Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری برنا»
2024-05-07@03:20:24 GMT

حاج قاسم خبر، همیشه ماندگار

تاریخ انتشار: ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۶۵۶۹۲۳

حاج قاسم خبر، همیشه ماندگار

آنقــدر خــوب و صمیمــی بــود که همــه او را فقــط بــه نــام کوچک و آن هم «قاسم» صدا می کردند.

در دورانی که صدا و ســیما به دو شبکه تلویزیونی و چند شــبکه رادیویی خلاصه می شــد و گویندگان خبر، مقامی در حد مقامات عالی رتبه کشوری داشتند، «قاسم افشار» گوینده بخش های اصلی خبری بود. با همه این اوصاف هیچ کس در رفتار و سکنات آن اســتاد بیان و مسلط به بسیاری از علوم و فنون رســانه ای، کوچک ترین اثری از تکبر نمی دید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با همه زلال بود و البته بذله گو. از در تحریریه خبر که وارد می شــد هر کس را با نکته ای می نواخت و فضای تحریریه را که به تناسب ضرورت باید ساکت می بود تحمل پذیر می ساخت.

وقتی در تحریریه بود، می توانستی رد او را با طنین صاف صدایش ـ که به قول خبری ها باید ذاتی می بود بیابی. کسانی هم که کنارش نبودند، بدشان نمی آمد که «قاسم» گریزی هم به میزشــان بزند، تا آنان هم از مصاحبت با او بهره ای ببرند.

این ها همه خصوصیات اخلاقی پدری مهربان بود که از سال های دور داغ فرزند از دست رفته ای را در سینه داشت. به روز بودن افشار در دانستنی های زمان خودش تا آخرین لحظات زندگی او ادامه داشــت. با آنکه به علت عود کردن بیماری قند بینایی اش آسیب جدی دیده بود از همه مســائل روز در همه زمینه ها آگاهی داشت. در مدت دست کم 25 سال به یاد نداشتم که فناوری جدیدی وارد میدان دانش شــود و او جزو اولین کسانی نباشد که از آن ها بهره مند شود. در دوران گویندگی هر تازه واردی به فضای خبر صدا و سیما می فهمید که قاسم افشار با اطلاعات رسانه ای تسلط بر جدیدترین ابزارهای فناورانه بشری، گوینده ای متفاوت است که می توان بر سر هر نکته کوچک ساعت ها با حوصله با او به پای بحث نشســت.

 البته واضح است که در صورت مخالفت با او باید پیه مغلوب شــدن در برابر استدلال قوی «قاسم» را هم به تن خود می مالیدی. احاطه قاسم افشار به قرآن و تفسیر آن برای من و کسانی که سال ها پای درس استادان این فن نشسته بودند، حیرت آور بود. بسیاری از آیات را از حفظ داشت و با تسلط بر تفسیر البته با حفظ نکته سنجی از تفسیر و نکات آیات قرآنی همانند یک مفسر مبرز سخن می گفت. اینگونه بود که هیچ وقت از شــنیدن مباحث پیچیده قرآنی از قاســم افشــار سیر نمی شدی. برای هر مناسبتی سخنی از قرآن و البته حدیث در آســتین داشت که برخاسته از شدت احاطه او به منابع دست اول اسلامی بود.

در اســتدلال، روشی خاص داشت. ابتدا سخن را با ســؤالات دقیق شروع می کرد، سپس با رد جواب هایی که ما به عنوان مدعیان مطالعه در قرآن به او می دادیم، خود جواب ســؤالات را با بیانی قانع کننده می داد و در نهایت هم فضا را با جمله ای معترضه پر از خنده می کرد.

آخرین دیدار ما در اردیبهشت 97 اتفاق افتاد. دو هفته قبل از پروازش، دوشنبه ای توفیقی حاصل شد که با دو تن از دوســتان قدیمی در دفتر کارش در خیابان قبا به دیدنش برویم. آنجا مؤسســه خیریه ای بود که «قاســم» پس از رفتن از خبر در آنجــا اردو زده بود. اتاقــش پر از کتاب های روی هم ریخته بود و در جواب سؤال ما که این چه وضع اتاق است؟ گفت: کتاب ها را از خیران برای کودکان مناطق محروم جمع آوری می کند. با ذوق، آماری از کتابخانه هایی می داد که برای کودکان بی بضاعت تجهیز کرده اســت. وقت خداحافظی باز همان لبخند همیشــگی روی لبانش بود. آن لبخند با بقیه خنده های قاسم در طول سال های متمادی تفاوتی نداشت. لبخندی از سر عشق و صمیمیت که بعید می دانم، حتی مرگ هم بتوانــد آن را از روح بلنــد آن نامدار دوست داشتنی عرصه خبر بزداید.

