"اول آمریکا" به یکباره جای خود را به "اول عربستان" داد!
تاریخ انتشار: ۲۹ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۱۷۳۴۹۸
فرارو- جیت هیر در "دِ نیشین" نوشت: دونالد ترامپ با شعار "اول آمریکا" دولت را به دست گرفت. این عبارت بیانی مهلک از ملیگرایی است، اما حداقل ویژگی خوبِ "شفافیت" را دارد. اما سیاست خارجی ترامپ مبهم شده است. این مساله تا حد زیادی به دلیل داراییهای تجاری جهانی او است که این گمان را کاملا محتمل میکند که منافع مالی شخصی، در دستور کار او تعیین کننده باشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خود ترامپ با کارهایش، به سوء ظنهایی که نسبت به او وجود دارد، اعتبار میبخشد. ترامپ در مورد سیاست خارجی طوری حرف میزند که انگار سیاست سرمایه گذاری تجاری است نه یک امر حقوقی.
مدل سیاست خارجی ترامپ واقع گرایی کلاسیک با هدف ایجاد موازنه قوا و یا حتی با هدف امپریالیستی هژمونی نظامی نیست. مدل سیاست خارجی او چیزی شبیه شرکتهای امنیتی است که از گروههای مافیایی محافظت میکنند: دولتهای ضعیفتر اگر پول بدهند از کمک نظامی آمریکا بهره مند میشوند. ترامپ و بن سلمان روابط مالی ترامپ با سعودیها در سال ۲۰۱۴ وقتی ترامپ هنوز رئیس جمهور نشده بود فلسفه خود را در یک توئیت توضیح داد: «عربستان سعودی باید خودش بجنگد که نمیخواهد! پس فرصت محافظت از عربستان و البته ثروت تریلیون دلاریشان را به ما بدهند.» ترامپ به عنوان رئیس جمهور موفق شد این ایده را عملی کند و اگر نتیجه، درآمد چند تریلیون دلاری هم نباشد، انواعی از روابط غیر شفاف بین پول سعودیها و سیاست خارجی آمریکا وجود دارد.
روز شنبه بعد از گزارشهایی مبنی بر حمله موشکی از منبع ناشناس به تاسیسات نفتی عربستان، ترامپ توئیت کرد: «خطوط عرضه نفت عربستان سعودی هدف حمله قرار گرفته. دلایلی برای این باور هست که میدانیم کار چه کسی بوده، ما بسته به تایید موضوع آماده اقدام نظامی هستیم، اما منتظریم عربستان سعودی نظر خود را درباره اینکه به باور آنها چه کسی عامل این حمله بوده بگوید و اینکه تحت چه شرایطی اقدام خواهیم کرد.»
متعاقبا دولت ترامپ بدون ارائه مدرک قانع کنندهای گفت حملات توسط ایران حمایت شده است.
این ایده که عربستان سعودی، که حتی متحد آمریکا محسوب نمیشود، شرایط مقابله به مثل نظامی را تعیین کند، عجیب بود. "اول آمریکا" به یکباره جای خود را به "اول عربستان سعودی" داد.
ترامپ قبل از شروع جلسه با بن سلمان، ولیعهد سعودی، وقتی در کاخ سفید با خبرنگاران صحبت میکرد طرز فکرش را روشن کرد: «آنها متحد خوبی شده اند.» او با اشتیاق گفت: «عربستان سعودی نقد میپردازد. آنها به ما در خروج از از رکود در بازار کار و همه چیزهای دیگر کمک کردند.»
روز سه شنبه خبرنگار ان بی سی نیوز پرسید آیا از عربستان سعودی انتظار نمیرود خودش از خودش دفاع کند؟ ترامپ پاسخ داد: «اگر ما تصمیم به کاری بگیریم عربستان نقش زیادی خواهد داشت... که شامل پرداخت میشود و آنها این موضوع را کاملا درک میکنند.»
ادعای ترامپ مبنی بر اینکه عربستان سعودی به ما کمک میکند مبهم است. آیا منظور از "ما" ایالات متحده آمریکاست یا خود ترامپ؟ به قول خبرنگار ووکس، مقامات سعودی حامیان متظاهر تجارت ترامپ شده اند. مدیر هتل ترامپ در نیویورک میگوید اقامت همراهان ولیعهد عربستان (نه خود شاهزاده) موجب افزایش درآمد ۱۳ درصدی هتل در سه ماه سال گذشته شده است.
