مسلمان و غرب، تلاش او برای هماهنگ کردن فلسفه یونان باستان و خدا به عنوان خالق همه هستی بود. در طی قرن های بعد، ابن سینا به عنوان قدرت اصلی فلسفه اسلامی شناخته می شد.
ابن سینا در ابتدا یک فیلسوف متافیزیکی بود که در درک وجود خود در این جهان و ارتباط آن با دیگر بخش های کائنات احتمالاتی را مطرح کرده بود و برای ایجاد سیستم یکپارچه و جامعی که با ضرورت های مذهبی فرهنگ مسلمان سازگار باشد تلاش می کرد. بدین ترتیب، او تقریبا اولین فیلسوف بزرگ اسلامی است. فضای فلسفی که او به عنوان موجودیت ضروری برای خدا توضیح می دهد، پایه ای برای نظریه هایش درباره روح، عقل و کیهان است.
علاوه بر این، او در توسعه سرمایه گذاری فلسفی در اسلام کلاسیک، از دغدغه هایش برای ایجاد رابطه بین دین و فلسفه، به منظور تلاش برای ایجاد معرفت فلسفی از آموزه های دینی کلیدی و حتی تفسیر قرآن سخن گفت. مطالعات قرن بیستم در تلاش است تا او را در سنت ارسطویی و نئوپلتونی قرار دهد. رابطه او با مورد دوم متضاد است. او گرچه بعضی از عناصر کلیدی مانند کیهان شناسی نژادپرستانه را پذیرفت، اما معرفت شناسی نئون پلتونیک و نظریه روح پیش موجود را رد کرد.
به غیر از فلسفه، مشارکت های دیگر ابن سینا در زمینه های پزشکی، علوم طبیعی، تئوری موسیقی و ریاضیات قرار دارد. در علوم اسلامی او مجموعه ای از تفسیرهای کوتاه در مورد آیات و سوره های منتخب قرآنی نوشت که نشان می دهد که اینها بیانات روش هرمنوتیک این فیلسوف خبره و تلاش برای رسیدن به وحی است.
هستی شناسی
ابن سینا طرح نظریه درباب نئوپلتونیک را از فارابی آموخته است. برخلاف تئوریسین های کلاسیک مسلمان، او پدید آمدن از هیچ را رد کرد و در مورد این که کیهان هیچ ابتدایی نداشته باشد اما یک محصول منطقی الهی است بسیار بحث کرد. به عقیده او، موجودیت کیهان خدا را به نظم منطقی و وجودی هدایت می کند.
در نتیجه، ابن سینا به عنوان نویسنده یک اثبات مهم و تاثیرگذار برای وجود خدا شناخته شده است. همانطور که در فلسفه قرون وسطایی معمول بود، این اثبات نمونه خوبی از نبوغ یک فیلسوف است که برای هدف دینی به کار گرفته شده است. این استدلال به شرح زیر است: «تجربه پدیداری جهان ما، تایید می کند که چیزها وجود دارند و وجود آنها غیر ضروری است، زیرا ما درک می کنیم که همه چیز به وجود می آید و از بین می رود. هیچ چیزی نمی تواند احتمالی به وجود آید، مگر این که علت لازم باشد؛ در حقیقت زنجیره ای علی در واقعیت باید به یک دلیل ناخواسته منجر شود. بنابراین، زنجیره ای از موجودات احتمالی باید در اصل وجود داشته باشد و اصول علمی آن را در یک خودِ واحد و ضروری یعنی «وجود» پیدا کند.» این البته، همانند جایگاه خدا در دین است.
یکی از دلایل مهم این استدلال تمایز مشهور ابن سینا بین وجود و ذات در موجودات، بین چیزی که وجود دارد و آن چیزی که واقعا هست، این تمایزی است که مسلما در عقاید ارسطو است، گرچه ریشه های آموزه های ابن سینا در الهیات اسلامی کلاسیک یا کلام بهتر درک می شود.
تئوری ذات ابن سینا، سه حالت را مطرح می کند: موجودات می توانند در دنیای بیرونی با کیفیت و ویژگی های خاص آن واقعیت وجود داشته باشند؛ آنها می توانند در ذهن به عنوان مفاهیم مرتبط با کیفیت در تصور ذهنی وجود داشته باشند؛ و آنها می توانند در خود ذهن به عنوان مفاهیم مرتبط با کیفیت در تصور ذهنی وجود داشته باشند و آنها می توانند در خود به هر صورتی که می خواهند باشند. این حالت نهایی موجودات کاملا متفاوت از وجود است. بنابراین موجودات در خودشان خنثی هستند.
