تاريــخ جـــنگ را درسـت بنويـسيد؛ درددلهاي يک نويسنده و محقق جنگ
تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۵۸۷۰۳۹
خبرگزاري آريا - چندين سال است که در حوزه دفاع مقدس مينويسد. نوشتههايش قوي است و روايت زندگي آدمهايي که روزگاري براي دفاع رفتهاند. گفتوگويمان با مرضيه نظرلو در يک عصر پاييزي در کافه نخلستان اوج انجام شد.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - چندين سال است که در حوزه دفاع مقدس مينويسد. نوشتههايش قوي است و روايت زندگي آدمهايي که روزگاري براي دفاع از اين آب و خاک رفتهاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از چه سالي شروع به نوشتن کرديد؟
متولد سال 61 هستم و در سال 85 از دانشگاه علامه طباطبايي و در رشته ادبيات فارسي فارغالتحصيل شدم. وقتي درسم تمام شد دو راه پيشرويم بود؛ يکي اينکه وارد حوزه کار شوم و ديگري اينکه به درس خواندن ادامه دهم. معدلم در دانشگاه الف بود. يکي از اساتيد به من گفت فقط درس بخوانم، نه سر کار بروم و نه ازدواج کنم. از آنجا که شاگرد خوبي بودم به حرف استادم گوش ندادم. يکي از اساتيدم از من پرسيد که کجا ميخواهي مشغول به کار شوي و چه کاري را دوست داري؟ حداقل به آن سمتي برو که علاقه داري. من هم در جوابش گفتم دوست دارم در حوزه دفاع مقدس کار کنم. اصلا هم پيشزمينه خاصي نداشتم. فقط يادم ميآيد تحقيقي را در دانشگاه براي يکي از درسهايم ارائه دادم که اين تحقيق پيرامون حوزه دفاع مقدس بود. استاد اين درس هم رفيعي بود که چند سال پيش به رحمت خدا رفت. خودش در ديدار با مقام معظم رهبري اشعارش را خواند. در اين تحقيق با يک جانباز مصاحبه کردم. شروع کارم در زمينه دفاع مقدس از همينجا آغاز شد. استادم بعد از اينکه حرفهاي من را شنيد، مرا به روايت فتح معرفي کرد و در آنجا کارم را شروع کردم.
کارم را در روايت فتح با تحقيق شروع کردم. البته زماني به روايت فتح معرفي شدم که موسسه دوران رکود را سپري ميکرد. آن زمان مديريت روايت فتح درحال جابهجايي بود و تقريبا هيچ مسئول خاصي نداشت و کار خاصي هم انجام نميشد. چند کتاب در همان روزهاي اول به من دادند که بخوانم. البته قبل از اين ماجراها خودم مينوشتم. سفرنامه نوشته بودم و چند کار ادبي انجام داده بودم اما به طورخاص در حوزه دفاع مقدس تجربه نداشتم.
در آنجا شروع به تحقيق براي نوشتن کتاب شهيد علي هاشمي کرديد؟
هيچ مطلبي در مورد اين شهيد نبود. تحقيق کتابخانهاي را که شروع کردم، اطلاعات اندکي از شهيد پيدا کردم. بعد تصميم گرفتم تحقيق ميداني را شروع کنم. کار با چند شماره تماس که در اختيارم گذاشتند شروع شد. کم کم به مجموعهاي از شمارهها دست يافتم. تماس گرفتم تا عدهاي را براي مصاحبه دعوت کنم. يکسري تحقيقات در تهران بود و بقيه هم در اهواز. در اهواز چند روزي را در خانه مادر شهيد هاشمي «ننه علي» ماندم و با خانواده شهيد گفتوگو کردم.
خاطرهنگاري کار بسيار سختي است. براي يک مصاحبه که شايد کمتر از يک ساعت زمان بگيرد، بايد کلي وقت گذاشت تا تبديل به يک متن گفتوگوي خوب شود تا بتوان در روزنامه چاپ کرد. برخي کتابهاي خاطرهنگاري حاصل دهها ساعت گفتوگو با افراد مختلف است که بايد به صورت يک متن يکپارچه تنظيم شود و اين کار بسيار سختي است.
