تحلیل شخصیت شمس تبریزی با تکیه بر نظریه کارن هورنای
تاریخ انتشار: ۳ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۲۳۲۲۶۷
به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر با عنوان تحلیل شخصیت شمس تبریزی با تکیه بر نظریه کارن هورنای توسط عبدالله ادیم، پروین گلیزاده و علی فیروزی نوشته شده است:
مقدمه
رابطه شمس و مولانا اتفاقی نادر در تاریخ بشری بوده است که نویسندگان و افراد زیادی درباره آن سخن گفتهاند ولی به علت غافل ماندن از جنبههای روانی این ارتباط، هیچکدام از آنها آن طور که باید و شاید حق مطلب را ادا نکردهاند؛ از آنجا که انسان موجود پیچیدهای است، بدون کمک گرفتن از جنبههای مختلف روانشناسی، ابعاد وجودی وی ناشناخته باقی میماند؛ به همین دلیل در این پژوهش سعی شده است این ارتباط از دیدگاه روانشناسان بزرگ بررسی و تحلیل شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پیشینه تحقیق
درباره شمس و مولانا از دیرباز تاکنون آثار قابل توجهی نگاشته شده است که در هر یک کوشش شده است گره برخی از جنبههای شخصیتی این دو عارف بزرگ گشوده شود. برای پرهیز از اطاله کلام، به کتابها و مقالات متأخر که پایهای علمی دارند، اشاره میشود. مهمترین پژوهش درباره شخصیت شمس تبریزی کتاب «خط سوم» ناصرالدین شاه حسینی است که بازکاوی شجاعانه عرفان کهن ایرانی-اسلامی با تکیه بر روابط شمس و مولوی است. مؤلف در این اثر ارزشمند به شرح و واکاوی شخصیت شمس و تأثیر وی و مولوی بر یکدیگر با زبانی ساده و جذاب میپردازد. هر چند نویسنده در بخشهای مختلف به طور پراکنده درباره موضوع پژوهش حاضر سخن میگوید اما به نکتههای روانشناسی مورد نظر نویسندگان این مقاله اشارهای نداشته است.
بهمن نزهت در مقالهای با عنوان «کیمیاگریهای شمس» به تحلیل اسلوب بیان و ساختار تجارب عرفانی شمس میپردازد اما ساختار شخصیتی شمس را تحلیل و واکاوی نمیکند (نزهت، ۱۳۹۰: ۲۳). ابراهیم استاجی در مقاله «سرای سکوت» به بحث درباره سکوت و تولد دوباره مولوی در دیدار با شمس تبریزی میپردازد. وی ضمن تحلیل عرفانی این دیدار، بر این باور است که شمس، خاموشی و سکوت را به مولوی آموخت تا از درون مولوی متشرع، مولوی عارف و عاشق زاده شود. وی نتیجه میگیرد که تغییر حال مولوی و آثار او زاده دیدار او با شمس، تأثیر آموزههای شمس و فراگیری سکوت عرفانی بود؛ شاید به همین دلیل مولوی تخلص «خاموش» را برای خود برگزید (استاجی، ۹:۱۳۸۹). اسحاق طغیانی در مقالهای با عنوان «غربت شمس» بعد از تبیین کلی مفهوم غربت از دیدگاه عارفان و حکیمان، غربت شمس تبریزی را از نظرگاه مولوی تحلیل میکند و مینویسد اساساً انسان موجودی غریب است چون روح یا اصل آسمانی او در قفس تن گرفتار آمده است و در این جهان خاکی احساس غربت میکند (طغیانی، ۵۰:۱۳۸۱). چنان که مشاهده میشود در هیچ کدام از این آثار مستقلاً به تحلیل شخصیت پررمز و راز شمس تبریزی و نیز ارتباط وی با مولانا از دیدگاه روانشناسی پرداخته نشده است.
مبانی نظری پژوهش
هورنای با این نظر فروید که چند سال اول کودکی نقش اساسی در شکلگیری شخصیت بزرگسالی ایفا میکند موافق است اما در مورد نحوه شکلگیری شخصیت با او اختلاف نظر دارد. هورنای معتقد است که رشد شخصیت بیشتر به عوامل اجتماعی وابسته است تا به عوامل زیستی؛ همچنین ریشه و هسته تعارض را افراد محیط کودک در او به وجود میآورند؛ بدین معنی که با تحقیر و تخفیف، ترساندن، ظلم، اجحاف، سختگیری، توجه نکردن به منفعتهای طبیعی کودک و تمایلات خاص او، اعتماد به نفس او را متزلزل میکنند (شولتز، ۱۳۷۸: ۱۷۶). نتیجه این اعمال، اضطرابی اساسی است و فرد احساس فراگیری پیدا میکند که نقش مهمی در تمامی ارتباطهای وی با دیگران، چه در زمان حال و چه در زمان آینده، بازی میکند (Horney, ۱۹۳۷: ۱۸۹). کودک به مرور و به طور ضمنی متوجه میشود که باید به طریقی با اطرافیان خشن، ناهنجار و آزاردهنده خود مدارا کند و برای این کار فقط سه راه دارد:
۱- کودک احساسات، تمایلات و اعتقاداتش را طوری پرورش میدهد که موافق با تمایلات و احساسات و اعتقادات دیگران باشد؛ بنابراین کودکی سر به راه و تابع و تسلیم انتظارات و خواستههای دیگران میشود و به علت روشی که برای مدارا به کار میبرد صفات و خصوصیات اخلاقی و به طور کلی شخصیت خاصی پیدا میکند که شخصیت مهرطلب Compliant Personality)) نامیده میشود.
۲- کودک چنان تمایلات و حالات خشن و گستاخانهای در خود میپروراند که کسی با او مقابله نکند. در این روش، کودک شخصیت خاصی پیدا میکند که شخصیت برتری طلب(Aggressive Personality) نامیده میشود (هورنای، ۱۳۵۱: ۳۰).
۳- کودک حتی المقدور سعی میکند با دیگران کمتر تماس و برخورد پیدا کند تا کمتر آزار ببیند. اتخاذ این روش کودک را به فردی عزلت طلب و با خصوصیات خاص شخصیت عزلتطلب (Detached Personality) تبدیل میکند. کنارهگیری از دیگران شیوهای دفاعی است که فرد در برابر اضطراب انتخاب میکند. البته منظور، کنارهگیری روانی است و نه واقعی؛ یعنی فرد تلاش میکند تا به طور کامل، مستقل از دیگران عمل کند و برای ارضای نیازهای درونی و بیرونیاش به کسی متکی نباشد (هورنای، ۱۳۵۱: ۳۱).
به عقیده هورنای، تعارض یعنی تضاد بنیادی بین روندهای سهگانه شخصیت؛ در واقع به اعتقاد وی تمام مردم چه سالم و چه روانرنجور، از تعارض موجود بین این روندهای ناهمساز رنج میبرند؛ شمس نیز از این قاعده مستثنی نیست و بر اساس تجربیاتی که در دوران کودکی داشته لاجرم تعارضاتی را تجربه کرده است. به بیان بهتر و صریحتر، شخصیت سهگانه شمس از دوران کودکی وی مایه میگیرد و در واقع، تجربیات دوران کودکی دستمایهای هستند برای این که کدام بعد از سه بعد شخصیت، تا پایان عمر فرد، رهبری و قدرت اجرایی شخصیت را در دست بگیرند و بر آن تأثیر عاطفی و روانی بگذارند. تعارضات درونی شمس از یک طرف او را قدرت میبخشد و او میتازد و از طرف دیگر او را میفرسایند و از طرفی دیگر، او را به حرکت به سوی اجتماع سوق میدهد.
بر اساس دیدگاه روانشناختی کارن هورنای، شخصیت بر پایه سه قطب بنا میشود که در افراد نوروتیک (افراد دارای بی ثباتی هیجانی) یکی از این سه بعد غالب میگردد و دو بعد دیگر شخصیت سرکوب میشوند ولی در افراد سالم (همانند شمس) این سه قطب بنا به مقتضیات زمانی و موقعیت، برونریزی میکنند و شخصیت فرد را راهبر میشوند. البته هورنای معتقد است که انسان قادر است به طور هشیار شخصیت خود را شکل و یا تغییر دهد (Horney, ۱۹۴۲: ۵۵).
