Web Analytics Made Easy - Statcounter

گروه سیاسی جهان نيوز: سیدمحمود علیزاده طباطبایی در فضای جامعه و در میان رسانه ها به عنوان وکیل خانواده آیت الله هاشمی و محرم اسرار این خانواده به شمار می آید.

وی طی گفتگویی به نحوه بازگشت مهدی هاشمی به ایران و مخالفت آیت هاشمی با بازگشتش و همچنین ماجرای زندانی شدنش به جرم شهادت دورغ، در دادگاه فائزه هاشمی، توضیحاتی داده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



به گزارش جهان نيوز در ذیل بخش های از گفتگوی این فرد نزدیک به خانواده هاشمی با روزنامه اصلاح طلب آرمان را می خوانید:

*از چه زمانی با خانواده آیت‌ا... هاشمی مراودات بیشتری پیدا کردید؟
با مهدی هاشمی نیز در سال‌های بعد آشنا شدم. پس از کناررفتن تیمسار صدیق از فرماندهی نیروهای هوایی و حضور تیمسار ستاری در این نیرو، مهدی هاشمی رفت و آمد بیشتری در مقر فرماندهی پیدا کرد. دلیل این مسأله نیز این بود که مهدی از رابطه صمیمی با تیمسار ستاری برخوردار بود و به همین دلیل زیاد به آنجا رفت و آمد می‌کرد. مهدی هاشمی حتی در این مدت آموزش خلبانی و پرواز دید و در نهایت نیز به مرحله خلبانی رسید. با این وجود اولین ارتباط من با خانواده آیت‌ا... هاشمی سال1376 و در موضوع پرونده حمله به آقای عبدا... نوری و عطاءا... مهاجرانی در نماز جمعه بود. در این اتفاق من شاهد ماجرا بودم و از نزدیک جزئیات حادثه را مشاهده کرده بودم. در این ماجرا یکی از سرداران نیروی انتظامی فرماندهی حمله به آقای نوری و مهاجرانی را برعهده داشتند. من گزارش این حمله را به شورای عالی امنیت ملی داده بودم و فائزه هاشمی نیز این خبر را در روزنامه «زن» منتشر کرده بودند. در این خبر فائزه هاشمی نام سردار نیروی انتظامی که آمریت حمله را برعهده داشته بود ذکر کرده بودند و به همین دلیل نیز آن سردار از ایشان شکایت کرده بودند. به همین دلیل فائزه خانم با من تماس گرفتند و گفتند که از ایشان به این دلیل شکایت شده و من نام شما را به عنوان شاهد ماجرا در پرونده ذکر کرده‌ام و از شما می‌خواهم که در دادگاه حاضر شوید و در این زمینه شهادت بدهید. من تا آن زمان با فائزه خانم آشنایی نداشتم و تنها نام ایشان را شنیده بودم. من در پاسخ به درخواست فائزه خانم به صورت قاطع جواب منفی دادم و گفتم به دلیل اینکه از پیامدهای ماجرا آگاهی دارم به هیچ عنوان حاضر نیستم چنین شهادتی در دادگاه بدهم. فائزه خانم از پاسخ من خیلی ناراحت شدند و پس از خداحافظی گوشی را قطع کردند. پس از مدتی آقای محسن که سابقه آشنایی با بنده داشتند با من تماس گرفتند. من در پاسخ به ایشان گفتم که من گزارش کامل خودم را درباره این موضوع به شورای عالی امنیت ملی ارائه کرده‌ام و شما می‌توانید اطلاعات لازم را از آنجا اخذ کنید. با این وجود آقا محسن به من گفتند که آیت‌ا... هاشمی می‌خواهند شما را ببینند. به همین دلیل نیز قراری گذاشته شد و من خدمت آیت‌ا... هاشمی رسیدم و در این ملاقات ماجرا را به صورت کامل برای ایشان تشریح کردم. آیت‌ا... هاشمی حالت تأسف به خود گرفتند و عنوان کردند: «من به عنوان فرمانده جنگ فرماندهان دو تا سه رده پائین‌تر از خود را می‌شناختم اما این آقایان که امروز مدعی من شده‌اند را نمی‌شناسم. این افراد با فائزه مشکل ندارند، بلکه مشکل اصلیشان با من است. ایشان به من گفتند که شما بروید به رئیس دادگاه بگویید که این دادگاه تشکیل نشود و شما را نیز به عنوان شاهد نخواهند. با این وجود اگر شما را احضار کردند شما تمام ماجرا را در دادگاه بازگو کن. با وجود اینکه من می‌دانم در نهایت شما را مجازات خواهند کرد و به زندان خواهند انداخت. من خطاب به آیت‌ا... هاشمی عنوان کردم که برای شما هرکاری حاضر هستم انجام بدهم. ایشان به من گفتند که چرا برای من؟ و بلکه برای انقلاب و نظام این کار را انجام بدهید. آیت‌ا... هاشمی به من گفتند من شما را جدا از نظام و انقلاب نمی‌دانم. در نهایت نیز بنده براساس پیش‌بینی آیت‌ا... هاشمی به جرم شهادت کذب متهم شناخته شدم و مدتی را در زندان گذراندم.