وجود هر چیز در این جهان به عنوان چیزی – شیء، انسان، حیوانی و نبات -، وجود دارد. آنها «ملبس» در قالب برخی از ماهیت ها هستند که مجموعه ای از خواصی است که آنها را به عنوان کامپوزیت ها توصیف می کند. خداوند از سوی دیگر کاملا ساده است و نمی تواند به مجموعه ای از ویژگی های متمایز هستی شناسی تقسیم شود که اتحاد او را نقض می کند.
این اثبات از احتمالات گاهی اوقات به عنوان «احتمال رادیکال» نامیده می شود. استدلال های بعدی درباره این است که آیا این تمایز ذهنی بود یا واقعی؟ آیا احتمال رادیکار راه اثبات هستی شناسی یا کیهان شناسی است؟
معرفت شناسی
ایده موثر ابن سینا، نظریه او درباره دانش است. عقل انسان در هنگام تولد، یک پتانسیل خالص است که از طریق تعلیم و تربیت به رسمیت شناخته می شود و یاد می گیرد. دانش از طریق ارتباط تجربی با اشیا در این جهان حاصل می شود؛ که خلاصه ای از مفاهیم جهانی است. این یک روش منطقی استدلال است؛ مشاهدات منجر به اظهارات درونی می شود که وقتی ترکیب شوند، منجر به ایجاد مفاهیم انتزاعی بیشتری می شوند. حالت عقل انسانی در پیوند با منبع کامل دانش این توانایی را پیدا می کند که دانش را به عقل فعال (عالم الفعل) تبدیل کند.
اما این سوال مطرح می شود: چگونه بفهمیم که یک گزاره دست است؟ چگونه می توانیم بدانیم که تجربیات ما صحت دارد؟ دو روش برای دستیابی به این هدف وجود دارد. روش اول – با توجه به وجود استانداردهای رسمی استدلال – طرح، این سوال به وجود می آید که آیا استدلال ذهن ما منطقی است؟ دوم و مهم تر از همه، یک عقل متعالی وجود دارد که در آن تمام عناصر از قبیل موجودات و تمام دانش در آن قرار دارد. این عقل، که به عنوان «عقل فعال» شناخته می شد، عقل انسان را از طریق پیوستگی روشن می کند و دانش واقعی را در مورد عقل انسان به ارمغان می آورد.
با این حال، اتصال، اپیزودیک است و فقط به عقاید انسانی می انجامد، چرا که به اندازه کافی آموزش دیده و در نتیجه آن را به رسمیت شناخته شده است. عقل فعال در ارزیابی استدلال های صحی نیز از طریق تئوری شهود ابن سینا مداخله می کند. استنتاج منطقی نتیجه گیری از دو موضع پیش فرض را از طریق اتصال یا دوره میانی آنها به دست می دهد. گاهی اوقات دشوار است که ببینیم این اتصال چیست؟ به این ترتیب وقتی فردی که درگیر یک مشکل استنباطی است ناگهان به دوره میانی می پردازد و نتیجه درست را درک می کند، در حقیقت تئوری شهود (الهام گرفته شده توسط عقل فعال) به او کمک کرده است. اعتراض های مختلفی وجود دارد که می تواند علیه این نظریه مطرح شود، به خصوص به این دلیل که این نظریه بر اساس یک کیهان شناسی بیان شده که در آینده به طور گسترده ای در دنیای پست کوپرنیک رد می شود.
یکی از معضلات و ضعف های معرفت شناسی ابن سینا، مربوط به دانش خداست. اثر خداوند بسیار خالص، ساده و غیر مستقیم است و بنابراین نمی تواند رابطه معرفتی مستقیم با چیز شناخته شده خاصی داشته باشد. بدین ترتیب ابن سینا به این نتیجه رسید که در حالی که خدا می داند چه چیزی در این جهان پدیدار می شود، او چیزها را به «شیوه ای جهانی» از طریق ویژگی های جهانی چیزها می داند. خدا فقط انواع موجودات را می شناسد و اطلاعات شناختی از تک تک موجودات ندارد. این سخنان منجر به محکومیت شدید ابن سینا از جانب محمد غزالی شد که معتقد بود که نظریه ابن سینا به انکار اراده شناخت خدا از جزئیات می پردازد.