زندگی شمس
شمس الدین محمد بن علی بن ملک داد از مردم تبریز بود و خاندان وی هم اهل تبریز بودند. شمس از اوان کودکی و نوجوانی طبعی متمایل به پارسایی داشت چنان که هرگز به قماربازی و قاب انداختن و طاس ریختن و این نوع کارهای لغو رغبت نمیکرد. در نوجوانی با این خلق و خوی و احوال به درویشی گرایید و اگرچه در طریقت و درویشی مریدی و شاگردی شیخ ابوبکر سله باف تبریزی را پذیرفت اما از لحاظ روحی و باطنی افزون طلب و تعالیجوی بود؛ به همین سبب در یک مرحله متوقف نماند و به مصاحبت با یک شیخ بسنده نکرد و در طلب پیری کامل به سیر و سفر پرداخت. گویا به همین سبب یا به سبب سیر در عالم معنی، او را شمس پرنده نامیدند. وی به مقام و منزلت خویش چندان اعتماد و اعتقاد داشت که شنونده دشنام خود را نیز سعادتمند میدانست. شمس به تمام معنی انسانی غریب، نادر و کم مانند و مجموعهای از اضداد و متفاوت با دیگران بود. وی در جستجوی سنگ صبوری بود که صندوقچه راز خود را به وی سپارد و مانند آینهای باشد تا او خود را در وی ببیند. پیش از آن که شمس الدین در افق قونیه و مجلس مولانا نورافشانی کند، در شهرها میگشت و به خدمت بزرگان میرسید و گاهی مکتب داری میکرد اما از پذیرفتن مزد کار خود امتناع میکرد. وی در سال ۶۴۲ در شصت سالگی به قونیه وارد شد و سرانجام بعد از گذرها و نظرهای بسیار، مولوی را که حدود چهل سال داشت یافت و او را منقلب ساخت و آنچه آموختنی بود به وی آموخت. انجام کار وی به درستی معلوم نیست و سال غیبتش بالاتفاق ۶۴۵ بوده است (فروزانفر، ۱۳۳۳: ۷۸-۵۰).
تحلیل شخصیت شمس با توجه به ابعاد شخصیتی نظریه کارن هورنای
یکی از ابعاد شخصیت شمس مهر طلبی اوست. وی خود را تابع و مطیع دیگران قرار میدهد و رفتارش را مطابق دلخواه دیگران میسازد تا دیگر دلیلی برای آزار رساندن به او نداشته باشند. هر چند او دوست دارد که بر دیگران مسلط شود ولی ندایی درونی (تجربیات و آموزههای دینی و عرفانی) به او نهیب می زند و او را از این عمل باز میدارد. وی به حدی مهربان، نازکدل و رقیقالقلب است که از آزردن جنایتکار هم ابا دارد: «کسی جنایتی میکند، میآورند که پیش من شکنجه کنند. هیچ دل من طاقت نمیدارد. اگر طاقت آن را داشتم هم نیکو بودی» (شمس تبریزی، ۱۳۶۹: ۲/۳۰).
نیاز شدید و واقعی به محبت و اتکا به دیگران که به صورت نیاز به دوست داشته شدن، مورد نیاز بودن و مورد حمایت قرار گرفتن است، از ویژگیهای شخصیت شمس است. در واقع، وی این نیازها را در همه حال و در ارتباط با هر کسی نشان میدهد، به ویژه در ارتباط با فرد خاصی مثل یک دوست و همراز (= مولوی) که وی را مورد حمایت و راهنمایی خود قرار بدهد.
«شمس علیرغم بیزاری خود از تجلی و دنیاپرستی، گاه به خاطر پرهیز از اهانت خلق و یا شاید به خاطر جلب قبول ایشان، ناگزیر میشود تا به توانگری و تجمل تظاهر نماید» (ناصرالدین صاحب الزمانی، ۱۳۵۱: ۵۱). تظاهر شمس به توانگری و تجمل نشان دهنده تیپ مهرطلب اوست. وی ارزش خود را منوط به توجه و همدلی خلق نسبت به خود میداند و هرگونه بیتوجهی ضربه مهلکی است که او را به دره حقارت و احساس ناچیزی سوق میدهد؛ در واقع، شمس خصومت خود را به دیگران که ناشی از اهانت خلق به وی است والایش۳ میکند. این مکانیسم دفاعی جزو مکانیسمهای پختهای است که شمس از آن بهره جسته است و بدین طریق حرکت به سوی اجتماع را آغاز میکند.
بعد دیگر شخصیت شمس، برتری طلبی اوست. وی موقعیت خود را طوری مستحکم میسازد که دیگران جرأت آزار و اذیت او را پیدا نکنند؛ این تیپ شخصیتی، میل شدیدی به تسلط و برتری در وی ایجاد میکند. وی مایل است که همه را تحت نفوذ و تسلط خود داشته باشد ولی مکانیسم دفاعی والایش (تحت تأثیر آموزههای دینی و عرفان) تسهیلگر و تعدیلکننده پرخاشگری وی علیه دیگران است. شمس نشان میدهد انسان این ظرفیت را دارد که جو منفی محیطش را با تمسک و توسل به دانش دینی و باورهای عقیدتی، به بستری مناسب برای جهش و موتاسیون اخلاقی تبدیل کند. «اخلاطیان ]زرگران[ گویند کهای طریل! برو! تا دشنامت ندهیم!» (شمس تبریزی، ۱۳۶۹: ۱/۳۰۵). همچنین بر اساس «قانون پایستگی انرژی هلم هولتز» انرژی خود به خود به وجود نمیآید و خود به خود از بین نمیرود و تنها از صورتی به صورت دیگر در میآید (فدایی، ۱۳۳۱: ۹۸). این انرژی تعدیل شده و والایش یافته در شمس که همان احساس خشم و خصومت ناشی از اهانت دیگران است، تحت تأثیر آموزههای دینی و عرفانی وی، به مکانیسمی سازنده و اجتماع پسند تبدیل میشود، به طوری که وی حتی از شکنجه کردن یک مجرم تن می زند تا چه رسد به این که بخواهد علیه عامه مردم خشم و واکنشی نشان دهد یا به آنها آزار برساند. وی از اوان کودکی و نوجوانی طبعی متمایل به پارسایی دارد و مجالس وعظ برای او جاذبه دارد: «هرگز کعب نباختمی، نه به تکلیف، الا طبعاً. دستم به هیچ کار نرفتی، هر جا وعظ بودی آنجا رفتمی» (شمس تبریزی، ۱۳۶۹: ۱/۱۹۶).
بعد سوم شخصیت شمس انزواطلبی اوست. وی میکوشد تا آنجا که ممکن است خود را از دیگران دور نگه دارد و کمتر با آنها در تماس و آمیزش باشد تا کمتر آزار ببیند: «با خلق اندک اندک بیگانه شو! حق را با خلق هیچ صحبت و تعلق نیست!... انبیاء، اختلاط کم کردهاند! ایشان به حق تعلق دارند اگرچه به ظاهر خلق گرد ایشان درآمدهاند!» (شمس تبریزی، ۱۳۶۹: ۱/۲۳۱).
از دیگر ویژگیهای ابعاد شخصیتی وی این است که سعی دارد از نظر عاطفی از دیگران فاصله بگیرد. در واقع شمس از دیگران دوری میجوید. وی نه میخواهد تسلیم و مطیع و متکی شود و نه حالت پرخاشگری و ستیزهجویی پیدا کند بلکه تمام سعیش این است که خود را از صحنه کنار بکشد، از اطرافیانش دور باشد و تنها بماند تا این که نه به خود ضربهای بزند و نه به دیگران.
