Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-05-06@22:59:30 GMT

قصه جوجه اردک زشت

تاریخ انتشار: ۶ آذر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۹۰۹۴۴۸

قصه جوجه اردک زشت

خبرگزاری آریا -
یکی از بعداز ظهرهای آخر تابستان بود . نزدیک یک کلبه قدیمی در دهکده ،خانم اردکه لانه اش را کنار دریاچه ساخته بود.
اون پیش خودش فکر می کرد: مدت زیادی هست که روی این تخم ها خوابیده ام . او تنها نشسته بود و بقیه اردکها مشغول شنا بودند .
کم کم تخم ها شروع به حرکت کردند و با نوکهای قشنگ کوچکشان پوسته ی تخم شان را شکستند .

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آنها یکی یکی بیرون آمدند اما هنوز خیس بودند و نمی توانستند که بخوبی روی پاهایشان بایستند.

بزودی جوجه ها روی پا هایشان ایستادند و شروع به تکان دادن خودشان کردند.تا اینکه پرها یشان خشک شد خانم اردکه نگاهش به تخم بزرگی افتاد و پیش خودش گفت : اوه نه هنوز یکی از تخم ها اینجاست اردک پیری کنار خانم اردک آمد .
به تخم نگاه کرد و گفت: شاید این تخم یک بوقلمون باشد این اتفاق یکبار برای من هم رخ داده است اون جوجه حتی نمی توانست به آب نزدیک شود. چرا ناراحتی ؟ من پیشنهاد می کنم که او را ول کنی . سپس اردک پیر آهسته شنا کرد و رفت.
خانم اردکه فکر کرد کمی بیشتر روی این تخم بنشیند . بعد از مدتی صداهای ضعیفی از داخل تخم شنید و بزودی جوجه کوچولو از تخم بیرون آمد.
مادر مدتی به جوجه نگاه کرد او با پرهای خاکستریش ظاهر عجیبی داشت و مادر را نگران کرد. اما وقتی که به پاهایش نگاه کرد خیالش جمع شد که این جوجه ی بوقلمون نیست.
اما جوجه ی بزرگ و زشتی بود روز بعد مادر جوجه هایش را به کنار دریاچه برد . جوجه ها یکی یکی داخل آب پریدند . بزودی همه آنها حتی جوجه اردک زشت روی آب شناور بودند.
سپس مادر جوجه هایش را به حیاط طویله برد .سرش در برابر اردک پیر به نشانه ی احترام خم کرد و گفت : نوار بین پاهای این جوجه نشان می دهد که یک جوجه بوقلمون نیست بوقلمونی که در نزدیکی آنها راه می رفت سرش را بالا آورد و گفت : تا حالا چنین جوجه اردک زشت و بزرگی ندیده ام این تازه شروع مشکلات جوجه اردک بود .
حیوانات با او رفتار دوستانه ای نداشتند چون اوخیلی زشت بود . جوجه اردکهای دیگر با او بازی نمی کردند و او را اذیت می کردند . مرغها به او نوک می زدند و همه حیوانات به او می خندیدند.
جوجه اردک بیچاره خیلی غمگین و تنها بود . و با گذشت زمان بیشتر ناراحت می شد . هرچند که مادرش سعی می کرد به او دلداری بدهد احساس می کرد کسی او را دوست ندارد و فکر می کرد چرا با بقیه برادرهایش فرق دارد .
یک شب که دیگر جوجه اردک زشت نتوانست این همه ناراحتی را تحمل کند از حیاط طویله خارج شد و تا جایی که می توانست دوید . بزودی به جنگل رسید . هر چه جلوتر می رفت پیدا کردن راه سخت تر می شد .
اما او به دویدن ادامه داد تا اینکه به نزدیکی مردابی رسید که اردکهای وحشی در آنجا زندگی می کردند . جوجه اردک پشت درختی پنهان شد . احساس می کرد که خیلی تنها و خسته است صبح هنگامیکه تعدادی از اردکها پرواز میکردند متوجه جوجه تازه وارد شدند ایستادند به او سلام کردند .
از او پرسیدند: تو کی هستی ؟ جوجه اردک زشت گفت : من اردک مزرعه هستم آیا تا حالا جوجه اردکی مثل من دیده اید که پرهای خاکستری داشته باشد. او مدت طولانی به اردکهای وحشی که با اردک های مزرعه خیلی فرق داشتند نگاه کرد آنها گفتند : یک اردک ؟ ولی ما تا حالا جوجه اردکی مثل تو ندیده ایم . اما مهم نیست . تو می توانی اینجا بمانی چون این مرداب به اندازه کافی برای همه ما جا دارد .
جوجه اردک زشت خوشحال بود که می توانست در کنار مرداب استراحت کند و از حیوانات بیرحم مزرعه دور باشد هوا سرد بود جوجه اردک زشت به برگ های درختها نگاه کرد که طلایی و قرمز بودند . همانطور که او میان نیزار برای پیدا کردن غذا می گشت دو غاز وحشی جوان از آسمان کنار او به زمین نشستند.
سلام دوست داری از ما باشی. ما داریم به مرداب دیگری پرواز می کنیم که کمی از اینجا دورتر است جائیکه غازهای جوان زیادی مثل ما آنجا زندگی می کنند .
جوجه اردک زشت از این اتفاق خوشحال بود اما قبل از اینکه کاری کند صدای شلیک گلوله ای را شنید و غاز به درون مرداب افتاد . یک سگ گنده داخل آب پرید تا آنها را بگیرد .
اسلحه ها شروع به شکلیک در اطراف مرداب کردند سگ دیگری از میان نیزارها بطرف جوجه اردک آمد سگ لحظه ای به او نگاه کرد و سپس از آنجا دور شد .
جوجه اردک در حالیکه از ترس نفس نفس می زد گفت : خدایا متشکرم . من اینقدر زشتم که حتی سگ هم مرا نمی خواهد . او تمام روز در میان نیزار ماند .بالاخره زمانیکه خورشید غروب کرد سگها رفتند و شلیک ها قطع شد .
او آشفته خودش را از کناره دریاچه به میان جنگل رساند همانطور که او در تاریکی راه می رفت باد شدیدی می وزید .ناگهان خودش را جلوی یک کلبه خیلی قدیمی دید . نور ضعیفی از لای سوراخ در دیده می شد . جوجه اردک فکر کرد که باید داخل بروم و از دست باد خلاص شوم .بنابر این بزور از سوراخی وارد خانه شد و در گوشه ای شب را گذراند.

