برای نجفیِ جنتلمن و خوشنام و نخبه، پاپوش دوخته بودند!
تاریخ انتشار: ۳ تیر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۱۷۸۲۱۷
روزنامه اصلاحطلب از یکسو تأکید کرده است که نجفی دست به قتل زده و باید تبعاتش را بپذیرد، از سوی دیگر با مظلومنمایی از یک قاتل، مدعی شده است که برای نجفی جنتلمن و نخبه ریاضی و مدیریت پاپوش دوختهاند. جنوب نیوز: روزانه میتوان از لابهلای گزارشها و عناوین خبری رسانههای مکتوب و حتی غیر مکتوب، نکات قابلتوجهی استخراج کرد؛ موضوعاتی که میتواند برای مخاطبین قابلاستفاده و محوری برای تحلیل باشد،
*******
** برای نجفیِ جنتلمن و خوشنام و نخبه، پاپوش دوختهاند!
روزنامه همشهری-ارگان شهرداری- در گزارشی چندپهلو با عنوان «قربانی بوسه مرگ!» نوشت: «بوسه مرگ میتواند روی سلولهای مغز مردی بنشیند که همه به هوش او در ریاضیات و مدیریت غبطه میخورند! …چند هفته از انتشار خبر شوکه کنندهای که مثل برق جامعه ایران را درنوردید، میگذرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
همشهری در ادامه نوشت: «باید پذیرفت که وزیر خوشنام و شهردار خوش پوش چنان که خود اعتراف کرده، دست به قتل یک انسان زده است و باید تبعاتش را بپذیرد. در این میان افکار عمومی هم حق دارند خواهان روشن شدن زوایای تاریک این ماجرا باشند…بخشهایی مثل مطرح کردن بحث پرستو که زمینه ساز لکه دارشدن نهادهای امنیتی را در برخی اذهان مهیا ساخته و لازم است که نهادهای امنیتی پاسخی درخور برای آن ارائه کنند...با این همه نمیتوان باور کرد حتی در صورت اثبات قتل عمد، نجفی با قصاص مواجه شود و طناب دار در انتظار یکی از مدیران ارشد باشد».
این روزنامه اصلاح طلب از یکسو تاکید کرده است که نجفی دست به قتل زده و باید تبعاتش را بپذیرد. از سوی دیگر با مظلوم نمایی از یک قاتل، مدعی شده است که برای نجفیِ «جنتلمن» و «نخبه ریاضی و مدیریت» و «وزیر خوشنام» و «شهردارِ خوش پوش» و «افشاگرِ زد و بندها و لفت و لیسهای شهرداری» پاپوش دوختهاند!
این روزنامه اصلاح طلب همچنین مدعی شده است که موضوع «پرستو»، موجب لکه دارشدن نهادهای امنیتی در نزد افکار عمومی شده و نهادهای مذکور میبایست در این زمینه روشنگری کنند!
در روزهای گذشته، «عباس عبدی» فعال سیاسی اصلاح طلب در مطلبی نوشته بود: «به نظر میرسد که با توجه به جمیع احوال هم به لحاظ اجتماعی و سیاسی و هم به لحاظ خانوادگی بهتر است به شرط عذرخواهی با رضایت مساله را حل کرد. باید پذیرفت که خانم استاد هم در این ماجرا بینقش نبوده است هر چند این نقش مجوزی برای کشته شدن نیست. همین کافی است که خانواده و صاحبان خون با درایت و حتی پیش از آغاز دادگاه با وکلای آقای نجفی به توافق برسند و ماجرا خاتمه داده شود».
پیش از آن نیز «حسین مرعشی» سخنگوی حزب کارگزاران گفته بود: «بسیار حیف است که شخصیتی مانند دکتر نجفی به اتهام قتل در انتظار اعدام باشد».