روانشناسی
معرفت شناسی ابن سینا مبتنی بر نظریه روح است که مستقل از بدن و قادر به انتزاع است. این نشان دهنده پایگاه ارسطویی و ساختار نئوپلتونیک روانشناسی او است. این استدلال به۸ اصطلاح در ابتدای «فی ناف / THE ANIME (رساله روح)» است. در توضیح این نظریه که به تئوری «مرد پرنده» شهرت دارد این سوال مطرح می شود که اگر شخصی در یک وضعیت مناسب قرار داشت، اما کور و در هوا معلق بود، قادر به درک هر چیزی از طریق حواس خود ه۹ست؟ آیا می تواند وجود خود را تایید کند؟
او در چنین وضعیتی متوقف شده است. او نمی تواند وجود بدنش را تایید کند، زیرا او به صورت تجربی از آن آگاه نیست، بنابراین این استدلال می تواند به عنوان استقلال روح از بدن و یک نوع دوگانگی تایید شود اما در این حالت او نمی تواند شک داشته باشد که خود او وجود دارد زیرا حتما موضوعی وجود دارد که او به آن فکر می کند؛ فلذا این استدلال همچنین می تواند به عنوان تایید خودآگاهی روح و اعتبار آن باشد. این بحث، اعتراضی را مطرح می کند که می تواند فلسفه دکارت هم تلقی شود: چگونه می دانیم که موضوع شناختنی؛ خود است؟
این عقل منطقی دارای استعدادها یا حواس در یک نظریه است که با ارسطو آغاز می شود و از طریق نئوپلتونیسم توسعه می یابد. معنای اول عقل سلیم (الحس المشترک) است که اطلاعات را از حواس فیزیکی به یک شیء معرفتی می برد. معنای دوم تصورات (الخیال) است که تصویر ذهنی معرفتی را پردازش می کند. معنای سوم استاد علمی تخیلی (المتخیلات) است که تصاویر را در حافظه ترکیب کرده، آنها را جدا می کند و تصاویر جدیدی به وجود می آورد.
حس چهارم برآورد یا تحقق (وهم) است که تصویر درک شده را به معنای آن ترجمه می کند. مثال کلاسیک برای این حس نوآورانه، درک گوسفند از وجود موقعیت گرگ و احساس خطر مبهم است. حس پنجم و نهایی این است که ایده هایی که تولید می شوند، خیره و تجزیه و تحلیل می شوند و معانی مرتبط با تولید دانش آموزان تخیلی و برآورد می شوند.
سنت ابن سینا و میراث او
پیشرفت عمده ابن سینا در این بود که سیستم فلسفی دفاعی را که در حقیقت الهیات اسلام است معرفی می کند و موقعیت آن را می توان با استفاده از ایده های ابن سینا در تاریخ بعدی الهیات فلسفی در اسلام یافت. در غرب لاتین، متافیزیک و تئوری روح او تاثیر عمقی بر استدلال های شاعرانه داشت. همانطور که در شرق اسلامی مبنای بحث و بسیار قابل توجه بود. فقط دو نسل بعد از او، غزالی و شهرستانی در حملات شان به این واقعیت واقف بودند که هیچ متفکر صاحبنظر مسلمانی نمی تواند ابن سینا را نادیده بگیرد. آنها ابن سینا را به عنوان نماینده اصلی فلسفه در اسلام در نظر گرفتند.
در سنت های بعدی ایران، اندیشه ابن سینا به طور چشمگیری با بینش عرفانی تلفیق شد و به عنوان متفکر عرفانی شناخته شد، که عقاید او در قرن بیستم و اواخر قرون بیست و یکم مورد استفاده قرار گرفت. با این وجود آثار اصلی ابن سینا به ویژه شفا، اساس برنامه درسی مدارس فلسفی بود. تفاسیر متعدد درخشان و فوق العاده بر روی آنها نوشته شد و همچنان نیز در قرن بیست و یکم استفاده می شود.
منبع: هفته نامه صدا
منبع: ایمنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۱۸۲۷۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نشستی دربارۀ ابنسینا و مکتب فلسفی اصفهان
ایسنا/اصفهان نشست «ابن سینا و مکتب فلسفی اصفهان» در محل خانۀ حکمت به منظور بررسی فلسفه غرب و ایران برگزار شد.