زن پیری با گربه و مرغش در این کلبه زندگی می کرد . صبح روز بعد که پیرزن جوجه اردک را دید از خودش پرسید : این دیگه چیه ؟ از کجا آمده ؟ اردک آنجا ماند .
اما جوجه بیچاره در گوشه ای غمگین نشسته بود لذت شنا کردن روی آب را بیاد آورد . به مرغ گفت من می خواهم به دنیای وحشی بروم مرغ به او گفت : تو دیوانه هستی . اما من نمی توانم تو را اینجا نگه دارم .
جوجه اردک گشت و حوضچه بزرگی را پیدا کرد . و در زیر نور خورشید شناور شد . روز بعد یکباره یک گروه از پرندگان سفید بزرگی رابا گردنها دراز و جذاب در حال پرواز دید .
او تا آن روز چنین پرندگان زیبایی را ندیده بود . او پیش خودش فکر کرد ، کاش می توانستم با آنها دوست شوم .
این پرندگان به سمت جنوب مهاجرت می کردن باد سرد زمستان شروع به وزیدن کرد . جوجه اردک مجبور بود برای محافظت از یخ زدگی به سختی با پاهایش پارو بزند .
یک روز صبح پاهایش یخ زد کشاورزی که از آنجا عبور می کرد او را نجات داد . او پرنده بیچاره را به خانه گرمش برد .اما بعد بچه های کشاورز جوجه اردک را ترساندن و او بال و پر زد و به آشپزخانه پرید و چیزهای مختلفی برخورد کرد و وقتی که در برای لحظه ای باز شد او بیرون پرید.
خلاصه جوجه اردک از زمستان جان سالم بدر برد یک روز صبح که لای نیزار خوابیده بود گرمای خورشید را احساس کرد . کش و قوسی به بالهایش داد و به آسمان پرواز کرد . او بطرف یک باغ که یک حوض بزرگ در وسطش داشت پرواز کرد .
او سه پرنده سفید زیبا راروی آب دید که خیلی با جذبه و نرم شنا می کردند . آنها قو بودند ولی او این را نمی دانست او خیلی نرم بدون آنکه بال بزند بالای سر قوها پرواز کرد و سرش را برای احترام خم کرد .
در انعکاس آب قوی زیبای دیگری دید . دو بچه کوچک به سمت باغ می دویدند فریاد زدند ، نگاه کن یکی دیگه . این یکی از بقیه زیباتر است آن جوجه اردک زشت حالا یک قو بود . قلب او پر از عشق به قوها دیگر بود و فهمید که چه حقیقتی رخ داده است . و قبلا که یک جوجه زشت بود فکرنمی کرد روزی چنین اتفاقی بیافتد.


منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۹۰۹۴۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کتاب «خانه زیر آب و جوجه لاک پشت ها» منتشر شد

کتاب خانه «زیرآب و جوجه لاک پشت ها» به عنوان دهمین اثر چاپ شده مسعود عرب زاده است که ۱۶ صفحه در تیراژ ۵۰۰ نسخه، تصویرگر سپیده شیرکو، قیمت ۶۰ هزار تومان توسط انتشارات قلمداران جنوب منتشر شده است.