روزنامه همشهری-ارگان شهرداری- برای چندمین بار، ادعای کذب مرتبط بودن «میترا استاد» با نهادهای امنیتی را مطرح کرده است و از سوی دیگر، مدعی شده است که چون نجفی افشاگرِ لفت و لیسهای شهرداری پاپوش دوختهاند. چندی پیش روزنامه اصلاح طلب آفتاب یزد در واکنش به بی اخلاقی هم طیفان خود در موضوع نجفی نوشته بود: «پرستوسازی از خانم استاد و یا برنامه ریزی شدن ازدواج ایشان و ارتباط این پرونده با اقدامات زمان شهرداری آقای نجفی اگر ظالمانه نباشد، غیرمنطقی است. چرا که در اصل موضوع یک انسان در یک پیوند نامناسب دچار اختلافات مختلف گردیده و دست به قتل زده است». روزنامه اصلاح طلب اعتماد نیز چندی پیش در مطلبی نوشته بود: «سناریوی پرستو، رفتاری غیراخلاقی و ناجوانمردانه است که حتی توهین به شعور و فهم آقای نجفی هم هست».
لازم به ذکر است که نهادهای امنیتی، در مقطع انتخاب شهردار تهران نسبت به وضعیت خاص و حواشی زندگی نجفی و فقدان صلاحیت وی هشدار داده بودند. بر همین اساس نیز وزارت کشور، با شهرداری نجفی مخالفت کرد اما با پافشاری و اصرار مقامات ارشد دولت، مجبور به تأیید و حکم شهرداری نجفی شد.
گفتنی است که نجفی هم در دوره وزارت در آموزش و پرورش و هم ریاست بر سازمان برنامه و بودجه و همچنین دوران ریاست بر سازمان میراث فرهنگی و شهرداری تهران، کارنامه بسیار ضعیفی داشته است.
** باید دست دوستی به سمت آل سعود و امارات دراز کنیم!
روزنامه جمهوری اسلامی در یادداشتی با عنوان «سخنی با همسایگان عرب» نوشت: «جمهوری اسلامی ایران که همواره لنگرگاه ثبات و امنیت منطقه بوده و هست، مرتباً تصریح کرده که با سعهصدر و بزرگمنشی نسبت به عملکرد اشتباه برخی همسایگان و به خاطر مصالح کشورهای منطقه و منافع امت اسلامی حاضر است گذشتههای پرخطای آنها را نادیده بگیرد و همچنان دست دوستی و همکاری به سوی کشورهای همسایه دراز کند و آنها را در راه ایجاد و تضمین امنیت و ثبات منطقه یاری کند».
این روزنامه اصلاح طلب، نامی از کشورهای همسایه نیاورده اما اشاره به «عملکرد اشتباه برخی همسایگان»، مشخص میکند که مخاطب اصلی، عربستان و امارات است.
در روزهای گذشته، «عباس آخوندی» وزیر سابق و ناکارآمد راه و شهرسازی گفته بود: «در منطقه ما کشورهایی که از نظر ژئوپلیتیک، عمق نفوذ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دارند، ایران، ترکیه و عربستان هستند. آنچه میتواند امنیت این کشورها را برقرار کند، تعادل قدرت اقتصادی و سیاسی نسبی بین این کشورهاست. یقیناً اگر این تعادل به هم بخورد، طمع برای پیشروی یکی از طرفین بیشتر میشود و با پی جویی نخستین طمع، تعادل به هم میخورد».
روزنامه اصلاح طلب ابتکار نیز چندی پیش در مطلبی مشابه نوشته بود: «ایرانیها همیشه دست دوستی و برادری و مذاکره خود را برای مذاکره حتی با عربستان علیرغم اقدامات ناشایستی که طی سالیان از خود نشان داده دراز کرده است»
طیف اصلاح طلب اصرار دارد که ایران همواره در موضع ضعف باشد و در جایگاه بدهکار بنشیند. این رویکرد تحقیرآمیز در حالی است که رژیم آلسعود در سالهای اخیر جنایات متعددی را مرتکب شده است. هموطنانمان هنوز جنایت آل سعود در منا - سال ۹۴- را فراموش نکردهاند. جنایتی که به شهادت حدود ۶۰۰ زائر ایرانی منجر شد. علاوه بر این کارنامه آل سعود در حمایت از داعش و همچنین کشتار مردم مظلوم یمن، کاملاً آشکار و عیان است.
لازم به ذکر است که در روزهای گذشته، سردار حاجی زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه گفته بود «پهپاد جاسوسی آمریکا از پایگاه هوایی الظفره امارات متحده عربی- در فاصله ۳۲ کیلومتری ابوظبی- بلند شده است». بر همین اساس امارات در تجاوزگری اخیر آمریکا شریک بوده است.