با ورود ابنسینا به اصفهان، این شهر جای بغداد را در علم و فرهنگ میگیرد و هرکسی میخواست فلسفه بخواند باید به اصفهان هجرت میکرد؛ اما اکنون به دلیل عدم وجود خودآگاهیِ تاریخی، مردم اصفهان از سالهای دورِ خود هیج اطلاعی ندارند و نمیتوانند نسبتی با فلسفهٔ سینوی برقرار کنند.
قاسم پورحسن، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در ابتدای این نشست، گفت: ۳ نوع مواجهه با ابنسینا وجود دارد. غربیان چندان مایل نیستند از دیدگاه خودِ ابنسینا به ابنسینا نگاه کنند. دیدگاه اول، همان فهم مشتشرقان از ابنسینا است که در روش و داده نیرومند است. این افراد مباحثی را از ابنسینا استخراج کردند که ما از آنان غافل بودیم. ابن سینا میگوید که کتاب بزرگ من از دست رفته و در ۲ کتاب، ایده خود را مطرح کرده و میتوانم یکی از این کتابها که مختصرتر است را بازنونیسی کنم، اما کتاب دوم که الانصاف است و مشتمل ۲۷ هزار مسئله میان مشرقیان و مغربیان بوده، مفقود شده و به علت حجم زیادش بعید است که دیگر خودم یا دیگران بتوانند آن را بنویسند.
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه مستشرقان معتقدند ابنسینا هرچه باشد ادامۀ ارسطو است و باید آن را ذیل سنت یونانی به ویژه ارسطو خواند، افزود: البته این تا حدی درست است زیرا که سنتها ناگهانی متولد نمیشوند و فکر تولید کردنی نیست، ظهور کردنی است اما مستشرقین فرض مستقلی از ابن سینا ندارد.
پورحسن با اشاره به اینکه فهم دوم، از آنِ مورخان است و متأسفانه تاریخ فلسفه اسلامی را مورخان عرب نوشتند، گفت: آنان در اینکه فیلسوفانِ ما نوافلاطونی مسلماناند، اشتراک نظر دارند ولی این دیدگاه جامعی نیست. این درحالی است که ابن سینا در نمط هفتم خود، درمورد مشائیان نظر خود را بیان کرده و آنان را دارای فهمی نازل توصیف کرده است. ما به جهت ترجمهای بودن کتابهایمان، طبق برداشت همین مورخان عرب، اطلاعات کسب میکنیم.
او دیدگاه سوم را مربوط به کسانی دانست که متوجه هستند ابن سینا گسستی از سنت یونانی دارد؛ اما آنان معتقدند که فارابی و ابن سینا در درون سنت دینی قرار داشته و در سنت اسلامی، ابنرشد کسی است که میتوان از او به عنوان فیلسوف سنت اسلامی نام برد زیرا او ادامهٔ راه افلاطون است. یکی از صاحبنظران این دیدگاه، محمد عابد الجابری است.
این پژوهشگر و نویسنده فلسفه که معتقد است ما در ایران علاقه بسیاری به فهم کُربنی از ابنسینا داریم، گفت: این فهم کمتر به ابنسینای فلسفی اعتقاد داشته و او را در تصوف و عرفان نیز تعریف میکند. در کل ما از میان این خوانشها به فهم واقعی ابنسینا تقرب پیدا نکردهایم.
پورحسن، درمورد مسیر زندگی ابن سینا تصریح کرد: ابن سینا تا سن ۲۱ سالگی در بخارا زندگی کرد و سپس ۱۰ سال را در خوارزم پشت سر میگذارد. در این شهر که دربار شاه است، با همهٔ بزرگان مراوده داشته است. این شهر، شبیه به بیت الحکمه بغداد است. ابوسهل نصیری، عراقی، ابوریحان بیرونی، ابن السهل، ابابیل و غیره در آن حضور دارند. ابن سینای جوان با اینان گفتوگو دارد و مراودات خود را با این بزرگان پس از مراجعه به اصفهان، قطع نمیکند اما با این حال هرگز خوارزم به یک مکتب فلسفی تبدیل نمیشود. ابنسینا از سال ۴۰۴ تا ۴۱۴ هجری قمری در همدان زیست و از ۴۱۴ تا ۴۲۸ هجری قمری در اصفهان بوده است. پیش از هجرت ابنسینا به اصفهان، فارابی به بغداد مهاجرت کرده بود و بغداد مرکزیت عقلی پیدا کرد. ابن سینا در بخش پایانی الملحقه کتاب المباحثات مطرح کرده است که در میان پیشینیان، تنها کسی که واجد فضل و فلسفه است، فارابی است.