افشاگریها در مورد لابی گریها نشان داده است که در سال ۲۰۱۶ که دولت آمریکا در حال انتقال بود، لابی گران عربستان سعودی ۲۶۰ هزار دلار در هتل ترامپ در واشنگتن خرج کرده اند. به صورت جداگانه خود پادشاهی عربستان ۱۹۰ هزار دلار در اوایل ۲۰۱۷ در هتل ترامپ هزینه کرده است. اینها علاوه بر تجارت حقیقی ترامپ در خاورمیانه مانند رفت آمد ترامپ به زمین گلف خود در دبی است. در حقیقت معاملات تجاری ترامپ جهانی است و میزان گستردگی روابط او با خانواده پادشاهی سعودی نامشخص و ناشفاف است.
عربستان سعودی حلقه رابط فساد شخصی ترامپ و سیاست خارجی پرنوسان و نامتجانس اوست. همانطور که واشنگتن پست اشاره میکند، واکنش ترامپ به آخرین بحرانهای خاورمیانه یکپارچه نیست چرا که او بین فشار سیاسی برای مقابله با ایران (که مورد حمایت جمهوری خواهان تندرو و اسرائیل و عربستان است) و میل شخصی خودش (مخالفت با مداخله خارجی و تمایل به معامله) گیر افتاده است.
معلوم نیست که آیا تمایل او برای خشنود کردن عربستان سعودی، اسرائیل و جمهوری خواهان تندرو بر ترجیح خود او که جلوگیری از ورود به درگیری است غلبه میکند یا خیر.
تلاش ترامپ برای تبدیل کردن ارتش آمریکا به یک نیروی مزدور خانواده پادشاهی عربستان، در حالی اتفاق میافتد که افکار عمومی آمریکا به روابط عربستان و آمریکا بیشتر از قبل انتقاد دارند. رویکرد کنگره در قبال حمایت ترامپ از عربستان یمن، به واسطه جنگ به رهبری عربستان و تجهیز آمریکا، در بزرگترین فاجعه انسانی جهان گرفتار شده است. این جنگ مانند دخالتهای گستردهتر آمریکا در خاورمیانه از حامیان زیادی برخوردار نیست. در ماه آوریل، کنگره آمریکا قانونی تصویب کرد تا آمریکا حمایتش از عربستان در جنگ یمن را قطع کند.
ترامپ این مصوبه را وتو کرد؛ حرکتی که از نظر تطابق با قانون اساسی مورد سوال است. از این گذشته، اگر کنگره فقط قدرت اعلان جنگ دارد پس ترامپ حق وتوی مصوبه را نداشت. نویسنده آتلانتیک میگوید ترامپ فقط برای عدم اجرای همین مصوبه کنگره میتواند استیضاح شود.
استیضاح در این زمینه یا هر زمینه دیگری مسالهای است که به نظر میرسد رهبران دمکرات کنگره علاقه زیاید به آن ندارند. اما حتی اگر استیضاح در دستور کار نباشد، کنگره هنوز صلاحیت "تحقیق و بررسی" را دارد. با توجه اظهارات مکرر ترامپ مبنی بر اینکه پول سعودی دلیل خوبی برای حمایت از این پادشاهی نفت خیز است، کنگره وظیفه دارد این سوالات را از ترامپ بپرسد: آیا سیاست خارجی آمریکا را اهداف مالی خودخواهانه هدایت میکند؟ معاملات تجاری شخصی ترامپ با عربستان سعودی، چقدر سیاست هایش را شکل میدهد؟
مشکل در اینجا مانند هرجای دیگر در دولت ترامپ به نظارت کنگره بر میگردد. جمهوری خواهان کنگره همچنان مانند تیم دفاعی بالقوه ترامپ خدمت میکنند در حالی که دمکراتهای کنگره هم راهی برای مقابله اشکار با رئیس جمهور ندارند.