براي من کيفيت کار بسيار مهم است. براي همين براي کارهايم زمان ميگذارم. مثلا براي يک کتاب دو سال زمان ميگذارم. برخي از کتابهاي من مثل «ام کاکا» 400 صفحه است. براي اين کتاب چهار سال زمان گذاشتم. موقع چاپ هم چون کتاب سفارشي نبود، با التماس کتاب را چاپ کردند! آن هم چه کتابي، کتابي که آنقدر از نظر محتوي غني است و آداب و رسوم و فرهنگ مردم بهبهان را خوب منتقل ميکند که بسيار نادر است. در اين کتاب از مجيد بقايي، حسن باقري، شمايل فرماندهان تيپ امام حسن و ضدزره قرارگاه خاتم، مشکلات جنگ، بيخيالي مردم در شهر و عدمرسيدگي بيمارستانها به مجروحان صحبت شده است. اين همه براي کتاب وقت گذاشتيم ولي کسي چاپ نميکرد، تا بالاخره با سفارش چند نفر از رفقا، باغ موزه دفاع مقدس کتاب را چاپ کرد. اصلا هم توزيع خوبي نشد. خودم و صاحب خاطره، تمام کتابهايي را که به عنوان سهميه به ما تعلق ميگرفت جمع و در بهبهان رايگان پخش کرديم تا حداقل کتاب آنجا ديده شود. البته به تازگي شنيدم که قرار است اين کتاب به صورت صوتي ارائه شود. وظيفه نويسنده نيست که دنبال ناشر بگردد اما من اين کار را انجام دادم. وظيفه نويسنده نيست که در حوزه توزيع به دنبال پخش کتاب باشد اما براي اين کتاب به همراه صاحب خاطره اين کار را انجام داديم.
مگر قبل از نوشتن ناشر را انتخاب نميکنيد؟
اين سوژه را به پيشنهاد يکي از دوستان انتخاب کردم. يک زماني هست که سوژه را معرفي ميکنند و بعد براي چاپ هم هماهنگيها انجام ميشود و ديگر لازم نيست نويسنده دنبال اين کارها باشد. البته اين را بگويم که من تجربه خوبي از اين نوع کار هم نداشتم. طرح جلدها و صفحهآراييها ضعيف انجام ميگيرد. زماني هم هست که خود نويسنده ميگويد اين سوژه ارزشمند است و کار را شروع ميکند. يادم ميآيد، ما جايي براي انجام مصاحبه نداشتيم و در پارک مينشستيم. من با اين وضعيت مصاحبهها را ميگرفتم. البته اين حوزه براي عدهاي هم تبديل به کاسبي شده است. نويسندهاي را سراغ دارم که براي يک کتاب صفحهاي 100هزار تومان ميگيرد. البته آنها معروف هستند و اغلب دستياراني دارند که اين کارها را انجام ميدهند. موضوع ديگر اين است که عدهاي واقعا نابلدند و دارند در اين حوزه مينويسند. گاهي وقتي يک اثر را ميخوانم، ميبينم قالب خاصي ندارد. حوزه دفاع مقدس حوزهاي است که هر کس هر چيزي ميخواهد مينويسد. براي همين کار خوب و کار بد از هم تمييز داده نميشود. آدمها براساس سوژههايي که برايشان کار ميکنند، شاخص ميشوند. انتخاب قالب و فرم موضوع مهمي است. کتاب «راز گمشده مجنون» روايت اول شخص دارد و نوشتن آن راحت نبود. تا آن روز هم يعني سال 89 هيچ کس از زبان شهيد يک کار بلند ننوشته بود. فکر ميکنم اين کتاب اولين کتابي بود که در حوزه دفاع مقدس از زبان شهيد روايت شد. تا يک سوم کتاب اصلا مشخص نيست که اين شهيد است که دارد صحبت ميکند و خواننده را با خود همراه ميکند. بعد در فصل دوم مشخص ميشود که اين علي هاشمي است که در مجنون دارد داستان خودش را روايت ميکند. جالب است که در يکي از مسابقات، کتاب را از دور داوري حذف کردند به خاطر اينکه گفتند مگر شهيد ميتواند حرف بزند؟
در حوزه دفاع مقدس اينکه يک نويسنده به زندگي يک شهيد شاخص بپردازد، باعث ميشود اسم آن نويسنده با شهيد بالا رود. از طرف ديگر هم برخي کتابها را داريم که از شهيد شاخصي نيست اما آنقدر داستان قوي است که کتاب معروف ميشود.