او ادامه داد: با ورود ابنسینا به اصفهان، این شهر جای بغداد را در علم و فرهنگی میگیرد و هرکس میخواست فلسفه بخواند، باید به اصفهان هجرت میکرد. سهروردی با همین هدف از مراغه به اصفهان آمد و ابنسهلان در اصفهان فلسفه خواند. در مورد این دورهٔ اول حیات عقلی مکتب اصفهان بسیار کم مطالعه شده است. دورهٔ دوم آن در سدهٔ یازدهم شکل گرفت و آبشخورش، ابنسینا است. سالها بعد، ملاصدرا مدام از ابنسینا و شاگردش بهمنیار یاد کرده است.
چگونه مکتب اصفهان شکل گرفته است؟
این محقق و مدرس فلسفه در دانشگاه اضافه کرد: ابن سینا با رغبت به اصفهان میآید و قصد فرار ندارد. در اصفهان نیز اضطرار دارد اما با این حال قصد نوشتن مسائل المشرقیه را میکند. او حتی با پیشنهاد شاگردانش برای مطالعۀ آثار جدید مشائیان مخالفت کرده و صراحتاً گفته که آنان را اهل فضل نمیداند. اصفهان برای ابن سینا اصالت پیدا میکند. از سال ۴۲۱ تا ۴۲۵ هجری قمری، ابنسینا در معرض تاخت و تاز غزنویان است اما مکتب او با کمک شاگردان شاخصش شکل میگیرد. ابن سینا خودش مرجعیت پیدا میکند. دلدادگی اولش به سهروردی است. منظومه ابنسینا سهروردی است و او خود را مشرقی میدانست و ما نمیتوانیم بدون ابنسینا، سهروردی را بفهمیم. ابنسینا معتقد است مشائیان در مسئله نفس نتوانستند از جوهریت نفس بالاتر بروند و کسانی که بالاتر رفتند، برهان وساطت را شکل دادند. ابن سینا پس مطالعۀ برهان وساطت، «اجل البراهین» را توصیه میکنم.
پورحسن با اشاره به اینکه در سنت مشائیان ۴ دلیل بر جاودانگی نفس میبینید و ابنسینا دائماً به مسئله نفس پرداخته است، تأکید کرد: فارابی بیان کرده که ادراک فقط از آنِ نفس است. ابن سینا نمیخواست که تابع ارسطو باشد. ذیل ارسطو قرار گرفتن، همهٔ دستاوردهای ابن سینا را در باب نفس عقل قدسی صورت متغیره غیره را از بین میبرد.
او با اشاره به اینکه برداشت ارسطو این است که نفس در سنت یونانی عمدتاً ذیل «امپسوخه» بوده است، افزود: این یعنی به طبیعت و کارکردهای طبیعی نفس توجه کردند و به فاعلیت نفس بیتوجه بودند، فارابی اولین بار این فاعلیت را مطرح میکند و ابن سینا آن را گسترش میدهد. این سینا همین مسئله را در باب عقل وارد میکند. در سنت یونانی معانی چهارگانه وجود، در عرض یکدیگر هستند و معانی و نظریه طولی در سنت اسلامی معنا پیدا کرده است. ارسطو مطرح کرده که وجود محض تهی به نظر میرسد.
این فعال فلسفی با اشاره به اینکه ما دربارۀ شناخت ابن سینا و ظهور و تکوین مکتب اصفهان در دوره اول که مقارن است با آغاز سدهٔ پنجم اطلاعات کمتری داریم، اظهار کرد: تلقی ما این است که ابن سینا آثار ارسطو را تشریح کرده است ولی هرچه بیشتر متون ابن سینا را از نظر میگذرانیم، متوجه میشویم که تلقی ما اشتباه بوده است.