منبع: فرارو
کلیدواژه: ترامپ و بن سلمان حمایت از بن سلمان آمریکا و عربستان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۱۷۳۴۹۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ماجرای یک مناسبت جدید و مهم در تقویم عربستان
سلطان العمر پژوهشگر مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه هاروارد در نشریه «نیو لاینز» نوشت: ۲۲ فوریه مصادف بود با پنجمین سالگرد یک مناسبت جدید در عربستان سعودی تحت عنوان روز تاسیس که طی سالهای اخیر در تقویم این کشور گنجانده شده است. این مناسبت که بر اساس حکم پادشاه عربستان در سال ۲۰۱۹ ایجاد شد، گرامیداشت «آغاز سلطنت امام محمد بن سعود و تاسیس اولین دولت سعودی» در سال ۱۷۲۷ است.
به گزارش انتخاب، بر خلاف روز ملی عربستان، که در آن ایده سیاسی اتحاد و تشکیل دولت معاصر عربستان در سال ۱۹۳۲ جشن گرفته میشود، روز تاسیس ۲ کارکرد اصلی دارد: گرامیداشت یک افسانه سیاسی و پاک کردن یک افسانه دیگر. این روز بزرگداشت این روایت تاریخی است که دولت معاصر سعودی سومین دولت در طی ۳ قرن متوالی در شبه جزیره عربستان است. این مناسبت همچنین این روایت سیاسی را که اولین دولت سعودی پس از انعقاد پیمانی بین محمدبن عبدالوهاب، موسس جنبش وهابی و محمد بن سعود در ۱۷۴۴ تشکیل شد رد میکند. با انتخاب سال ۱۷۲۷ به عنوان سال آغازین اولین دولت سعودی به جای سال ۱۷۴۴، روز تاسیس به دنبال جایگزین ساختن وهابیت در روایت سیاسی سعودی است.
برای بسیاری از متخصصان و تحلیلگران عربستان، زدودن روایت وهابی یک اقدام عمیق و رادیکال تلقی میشود. نگاه پذیرفته شده قبلی این بود که از ۱۷۴۴، دولت سعودی همواره به عنوان تنها محافظ و گسترش دهنده وهابیت برای خود مشروعیت قائل بوده و اینکه اقتدار سیاسی در عربستان سعودی بین خانواده سلطنتی آل سعودی و نخبگان مذهبی وهابی تقسیم شده است. بر اساس این نگاه، با کنار گذاشتن وهابیت، دولت سعودی یک منبع اصلی مشروعیت را از دست میدهد و به شرکت تاریخی خود با نظام مذهبی پایان میدهد.
اما نگاهی دقیقتر به نحوه تاسیس دولت معاصر سعودی نشان میدهد که این داستان که دولت سعودی با اتکا به وهابیت به خود مشروعیت بخشیده، گزارهای نادرست است. پادشاهی سعودی نه از طریق وهابیت بلکه با تکیه بر یک سنت هنجاری ترکیبی که شامل دو عنصر عربیت و سلفی گری بود مشروعیت یافته است.
اولین گام در فهم نحوه مشروعیت یافتن دولت معاصر سعودی در طی دوره تشکیل این است که به این نکته واقف باشیم که نخبگان حاکم آن دولت در آن دوران مردانی از آخرین نسل عربهای عثمانی بوده اند. این نسل به گفته ویلیام کلیولند، بین سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۸۹۰ متولد شده بود و اعضای آن در دوران اواخر امپراطوری عثمانی آموزش دیده و صاحب مشاغل گوناگون شده و برای آینده برنامه ریزی کرده بودند.
با پایان جنگ جهانی اول، امپراطوری عثمانی از هم پاشید و بسیاری از اعضای این نسل نقشی محوری در تاسیس خاورمیانه پساعثمانی ایفا کردند. در مورد عربستان، این نسل نه تنها شامل بسیاری از مشاوران، بروکراتها و روشنفکران مصری، سوری و سایر ملل عرب بود که در تاسیس دولت سعودی ایفای نقش کردند، بلکه خود موسس رژیم یعنی عبدالعزیز آل سعود نیز از این نسل بود. عبدالعزیز در اولین مصاحبه خود با روزنامه الدستور چاپ بصره در سال ۱۹۱۳، خود را یک "عرب عثمانی" توصیف میکند که خود را متعهد به انجام هر کاری برای «صیانت از وطن عثمانی در شبه جزیره عربستان» میداند. وی این مصاحبه را برای توجیه بیرون راندن پادگانهای عثمانی از دو واحه استراتژیک در شرق عربستان یعنی الاحصی و القطیف و متقاعد کردن نخبگان حاکم عثمانی در بغداد و استانبول به اینکه اقدامات وی نباید به عنوان اقداماتی جدایی طلبانه قلمداد شود، انجام داد.