دومي به ندرت اتفاق ميافتد. احمد آتشدست دانشجوي پزشکي دانشگاه اصفهان و متولد ايرانشهر است. مصاحبههاي کتاب او را در تهران، اصفهان، مشهد، بيرجند، زاهدان، نهبندان و ايرانشهر گرفتم. در دوهفته مصاحبههاي شهرستان را جمع کرديم و همه شهرها را هم پشت سر هم رفتيم. عقد شهيد را رهبري خوانده است. يک داستان عاشقانه هم دارد که دختر همکلاسياش را براي دو سال ميخواسته اما دختر راضي نميشود. آخر هم که قبول ميکند، دو ماه بعد از عقد شهيد ميشود. اين شهيد را کسي نميشناسد. کتابش را دو سال است که آماده کردهايم اما بسيج جامعه پزشکي هنوز آن را منتشر نکرده است. مدتي در پي تاييد دفتر حفظ آثار بوديم چون قسمتي از خاطرات احمد مربوط به دوراني است که با مقام معظم رهبري در ايرانشهر بودند. لازم بود که اين خاطرات تاييد شود که به نظرم يک سالي زمان برد. اين شهيد به دليل اين خاطراتش شاخص است. در کتاب، وحدت شيعه و سني را درنظر داشتم و با دوستان سني مذهب احمد هم مصاحبه گرفتم. خيلي فکر کردم تا همه چيز را در کتاب بگنجانم. هم وحدت شيعه و سني، هم داستان عاشقانه، هم داستان زندگي شهيد که از يک منطقه محروم بود و رشته پزشکي قبول شد، اثرگذارياش در جامعه و ... . با تمام مشکلات، کتاب آماده و تاييد شد اما بعد از اين همه کار، رئيس سازمان جامعه پزشکي عوض شد و باز چاپ کتاب زمين ماند. براي من واقعا ناراحتکننده است که کاري که برايش اين همه زحمت کشيده شده، 800 صفحه تحقيق شده، يک چکيده 200 صفحهاي مهم از آن استخراج شده، اينگونه زمين بماند. حالا از همه اينها بگذريم، حتي اگر کتاب چاپ شود، چه کسي ميبيند؟ در کدام منطقه پخش ميشود؟ ميبرند در سيستان پخش کنند؟ نه اصلا اين اتفاق نميافتد. زحمتهايي که کشيده ميشود ديده نميشود. اما در مقابل براي کتابهاي ضعيف برنامههاي سنگين ميگيرند!
کتابي که دو ماه براي آن وقت بگذارند و نوشته شود، کتاب است؟ يک زماني يک نفر به من گفت بيا با فلان بنياد کار کن و ماهي يک کتاب بنويس، فلان مقدار هم بگير. گفتم مگر ميشود ماهي يک کتاب نوشت؟! طرف گفت من مينويسم! افرادي هستند که اصلا اعتقادي به کاري که انجام ميدهند، ندارند و فقط پول برايشان مهم است. اصلا کار راحتي نيست. نويسنده کتابهاي دفاع مقدس بايد بداند با هر قشري که برخورد ميکند تا مصاحبه را انجام دهد بايد چه برخوردي داشته باشد. او بايد براي تحقيق به مکانهاي مختلف برود و در فضاي کار قرار بگيرد.
ديدن اين فضا در نوشتن نويسنده هم بسيار تاثيرگذار است.
