Web Analytics Made Easy - Statcounter

تنهاترین مرد روستای تپانی پیکر زن و ۲ فرزندش را با دستهای خود از زیر آوار بیرون کشید، بدون کفن و غسل با جامه های خونین در دل خاک دفن کرد.

به گزارش مهر، چشم های فرهاد کاسه خون است. دست هایش تنهاترین دست های روستاست. روی تلی از خاک نشسته. ویرانه ای که روزگاری خانه اش بود را با چشم هایش می کاود. دست هایش را عمود گذاشته روی زانوهایش و سرش را میان آنها گرفته.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

نگاهش خیره مانده به خاک طوری که گمان می کنی دارد با تل خاک، با آنچه تا همین یک هفته پیش خانه اش بود، گرم بود و صدای بنیتا و عبدالباسط در آن می پیچید نجوا می کند؛ این آوار رو می بینی؟ اینجا خانه ام بود، زندگی ام بود که از دست رفت.

معجزه مهر مادری

شب بود. برقی از چشم آسمان گذشت، زمین لرزید، خانه ها فرو ریخت و دشت ذهاب سوگوار شد. از روستای زلزله زده تپانی که بین سرپل ذهاب و ازگله است فقط یک مدرسه سرپاست و از خانه ها فقط ویرانه ای به جامانده است. یکی از این خانه ها،خانه فرهاد بود؛فرهاد صفری.تمام زندگی اش زنش و سه بچه اش بود.حالا از آن زندگی، آرین دو ماهه برایش مانده. معجزه عشق و مهر مادری: زنم از ترس اینکه آسیبی به بچه کوچکش برسه آرین را تو بغل گرفته بود. خم شده بود روی بچه. سقف خونه که پایین آمد، تیرآهن گردنش رو شکست اما آرین تو آغوشش زنده موند. 

همراهش می روم به دل خانه ویرانه اش. میان انبوه تیرآهن خم شده و آجرهای شکسته تلنبار شده روی هم، جایی را با انگشت هایش نشانه می گیرد و می گوید: همین جا از زیر آوار بیرون کشیدمشان. بدون کفن، بدون اینکه غسلشان بدهم، با لباس خون آلود، زنم و بچه هایم رو تو قبرستون روستا خاک کردم.

تا قیامت یادم نمی رود

فرهاد را برادرانش و همسایه ها از زیر آوار درآوردند. اما فرهاد داستان ما مثل فرهاد کوهکن افسانه ها ناکام مانده است. عشق زندگی اش را جایی زیر این آوارها از دست داده است و برای اینکه کاری برای نجات آنها از دستش برنیامده خودش را مدام سرزنش می کند: هر لحظه و هر روز بهشان فکر میکنم. تا قیامت یادم نمی رود. ویرانه های خانه ام را که می بینم عذاب وجدان می گیرم. چرا نتوانستم کمکشان کنم. غروب همه بچه ها میروند پیش پدر و مادرشان اما بچه های من کجا هستند؟ خدا شاهده از آن روز تا حالا به زور چند لقمه غذا خوردم. فقط آب. چیزی از گلوم پایین نمی رود.

بابا جایزه ام را می‌خری؟

مثل یک مهمان مرا به پذیرایی خیالی خانه اش دعوت می کند. درست در دل ویرانه خانه اش سجاده و تسبیح و قرآنی را گذاشته کنارهم. می پرسم اینها چیست؟ می گوید: قرار بود صبح بنیتا رو برای نماز بیدار کنم. قرآن دخترش رو نشانم می دهد: گفت بابا اگه قرآن رو حفظ بشم برام جایزه می خری؟ سیل اشک سرازیر می شود و کلمات، فرهاد را با خود می برد. دفترچه های بیمه بنیتا و عبدالباسط را از جیبش در می آورد. خدایا چه چشم هایی. بنیتا درست مثل همه دختران کرد سرزمینم زیباست. چهره عبدالباسط اما مغرور است و معصوم. فرهاد عکس ها را می بوسد و برای لحظه ای صورت غم زده اش پشت دفترچه ها پنهان می شود.