«چون شمسالدین دریافت که او را دریافتند و ولایت او شهرت گرفت، همان روز غایب شد» (افلاکی، ۱۹۶۱: ۶۹۴). اگر علت منزوی بودن و غیبتهای ناگهانی شمس را وجود جامعهای ریاکار بدانیم که تحمل آن برای شمس غیرممکن بود، این سؤال پیش میآید که مگر مولوی و عرفای دیگر در چنین جامعهای زندگی نمیکردند؟ چرا از این غیبتهای ناگهانی برای آنان پیش نمیآمد؟ پس باید علت کار را در جای دیگر که همان شخصیت عزلت طلب شمس است، جستجو کرد. شمس احساس میکند که با دیگران تفاهم و خصوصیات و ویژگیهای مشترکی ندارد و دیگران او را درک نمیکنند؛ بنابراین موجبی برای آمیزش با آنها ندارد. شمس همیشه در زندگی سعی میکند خودکفا و چارهاندیش باشد و به کسی نیاز نداشته باشد و صرفاً به تواناییهای پرورش یافته خود تکیه کند. شمس به زندگی در خلوت و تنهایی نیاز دارد زیرا ممکن است به احساس خودبرتربینیاش که همچون آیینهای شفاف و رو به کمال است، خدشه و لطمهای وارد شود. در واقع این رخدادها زمینه ساز غیبتهای صغری اوست.
«نقل شده است که شمس در مدت یکسال در دمشق اقامت فرمود و برای خوراک، از آب سر ]کله[ بیچربی خریدی و تناول فرمودی و تا مدت دو هفته بدان قناعت کردی تا مدت یک سال این ماجرا گذشت تا این که طباخ از ماجرای ریاضت شمس آگاه گشت و برای وی کاسهای پرترید و چربش کرد... حضرت ایشان را معلوم گشت که به معامله ایشان وقوف یافتهاند. فی الحال، کاسه را به بهانه آن که دست میشویم، فرو نهاده بیرون رفت و... از شهر رفت» (سپهسالار، ۱۳۲۵: ۱۲۳).
ناهشیار جمعی (Collection Uncontiousness) و کهنالگوها (Archetypes) از دیدگاه یونگ
عمیقترین و دست نیافتهترین سطح روان (ناهشیار جمعی) بحث برانگیزترین جنبه مباحث یونگ (Jung) است. طبق نظر یونگ، مبنای گذشته و ابتدایی انسانها مبنای عمده روان شخص میشود و رفتار فعلی او را جهت میدهد و بر آن تأثیر میگذارد. ناهشیار جمعی برای یونگ، ذخیره کنترل کننده تجربههای ابتدایی و اجدادی به شمار میرود. بنابراین، در دیدگاه یونگ، ارتباط مشخصی بین شخصیت فعلی شخص و گذشته یعنی سالهای اولیه و کودکی شخص و همین طور با تاریخ کل انواع وجود دارد. «کهنالگو یک پیش آمادگی است که قبل از آشکار شدن محتوایش به انتظار یک تجربه واقعی در زندگی شخص باقی میماند» (Jung, ۱۹۵۳: ۱۸۸).
مهمترین کهنالگوی یونگ، خویشتن است که وحدت، کلیت و یکپارچگی کل شخصیت یا حداقل کوشش به سوی چنین کلیتی را که هدف نهایی زندگی است، نشان میدهد. کهنالگوی خویشتن مستلزم تلفیق کردن و متعادل ساختن تمام بخشهای شخصیت است. در این کهنالگو، فرآیندهای هشیار و ناهشیار هماهنگ میشوند. تشخیص کامل خویشتن ظاهراً همیشه در آینده نهفته است. کهنالگوی خویشتن تا زمانی که تمام دستگاههای دیگر روان کاملاً تحول نیابند پدیدار نمیشود و این امر در میانسالی روی میدهد؛ هنگامی که نیمه دوم زندگی بین سنین ۳۵ الی ۴۰ سالگی آغاز میشود، تغییرات مهمی صورت میگیرد. این دوره دورهای بحرانی و پرتلاطم محسوب میشود. یونگ بر این باور بود که میانسالی یک دوره طبیعی انتقالی همگانی است که در آن، شخصیت دستخوش تغییرات لازم و مفیدی میشود. نیمه اول زندگی، معطوف دنیای عینی و واقعی است، در حالی که نیمه دوم زندگی باید وقف دنیای درونی و ذهنی شود که پیشتر از آن غفلت شده بود (Jung, ۱۹۵۳: ۱۱۳).
یونگ خاطر نشان ساخت که گرایش به فردیت یافتگی، فرآیندی فطری و بنابراین، اجتنابناپذیر است. «این وضعیت به هر حال روی خواهد داد ولی عوامل محیطی مانند ماهیت رابطه والدین با کودک، سطح تحصیلات و جامعه میتوانند آن را تسهیل کنند یا مانع آن شوند. برای تلاش در جهت فردیت یافتگی، افراد در میانسالی باید رفتارها و ارزشهایی را که در نیمه اول زندگی آنها را هدایت میکردند، کنار بگذارند و با ناهشیار خودشان روبرو شوند. آنها باید ناهشیار را به ضمیر آگاه خود بیاورند و به رویاها و خیالپردازیهای خود توجه کنند و در نقاشی، شعر، نویسندگی و... تمرین کنند. میانسالان باید راهنمایی شوند، نه به وسیله اندیشههای منطقی که آنها را در طی نیمه اول زندگی هدایت کرده بودند بلکه به وسیله جریان خودبه خودی ناهشیار. تنها از این طریق است که خویشتنهای واقعی آنها برایشان نمایان خواهند شد و با ظهور بلوغ دوم روانی - اجتماعی، فرد از نو متولد میشود» (Jung, ۱۹۵۳: ۲۶).
تحلیل تحول روانی مولانا در ۴۰ سالگی
«آشنایی شمس با مولانا پیشینهای ۱۶-۱۵ساله داشته است. او مولانا را در این سالها میشناخت و مراقب حالات وی بود اما ظاهراً این آشنایی یکطرفه بوده است؛ چرا شمس این مدت را صبر کرده بود؟ چرا با مولانا که میگوید او را از ۱۶ سال پیش نامزد همصحبتی خویش کرده بود، سخن نمیگفت؟» (موحد، ۱۳۷۸: ۱۳۹). شمس خود پاسخ این سؤال را میگوید: «میلم از اول با تو قوی بود اما میدیدم در مطلع سخنت که آن وقت قابل نبودی این رموز را؛ اگر گفتمی مقدور نشدی آن وقت و این ساعت را به زیان بردیمی» (شمس تبریزی، ۱۳۶۹: ۲/ ۲۱-۲۰).
شایگان فر بر این باور است که: «پیر خردمند، تجلی ناخودآگاه مولاناست. شمس در آثار مولانا تنها بهانهای است تا مولانا را مطرح کند و به پشتوانه این پدیده بتواند خود را بگوید. به سخن دیگر، شمس خود مولاناست» (شایگانفر، ۱۳۹۰: ۱۸۵)؛ اما درست است که شمس به یاری وجود مولانا آمده ولی واقعیت چیز دیگری است. چنین نیست که مولانا از شمس صرفاً به عنوان بهانه و سکویی استفاده کرده باشد تا خودش را مطرح کند بلکه این شمس بوده که از دور مولانا را زیر نظر داشته است و میخواسته است از طریق وی خودش را نمایان و متجلی کند.
با توجه به آنچه گفته شد، بار دیگر از روانشناسی یونگ و اریک برن برای تحلیل ارتباط مولانا و شمس بهره میجوییم: «اریک برن، اجزای شخصیت انسان را به ۳ بخش تقسیم میکند: ۱- حالت من کودک (Child Ego State) ۲- حالت من والد (Parent Ego State) ۳- حالت من بالغ (Adult Ego State).
حالت من کودک، منبع خلاقیت، بازآفرینی و منبع احساسات و هیجانات است. گاهی ممکن است هیجانات و ذوق کودک توسط من والد محدود شود. حالت من بالغ، ارباب خردمند شخصیت است که بین من کودک و من والد، در صورت تعارض، میانجیگری و تصمیم گیری منطقی میکند. حالت من والد، مجموعهای از پیشداوریها، تعصبات و باورهاست. این بخش از شخصیت با بایدها و نبایدها سروکار دارد» (فیروزبخت، ۱۳۸۴: ۳۴).