** دولت نظر موافقان را نمیخواند، چه رسد به مخالفان
«محمدرضا خباز» استاندار سابق خراسان شمالی و فعال سیاسی اصلاح طلب در مصاحبه با روزنامه آرمان گفت: «دولت نظر موافقان را نمیخواند، چه رسد به مخالفان»
در روزهای گذشته «علی صوفی» وزیر تعاون دولت اصلاحات گفته بود: «رئیسجمهور دولتی را بهوجود آورد که نه تنها آرمان و برنامه روشنی ندارد، بلکه در مجموعه خود و میان وزرا هم هدف مشترک دیده نمیشود. از این رو به جای اینکه در دولت شاهد شکلگیری نوعی سرمایه اجتماعی باشیم، نظارهگر شکل گرفتن فضایی هستیم که هر بخش از کابینه دنبال کار و برنامههای خودش بوده است».
«عبدالله ناصری» مشاور رئیس دولت اصلاحات نیز چندی پیش گفته بود: «آقای روحانی دارای روحیهای نیست که از سوی وزرای خود توصیه و انتقاد جدی بپذیرد».
متاسفانه دولت آقای روحانی در مسئله نقدپذیری و بهره مندی از نظرات کارشناسان و صاحبنظران کارنامه قابل قبولی ندارد.
اما ناگفته نماند که رابطه طیف اصلاح طلب با دولت، فراتر از حامی و موافق است. اکنون اکثریت مطلق کابینه در اختیار اصلاح طلبان است و این طیف مسبب وضع موجود است و باید در این خصوص به افکارعمومی پاسخگو باشد.
منبع: جنوب نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jonoubnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جنوب نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۱۷۸۲۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت مرحوم آیتالله نجفی تهرانی از زندگی اش
پایگاه خبری جماران: مرحوم آیت الله ضیاءالدین نجفی تهرانی موسس و مدیر حوزه علمیه نبی اکرم (ص)، از دوستان مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی، محقق و مؤلف بیش از ۵۰ اثر ارزشمند فقهی، اصولی، امام شناسی، عقائد، تربیتی و اخلاقی و استاد با سابقه حوزه و دانشگاه بودند که هفته گذشته دارفانی را وداع گفت.
پایگاه خبری جماران ضمن تسلیت به حوزههای علمیه، بیت شریف و شاگردان و ارادتمندان ایشان، گفتوگویی منتشر نشده از آن مرحوم را منتشر می کند:
لطفا در ابتدا بفرمایید که چرا حضرتعالی طلبگی و روحانیت را انتخاب کردید؟
من دارای سابقه روحانیت خانوادگی هستم. با پدرم به بعضی از مجالس میرفتم. لذا علاقه شدیدی به طلبگی و روحانیت پیدا کردم. گذشته از اینکه من درس کلاسیک را دیدم و خانواده ما یعنی داییها، عمهها و خالههای من فرزندان متجدد داشتند و علاقهمند بودند که من هم به دانشگاه بروم و حتی مخالفت میکردند از اینکه من روحانی شوم، اما من علیرغم مخالفت بستگان، با تشویق پدر و مادرم اظهار علاقه کردم تا در کسوت مقدس روحانیت دربیایم. خداوند والدین من را رحمت کند؛ مادرم بسیار به گردن ما حق دارد و خیلی برای ما زحمت کشید، مخصوصاً در زمینه تحصیلات.
تاریخ تولد حضرتعالی چه زمان است؟
تاریخ تولد من ۲۵ فروردین سال ۱۳۲۵ است. زمانی که آسید ابوالحسن فوت کرده بود و آیتالله بروجردی به قم تشریف آورده بودند.
درباره تحصیلاتتان بگویید.