*چه شد که مهدی هاشمی به کشور بازگشت؟ آیت‌ا... هاشمی در این زمینه چه نقشی داشتند؟
آیت‌ا... هاشمی به من گفتند که نظر برخی از بزرگان و نزدیکان این است که مهدی به کشور بازنگردد. بنده برای ارائه پاره‌ای از توضحیات درباره پرونده مهدی با دفتر آیت‌ا... هاشمی تماس گرفتم و وقت ملاقات خواستم که ایشان با من در منزل قرار ملاقات گذاشتند. هنگامی که من وارد منزل آیت‌ا... هاشمی شدم از کوچکی و سادگی منزل شوکه شدم. این در حالی بود که شایعات زیادی درباره شیوه زندگی خانواده آیت‌ا... هاشمی وجود داشت و برخی مغرضان نیز به این شایعات دامن می‌زدند. در منزل ایشان یک سالن بزرگ وجود داشت و مبل‌هایی در این سالن وجود داشت که متعلق به سال‌ها قبل بود. در کنار این سالن یک اتاق کوچک وجود داشت که برای ملاقات‌های ایشان بود و در کنار این اتاق نیز یک اتاق خصوصی ایشان وجود داشت. این وضعیت طبقه پائین بود و در طبقه بالا نیز دو اتاق خواب وجود داشت. حتی فرشی که در محل زندگی ایشان وجود داشت بیش از 30 سال از عمر آن می‌گذشت و بسیار ساده بود. منزل آیت‌ا... هاشمی در حدود300 متر بود که از منزل بنده کوچکتر بود. در این لحظه بود که مظلومیت آیت‌ا... هاشمی برای من مسجل شد و من به دروغ‌گویی‌ها و شایعه‌پراکنی‌هایی که پیرامون زندگی و خانواده ایشان وجود داشت پی بردم. غذای ایشان نیز بسیار ساده بود که یا خانم مرعشی یا دختران آیت‌ا... برای ایشان تهیه می‌کردند.

*دراین جلسه چه مسائلی را با آیت‌ا... هاشمی مطرح کردید؟
من در این جلسه به آیت‌ا... هاشمی گفتم که هیچ سند و مدرک قوی‌ای وجود ندارد. البته در این مقطع زمانی من چندین بار با مهدی هاشمی در دوبی قرار ملاقات گذاشتم و به صورت حضوری با وی درباره جزئیات پرونده و روند دادرسی صحبت کردم. جمع‌بندی این شرایط به شکلی رقم خورد که به صلاح است که مهدی هاشمی به کشور بازگردد. آیت‌ا... هاشمی به من گفتند که برخی از بزرگان به من گفته‌اند که اگر مهدی به کشور بازنگردد بهتر است و ایشان نیز در ابتدا مخالف بازگشت مهدی به کشور بودند. در این مقطع زمانی بنده را خواستند و گفتند که نظر برخی از بزرگان نظام این است که بهتر است مهدی به کشور باز نگردد و شما دارید آیت‌ا... هاشمی را تحریک می‌کنید که به مهدی بگوید که به کشور بازگردد. من به ایشان گفتم این‌طور نیست و در دادگاه تبرئه خواهد شد. در نهایت نیز نظر آیت‌ا... هاشمی تغییر کرد و به مهدی پیام داده شد که نظر پدر شما این است که به کشور برگردید. مهدی نیز راغب بود که به کشور بازگردد تا سرنوشت پرونده هرچه زودتر مشخص شود. در نهایت نیز مهدی به کشور بازگشت و مابقی اتفاقات رخ داد.

*آیا خاطره‌ای منتشر نشده از خانواده آیت‌ا... هاشمی دارید؟
بله؛ در یک مقطع زمانی که مهدی و فائزه در زندان بودند و فشار زیادی روی خانواده آیت‌ا... هاشمی وجود داشت هنگامی که آیت‌ا... وارد محیط منزل شدند با برخورد تند خانم مرعشی مواجه شدند که: «پیرمرد چرا سکوت کرده‌ای و حرف نمی‌زنی؟ مگر می‌ترسی؟ تو در جوانی از کسی ترس نداشتی؛ چه شده که امروز سکوت کرده‌ای و حرف نمی‌زنی؟» آیت‌ا... هاشمی ‌با خونسردی به خانم مرعشی گفتند که شما تشریف ببرید طبقه بالا و تلاش کردند که خانم مرعشی را آرام کنند. پس از مدتی آیت‌ا... هاشمی وضعیت حضرت علی(ع) را در چنین شرایطی برای خانم مرعشی مثال زدند. آیت‌ا... هاشمی نیز خطاب به خانم مرعشی عنوان کردند که از من نخواهید حرف بزنم، چرا که ممکن است نظام و انقلاب به خطر بیفتد.
 