او با بیان اینکه فارابی میگوید در جامعه ما به علت اینکه مردم فلسفه، آثار افلاطون و ارسطو را نخواندهاند، فیلسوفان با یکدیگر مناقشه دارند، افزود: این مناقشات در دوران فارابی و حتی در مجالس دربار بسیار مطرح بود. فارابی و ابنسینا معتقدند که شعر در تربیت اجتماعی بسیار مؤثر است و فارابی در مدینه فاضله، عقل اللسان طبقهٔ دوم دانسته و هنرمندان و شاعران را از این طبقه معرفی کردهاند. خطیبان و شاعران مصلحان جامعهاند به شرطی که خطابه، اغنایی و بر اساس مشهورات نبوده و بتواند جامعه را به صورت عقلانی تربیت کند. این عبارات بر ابن سینا تاثیر گذاشت و بدون فارابی نمیتوان ابنسینا را خواند.
پورحسن با تأکید مجدد بر اینکه به نظر میرسد دوره تاریخی مهمی از اصفهان را کاوش نکرده و نخواندهایم، اظهار کرد: به راستی چگونه مکتب اصفهان شکل گرفته است؟ مکتب آندلس تابع مکتب بغداد نیست بلکه تابع اصفهان است. زعامت اندیشه در آندلس، در دست ابن طفیل و سپس ابن رشد است. ابنرشد کاستیهای زیادی در فهم ابنسینا دارد. پیش از ابنرشد آثار ابنسینا در آندلس ترجمه شده بود. ابنرشد در برخی آثار تابع ارسطو است اما در برخی از آثارش تابع ارسطو نیست. او در پاسخ به این سوال که «اگر بین عقل و شریعت تعارضی پیش آید چه باید کرد؟» جانب شریعت را میگیرد در صورتی که فارابی جانب عقل را گرفته است. بنابراین فهمهای ما از فیلسوفان دقیق نیست و لازم است مجدداً آنان را مطالعه کنیم و نقش بزرگی که ابن سینا در شکلگیری تمدن اسلامی داشت و پیش از بغداد در اصفهان شکل گرفته بود را شناسایی کنیم.
ابن سینا از آن کسانی است که آن را مطالعه میکنند
در ادامهٔ این نشست ۲ ساعته، حسین کلباسی اشتری، استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به اینکه تفکر از جنس کالا نیست بلکه چون یک گیاه موجودی زنده است و چیزی که زنده است، به عللی برای رشد نیازمند است، تأکید کرد: ابنسینایی که سهم غیر قابل انکاری در علم جهانی دارد و سفرهای طولانی داشته، در اصفهان سکنا گزیده و ابن سینا شده و ظهور و بروز یافته است. اگر قرار است اندیشه بارور شود، نیازمند مقدماتی است که در ذهن و ضمیر اندیشمند به ثمر بنشیند. اینکه چه عوامل و شرایط و اسبابی سبب میشود که تفکر و متفکر در عهدی و جایی ببارد و برعکس در زمانی و مکانی اندیشه راکد، عقیم و ناممکن شود، جای بحث و سؤال دارد. این مطلب، برای جامعهشناسان و مردم شناسان روانشناسان و سیاستمداران محل توجه است و «جامعه شناسی علم» در همین راستا شکل گرفته است اما شایسته است که اهل فلسفه نیز به این فکر کنند که علل ظهور تفکر چیست.
او که معتقد است یکی از مسائل مهم در تاریخ علم و فلسفه که مورد توجه قرار گرفته، فلسفهٔ تطبیقی است، اضافه کرد: در فلسفهٔ تطبیقی، دو مطلب به طور عمده مورد توجه است اولی، روشنکردن تمایزات و ابدعات و ابتکارات «این» نسبت به «آن» است. به عنوان مثال تمایزات و نسبت ابنسینا در شرق و توماس الگورینی در غرب که هر دومجموعه سترگی از ماوراء الطبیعه را رقم زدند روشن میشود.
این مدرس دانشگاه ادامه داد: دومی این است که کسی که تمایزاتی با سابق یا معاصری داشته و دیگرانی را تحت تأثیر قرار داده، منابع و مناشی و مصادر فکریاش چه بوده است. یعنب باید به این پرسش پاسخ دهیم که ابن سینا از چه منابعی تغدیه کرده است؟
کلباسی اشتری با نقد این گزاره مشهور که «ابنسینا بر سر سفره مشائیان نشسته است» تأکید کرد: آیت الله سیدحسن سعادت مصطفوی فرمودند که نگویید فلسفه مشایی بلکه بگویید فلسفه سینوی زیرا مشائی خواندن ابنسینا، جفا در حق ابنسیناست؛ هرچند این عبارت رایج نیست اما باید مشهور شود.