من ۴ ساله بودم که پدرم به من قرآن یاد داد. ایشان در کنار قرآن، رساله عملیه «انیس المقلدین» مرحوم آیتالله العظمی بروجردی را به من آموزش داد. اولین رسالهای که در قم از آیتالله بروجردی چاپ شد، رساله انیس المقلدین بود. انیس المقلدین یک رساله کوچک با خطوط سنگی بود و چاپی نبود. پدرم بعد از این کتاب، گلستان سعدی را به من داد و من بسیاری از اشعار سعدی و خطبه کتاب گلستان را حفظ هستم. خطبه گلستان این است: هر نفسی که بر میآید ممد حیات است و چون فرو میرود مفرح ذات است پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. «اعملو آل داوود شکراً و قلیل من عبادی الشکور»
بنده همان به که ز تقصیر خویش/ عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش/ کس نتواند که به جای آورد
کتاب سعدی را از چهار تا هفت سالگی خواندم.
من در دوران کودکی به مکتبخانه هم رفتهام. مکتبخانه زندان داشت و هر کس که شلوغ میکرد را آنجا حبس میکردند. استاد یک تَرْکهی بزرگی داشت، شاگردان را با آن میترساند و ما باید سکوت میکردیم. وقتی پنجشنبه و جمعه میشد به سر زبان ما یک مُهر میزد، ما کوچک بودیم و متوجه نبودیم، میگفت: این مهر تا شنبه هست، اگر در خانه بازیگوشی کنید و پدر و مادرتان را اذیت کنید، این مهر پاک میشود و من شما را در زندان مکتبخانه حبس میکنم. یک بار من مقداری بازیگوشی کرده بودیم و مادر من به استاد شکایت کرده بود. صبح که به مکتبخانه رفتم، استاد تَرْکه را به سر من زد و گفت بدو برو زندان! آنجا فرش یا چیز دیگری نبود فقط خاک و محل رفت و آمد و موش بود. من هم بچه ۷ ساله بودم و نزدیک بود قلبم از ترس بایستد. زندانِ مکتبخانه تاریک بود و هیچ چراغی نداشت. من را داخل زندان فرستادند. خیلی خاطرهانگیز است؛ من در گوشهای کز کردم، نشستم و میدیدم که موشها میرفتند و میآمدند. من یک ساعتی آنجا بودم. بعد از یک ساعت من را بیرون آوردند و گفتند: دیگر در خانه شیطنت نکن!
منظور اینکه ما مکتبخانه را هم دیدیم، بعد هم به مدرسه رفتیم. ریاضی من خیلی خوب بود و به دقت مسائل ریاضی را حل میکردم. سابق مسئله میدادند و میگفتند مسالهها را حل کنید. از ۷ سالگی تا ۱۴ سالگی در کنار دروس مدرسه، جامع المقدمات را به مرور زمان میخواندم. «اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه». آن زمان که جامع المقدمات میخواندم استاد میگفت که درس را باید حفظ کنید و تحویل دهید، ما هم حفظ میکردیم. من در سن ۱۴ سالگی رسماً وارد حوزه شدم و دروس حاشیه، سیوطی، مغنی و مطول را خواندم. من آن زمان بسیاری از اشعار مطول را حفظ میکردم.
منزل ما نزدیک مدرسه حاج ابوالفتح تهران بود و آقای لنگرودی مدرسه را اداره میکردند. یک سال در مدرسه حاج ابوالفتح درس خواندم اما دیدم که مقداری شلوغ است لذا به مدرسه مروی رفتم. زمانی که در مدرسه حاج ابوالفتح تهران بودم آقای فلسفی هم آنجا میآمد و تدریس میکرد. آقای فلسفی از نجف آمده بود، در مسجد لرزاده نماز میخواند و اینجا هم تدریس میکرد به همین دلیل بسیاری از آقایان میآمدند و درس کفایه را از محضر ایشان استفاده میکردند.
خلاصه، ما به مدرسه مروی رفتیم. میرزا احمد آشتیانی بزرگ مسئول مدرسه مروی بود و مجری ایشان پسرشان آمیرزا باقر آشتیانی بود؛ هر دو بزرگ بودند. آن زمان در مدرسه مروی بسیاری از بزرگان تدریس میکردند، آقا رضی شیرازی که منظومه حاجی را تدریس میکرد و آقای مطهری اسفار را تدریس میکرد. لذا بخشی از آشنایی من با آقای مطهری از مدرسه مروی است و بخش دیگر به حسینیه ارشاد مربوط میشود که پایگاه ایشان بود.