منبع: جهان نيوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۵۶۶۷۷۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ماجرای علاقه زیاد سردار سلیمانی به نوه اش، عسل /زینب گفت ببین یه ذره بچه داره من رو تهدید می‌کنه!

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، بنابر آنچه که فارس روایت کرده است، علاقه حاج قاسم به نوه‌ها باعث شده بود که کسی جرئت نداشته باشد در خانه حاجی چیزی به آن‌ها بگوید. گاهی که بچه‌ها حسابی شلوغ می‌کردند و زینب دعوایشان می‌کرد، می‌گفتند: «می‌ریم به بابا حاجی می‌گیما!» زینب هاج و واج به بقیه نگاه می‌کرد و می‌گفت: «ببین یه ذره بچه داره من رو تهدید می‌کنه.» یک بار که در حسینیه امام خمینی(ره) بیت رهبری مراسم روضه بود، آن‌ها هم خانوادگی دعوت شدند. بچه‌ها کوچک بودند. ۵ـ۴ سالشان بیشتر نبود.

هر قدر عروس حاجی اصرار کرد که «بذارین من نیام. می‌ترسم این بچه‌ها خراب کاری کنن زشت بشه!» حاجی قبول نکرد. می‌گفت: «چه خراب کاری‌ای؟ خب بچه برای همین کارهاست دیگه. باید بذاری بچه بازی‌ش رو بکنه.» با اصرارهای حاجی، همگی با هم رفتند. روضه که تمام شد و شام آوردند، شیطنت بچه‌ها گل کرد. قورمه سبزی را با دست برداشته بودند و راه می‌رفتند و همه جا می‌ریختند. دیگر کسی حریف آن‌ها نمی‌شد.

زینب به خانمی که انتظامات آنجا بود، گفت: «لطفاً بچه‌ها رو دعوا کنین بگین بشینن.» خانم به مانیتور که تصویر حاج قاسم را کنار حضرت آقا نشان می‌داد، نگاهی انداخت و گفت: «آخه زینب خانوم! من جرئت نمی‌کنم دعواشون کنم.» زینب گفت: «خب خودم دارم می‌گم بهتون دعواشون کن، بلکه آروم بگیرن.» با اصرارهای زینب خانم، انتظامات به سمت عسل که نوه محبوب حاجی بود، رفت و گفت: «اگه اذیت کنی، دعوات می‌کنم‌ها!» عسل این را که شنید، یکی از ابروهایش را که بین خانواده معروف بود به ابروی سلیمانی، بالا داد و گفت: «اون آقایی که توی تلویزیون داره نشون می‌ده، بابا حاجی منه. می‌گم دعوات کنه‌ها!»زینب خشکش زد. با تعجب به زن داداشش نگاه کرد. هر دو از این حرف عسل هم خنده‌شان گرفته بود و هم متعجب شده بودند.

خانم که سعی می‌کرد جلوی خنده‌اش را بگیرد گفت: «تو رو خدا من رو با حاج قاسم در نندازین.»

۲۷۲۱۹

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901128

دیگر خبرها

  • ماجرای علاقه زیاد سردار سلیمانی به نوه اش، عسل /زینب گفت ببین یه ذره بچه داره من رو تهدید می‌کنه!
  • ماجرای عجیب قتل حسین به دست «ع» گدا
  • تصویری دیده نشده از ۱۶ سالگی آیت‌الله هاشمی در کنار دوستانش
  • جزئیات تازه و تکان‌دهنده از خودکشی سمیرا آل سعیدی
  • محمدحسن روزی‌طلب سرپرست اداره کل برنامه‌های سیاسی صداوسیما شد
  • برخورد با مقصران حادثه استخر شهید هاشمی نژاد مشهد
  • ماجرای گاز «خنده» قلیان‌ها چیست؟/ جزییات طرح وزارت بهداشت درباره قلیان «اکسیژن»
  • ماجرای کشف جسد بازپرس ویژه مبارزه با زمین خواری
  • جزییات طرح وزارت بهداشت درباره قلیان «اکسیژن» / ماجرای گاز «خنده» قلیان‌ها
  • خشن ترین تصاویر از رفتار پلیس آمریکا با دانشجویان | نحوه برخورد با دختر دانشجو را ببینید