مولانایی که اخلاقیات و عرفان را از اسلاف و پیشینیان و بر حسب سنت آموخته است (من والد)، خود را واعظی مییابد که اکتشافی از خود صورت نداده است و از بیرون هدایت شده است تا این که سن ۴۰ سالگی، دوره بازگشت و رجعت به درون، فرا میرسد و اکتشاف روحانی با ملاقات با شمس آغاز میشود و منِ واعظ مولانا مانند من کودکی کنجکاو و جستجوگر دوباره متولد میشود.
مولوی خود میگوید: «در ولایت و قوم ما از شاعری ننگتر نبود. ما اگر در آن ولایت میماندیم موافق طبع ایشان میزیستیم و آن میورزیدیم که ایشان خواستندی، مثل درس گفتن و تصنیف کتب و تذکیر و وعظ و زهد و عمل ظاهر ورزیدن» (مولوی، ۱۳۳۰: ۲۸۹).
بر این اساس میتوان دریافت که زمینه و بستر بلوغ دوم روانی- اجتماعی مولانا در چهل سالگی وی فراهم بوده است؛ عموماً حدود چهل سالگی، مرز بلوغ دوم روانی- اجتماعی (Psychosocial Second Maturation) انسانهای هوشمند و جستجوگر است. مولوی درست در آستانه این حدود، یعنی میان ۳۸ تا ۴۲ سالگی خود، با مرد مرموز شصت و اند سالهای آشنا میشود و این آشنایی، طوفانی عصیانگر و غوغایی سنت شکن و رسوایی انگیز، در روح آماده به انقلاب او پدید میآورد. ثمره این طوفان و زایایی این بحران از نظر خلاقیت ادبی و هنری، چه از نظر کمیت و چه از نظر کیفیت، در تاریخ ادب جهان بی سابقه و منحصر به فرد است. فروزانفر درباره این حیات ثانوی مولوی چنین میگوید: «مولانا درست و راست از ۳۸ سالگی شاعری را آغاز کرد و بدین معنی میتوان گفت که مولانا نابغه است؛ یعنی ناگهان کسی که مقدمات شاعری نداشته شعر سروده است.
در دست همیشه مصحفم بود
اندر دهنی که بود تسبیح
شق گرفتهام چغانه
شعر است و دوبیتی و ترانه»
(فروزانفر، ۱۳۳۳: ۶۲).
بعد غالب و تصمیمگیرنده شخصیت مولانا، منِ والد (واعظ و نصیحتکننده) اوست که کنترل رفتار را بر عهده دارد و قدرت اجرایی شخصیت در سیطره اقتدار اوست. اگر شعرگویی و ترانهسرایی را جزو ویژگیهای من کودک قرار دهیم، پس از پیوستن مولانا به شمس، قدرت اجرایی کنترل کننده شخصیت، تحت سلطه منِ کودک وی قرار میگیرد.
از دشنامهای زشت کلامی مولانا در این دوره نیز میتوان به جا به جایی انرژی روانی و متمرکز شدن آن به منِ کودک مولانا و حرکت به سوی سرمایه گذاری روانی عاطفی در این بخش شخصیت وی پی برد. مولانایی که خود واعظی مورد قبول و کامل است، همانند کودکی خشمگین و گمکرده والد خویش که از منبع ارضای دهانی خویش (مادر) دور شده است، شروع به پرخاشگری میکند. مولانا در فیه ما فیه میگوید: «این مردمان می گویند که ما شمس الدین تبریزی را دیدیم، ای خواجه ما او را دیدیم، ای غر خواهر ]دشنام رکیک[ کجا دیدی؟» (مولوی، ۱۳۳۰: ۸۸).
از آنجا که مولانا فردی پخته است و از لحاظ روانشناختی من بالغ (منطق) قوی دارد، من کودک (اسب وحشی ناآرام درون) را تحت سیطره خویش قرار میدهد و از قریحه خلاقانه و شاعرانه این بعد شخصیتش استفاده میکند. همچنین از آنجا که مولانا از دانستههایش به واسطه جایگزین شدن من والد شمس در جایگاه من والد خود فاصله گرفته است، به راحتی از طبع شعریاش بدون هراس از نگاه جامعه سود میبرد و این را مدیون شمس است. بر خلاف این نظر که شمس در جستجوی فردی با قاطعیت بود که بتواند او را به عرفان و عرش اعلی برساند، شمس میخواست از طریق مولانا، خودانگاره آرمانی خود را به ظهور برساند و به اقناع درونی برسد.
خودانگاره واقعی (Real Self)در جستجوی خودانگاره آرمانی(Ideal Self)
شمس در جستجوی سنگ صبور است، او میخواهد صندوقچه سر خود را به کسی بسپارد و در دل خویش را به روی کسی گشاید که در خور قبله شدن باشد، سخن او را بفهمد و کلام او را برتابد و
تحمل مصاحبت و صحبت چون اویی را داشته باشد. در واقع، وی جویای کسی است که مانند آئینه باشد تا او خود را در وی ببیند: «سخن با خود توانم گفتن. به هر که خود را دیدم در او، با او سخن توانم گفتن» (شمس تبریزی، ۱۳۶۹: ۱/۹۹).
هورنای معتقد بود: «همه ما، سالم یا روانرنجور، برای خودمان یک خودانگاره و یا تصویری آرمانی که ممکن است با واقعیت منطبق باشد یا نباشد، میسازیم. در انسان سالم، خودانگاره بر اساس ارزیابی واقعبینانه فرد از تواناییها، استعدادها، نقاط ضعف، کمبودها و نحوه ارتباطش با دیگران شکل میگیرد. خودانگاره هر فردی در تلاش برای رسیدن به خودپنداره واقعی و انعکاس نهایی از خویشتن واقعی فرد است» (Horney, ۱۹۸۰: ۱۷۴).
بر پایه آنچه گفته شد، شمس خودآگاهانه (self-contiousness) از ضعف فهم و درک سخنش توسط عامه مردم، هر چند کلامی کوبنده و توفنده دارد، دچار عجز و ناتوانی شده است: «از بهر تفهیمشان آن مکرر میکردم! طعن میزدند که... از بیمایگی سخن مکرر میکند! گفتم بیمایگی شماست! این سخن شماست! این سخن من، نیک است و مشکل! اگر صد بار بگویم، هر باری معنی دیگر فهم شود و آن معنی اصل همچنان بکر باشد» (شمس تبریزی، ۱۳۶۹: ۱/ ۱۶۸).
شمس از نفهمیدن محتوای کلامش مستأصل و نگران است. نیاز شدید شمس، داشتن و به کمال رساندن احساس برتری است؛ البته این احساس در بُعد انزواطلبی با احساس مشابه در بُعد برتریطلبی شخصیت وی تفاوت دارد. شمس برای کسب برتری، فعالانه به رقابت با دیگران نمیپردازد زیرا تصور میکند که تافته جدابافتهای از سایرین است و دیگران باید او را برتر بدانند: «بالای قرآن هیچ نیست! بالای کلام خدا هیچ نیست! اما این قرآن که برای عوام است جهت امر و نهی و راه نمودن، ذوق دگر دارد و آنان که با خواص میگوید ذوق دگر» (شمس تبریزی، ۱۳۶۹: ۱/۱۸۴).
یکی از نشانههای این احساس برتری این است که شمس خود را فردی بیهمتا و کاملاً متمایز و متفاوت با دیگران میداند. شمس خود احساس میکرد که به مرتبه معشوقی رسیده است و یا اینکه قطب همه معشوقان شده است. همچنین وی در حدیث «الدنیا سجن المؤمن» دچار تردید میگردد زیرا از یک طرف، خود را فردی پرنشاط و لذت برنده از دنیا میداند و از طرف دیگر، خودشیفتگی روحانی شخصیت وی اجازه پذیرش بیچون و چرای این حدیث را به او نمیدهد؛ این باور شمس را وادار میکند به مکانیسم دلیلتراشی (Rationalization Defense Mechanism)۴ روی بیاورد و بگوید که این حدیث درباره مومنان است نه بندگان حق. در واقع شمس خود را جزو خواص میداند و با مکانیسم عقلانی سازی و دلیل تراشی این تعارض را حل میکند.