مرحوم آیتالله بروجردی، آیتالله شیخ عبدالرزاق قاینی را مثل مرحوم آقای بروجردی به تهران فرستاده بود. ایشان آقای احمد خوانساری را به بازار تهران فرستاد و آقای قاینی را به مسجد مهدیه فرستاده بود که امکاناتی مثل درمانگاه و دارالایتام مهدیه داشت. من لمعتین را نزد آیتالله شیخ عبدالرزاق قاینی خواندم و استاد دیگر من آقای آسید هاشم حسینی تهرانی بود که همدوره و از یاران وی بود. مسائل مدرسه فیضیه که پیش آمد و نواب را شهید کردند، آسید هاشم حسینی تهرانی خودش را جدا کرد و مشغول به تدریس بود. من بخشی از لمعتین را از محضر ایشان استفاده کردم.
چه زمان برای تحصیل به قم تشریف بردید و اساتید شما چه کسانی بودند؟
من دهه ۴۰ برای تحصیل رسائل و مکاسب به قم رفتم. البته سال ۳۶ یا ۳۵ بود که به قم رفتم که آقای بروجردی زنده بودند. آقای(امام خمینی) خمینی هم جزء اساتید بزرگ قم بودند. من بسیار علاقه مند بودم در قم بمانم اما نوجوان بودم و مشکلاتی داشتم، لذا نتوانستم بمانم. من همۀ رسائل را نزد شیخ مصطفی اعتمادی خواندم. قوانین را نزد حاج آقا محسن دوزدوزانی خواندم که بعدها آیتالله العظمی شد.
کتاب بیع مکاسب را نزد آقای فاضل لنکرانی تلمذ کردم. ایشان آن زمان درس خارج نمیگفت بلکه سطح تدریس میکرد؛ مکاسب را در زیر گنبد مسجد اعظم میگفت و کفایه را در صحن بزرگ داخل حجرهها تدریس میکرد. خیلیها به درس آقای فاضل میآمدند و ما هم جزء مستشکلین درس ایشان بودیم؛ سید احمد خمینی، سید محمد خاتمی و بزرگان دیگر در درس آقای فاضل لنکرانی شرکت میکردند که بعدها از بزرگان و رجال شهرها و شهرستانها شدند. من جزء مستشکلین درس آقای فاضل لنکرانی بودم، ایشان خیلی به من علاقه داشت و من هم خیلی به ایشان علاقه داشتم. کفایه را نزد آقای سید محمدباقر طباطبایی بروجردی خواندم و مراجع فعلی مثل آقایان مکارم، سبحانی و نوری همدانی کفایه را پیش ایشان خواندهاند.
آقای سید محمدباقر طباطبایی به من گفت که من کفایه را ۲۷ دوره در مسجد امام تدریس کردم و سه دوره آخر را در منزل خودم تدریس کردم. من دوره بیست و هشتم را در منزل از محضر ایشان استفاده کردم. ایشان کفایه را دو دوره هم تدریس کرد و دیگر ادامه نداد. آقای سید محمدباقر طباطبایی به من دستخط داد و تجلیل کرد، و از ایشان اجازه روایی دارم.
در ادامه در درس خارج آقایان گلپایگانی، اراکی و آمیرزا هاشم آملی رفتم. من یک دوره هفت ساله در درس اصول آمیرزا هاشم آملی شرکت کردم و همزمان ۷ سال در درس خارج فقه آقای گلپایگانی حضور داشتم. همچنین ۶ سال دوره طهارت را در درس یکی از مراجع بزرگ آن زمان شرکت کردم. درس آقایان اراکی و مرعشی نجفی را به صورت مقطعی رفتم تا ببینم وضعیت تدریسی این بزرگان چگونه است. آقای نجفی بسیار عالی درس میگفت. آقای اراکی سکته کرده بود و به زحمت حرف میزد. من ۱۵ سالی که در قم حضور داشتم با همه آقایان مراجع، اساتید و بزرگان آشنا بودم.
در قم تدریس هم میکردید؟
بله، در مسجد اعظم درس عمومی داشتم. ساعت ۱۱ صبح تعداد زیادی از طلاب بعد از درس آقایان مراجع میآمدند و در درس من شرکت میکردند. همچنین عصرها در فیضیه مباحثه درس اصول داشتم، تا دورانی که به تهران آمدیم.