همچون کوه ابوذر

باید داغ دیده باشی، داغی چنین سترگ که او را، تنهاترین مرد روستای تپانی را با گوشت و پوستت درک کنی. فرهاد همچون کوه ابوذر در دشت ذهاب می ماند. دلش ترک برداشته اما استوار ایستاده است. حالا آرین تنها چیزی است که از زندگی برایش مانده. تنها دلخوشی و بارقه ای از امید که زهر این روزهای دشوار را می گیرد. چادری که هلال احمر داده را کنار خانه اش برپا کرده. آرین معصومانه در گهواره ای به خواب رفته است. مادر و خواهر فرهاد مثل فرشته هایی که خدا از آسمان فرستاده باشد تنها یادگار مادر را در آغوش می گیرند. سوز سرما از راه رسیده است. فرهاد خواسته زیادی ندارد؛ یک سرپناه مطمئن و یک بخاری کوچک. چهاردیواری که می تواند یک کانکس باشد. فرهاد می گوید در این مصیبت کمک های مردم تنها کورسوی امیدی است که به آن دلبسته است. زندگی در دشت ذهاب به او آموخته در نبرد بین انسانهای سرسخت و روزهای سخت این انسان ها هستند که می مانند. زندگی برای فرهاد و آرین در ویرانه های روستای تپانی در بیم و امید ادامه دارد.

منبع: تابناک

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۷۶۳۳۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عامل حذف تاریخی رئال به بایرنی‌ها روحیه داد!‏

به گزارش "ورزش سه"، آرین روبن، ستاره سابق بایرن مونیخ بین ‏هواداران این تیم به عنوان "آقای ومبلی" شناخته می‌شود. بعد از ‏آنکه روبن در فینال چمپیونزلیگ 2013 که مثل فینال امسال در ومبلی ‏برگزار شد گل پیروزی بخش بایرن را مقابل دورتموند به ثمر رساند ‏باواریایی‌ها از او به عنوان آقای ومبلی یا سلطان فینال چمپیونزلیگ ‏یاد می‌کنند.‏

درحالیکه دو روز تا دیدار بسیار حساس بایرن مونیخ مقابل رئال ‏مادرید باقی مانده آرین روبن به دیدار بازیکنان امروز بایرن رفت تا ‏روحیه آنها را برای دیدار دشوار با رئال افزایش دهد. ‏

بازیکنان بایرن مونیخ از اینکه اسطوره محبوب باشگاه را در کنارشان ‏می‌دیدند خوشحال بودند و آرین روبن به باواریایی‌ها گفت اطمینان ‏دارد آنها مقابل رئال موفق شده و به فینال ومبلی خواهند رفت. ‏

احتمالا آرین روبن نکاتی هم درباره مصاف با رئال به بازیکنان بایرن ‏گوشزد کرده است. آرین روبن خیلی خوب می‌داند که گل زدن به رئال ‏مادرید در نیمه‌نهایی چمپیونزلیگ یعنی چه. ‏

در سال 2012 در مرحله نیمه‌نهایی آرین روبن‎ ‎با پیراهن بایرن به ‏مصاف رئال رفت. بازی رفت در مونیخ با پیروزی 2-1 بایرن به پایان ‏رسید و در بازی برگشت در برنابئو درحالیکه رئال با دو گل رونالدو ‏پیش افتاده بود روبن از روی پنالتی دروازه رئال را باز کرد تا کار به ‏ضیافت پنالتی‌ها بکشد و بایرن در پنالتی‌ها پیروز شده و با حذف رئال ‏راهی فینال شود. ‏

دیگر خبرها

  • عامل حذف تاریخی رئال به بایرنی‌ها روحیه داد!‏
  • روستایی که سهم لک لک ها شد | لک لک هایی که روستاییان را مجبور به خانه سازی کردند
  • این لک لک ها اهالی را مجبور به خانه سازی می کنند
  • (تصاویر) اقامه نماز جمعه در میان ویرانه‌های مسجد غزه
  • ۱۳ مزرعه غیر فعال تولید مرغ مادر آرین احیا می‌شود
  • بهره‌برداری از طرح بهداشتی و درمانی در اسفراین
  • خشونت علیه زنان در خانه / زنان چه کنند؟
  • روایت سازنده مستند «مشتی اسماعیل» از شالیکاری
  • مرور زندگی «آقای خاص» کشتی با روایت فرزاد حسنی
  • برپایی بیمارستان صحرایی در روستای فرهاد اباد دلفان-لرستان