دقيقا. باعث ميشود که مخاطب خودش را در همان فضا احساس کند. مثلا در مورد کتاب «بگو ببارد باران» نکتهاي که به من گفتند اين بود که حالت پيوستگي شديد بين راوي و شهيد احساس ميشود. چرا اين اتفاق در کتاب ميافتد؟ نميدانم کتاب «حرمان هور» را خواندهايد يا نه. اين کتاب را در زمان دبيرستان 16 بار خواندم. به اين کتاب بسيار نزديک شده بودم، با اين وجود وقتي ميخواستم کتاب «بگو ببارد باران» را بنويسم دوباره و چند باره دستنوشتههاي شهيد را خواندم، ملاير رفتم سر مزارش و تلاش کردم به کار نزديک شوم. بعد از اينکه مصاحبهها را ديدم، نکات مبهمي که در کتاب «حرمان هور» بود در کتاب «بگو ببارد باران» درآمد. به من ايراد ميگرفتند که چرا زاويه ديد کتاب دومشخص است. زاويهديد دوم شخص زاويهديد سختي است. اين زاويه ديد براي کار بيشتر از 10 صفحه جواب نميدهد چون بايد بتواني شاعرانگي را در تمام قسمت متن حفظ کني. آن هم زماني که قرار است مستند بنويسي، يعني شاعرانگي بايد با واقعگرايي جمع شود که اين کار را سخت ميکند. اما بالاخره اين زاويهديد را انتخاب کردم. دليل اين انتخاب هم آن بود که چون شهيد زاويهديدش در «حرمان هور» دوم شخص است من هم همين را انتخاب کردم که به آن نزديک باشد. در کل براي انتخاب قالب هدف دارم. آن وقت تعجب ميکنم که چطور الان همه قلم به دست گرفتهاند. همه هم سومشخص! پر از غلط و پراکنده مينويسند و کتاب هم چاپ ميشود و به چاپ سيام هم ممکن است برسد. سازمان پشت اين کتابهاست و کتاب را ميخرند. من خودم با حوزه کار نکردهام اما دوستان زيادي دارم که با حوزه کار ميکنند و آنها روش خاصي در کتاب نوشتن دارند. بعضي از دوستان 800 صفحه کتاب مينويسند. چطور مصاحبه ميگيرند؟ چطور طرف يادش ميآيد که آنقدر جزء به جزء خاطرات را بيان کند. براي مني که چندين سال سابقه تحقيق دارم اين مساله ثقيل است. امکان ندارد کسي يادش بيايد که پدرش در آن صحنه مثلا 30 سال پيش در يک شرايط بحراني مثلا جنگ کت سياه پوشيده است با دکمه فلان رنگ. وقتي تخيل وارد يک کتاب شود ديگر مستند نيست. خاطرهنگاري، مستندنگاري يا مستندروايي با رمان و زندگينامه داستاني تفاوت دارد. مثلا يکي از کتابهاي آقاي حسام که خيلي هم کتاب خوبي است در قالب زندگينامه داستاني است. ايشان يک خاطره را گرفته و با داستان عجين کرده است. خيلي هم جذاب است. اما وقتي مستند مينويسند بايد توجه کنند به اين خاطرات استناد ميکنند. اينکه بگوييم کار مستند کردهايم اما از خودمان بنويسيم کار درستي نيست. اين تحريف است. به اين تحريف جنگ ميگويند.
تحقيق براي نوشتن کتابهاي مستندنگاري کار خيلي دشواري است.