 

منبع: خبرگزاری برنا

کلیدواژه: رسانه شبکه تلویزیونی صدا و سیما قرآن کودکان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۶۵۶۹۲۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت دختران حاج قاسم از اصفهان تا خانه پدری

ما دختران و مادران اصفهانی برای این انقلاب و سردمدارانش می‌خواهیم غوغا به پا کنیم، می‌خواهیم به دشمنان بگوییم که از شهادت هراس نداریم و برای رسیدن به آن هرکاری می‌کنیم؛ بهتر است این‌طور بگویم که به کرمان رفتیم تا به دشمنان ثابت کنیم امنیت کشور ما با کارهای شما به خطر نمی‌افتد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، ما دختران و مادران اصفهانی برای این انقلاب و سردمدارانش می‌خواهیم غوغا به پا کنیم، می‌خواهیم به دشمنان بگوییم که از شهادت هراس نداریم و برای رسیدن به آن هرکاری می‌کنیم؛ بهتر است این‌طور بگویم که به کرمان رفتیم تا به دشمنان ثابت کنیم امنیت کشور ما با دو تا بمب به خطر نمی‌افتد؛ تا زمانی که ما نوجوانان و جوانان به همراه مادران غیورمان در میدان هستیم، نمی‌گذاریم به وجبی از این خاک نگاهی چپ بیفتد.

زیارت کرمان پر از برکت و همراه با خاطرات خوش معنوی و زمانی برای همدلی است؛ در این هنگام آموختم که جز گفتن شکر در مواقع سختی چیزی بر زبانم جاری نباشد چراکه ما دختران حاج قاسم و پای کار این مکتب هستیم؛ سفرمان را از بهشت روی زمین اصفهان یعنی گلستان شهدا آغاز کردیم؛ ساعاتی پیش از حرکت همه با کوله پشتی‌های سبک اربعینی یکی یکی در خیمه جمع شدیم، بر سر مزار شهدای عزیزمان شهید زاهدی، خرازی، کاظمی و هم رزمانشان رفتیم و اذن رفتن خواستیم.

ساعت موعد فرا رسید و به سوی مقصد راهی شدیم؛ در طی مسیر با سربندهای یازهرا (س)، لبیک یا خامنه‌ای، یا علی‌اصغر و عکس‌هایی از شهیدان خرازی، همت، زین‌الدین، کاظمی و… را به شیشه اتوبوس زدیم تا وجود آن‌ها را کنار خودمان و در طول مسیر حس کنیم؛ کتاب می‌خواندیم، با همسفری‌ها درمورد شهدا، مکتب حاج قاسم، آرمان کشور و مواردی مختلفی صحبت می‌کردیم و سعی داشتیم بهتر به معنویات خود بپردازیم.

پنجشنبه صبح برای اقامه نماز جماعت بیدار شدیم، عجب صحنه‌ای بود و چه جمعیتی از استان اصفهان آمده بود، بیش از چهل اتوبوس و این لحظات آماده می‌شدیم برای آن اجتماع پرشور؛ چفیه‌ها را سر می‌کردیم و یکی یکی با نظم خاصی کنار هم و پشت‌سر هم می‌نشستیم. خادمان پرچم‌هایی با شعار «فلسطین کلید رمزآلود فرج است» و عکس زیبا حاج قاسم را به دست‌مان می‌دادند تا در مراسم با افتخار آن را دست گرفته و بالا ببریم.

همه جمع شدیم و معرکه بزرگ و حماسی مادر دختری در مصلی کرمان طنین گرفت؛ همه باهم یک صدا شعار می‌دادیم و می‌گفتیم: «حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست، وای اگر خامنه‌ای حکم جهادم دهد ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد و…» عجب صحنه‌ای بود، چقدر دلنشین و پرغرور بود؛ آری باید بگویم که مردم و زنان میهن من چنین دلاوران غیوری هستند که همچون زینب کبری نمی‌گذارند علم این امت و ملت زمین بماند و خود به دل معرکه می‌زنند.