درباره علت اینکه از قم جدا شدید و به تهران آمدید بفرمایید.
ما در دوران انقلاب به تهران آمدیم و از قم جدا شدیم. جدا شدن از قم خیلی برای من مشکل بود. علت جدا شدن من این بود که جمعی از تهران آمده بودند و طومار بزرگی نوشته بودند که من را به تهران ببرند. آقای گلپایگانی من را خواست و سه جلسه با من صحبت کرد و فرمود که ما دوست دارم شما به تهران بروید. آقای گلپایگانی من را متقاعد کرد و نوشتهای به ما داد که «ایشان در حوزه علمیه قم زمان طولانی تحصیلات داشتند و به مراتب عالیه از کمال نائل شدند.» همچنین ایشان به من اجازهای دادند و نامهای به تهرانیها نوشتند. ما با اساتید خودمان خداحافظی کردیم. آقای صدر مرقومهای نوشتند و از ایشان خداحافظی کردیم. آقای شیخ علیپناه اشتهاردی استاد ما بود از ایشان هم خداحافظی کردیم. همچنین آقای نجفی مرعشی، خلاصه من از خداحافظی با آقایان خاطرات زیادی دارم.
در تهران چه فعالیتهایی داشتید؟
در تهران مسجد جامع نبی اکرم (ص) را تجدید بنا کردیم. این مسجد کوچک بود، حیاتی داشت اما امروزه مسجد معظمی در شرق تهران است. همان مهندسی که مسجد الغدیر تهران را در خیابان میرداماد ساخت، این مسجد را بنا کرد. زمین حوزه علمیه نبی اکرم(ص) را من خریدم و ساختمان آن را ساختم. در دورهی بیش از ۳۰ سال که حوزه علمیه فعال است، حدود ۵۰۰ نفر طلبه تربیت کردم که برخی از آنها جزء اساتید حوزه و دانشگاه در شهرهای مختلف هستند.
ما مسجد، حوزه علمیه و مردم را اداره کردیم. در دوران دفاع مقدس شاید ۱۰۰ کامیون و تریلی، اجناس مختلفی به جبههها فرستادم. در رابطه با وجوهات با امام تماس داشتیم و الان با مقام معظم رهبری و مراجع معظم قم تماس داریم. آقایان و مراجع قم به ما اظهار لطف دارند و مرتب در تماس هستیم.
من شاید هزار جوان دانشگاهی را در پایگاه مسجد تربیت کردم که امروزه در مصادر امور خدمت میکنند.
ما به انقلاب، حوزه علمیه و آقایان احترام میکنیم. ما در شرق تهران به صورت خاص و در کل تهران به صورت عام مورد توجه هستیم. مرکز امور مساجد برای ما همایشی برگزار کرد که بسیاری از بزرگان قم تشریف آوردند و بسیاری از آقایان مثل آیتالله علوی بروجردی، آقای محقق داماد، آقای جواد فاضل لنکرانی و آقا جواد گلپایگانی پیام فرستادند. از تهران آقایان یحیی عابدی و جلالی خمینی پیام فرستادند. پیامهای بزرگان و نوشتههای مراجع را در کتابی منتشر شد که اجازه آقای گلپایگانی در آن آمده است. آقای میرزا هاشم آملی به من اجازه اجتهاد داد که بعد از فوت ایشان، دو تن از مراجع قم آقایان فاضل لنکرانی و مکارم شیرازی آن را تایید کردند. همچنین آقای گلپایگانی و پدرم برای من اجازه اجتهاد مرقوم فرمودند. من اجازه اجتهاد و اجازه امور روایی متعددی دارم و الان در تهران مرکز امور اجازه روایی هستم. از شهرستانها از طریق اینترنت به من مراجعه میکنند و از من اجازه امور روایی میخواهند و من اجازه امور روایی به آنها میدهم.
وضعیت من در تهران، تعامل با مردم و انقلاب، هر کدام فصلی دارد.
درباره تألیفاتتان بگویید.