شمس میگوید: «من آن نیستم که بحث توانم کردن! اگر تحت اللفظ کنم، آن را نشاید که بحث کنم و اگر به زبان خود بحث کنم، خندند و تکفیر کنند» (شمس تبریزی، ۱۳۶۹: ۱/۱۴۱). از طرف دیگر، خودبرتری روحانی او را وادار میکند که به نوعی خودابرازی و انعکاس نهایی از شخصیتش دست بزند: «آمد که با من سری بگوید. گفتم من با تو سر نتوانم گفتن. من سر با آن کس توانم گفتن که او را در او نبینم، خود را در او ببینم» (شمس تبریزی، ۱۳۶۹: ۱/۱۰۵).
احساس حقارت و سرخوردگی ناشی از درک نشدن آموزههای شمس که بر همه پوشیده و مستور است، از درون به وی خطاب و عتاب میکند و از سویی دیگر، خودبرتربینی روحانی و عرفانی وی بر خودش مستور نیست و پیمانه مستی عرفانی وی لبریز شده است و نیازمند ارضا و اقناع درونروانی از طریق انتقال مطالب و ارتباط با دیگران است؛ بدین ترتیب، این مظروف که لبریز شده است در جستجوی ظرفی با قابلیت ویژه است: «هیچ آفریدهای از خاصان است که صحبت مرا تحمل تواند کرد؟» (سپهسالار، ۱۳۲۵: ۱۲۶).
نیاز شمس به مولانا را هیچ کس بهتر از خود شمس نمیتواند تصویر کند: «آبی بودم، بر خود میجوشیدم و میپیچیدم و بوی میگرفتم تا وجود مولانا بر من زد، روان شد. اکنون میرود خوش و تازه و خرم» (شمس تبریزی، ۱۳۶۹: ۱/۱۴۲). در واقع شمس در جستجوی ظرفی بوده است که اولاً قابلیت پذیرا شدن و در خود جذب کردن مظروف را داشته باشد و ثانیاً قابلیت و ظرفیت متعهدانهای در انعکاس صاحب اثر خود داشته باشد: «کسی را میخواستم از جنس خود که او را قبله سازم و روی بدو آرم که از خود ملول گشته بودم.... تنهات یافتم، هر یکی به چیزی مشغول و بدان خوشدل و خرسند؛ بعضی روحی بودند و به روح خود مشغول بودند، بعضی به عقل خود، بعضی به نفس خود! تو را بیکس یافتم! همه یاران رفتند به سوی مطلوبان خود! تنهات رها کردند! من یار بی یارانم!» (شمس تبریزی، ۱۳۶۹: ۱/۲۱۹و۲۸۲). بدین سان این تنها مولوی نیست که متأثری شیدا از شمس است، شمس نیز تنها یک زایشگر معنوی مولوی بدون هیچ گونه تأثیرپذیری و شوریدگی از این برخورد و آفرینندگی نیست بلکه او در آن واحد، مرید و مراد، مؤثر و متأثر، شیدا و شیفته دل و حواری خویشتن است!
هرکه عاشق دیدهای معشوق دان/ کو به نسبت هست هم این و هم آن (مولوی، ۱۳۸۷: ۴۹۵)
اینک یک بار دیگر به مولانا و تأثیرپذیری او از شمس، زایشگر خویش نظر میافکنیم: «درخودزیستی و تنهایی شمس، شیوهای اضطراری بوده است نه انتخابی و دلخواسته؛ شمس پیوسته برای همزیستی، برای معاشرت، برای مصاحبت با مردمان، با تشنگی و نیاز تمام، در تلاش و پویان بوده است لیکن با این وصف، در محفل اهل دل هنوز وی را جدی نمیگیرند و آواز سر میدهند که... هنوز خام است!- به گوشهاش رها کن، تا بر خود... بسوزد ]پخته گرد[» (ناصرالدین صاحب الزمانی، ۱۳۵۱: ۸۱).
این جستجوگری همچنان با شمس در سرتاسر زندگیاش همراه است. شمس هیچگاه از جستجو دست برنمیدارد و جستجوگری (رساندن خودانگاره به خودپنداره واقعی) مهمترین وظیفه زندگی اوست و همه چیز او در سایه گمشدهجویی او رنگ میبازد. در عین حیرت (جستجوگر گمشده خویش) احساس خودبرتری همچنان همراه شمس است. پس از آن که مطلوب خود را نزد مولانا مییابد میگوید: «در من چیزی بود که شیخم ]ابوبکر[ آن را در من نمیدید و هیچکس ندیده بود. آن چیز را مولانا دید» (افلاکی، ۶۷۱:۱۹۶۱).
شمس برای جستجوی خویشتن رنج سفرهای طولانی را بر خود هموار میسازد اما خودانگاره او برای رساندن مقصود به مقصد هنوز بیقرار و بیآرام و پرالتهاب است. وی آرمان خویش را دست کم برای خودش روشن کرده است و در انتخاب کیش و آرمان موفق بوده است ولی چون نتوانسته است با مردمان تفاهم لازم را برقرار سازد و مردم را برای تأیید و قبول آموزهها و مفاهیم عرفانیاش آماده سازد، در این مورد موفق نبوده است. شمس میخواسته است خودانگارهاش را توجیه کند و میگوید «مؤمن سرگردان نیست» اما از سوی دیگر میگوید: «من در معرض آن نیستم که تو را سفر فرمایم. من بر خود نهم رنج سفر را جهت صلاح کار شما زیرا فراق پزنده است. من جهت مصلحت تو سفر میکنم و سفر من برآید کار توست» (موحد، ۱۳۷۸: ۱۶۳).
در اینجا شمس خواسته است از لحاظ عقلانی (با مکانیسم دلیل تراشی)، خودانگارهاش را از گزند و آسیب در امان بدارد و نقابی توجیه شده برای خودانگارهاش تهیه نماید و سرپوشی بر
غیبتهای ناگهانی و مکرر خود (به دلیل انزواطلبی) بگذارد؛ به همین دلیل بحث فراق مصلحتی را برای تهذیب مولانا پیش میکشد. در واقع شمس در جستجوی فردی بوده است که بتواند از طریق وی محتوای کلام و مضامین اندرزهایش را به دیگران انتقال دهد و قابلیت انعکاس شخصیت روحانی شمس را داشته باشد؛ در این رابطه، مولانا را تنها دوست خود میپندارد و از وی به عنوان خاک حاصلخیزی با گنجایش درک مفاهیم عرفانی و انعکاس آن به سوی مردم برای بذرافشانی و زایشگری خویشتن بهره میگیرد.
تحلیل قتل شمس با توجه به تیپ انزواطلب وی بر اساس نظریه هورنای
بر اساس آنچه گفته شد، زمانی که شمس، مولوی را به عنوان نقابی مناسب و ظرفی برای انعکاس خویشتن خود یافت، مولانا را از گرفتاری در قوم ناهموار نجات داد و او را به کمال رساند. این کمال یافتگی مولانا دو ظهور و نمود مختلف دارد:
۱- ظهوری در نقش واسطه و انتقال دهنده فیض شمس به دیگران
۲- ظهوری در مقام نفس شمس و اتحاد با او (موحد، ۱۳۷۸: ۱۴۹).
اگرچه شمس از مولانا برای زایشگری خود بهره جست و خودانگاره مقصود را به مقصد رساند و توانست به تمام کمالات و تمایلات و خواستههایش برسد اما تغییری در ابعاد شخصیتیاش رخ نداد و هم چنان شخصیت انزواطلب وی، او را ناگزیر به سفر و دوری از جماعت میکرد و دیگر نیازی به مولانا در وجود خود احساس نمیکرد؛ زیرا از یک طرف، رسالت آرمانیاش (رساندن خودانگاره واقعی به خودانگاره آرمانی) به پایان رسیده بود و از طرف دیگر، مایههای شخصیتیاش مانند آتش زیر خاکستر وی را وادار به رفتن و رفتن و رفتن میکردند.