آرام آرم باید برای رفتن به بیت آماده می‌شدیم؛ بار خود را سبک کردیم، برای بغل دستی خود به یاد شهدا و با مداحی «حسین حسین میگیم می‌رویم کربلا» سربند برای هم بستیم، علم یا زهرا، یا مهدی و… را به دست گرفتیم، مداحی در باند پخش شد و پیاده‌روی ما از مصلی تا بیت آغاز شد؛ عجب قاب دشمن سوزی بود، عجب اتحادی بین‌مان موج می‌زد؛ چه مسیری را طی کردیم تا رسیدیم به بیت؛ آسمان اشک شوق می‌ریخت، خیابان‌ها بوی خاک و گل گرفته بودند، جمعیت دو هزار نفره ما ازدحامی را به وجود آورده بود که جای سوزن انداختن نداشت...

به بیت‌الزهرا (س) رسیدیم، جایی که حاج قاسم آن را به عشق حضرت فاطمه ساخت و در آن برای پرورش امت و اسلام، مراسم و فعالیت‌های مختلفی را انجام می‌داد؛ چه جایی بود، چه معنویتی داشت، چه حس و حالی در آن نهفته بود، گویا به چند مکان به طور هم‌زمان سفر کرده بودم… از گلیم پهن شده آبی رنگ زیبا که وصف حال دیدارهای رهبری را داشت گرفته تا فرش حرم امام حسین، حضرت زینب و ضریح قدیمی حضرت رقیه که اطراف تابوت حاج قاسم، همرزمش و شهید گمنام قرار گرفته بود.

پس از گذشت ساعاتی در این بیت نورانی، نوبت به نقطه متفاوت سفر می‌رسد؛ قرارمان ساعت عاشقی ۱:۲۰ در گلزار شهدای کرمان بود؛ همه اتوبوس‌ها آرام آرام رسیدیم که در بدو ورود توفیق دیدار شهید گمنام ۱۹ ساله نصیب‌مان شد؛ چه مهمانی‌ای بود آن شب… جوانی گمنام و هم سن و سال ما به استقبالمان آمده بود و چه لحظه‌ای از این زیباتر؟!ته دلم می‌گفتم «حاجی خوب بلده از دختراش استقبال کنه! شکلات، شیرینی پنجره‌ای، کیک، چایی و…؛ الحمدلله که چنین پدری دلسوز و مهربانی داریم.»

در بین برنامه‌ها یادی کردیم از دختر کوچولویی که به گلزار شهدا رفته بود تا شکلات پخش کند و برای سردار هم شکلات برد و سردار شکلات را با دستان خود در دهان نگین گذاشت؛ آری آن شب نگین هم میزبان ما بود و چقدر گریه کردیم با گریه‌هایش و چه خاطراتی مرور شد...

دقایقی بر سر مزار رفتیم و خوب درد و دل این روزهایمان را برای حاجی گفتیم، عاقبت بخیری خواستیم، توفیق شهادت و…. پس از زیارت مزار او، نوبت به زائرانش رسید و همه ما به‌دنبال مزار دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی می‌گشتیم؛ مزاری که خیلی بزرگ نبود، حوالی قد و قواره یک دختر نحیف ۱.۵، ۲ ساله؛ چه صحنه‌ای بود، چقدر دردناک بود، فکر من پیش آن مردی بود که کل خانواده‌اش را در یک روز از دست داده و در آن لحظات ما بودیم که با دلی جا مانده در گلزار شهدا کرمان راه افتادیم و به اصفهان آمدیم…

کد خبر 750958

دیگر خبرها

  • پرونده حرکت جنجالی مانچینی بسته شد
  • کلاهبردار ۶۰ هزار دلاری در مترو تهران به دام افتاد
  • کلاهبرداری با رسید جعلی
  • دست پر «مکتب حاج قاسم» در نمایشگاه کتاب تهران
  • آیین تجلیل از معلمان بالای ۸۰ سال استان زنجان
  • روایت دختران حاج قاسم از اصفهان تا خانه پدری
  • اعزام کاروان دختران حاج قاسم از اصفهان به کرمان
  • سد کوثر گچساران پر شد
  • اعزام کاروان دختران حاج قاسم از اصفهان به کرمان+ فیلم
  • مسائل فرهنگی و اجتماعی در کف خیابان قابل حل نیست