این تلقی از عبدالعزیز به عنوان عضوی از آخرین نسل عربهای عثمانی به نحو قابل توجهی با نگاههای آلترناتیو دیگر که در سالهای اخیر مورد استناد قرار گرفته و وی را رهبری وهابی یا یک عنصر امپراطوری بریتانیا توصیف میکند متفاوت است. آلترناتیو اول (رهبر وهابی) وی را از نسل و زمان خود جدا میسازد و عبدالعزیز را به یک گذشته افسانهای وهابی پیوند میزند که اغلب بدون در نظر گرفتن بستر زمانی خود مورد تفسیر و استناد قرار گرفته است. آلترناتیو دوم (عامل بریتانیا) عاملیت شخص عبدالعزیز را رد میکند و سه دهه پویایی سیاسی و رویدادهای تاریخی در شبه جزیره عربستان را که با ایجاد حکومت معاصر سعودی به اوج خود رسید، به یک طرح انگلیسی صرف تقلیل میدهد.
در اوایل قرن بیستم میلادی، واژه "سلفی گری" همچون امروز معادل واژه وهابی گری نبود. در آن دوران، این کلمه به یک جنبش اصلاحگری اسلامی اشاره داشت که به گفته هنری لائوزیر، «به دنبال آشتی دادن اسلام با ایده آلهای اجتماعی، سیاسی و روشنفکری عصر روشنگری بود.» این جنبش در اواخر قرن نوزدهم ظهور و بروز یافت و روشنفکران اصلی آن افرادی، چون جمال الدین افغانی، محمد عبدو و رشید رضا بودند. این جنبش انتقاداتی را بر آن دسته از رفتارها و اعتقادات مسلمانان که تناسبی با جهان مدرن نداشتند، مطرح میکرد.
بعد از جنگ جهانی اول، بسیاری از اعضای جنبش سلفی گری شروع به حمایت از پروژه سعودی کردند، زیرا آن را تنها امید باقی مانده برای یک ایجاد یک دولت مستقل عربی پس از تحمیل نظام قیمومیت بر بسیاری از سرزمینهای عرب پسا عثمانی میدانستند. به عنوان مثال، رشید رضا، اصلاحگرای شناخته شده اسلامی، مجله خود المنار را که در جهان اسلام به شدت صاحب نفوذ بود، به جبههای برای ترویج و مشروعیت بخشی به دولت جدید سعودی بر اساس اصول سلفی گری تبدیل کرد.
سایر سلفیها نیز تصمیم به مهاجرت برای ساخت دولت جدید سعودی گرفتند. یکی از آنها محمد بهجت البیتر، اصلاح طلب سوری بود که نقش برجستهای در امر آموزش در عربستان سعودی ایفا کرد. آنگونه که دیوید کومینز، مورخ غربی مینویسد، سلفیها همچنین نقش مهمی در تفسیر ایدئولوژی وهابی به عنوان بخشی از سلفی گری و جنبش ناسیونالیستی متعهد به پیشرفت در شبه جزیره عربستان ایفا کردند.
آنچه از همه این روایتهای تاریخی برداشت میشود این است که دولت سعودی به عنوان دولتی وهابی که ادامه و دنباله قرارداد خیالی بین خاندان آل سعود و یک خانواده مذهبی باشد، تاسیس نشد. این رژیم به عنوان یک پادشاهی عرب با تاکید جدی بر سلفیت مدرن تاسیس شد. فهم این مسئله از اهمیت روز تاسیس و گسست آن با روایت سیاسی وهابی نمیکاهد، اما توجه ما را به دو نکته جلب میکند: اول اینکه روایت وهابی از از ساخت قدرت توسط موسس عربستان سعودی معاصر مورد استناد قرار نگرفته است. دوم اینکه استفاده از روایت وهابی به عنوان ابزار مشروعیت بخشی یک پدیده جدید است که با به قدرت رسیدن ملک فیصل رواج یافت. تاسیس دولت سعودی نتیجه مستقیم تلاقی نیروهای تاریخی بود که رویکرد سعودی به سیاست و دولت سازی را تغییر داد.