مسعود عرب زاده به خبرنگار مهر گفت: خلیج فارس، به عنوان یکی از مرزهای آبی ایران با قدمت بالغ بر ۳۰ میلیون سال سرمایه بزرگ برای مردم ایران و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس است که رازهای زیادی در آن نهفته است. برای

وی اضافه کرد: همین منظور این نعمت الهی در آثار پژوهشی و قصه‌های کودکانه‌ام غنیمت دانسته و با این دغدغه به صورت مستمر تحقیق، نگارش و چاپ انجام می‌دهم.

این نویسنده کودک به موضوع کتاب پرداخت و گفت: هدف از نگارش این کتاب این است که این ثروت ملی و عرق وطن دوستی و مهین پرستی به کودکان و نوجوان نیز انتقال دهیم و با شناخت ارزش‌هایی که همواره در پیشبرد اهداف بلند میهنمان نقش دارد آن‌ها را آشنا کنیم.

عرب زاده افزود: در گوشه کنار مهینمان ایران همواره ثروت‌های مهمی نهفته است که برای نسل جدید خصوصاً کودکان ناشناخته است و وظیفه داریم تا این مهم‌ها را به کودکان بشناسانیم تا بدین گونه قسمتی از دین خود را ادا کرده باشیم.

عرب زاده افزود: این کتاب داستانی، به صورت نثر ادبی به شکل مصور در گروه «سنی ب و ج» به اهمیت کشتی رافائل که میراث و خانه هزاران گونه‌های دریایی شامل جوجه لاک پشت‌ها، ماهی‌ها و مرجان‌ها می‌باشد پرداخته است.

وی با اشاره به اینکه کتاب خانه زیر و آب و جوجه لاک پشت‌ها تنها با محوریت رافائل نیست یادآور شد: در پایان کتاب فراخوان قصه با موضوعات مرزبانی دریا، خاطره دریایی، اهمیت دریانوردی، اهمیت خلیج فارس، حفاظت از محیط زیست دریایی، ورزش دریایی، اهمیت دریا و اقتصاد معیشت … مطرح کرده‌ام که بعد از خواندن کتاب کودکان و نوجوانان بتوانند در قالب قصه به رشته تحریر در آورده و موضوعات زیست بوم خود بیشتر کنکاش کنند.

عرب زاده در رابطه با تازه‌های نشر حوزه کودک که در حال انجام است نیز گفت: کتاب روزنامه دریایی که به معرفی شخصیت شهید نادر مهدوی می‌پردازد مجوزهای لازم اخذ و بزودی چاپ و رونمایی خواهد شد.

مسعود عرب زاده متولد ۱۳۶۳ بندر بوشهر و کارشناس ارشد علوم تربیتی برنامه‌ریزی آموزشی است. وی روزنامه نگار، شاعر و نویسندگی در حوزه کودک و پژوهش‌های تاریخی چاپ کرده است.

از کتاب‌های عرب زاده می‌توان «کندوکاو» با موضوع آسیب شناسی هنر در استان بوشهر و «لحظه نگاری یک روزنامه نگار»، «جیک و جیک و جیک تولده»، «مجموعه شعر عاطفه آنجا بود»، «تولد نوشته‌ها» «گزارش‌های سفرنامه نویسان از بندر خارجی از شهر بوشهر از دوران باستان تا اوایل قرن بیستم»، «آئینه تمام نمای استان بوشهر»، «قهرمان قصه‌ی مادر بزرگ»، «کلمات آسمانی اند مضامین قرآنی در شعر شاعران استان بوشهر» نام برد.

این نویسنده همچنین کتاب‌های قصه کودک فوتبالیست‌ها و خورشید گویان، باغ دایی محمد روباه کت قرمزی در کوه کوزی، دریانورد کوچک، چهارده سبد عشق و نجات را در دست چاپ دارد.

کد خبر 6097262

دیگر خبرها

  • یک میلیون و۳۱۸هزارقطعه جوجه ریزی در مرغداریهای استان انجام شد
  • جوجه ریزی بیش از ۴ میلیون قطعه‌ در واحد‌های پرورش مرغ استان قزوین
  • کهگیلویه و بویراحمد در جایگاه دوم جوجه‌ریزی کشور
  • صادرات مرغ تا پایان سال به ۳۰۰ هزارتن می‌رسد
  • تصاویر یک جوجه تیغی در خیابان‌های شیراز
  • جوجه ریزی ۴ میلیون و ۳۸۰ هزار قطعه‌ای در استان قزوین
  • کتاب «خانه زیر آب و جوجه لاک پشت ها» منتشر شد
  • فیلم| مشاهده جوجه تیغی عظیم‌الجثه در خیابان‌های شیراز
  • مشاهده جوجه تیغی عظیم‌الجثه در خیابان‌های شیراز + ویدئو
  • ببینید | مشاهده جوجه تیغی عظیم‌الجثه در خیابان‌های شیراز