در اصول، فقه، اعتقادات، تاریخ، زندگی ائمه(ع) و نظرات خاصی که در فقه دارم، هر کدام رساله شده و حدود ۲۵ جلد کتاب و رساله دارم. آثار من در همایشی که برگزار شد به صورت رنگی منتشر شد و حاوی کتابها، خدمات و اجازات من است. همچنین ارتباطاتی که با آقایان و بزرگان داشتم مثل علامه طباطبایی که مقداری از محضرشان استفاده کردیم یا آقایان رفیعی قزوینی، میلانی، علامه سمنانی، علامه شوشتری، علامه بهبهانی و بزرگان دیگر در این آثار آمده است.
من هنوز کتابهایی را در دست تالیف دارم که برای چاپ آماده میکنم. الان دو جلد کتاب زیر چاپ داریم که عنوان یکی از آنها «عشق دیدار» درباره امام زمان(عج) است. این اثر تلخیص بعضی از کتابها است که آقای خطاط مقداری به ما کمک کردند.
قضیه هدیه کتابهای خود را به کتابخانه مسجد اعظم تشریح کنید.
من از کودکی به کتاب بسیار علاقهمند بودم و از اول عمر کتابهای فراوانی تهیه کردم. مرحوم والد ما ۵۰۰ جلد کتابهای رحلی و خطی آقایان نجف را دارا بود. پنج هزار و پانصد جلد تعداد کتابهای کتابخانه شخصی من بود که جمعاً حدود ۶۰۰۰ جلد کتاب شد و آنها را به کتابخانه مسجد اعظم هدیه دادم. من با کتابخانه مسجد اعظم آشنا بودم و به آنجا میرفتم و مطالعه میکردم. در کتابخانه مسجد اعظم دو فرش بود که قائم مقامالملک برای آقای بروجردی فرستاده بود. در زمان حیات آقای بروجردی در افتتاح کتابخانه، آن دو فرش گرانقیمت و ارزشمند را قائم مقام الملک از فرشهای شخصی خود برای آقا فرستاد که تا انتهای کتابخانه میرسید. ما با کتابخانه مسجد اعظم ارتباط داشتیم، لذا گفتیم که بهترین جا آنجاست؛ هم کتابخانه آیتالله بروجردی است و هم مسجد اعظم است و آقای علوی را دوست داریم. آقایان تهران مثل آقای خطاط، آقای روحانی و دیگران برای بستهبندی و ارسال کتابها بسیار کمک کردند. مسئولان و عوامل کتابخانه هم خیلی به ما کمک کردند. خود آقای علوی عنایت زیادی فرمودند. عوامل کتابخانه هم آقایان مثل آقایان دیگر خیلی کمک کردند.
از جمله کتابهایی که اهدا شد، ۶۰ کتاب خطی بود. بعضی از کتابها ریاضی قدیم بود. یک قرآن خطی وجود داشت که ۴۰۰ سال قدمت دارد. البته چند صفحه اول آن خراب شده که باید بازسازی شود. من به قم کتابهای زیادی فرستادم. حدود ۳۰۰ جلد کتاب از کتابهای پدر مرحوم آقای فلسفی در اختیار من بود که برای کتابخانه آقای نجفی مرعشی ارسال کردم. دکتر محمود، آقازاده آقای نجفی مرعشی برای من نامه نوشت و اظهار تشکر کرد. یک مقدار کتاب ضالّه متعلق به بهاییها را به کتابخانه آقای سیستانی اهدا کردم که آقای شهرستانی مسئول آن است. از جمله یک قرآن خطی خوشخط با ترجمه بود که حدود ۱۵۰ سال قدمت داشت را به آقای شهرستانی دادم. آقای شهرستانی صفحه اول آن را باز کرد و گفت این قرآن ۱۵۰ سال قدمت دارد و تاریخ آن فلان زمان است.
ما برنامه داشتیم که کتابخانه آقای بروجردی و کتابخانه آقای گلپایگانی تغذیه شوند و کتابهای ما یک جا مستقر نشود. بخش از کتابها هم برای کتابخانه خوانسار فرستاده شد. البته از کتابخانه آیتالله بروجردی و کتابخانه آیتالله گلپایگانی، کتابهایی که لازم نداشتند را برای خوانسار ارسال کردند. الان هم دست من خالی نیست و موسسه من کتابخانه بزرگی حدود ۲۰۰۰ جلد کتاب دارد.