تحقيق کار خيلي سختي است. تا کسي پايش را از تهران بيرون نگذاشته باشد نميتواند اين را متوجه شود. يک بار در اليگودرز جايي را به ما داده بودند که ميگفتند خوابگاه دانشجويي است و الان تخليه شده است. برق نداشت و شير آب هم کار نميکرد! با همه اين مشکلات امکاناتي شما بايد با افرادي به گفتوگو بپردازي که داراي فرهنگ و آداب و رسوم متفاوتي هستند و اين کار را سخت ميکند. خيلي از دوستان من ميگويند در اين حوزه محقق هستيم اما براي يک تحقيق تا کرج هم نرفتهاند! يادم ميآيد براي يک کتاب به بيمارستان بقيها... ميرفتم پشت در اتاق عمل مينشستم تا دکتر بيرون بيايد و با او مصاحبه بگيرم. از طرف ديگر بايد سيستان ميرفتم و با يک بلوچ گفتوگو ميکردم. آدمهاي کاملا متفاوت در نقاط مختلف و سختيهاي فراوان؛ همه اينها براي نوشتن فقط قسمتي از يک کتاب. براي يک کتابي با راننده فرمانده 6 ساعت مصاحبه گرفتم اما با هم تراز آن فرمانده يک ساعت مصاحبه گرفتم. به من گفتند که خانم چطور اين اتفاق ميافتد؟ گفتم براي اينکه اين آقا که راننده است در همه جزئيات مسائل زندگي همراهش بوده است. در خورد و خوراک و زندگياش بوده و با او خاطره دارد، اما همترازش فقط پشت بيسيم با او صحبت کرده يا جلسه داشته است. هنوز بايد به مسئولاني که وارد اين حوزه شدهاند بگوييم آقاي محترم نبايد صحبتهاي راننده را حذف کني! اين بيشتر خاطره دارد. کار با بعضي ناشران هم راحت نيست. سر صفحهآرايي يا ويراستاري يا طرح جلد کتاب و... بايد چندين بار جر و بحث کنيد. جالب است که در يک کتاب ويراستار کتاب را نصف کرده بود. محتواي کتاب را عوض کرده بود. يک کتاب 400 صفحهاي را پاراگراف پاراگراف از آن حذف کرده بود. من چطور ميتوانستم برگردم و اصلاح کنم.
به نظرتان بين خاطره مستند و داستان در اين حوزه کدام جذابتر است؟
براي نسل جديد شايد داستان جذابتر باشد اما براي ماندگاري در تاريخ و حقيقت نگاري مستند بهتر است. البته اين شيوه مستندنگاري که در بعضي کارهايم انجام دادهام به نظرم ميتواند مخاطب جوان را هم جذب کند. کتاب هم مستند است و هم يک روايت دارد. من خودم مستند را بيشتر دوست دارم سمت داستان نرفتم. کتابهاي من بيشتر مستند روايي هستند. يعني در عين اينکه مستند است اما روايت دارد. به خاطر همين آن اوايل همه فکر ميکردند از خودم مينويسم. اما بعد متوجه شدند اينطور نيست و مصاحبهشونده داريم.
بهترين کتابي که در اين حوزه خواندهايد؟
من چند کتاب خيلي خوب در اين حوزه خواندهام. يکي که خيلي به دلم نشست در سال 89 «غواصها بوي نعنا ميدهند» حميد حسام است. خيلي اين کار را دوست دارم. «حرمان هور» را هم خيلي دوست دارم. مدت زيادي با اين کتاب زندگي کردم. کتاب شهيد مدق را هم دوست دارم. بعد از اينکه همسر شهيد را ديدم، متوجه شدم همسر شهيد خيلي انسان توانمند و خوشکلامي است و يکي از دلايل اثرگذاري کتاب فن بيان قوي صاحب خاطره و داستان عميق عاشقانه او با همسرش است. جديدا يک کتاب ديگر هم خواندهام. البته به تازگي بايد مجبورم کنند کتاب بخوانم که خيلي هم بد است. آقاي داوودآبادي کتاب «ديدم که جانم ميرود» را به بنده داد تا بخوانم. در يک شب کتاب را خواندم و تا يک هفته به مصطفي که نقش اول کتاب بود فکر ميکردم. وقتي کاري را دلي بخوانم به قسمت فني اثر کاري ندارم. به آقاي داوودآبادي گفتم مصطفي را دوست داشتم و دلم براي شما سوخت چون رفيق خوبي بود. از آقاي داوودآبادي سوالي پرسيدم مبنيبر اينکه چيزي به کتاب اضافه کردهايد؟ يا حالتهاي همان موقع و اتفاقات دهه 60 را نوشتهايد؟ که گفت من هيچي اضافه نکردم چون يک ماه بعد از شهادت مصطفي اتفاقات را نوشتم. به خاطر همين همه چيز دقيق است. اين صادقانه نوشتن خاطرات دو رفيق يکي از دلايل زيبايي کتاب است.