بر اساس گفتههای زرینکوب، واقعه قتل شمس در پردهای از ابهام قرار دارد: «با آن همه دوست و دشمن که شمس داشت، قتل او ممکن نبود مخفی بماند و مخصوصاً با بهانهجوییها و بدگمانیها که فقها و قاضیان و مفتیان شهر نسبت به حوزه یاران مولانا نشان میدادند، ممکن نبود مجرد شایعه قتل شمس و شهرت غیبت ناگهانی او را در نزد دستگاه شحنه، بهانه اتهام در حق مولانا و خاندانش نسازند. قصه عشقی و جنایی که خود مولانا هم در یک غزل چیزی از شایعه قتل را به کنایه نقل میکند اما ناباوری خود را هم در آن باب با اشارت به تبریز نشان میدهد. معهذا اشتمال بر پارهای عناصر آمیخته با اسرار و کرامات، آن را مقبول اذهان سادهاندیش میکند و بدون تردید در آن، با وجود تمام آثار جعل و وضع که در سراسر آن پیداست بر چنین اذهان ساده اندیش آسان مینماید و شاید این افسانه که وجود شمس را بیشتر به قلمرو اوهام و اساطیر ملحق میکند، یک عامل عمده در شهرت آن باشد.
طرفه آن بود که علاءالدین محمد به خاطر یک انس خانگی و بیشائبه که با کیمیا خاتون داشت، در ماجرای عشق پیرانه سر این مرد تبریزی در افواه افتاد و به توطئه بر ضد وی متهم شد اما شمس که با خروج از قونیه خاطره کیمیا را هم به دست فراموشی سپرد، به عنوان قربانی یک توطئه موهوم که عمداً برای تیره کردن خاطره علاءالدین به وجود آمد مورد محبت و همدردی عام نیز واقع گشت» (زرین کوب، ۱۳۸۰: ۱۴۸-۱۴۷). بر پایه گفته زرینکوب و مستندات تاریخی، قصه قتل شمس زیر سؤال میرود. برای بر طرف کردن این ابهام، از شایعات و ابهامات در مورد غیبتهای شمس بر اساس دیدگاه کارن هورنای پرده برمی داریم.
از آنجا که اذهان ساده اندیش نمیتوانستند علتی موجه و قابل قبول برای غیبتهای ناگهانی و مکرر شمس بیاورند، به مسائل عرفانی و حدسیات و گمانها روی آوردند ولی بر اساس دیدگاه روانشناسی شخصیت کارن هورنای، ریشه غیبتهای مکرر و ناگهانی شمس، تعارضات درونروانی ابعاد شخصیتی اوست. برای علت شناسی غیبتهای ناگهانی شمس، باید به تیپ عزلت طلب وی رجوع کرد. مهمترین صفت و مشخصه تیپ عزلتطلب، احتیاج درونی شدید به این است که از لحاظ روحی و عاطفی همیشه فاصلهای بین خودش و دیگران برقرار سازد. چون شخصیت عزلت طلب شمس از هر گونه رقابت و مبارزه اجتناب میکند، نمیخواهد از طریق کوشش مداوم پیشرفت کند و برتری یابد بلکه کافی است که دیگران وجود پرگهر او را بشناسند و عظمت گنجهای پنهان او را کشف کنند و این اکتشاف با وجود حضور مولوی به سرانجام میرسد.
به گفته محققان، سلطان عثمانی در روزهای اول و دوم ربیع الاول سال ۹۴۲ که در خوی بود، همراه وزیر اعظم خود بر اسب می نشست و به زیارت تربت شمس میرفت (ریاحی، ۱۳۷۲: ۹۴). این سند تاریخی به وضوح نشان میدهد که محل صحیح تربت شمس در خوی بوده است نه قونیه که امروزه برای جلب توریست و با تبلیغات زیاد، محلی را به عنوان مقام شمس معرفی میکنند. بر اساس آنچه بیان شد، روایت مربوط به قتل شمس و این که او را پنهان از نظر مولانا در قونیه دفن کردهاند، سخنی واهی و بی اساس است.
نتیجه
بر اساس دیدگاه روان شناسی کارن هورنای، شخصیت بر اساس سه بعد بنا میشود که در افراد نوروتیک، یکی از این سه بعد غالب میگردد و دو بعد دیگر شخصیت سرکوب میشوند؛ در افراد سالم (همانند شمس تبریزی) این سه بعد، بنا به مقتضیات زمانی و موقعیت، برونریزی میکنند و شخصیت فرد را راهبر میشوند. این سه قطب شخصیت شامل انزوا طلبی، مهرطلبی و برتری طلبی است. از آنجا که عامه مردم از درک فحوای سخن و کلام شمس عاجز بودند، شمس قادر به اقناع و ارضای تمایلاتش نبود و بعد مهرطلب شخصیتش (با توجه به آموزههای عرفانی) به وی اجازه نمیداد که به مردم به سبب اهانتهایشان آسیب برساند؛ از طرفی دیگر به دلیل بعد شخصیت مهرطلبش، جویای ارتباط با مردم و حرکت به سوی اجتماع بود.
وی در جستجوی سنگ صبور بود و میخواست صندوقچه سر خود را به کسی بسپارد. برای نیل به این هدف به سیر و سیاحت پرداخت و انسانهای مختلفی را آزمود. در این سیر و سیاحت، در جاهایی که احساس میکرد ممکن است به خودانگاره و عزت نفسش آسیب برسد ناگهان غایب میشد (آغاز غیبتهای صغری) و بعد انزوا طلب شخصیتش فرمان هدایت زندگیاش را به دست میگرفت.
وی با اولین برخورد با مولانا گمشده خویش را یافت ولی با وجود دیدن این قابلیت در مولانا، هنوز ظرفیت پذیرش لازم را در وی نمیدید؛ به همین دلیل ۱۶- ۱۵ سال صبر کرد تا مولانا به ۴۰ سالگی برسد زیرا این سن، مرز بلوغ روانی و اجتماعی است و شمس از این نکته آگاه بود. شمس خود را در هیأت مولانا بازنمایاند و انعکاس داد و از طریق نقاب مولانا خود را بیان و عرضه کرد تا به هدف خویش (خودانگاره آرمانی) و آرامش حاصل از آن دست یابد. همچنین شمس با توجه به بعد انزواطلب شخصیتش و برای این که به خودانگاره آرمانیاش آسیبی نرسد، هوشیارانه و آگاهانه برای همیشه غایب شد که ما از آن با تعبیر (غیبت کبری) یاد میکنیم؛ با توجه به دلایل یاد شده، شائبه و ظن کشته شدن شمس رد میشود.
پینوشتها:
۱- کارن هورنای در سال ۱۸۸۵ در آلمان زاده شد و تحصیلات خود را در پزشکی و روان پزشکی در همان جا به پایان رساند. در سال ۱۹۳۲ در آمریکا به عنوان استاد دانشگاه در رشته روانکاوی مشغول تدریس شد و موسسه مشهوری موسوم به «موسسه روانکاوی هورنای» در نیویورک تأسیس کرد که هنوز دایر است (شولتز، ۱۳۷۸: ۱۷۵).
۲- اریک برن در سال ۱۹۱۰ در شهر مونترال کانادا به دنیا آمد. وی در سال ۱۹۳۵ از دانشکده پزشکی مک گیل فارغ التحصیل شد و پس از آن به مدت ۲ سال در کلینیک روان پزشکی دانشگاه مک گیل به کار پرداخت. برن رویکردی جدید را به روان درمانی در سال ۱۹۵۶ ابداع کرد. در این سال او دو مقاله معروف به نامهای «شهود: تصویر اگو» و «حالتهای ایگو در روان درمانی» را منتشر کرد. در مقاله دوم بود که مفهوم «کودک، بالغ و والد» و روش سه دایرهای برای نمایش آن را معرفی کرد. وی نظریه جدید خود را تحلیل ساختاری نامید. برن در سال ۱۹۷۰ بر اثر سکته قلبی درگذشت (فیروز بخت، ۱۳۸۴).
۳- والایش از مکانیسمهای دفاعی فروید است که انرژی مخرب به وجود آمده را به دیگر مجراها، معطوف میکند؛ مجراهایی که جامعه نه تنها آنها را میپذیرد بلکه ستایش هم میکند (شولتز، ۱۳۷۸: ۶۷).