او ادامه داد: الانصاف عنوان ارزشمندترین کتاب ابنسینا است که به معنی محاکمه بین نظر دو نفر است. در فقه و رجال و حدیث مفهوم «اجازۀ روایت» مطرح است و به این معنی است که نزد کسی که اجازهٔ نقل روایت دارد، چیزی از آن روایت کم و زیاد نمیشود و این یک کمال فرهنگی است. ابن سینا یک چهره ممتاز و متعلق به مشرق زمین است و سهم زیادی در گسترش فلسفه داشته است. اسم کتاب او برگرفته از این است که نباید در اندیشه و آثار کسی دخل و تصرف داشت.
این مدرس دانشگاه، با تأکید بر این نکته که غربیها به اسلاف و تاریخ و آگاهی بیشتری نسبت به ما دارند، افزود: آنان با گذشتهٔ خود ارتباط افزونتری نسبت به ما دارند. اگرچه در حوزه فلسفه چند هزار سال گذشته است، هنوز نام ارسطو حفظ شده است، در شرایطی که ما اینجا باید به این سوال پاسخ بدهیم که اصلاً نسبت ما با ابن سینا و یا سنت صدرایی که ۴۰۰ سال پیش شکل گرفته چیست؟ ما تا رسیدن به مرتبه خودآگاهی تاریخی فاصله بسیاری داریم. ما حتی نمیدانیم چه نسبتی با علامه طباطبائی که با ما همعصر بوده نیز نداریم.
این مدرس فلسفه در دانشگاه اضافه کرد: در ترکیه، ابنسینا را پرشک بزرگ ترک معرفی کردند و اسم مولانا را تغییر داده و او را رومی نامیدهاند. در مورد حشاشین سریال ساختند در حالی که اینان اسماعیلیانی ایرانی بودند. خیام نظامی گنجوی از این قائله مستثنی نیستند و قزاقستان و ترکمنستان نیز مدعی شدند که فارابی متعلق به آنان است.
کلباسی اشتری با اشاره به این نکته که متفکر متعلق به جایی است که آنجا او را میخوانند و از او یاد میگیرند، تصریح کرد: جهان امروز جهانی است که در آن به راحتی شناسنامههای جدید برای مفاخر گذشته صادر میشود. چندی پیش نشستی در چین با عنوان فلسفهٔ چینی برگزار شد در حالی که هیچ یک از اهالی فلسفه در تاریخ مطالعات شان با چنین مکتبی مواجه نشده بودند. هیچ بعید نیست که چندی دیگر فلسفهٔ ویتنامی، فلسفهٔ فیلیپینی و فلسفهٔ سواحل عاج نیز مطرح شود. استقراض و در مواردی سرقت هویت از ایران رواج یافته است و ابن سینا نیز متعلق به کسانی است که او را بخوانند وگرنه اینکه چه کسی در کجا متولد، فوت و دفن شده، چندان اهمیتی در جهان امروز ندارد.
مرکزیت فرهنگی ویژهتر از مرکزیت اقتصادی و سیاسی است
این استاد دانشگاه علامه طباطبائی با اشاره به اینکه نسبت ابن سینا با فلسفهٔ مشائی و ارسطو که شاهبیت کتابهای تاریخی فلسفه مستشرفان شده است، محل مناقشه و بازخوانی است، اظهار کرد: ابنسینا با سنت مشائی فاصلۀ قابل توجهی دارد ولی فراموش نکنیم که فلسفهٔ ارسطو به عنوان فلسفهٔ غالب و نظام فلسفی مسلط بر فکر غرب و شرق است. فلسفه ارسطو و افلاطون و نوافلاطونیان امتیازات بیتردیدی دارند. ابداع و ابتکار و تمایز ابنسینا نسبت به مشائیان، نباید باعث شود که امتیاز مشائیان را نفی کنیم. اسم و اثری که قرنها باقی مانده است، حتماً دلیلی پشت آن بوده است. او حتماً پیامی برای امروز من و شما دارد. جاودانگی در اثر، مطلب مهمی است. کسی دلدادگی به ارسطو ندارد. علم جانبدارانه نیست و نیاز است که ما بدانیم چرا و چگونه اندیشه ارسطو پایدار مانده است.