نظرتان درمورد کتاب «شطرنج با ماشين قيامت» حبيب احمدزاده چيست؟
اين کتاب را خواندهام اما به نظرم کمي سياهنمايي دارد. «پرسه در خاک غريبه» هم کمي سياهنمايي دارد. من خيلي با شاخص کردن اين سياهيها موافق نيستم. چند درصد در جنگ ما اين قصهها وجود داشت که در اين کتاب آمده است؟ ما در دانشگاه خيلي نقد ادبي ميکرديم که الان متوجه ميشوم چقدر مفيد بوده است. بيشتر آثار صادق هدايت را و کساني که از او پيروي کردهاند؛ افرادي که در آثارشان سياهنمايي داشتهاند. شايد براي همين است که الان در کتابها سياهنماييها را واضحتر ميبينم.
کدام يک نويسندهها از صادق هدايت تبعيت کردهاند؟
اسماعيل فصيح يکي از آنان است. خودم در يک تحقيق تمام کتابهايش را خواندم و نقد کردم. براي همين ميگويم که بعضي کتابهاي جنگ سياهنمايياش زياد است. نسبت به اتفاقات مهم جنگ حادثه اين کتابها خيلي برجسته نيست اما اينکه نويسنده چه فکري داشته که اين مطالب را نوشته بايد از خودشان سوال کنيد. آيا حق اين است که کل اتفاقات جنگ را به اين چند درصد اختصاص دهيم. ما ميتوانيم قسمتهاي مثبت را بگوييم. بايد در مورد اين مسائل دقت کرد. خود من از نظر شخصيتي در کل عادت دارم که به مسالهاي پيله ميکنم تا همه اطلاعات را در مورد چيزي که ميخواهم بنويسم داشته باشم. الان روي پروژهاي کار ميکنم در مورد حميد معينيان که فرمانده اطلاعات قرارگاه کربلا بوده است. هيچ کس اسمي از اين فرد نشنيده است. او با حسن باقري کار ميکرده و جانشينش بوده است. اما او شناخته شده نيست، چرا؟ چون سر موضوعي از قرارگاه بيرون آمده است. حالا من پيش هر کدام از فرماندهها ميرفتم و ميگفتم قصه اين موضوع و اختلاف را به من بگوييد، ميگفتند چرا دنبال مسائل چالشي هستيد؟ گفتم من اصلا نميخواهم چاپ کنم فقط براي خودم ميخواهم. واقعيت هم همين است. گاهي ما به عنوان محقق لازم است خيلي از مطالب را بدانيم اما لازم نيست همه مطالب را براي مخاطب عام بگوييم. اين ديگر به تشخيص افراد بر ميگردد. در واقع دروغ نيست اما نگفتن همه حقيقت است که به نظر من بعضي جاها لازم است رعايت شود. پرداخت بيش از اندازه برخي مسائل روي افکار عمومي اثرگذاري مطلوبي ندارد.
پشيمان نيستيد که به اين حوزه آمدهايد؟
يک وقتهايي يک چيزهايي آدم را در يک جريان نگه ميدارد. من بارها خواستهام که از اين حوزه بروم؛ چون اين توانايي را هم داشتهام که در حوزههاي ديگر بنويسم. يکي از دوستانم که در حوزه رمان بسيار موفق است و تخيل قوياي دارد چند بار به من گفته که وقت و عمرت را تلف نکن؛ هم در اين حوزه زودتر مشهور ميشوي، هم اينکه شايد درآمد بهتري داشته باشي. مخصوصا اگر سياه بنويسي و انتقادي و... . شخصا بعد از سختيهايي که در اين حوزه کشيدم عزم جدي کردم از اين حوزه بروم. اما اتفاقاتي افتاد که فهميدم نبايد بروم. از اين موضوع هم پشيمان نيستم. تا هر وقت که عنايتي باشد و بخواهند که بنويسيم در اين حوزه هستم.
* روزنامه فرهيختگان
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۵۸۷۰۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جهش تولید با رشد استعداد کارگران محقق میشود
ایسنا/یزد نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه یزد گفت: باید نسبت به هدف دشمن از این توطئه، هوشیار و با بصیرت باشیم.