۴- مکانیسم دلیل تراشی: مکانیسم عقلانی کردن امور و دلیل تراشی موجه، یعنی اندیشه یا عملی را که برای ما تهدیدآمیز است، با قانع ساختن خود به این که تبیینی عاقلانه برای آن وجود دارد، توجیه کنیم.
مراجع:
۱- استاجی، ابراهیم. (۱۳۸۹). سرای سکوت. ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی . سال ۶، ش ۹، ص. ص. ۲۷-۹.
۲- افلاکی، شمس الدین احمد. (۱۹۶۱). مناقب العارفین. تصحیح تحسین یازیجی. آنقره: انجمن تاریخ ترک.
۳- ریاحی، محمدامین. (۱۳۷۲). تاریخ خوی. تهران: توس.
۴- زرین کوب، عبدالحسین. (۱۳۸۰). پله پله تا ملاقات خدا. تهران: علمی.
۵- سپهسالار، فریدون بن احمد. (۱۳۷۸). زندگی نامه مولانا جلال الدین مولوی. تهران: اقبال.
۶- شایگان فر، حمیدرضا. (۱۳۹۰). نقد ادبی (معرفی مکاتب نقد). تهران: دستان.
۷- شمس تبریزی. (۱۳۶۹). مقالات. تصحیح محمدعلی موحد. تهران: خوارزمی.
۸- شولتز، دوان. (۱۳۷۸) . نظریههای شخصیت. ترجمه یوسف کریمی و همکاران. تهران: ارسباران.
۹- طغیانی، اسحاق. (۱۳۸۱). غربت شمس. جامعه شناسی کاربردی. ش ۱۳، ص. ص. ۶۶-۵۱.
۱۰- فدایی، فربد. (۱۳۳۱). یونگ و روانشناسی تحلیلی او. تهران: دانژه.
۱۱- فروزانفر، بدیع الزمان. (۱۳۳۳). رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلال الدین محمد مولوی. تهران: زوار.
۱۲- فیروزبخت، مهرداد. (۱۳۸۴). اریک برن (بنیانگذار تحلیل رفتار متقابل). تهران: دانژه.
۱۳- ناصرالدین صاحب الزمانی، محمدحسن. (۱۳۵۱). خط سوم. تهران: عطایی.
۱۴- نزهت، بهمن. (۱۳۹۰). کیمیاگریهای شمس. نامه فرهنگستان، سال ۱۲، ش ۴. ص. ص. ۵۱-۲۳.
۱۵- موحد، محمدعلی. (۱۳۷۸). شمس تبریزی. تهران: طرح نو.
۱۶- مولوی، جلال الدین محمد. (۱۳۳۰). فیه ما فیه. به اهتمام بدیع الزمان فروزانفر.تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
۱۷- ----------------- . (۱۳۸۷). شرح جامع مثنوی. تألیف کریم زمانی. تهران: انتشارات اطلاعات.
۱۸- هورنای، کارن. (۱۳۵۱). تضادهای درونی ما. ترجمه محمدجعفر مصفا. تهران: ابن سینا.
۱۹- Horney, K. (۱۹۳۷). The neurotic personality of our time. New York: Norton.
۲۰- --------------. (۱۹۴۲). Self-analysis. New York: Norton.
۲۱- -------------. (۱۹۸۰).the adolescent diries of Karen Horney. New York: Basic Books.
۲۲- Jung, Carl Gostav. (۱۹۴۵). Modern Man in search of a soul (W. S. Dell and C ,F. Bayness, TRANS.). New York: Harvest Book.
۲۳- ------------------. (۱۹۵۳) Two essay on analytical psychology. New York: Vintage.
منبع: مهر
کلیدواژه: شمس تبریزی زیگموند فروید روانشناسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی اربعین حسینی عاشورا کنفرانس بین المللی نشست علمی معرفی کتاب پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی امام حسین ع اصول فقه اربعین 98 نقد کتاب قرآن گام دوم انقلاب فلسفه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۲۳۲۲۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اقتدار جمهوری اسلامی تکیه گاهی برای آزادی خواهان جهان است
به گزارش خبرنگار حوزه استان های خبرگزاری تقریب، امام جمعه اهل سنت شهر سیجوال، گفت: امروز سپاه پاسداران بعد از عملیات وعده صادق قدرت و ابهتی برای ایران اسلامی به ارمغان آورد که سایر کشورها و حتی ابرقدرت ها فهمیدند نباید ضربه ای به آن وارد کنند.
آخوند «یوسف ایری» در نماز جمعه این هفته مسجد جامع ابوحنیفه شهر سیجوال با اشاره به عظمت کار دلاورمردان سپاهی، اظهار کرد: دشمنان بدانند که دوران بزن و در رو تمام شده و ایران امروز ایران نیم قرن گذشته نیست؛ بلکه بسیار قویتر و توانمندتر از دوران شده است.
به گفته وی؛ پاسخ قاطعانه سپاه به رژیم صهیونیستی پیامی آشکار برای آنها و سایر دشمنان داشته که اگر این شرارت ها ادامه داشته باشد با پاسخی سخت و کوبنده مواجه می شوند.
امام جمعه اهل سنت شهر سیجوال، اعتراض دانشجویان در دانشگاه های آمریکا و اروپا را نشانه ای از نفوذ و گسترش اقتدار جمهوری اسلامی در این کشورها دانست و گفت: قشر دانشجو که از اقشار فرهیخته و آگاه جامعه است از جنایات رژیم منحوس صهیونیستی در نوار غزه باخبر است و خواهان آتش بس و قطع کمک های نظامی غرب به اشغالگران قدس هستند.
وی افزود: این دانشجویان پرچم های ایران، فلسطین و حزب الله را بدست گرفته و حاضر هستند به زندان بروند؛ ولی دست از محکوم کردن مواضع اشتباه کشورهای خود در برابر جبهه مقاومت برندارند.
خانه های خود را با تلاوت قرآن نورانی کنید
امام جمعه اهل سنت چنارلی، گفت: طبق فرمایش رسول اکرم (ص): «خانه های خود را هر روز با تلاوت آیات قرآن کریم نورانی کنید».
آخوند «اسماعیل قدیری» در نماز جمعه این هفته مسجد جامع چنارلی با تأکید بر جایگاه خوب قرآن کریم در بین اعضای خانواده اسلامی، اظهار کرد: رسول گرامی اسلام (ص) فرموده اند: «تلاوت قرآن در هر خانه ای باعث افزایش رزق و روزی و فرود آمدن رحمت الهی برای افراد آن خانه می شود و اگر به کلام وحی اهمیت داده نشود آن خانه قبری از قبرستان خواهد بود.»
به گفته وی؛ وقتی قرآن کریم به طور مستمر در خانه ای خوانده می شود جن ها و شیاطین از آن فرار کرده و فرشتگان نازل می شوند.
امام جمعه اهل سنت چنارلی با اشاره به حدیثی از پیامبر اسلام (ص) مبنی بر مداومت در شکرگذاری خداوند بر نعمت هایی که به ما عطا کرده، اظهار کرد: «وقتی خانواده خود را خوشحال و برخوردار از رزق و انواع نعمت خداوند دیدید باز به پروردگار عالم رجوع کنید و «ماشاء الله لاقوة الا بالله» بگوئید که باعث افزایش رزق و نعمت خداوند شده و غم و ناراحتی ها را از بین می برد.»
نماز با جماعت تأکید دین مبین است
امام جمعه اهل سنت شهر آق قلا، گفت: دین مبین اسلام به نمازهای یومیه آن هم به صورت جماعت تأکید فراوانی دارد.
آخوند «عبدالحی میرزاعلی» در خطبه های نماز جمعه مسجد جامع مصلحی شهر آق قلا با اشاره به اهمیت و فضائل نماز جماعت در دین اسلام، اظهار کرد: اقامه نماز یکی از راه های تقویت ایمان و ارتقاء تقوای الهی است که مؤمنان باید به آن مقید باشند.
به گفته وی؛ تلاوت قرآن کریم نیز از اعمال صالحی است که روزانه از سوی مسلمانان انجام شده و علاوه بر آن در آیات نورانی آن تدبر را داشته باشند.