او با بیان اینکه هزار و اندی سال از مرگ ابنسینا گذشته و غربیها به نظر من بیش از ما در مورد فلسفهٔ ابنسینا آثاری تولید کردهاند اما ما باید از خود بپرسیم که همین شیخ الرئیس در محافل علمی ما چقدر و چگونه خوانده میشود و محصول این مطالعات چیست، بیان کرد: کتاب المباحثات، مؤخر بر کتاب اشارات و حاصل اجتهادات شیخ الرئیس و مطالبی پختهتر از اشارات است اما مشهور است که آخرین اثر ابن سینا، اشارات و تنبیهات بوده است. نکاتی اورده که هیج اشارهای با فلسفه ارسطویی و حتی فلسفه شبهه اشراقی عرفانی الهیاتی نوافلاطونی هم ندارد. اتین ژیلسون معتقد است که اگر فارابی و ابنسینا نبودند فهم ارسطو برای غرب لاتین ناممکن و یا بسیار دشوار بود. این باور بسیار شایع است که فهم افطلانونی و نو افلاطونی به مدد شرح و تعلیقات و نقد فیلسوفان اسلامی به غرب فهمانده شده است.
کلباسی اشتری با اشاره به اینکه ابن سینا در نمط چهارم خود، در فصل امور عامه، مواردی را مطرح کرده و افزود: این موارد ثابت میکند که ابنسینا هیچ نسبتی با عالمان مشائی نداشته است. تعریف فلسفه یعنی دانش ارجمند و مابعدالطبیعه نزد ابنسینا و فارابی متفاوت است. آنان به ارسطو در مورد این موضع خرده گرفتند.
او ادامه داد: تقسیمات و مراتب علت نیز نزد ابنسینا متفاوت است. ارسطو ۴ علت را ذکر کرده است که شامل علت مادی، علت سوری، علت فاعلی و علت غایی است که به علل اربعه معروف است. ابنسینا هیچ نسبتی با این تقسیمات ندارد و سابقه هم ندارد. در نظر ارسطو علت غایی بر علت فاعلی تقدم دارد ارسطو شناسنامه فلسفه اش تقدم علت غایی است. اما ابن سینا معتقد است که علیت غایی ممکن است تقدم داشته باشد اما تصوراً و ذهناً در خارج و در وجود علیت فاعلی تقدم دارد تا ایجاد صورت نگیرد غایت معنایی ندارد. این بحث بسیار دقیق است.
این پژوهشگر فلسفه، با اشاره به اینکه شیخالرئیس میگوید به جای علت، کلمه مبدأ را به کار ببرید، خاطرنشان کرد: این مبدأ محرک نیست بلکه فاعل ایجادی است. محرک نامتحرک ارسطو خالق نیست و عالم قدیم است. یونانیان خالق را قبول نداشتند اما ابنسینا میگوید مبدأ، ایجاد کننده است. اول باید هستی پیدا کند و سپس آثار وجودی دیگر بر آن قائم شود. مبدأ علت ایجادکننده است. از سوی دیگر، فاعل در نظر ابنسینا واحد است. اما ارسطو بحث تعدد محرکها را مطرح کرده و شارحین گفتند که به تعداد افلاک محرک وجود وارد.
کلباسی اشتری با بیان اینکه ارسطو میگوید محرک نسبت به ماسواء علم ندارد اما ابنسینا میگوید که محرک علم به کلیات و جزئیات نیز دارد، تصریح کرد: علاوه بر این، ابن سینا یک قاعده ارزشی دارد و میگوید واجبالوجود بالذات، «واجبالوجود است من جمیع جهات» یعنی اگر یک شبیه یا بدیل دومی فرض کنید، خودش خودش را ابطال میکند.
او در پایان خاطرنشان کرد: همه میدانیم که شهر اصفهان زمانی پایتخت بوده است. به راستی چطور جایی مرکزیت پیدا میکند؟ مرکزیت فرهنگی مقوله ویژه تری نسبت به مرکزیت اقتصادی و سیاسی است. تمرکز فرهنگی در عالم چگونه محقق میشود و چگونه این پایتخت، پایتخت میماند؟ این سؤال مسئله مهمی است.
انتهای پیام