آیت الله «محمدرضا ناصری» در خطبههای نماز عبادی و سیاسی امروز جمعه امروز، هفتم اردیبهشت شهر یزد با بیان اینکه دشمن با هزینههای هنگفت بیشترین توطئهها را علیه کشورمان شکل داده است، گفت: با این حال این نظام الهی همواره با عزت، سربلند و مقتدر در بین کشورهای دنیا حفظ شده است ولی دشمن و برخی افراد غافل این صلابت و فداکاریها را نادیده گرفته و تنها به برخی نواقص که باید رفع شود، اشاره دارند.
خطیب جمعه یزد گفت: در حالی ایران اسلامی، تنها کشوری است که از ابتدا شجاعانه در برابر جنایات صهیونیستها علیه مردم مظلوم غزه که این روزها حتی صدای دانشجویان اروپایی و آمریکایی را درآورده، ایستاده است که دیگر کشورهای اسلامی مدعی در برابر این جنایات سکوت کردهاند.
وی حرکت اخیر جمهوری اسلامی که به رغم تلاش دهها کشور با درایت مقام معظم رهبری و شجاعت نیروهای مسلح کشورمان علیه رژیم جعلی صهیونیستی اتفاق افتاد را موجب عزت اسلام و انقلاب و ذلت و شکست دشمنان دانست و این حرکت قدردانی کرد.
آیت الله ناصری در بخش دیگری از سخنانش با بیان این که موضوع بیحجابی یک توطئه از سوی دشمنان است، گفت: دشمن تلاش دارد از طریق ترویج بیدینی، کشورمان را همانند برخی کشورهای اسلامی دیگر از پیشرفت باز دارد.
وی تاکید کرد: باید هوشیار باشیم که دشمن اگر از طریق نظامی و دیگر بخشها نتوانسته در کشورمان رخنه کند، تلاش دارد از طریق توطئههای فرهنگی در کشورمان، پایگاهی برای خود شکل دهند و با ایجاد فساد، مانع رشد و ترقی جوانان ما شود.
وی در ادامه با اشاره به روز کارگر، این قشر را رکن اساسی در تولید و رشد اقتصادی کشورمان خواند و گفت: نه تنها در رابطه با معیشت کارگران باید اهتمام شود بلکه کارفرمایان نیز باید در جهت رشد استعداد این کارگران توجه شوند تا پس از ۳۰ سال همان کارگر بازنشسته نشود.
آیت الله ناصری خاطرنشان کرد: باید تولید به دست همین کارگران و دانشجویان ما اتفاق بیافتد نه این که فقط در واحدهای تولیدی ما مونتاژ صورت بگیرد و دهها برابر به مردم فروخته شود.
وی با اشاره به سالگرد شهادت آیت الله شهید مطهری و بزرگداشت روز معلم، اظهار کرد: شهید مطهری فردی عالم، فهیم، دانشمند و با استعداد، فرصتدان و دغدغهمند و فداکار بود که هر چند میتوانست در حوزههای علمیه فعالیت داشته باشد، به دانشگاه و بازار آمد تا مشکل مردم را برطرف کند.
امام جمعه یزد با اشاره به اقدامات شهید مطهری در رابطه با بیان نظام حقوقی زن در اسلام و نیز در مقابله با مارکسیسها و فعالیتهایی که در دانشگاه داشت، گفت: شهید مطهری زمینهسازی بزرگی برای انقلاب اسلامی داشت ولی متاسفانه کتب این شهید بزرگوار در دانشگاهها و حوزههای علمیه کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
وی از شهید مطهری به عنوان یک معلم در تراز انقلاب اسلامی یاد کرد و گفت: معلمان باید از شهید مطهری الگو بگیرند و دلسوز و آگاه باشند تا دانش اموزان را متدین و متفکر آموزش دهند.
آیت الله ناصری در پایان با تبریک روز معلم، متذکر شد: آقای معلم و آقای استاد در برابر نوجوان و جوانی که مقابل شما مینشیند و در برابر انقلاب اسلامی، کشور و شکرانه خداوند احساس مسئولیت داشته باشید و به این بچهها خیانت نکنید و فکر و عقل آنها را برای آینده مردم و کشورمان رشد دهید.
انتهای پیام