کبر و حسد گمراه کننده انسان است
امام جمعه اهل سنت قازان قایه مراوه تپه، گفت: داشتن غرور، تکبر و حسد باعث گمراهی انسان و زائل شدن عقل و علم او می شود.
آخوند «ناصر محمد قزل» در نماز جمعه این هفته مسجدالنبی قازان قایه مراوه تپه با اشاره به ضرورت پرهیز انسان از اخلاق و صفات زشت، اظهار کرد: خداوند در آیه 4 سوره مبارکه «قلم» می فرماید: «انک لعلی خلق عظیم» (بى گمان، تو ای پیامبر همواره بر خُلق و خويى بزرگ هستى).
به گفته وی؛ خداوند پیغمبر بزرگوار اسلام (ص) را مزین به چنان اخلاق نیکویی کرده بود که همگان به خاطر این صفت بارز دور ایشان جمع شده بودند.
امام جمعه اهل سنت قازان قایه مراوه تپه با عنوان اینکه انسان اگر می خواهد نزد پروردگارش دارای قرب و جایگاه باشد باید مردم دار و انسان دوست باشد، تصریح کرد: خداوند یک نفر را زیبا و دیگری را زشت و دیگری را سالم و دیگری را بیمار آفریده است و انسان باید به قضا و قدر الهی ایمان داشته باشد.
وی افزود: ابولهب با آنکه عموی پیامبر (ص) بود جزو سرسخت ترین دشمنان اسلام و مسلمانان بود و خود و همسرش در آزار و اذیت پیامبر اسلام (ص) از هیچ چیزی دریغ نکردند به همین خاطر خداوند در حق آنها سوره «مسد» را نازل کرد و هلاکت و گرفتاری ابدی در آتش جهنم را برای او و همسرش خواست.
به گفته وی؛ ابی جهل بن هشام نیز از دشمنان بزرگ اسلام و مسلمانان بود، به خاطر علم و دانشی که داشت به ابی الحکم ملقب بود؛ ولی چون مغرور شده و به دشمنی با پیامبر اسلام (ص) ادامه داد و به همین خاطر ابوجهل (پدر نادانی) لقب گرفت، ابوجهل بعد از آن با حقارت زیست و همیشه در نگاه مردم حقیر و پست شد و سرانجام در غزوه بدر از ترس مسلمانان در حال فرار بود که به طرز فجیعی کشته شد.
دشمنان تحمل شهید مطهری را نداشتند
امام جمعه اهل سنت شهر اینچه برون، گفت: منافقان و دشمنان دین و اسلام تحمل شهید مطهری را نداشته و او را به شهادت رساندند.
آخوند «مدد آقا هوشمند» در نماز جمعه این هفته مصلای شهر اینچه برون با تسلیت سالروز شهادت استاد مطهری اظهار کرد: این بزرگوار در عین اینکه استاد حوزه و دانشگاه بود دانشمند و فیلسوف فرزانه نیز بود.
به گفته وی؛ 12 اردیبهشت ماه سالروز شهادت این عالم فرزانه به نام روز معلم نامگذاری شده و هر ساله در این ایام از تلاش ها و زحمات معلمان تقدیر و تشکر می شود، وی در اهمیت علم وعالم گفته بودند: «معلمی شغل انبیاست، اگر علم، دانش و آگاهی مردم بالا برود قطعاً بسیاری از مشکلات اقتصادی و فرهنگی ما حل خواهد شد».
امام جمعه اهل سنت شهر مرزی اینچه برون با تبریک روز شورا (9 اردیبهشت ماه) به مردم و همه شوراهای اسلامی شهر و روستا، ابراز کرد: ضروری است اعضای شوراها از مسئولیت خود آگاه بوده و در جهت حل مسائل و مشکلات مردم وعمران و آبادانی شهر و روستا بکوشند.
دشمنان عاجز از پاسخ وعده صادق هستند
خطیب جمعه اهل سنت محله قارقی سیمین شهر، گفت: دشمنان غربی و رژیم صهیونیستی از دادن پاسخ به عملیات وعده صادق درمانده شده اند.
آخوند «کریم کر» در نماز جمعه این هفته مسجد جامع محله قارقی سیمین شهر با اشاره به عجز و ناتوانی دشمنان در برابر اقدام سپاه پاسداران، اظهار کرد: سپاه پاسداران با انجام عملیات وعده صادق سیلی محکمی به رژیم منحوس زد که در طول 7 دهه گذشته قدرتی نتوانسته بود به آن دست یابد.
به گفته وی؛ رژیم اشغالگر قدس به کمک غربی ها خواست پاسخی به اقدام سپاه در هدف قرار دادن مواضع نظامی اش بدهد که در این کار هم ناتوان و عاجز ماند.
خطیب جمعه اهل سنت محله قارقی سیمین شهر با تأکید بر اتحاد و انسجام امت اسلامی در برابر تجاوزات صهیونیست ها بر سرزمین فلسطینی ها، تصریح کرد: اگر این وحدت و همدلی اسلامی در بین ملل مسلمان صورت گیرد هیچ قدرتی یارای مقابله با آنان را نخواهد داشت.
وی ادامه داد: رژیم پلید اسرائیل همچنان نوار غزه را بمباران می کند که در نتیجه آن بیش از 34 هزار نفر شهید و هزاران نفر نیز مجروح شده اند.
به گفته وی؛ ان شاءالله با همدلی و همدلی کشورهای اسلامی می توانیم نماز جماعت را در مسجد الاقصی به جماعت اقامه کنیم.
آخوند کر با اذعان بر فضیلت روزه ماه شوال، گفت: رسول اکرم (ص) فرموده است: «هر کسی بعد از اتمام ماه مبارک رمضان شش روز از ماه شوال را نیز روزه بگیرد انگار همه سال را روزه گرفته است».
دوستی با اولیای الهی تأثیر مثبتی بر زندگی دارد
خطیب جمعه اهل سنت نگین شهر، گفت: آنان سرشار از معنویت بوده و در حرم امن الهی هستند و دوستی و محبت با آنان لذتبخش و تاثیر گذار بر زندگی انسان خواهد بود.
آخوند «شهاب الدین خوجملی» در خطبه های نماز جمعه این هفته مسجد جامع نگین شهر، اظهار کرد: اولیای خداوند از بهترین و برگزیده ترین انسان ها بر روی زمین هستند و مطالعه زندگانی و سیرت آنان مسیر رسیدن به سعادت و خوشبختی را هموار میکند.
به گفته وی؛ نسل امروز به ویژه جوانان باید پندها و نصایح عارفان و اولیای الهی را سرلوحه زندگی خود قرار دهند و راه و روش آنان بهترین الگو برای نسل جوان و خانواده ها است.
خطیب جمعه اهل سنت نگین شهر خاطر نشان کرد: مطالعه و بررسی راه و روش و سیرت عارفان و اولیای الهی همانند همنشینی و هم کلام شدن با آنان است.
حجاج برای داشتن حج مبرور تلاش کنند
خطیب جمعه اهل سنت بندر ترکمن، گفت: ضروری است حجاج برای داشتن حجی مقبول و مبرور تلاش کنند.
آخوند «کریم کر» در نماز جمعه این هفته مسجد جامع قبا بندر ترکمن، اظهار کرد: از آنجایی که اقامه نماز در بیت الله الحرام و مسجدالنبی ثواب زیادی دارد لازم است حجاج زن و مرد قبل از اعزام اگر نواقصی در نماز و احکام داشته باشند اصلاح کرده و به خوبی فراگیرند.
به گفته وی؛ حاجی قبل از رفتن به سفر حج صدقه داده و به صله رحم که خداوند بسیار به آن توصیه کرده برود و اگر دلی را شکسته باشد از او حلالیت بخواهد، اگر به کسی بدهی داشته و یا زکات پرداخت نشده ای داشته باشد پرداخت کرده و بعد به سرزمین وحی برود تا حجش مبرور شود.
خطیب جمعه اهل سنت بندر ترکمن با بیان اینکه دین مبین اسلام بر پایه 5 چیز استوار شده که یکی از آنها حج است، گفت: پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) فرموده است: «هر کسی که توانایی مالی دارد و نیز بدنش سالم باشد و به سفر حج نرود مسلمان نیست».
انتهای پیام/