روایت شهید دستغیب درباره مرد بیسوادی که به عنایت امامحسین (ع) توان قرائت قرآن یافت
تاریخ انتشار: ۲۰ آذر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۰۵۷۲۵۵
شهید آیتالله دستغیب در کتاب «داستانهای شگرفت» به ماجرای مرد بیسوادی اشاره کرده است که با عنایت امامحسین (ع) قرآنخوان شد. ۲۰ آذر ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۹ فرهنگی دین ، قرآن و اندیشه نظرات - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، در آخرین روز از دهه اول ماه محرم سال 1292 به دنیا آمد، شهرتش بیشتر به دلیل برگزاری کلاسهای درس اخلاق و تألیف کتابهای اخلاقی است؛ "گناهان کبیره، قلب سلیم، معاد و داستانهای شگرف" از جمله آثار مطرح او به شمار میرود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وقتی در آذر 1360 به شهادت رسید، آیتالله خامنهای در پیامی خطاب به مردم استان فارس فرمودند: «آیتالله حاج سیدعبدالحسین دستغیب از نخستین کسانی بود که پرچم تبلیغ انقلاب اسلامی را در سختترین شرایط در استان فارس برافراشت و بر معابر و مجامع، نام امام امت را بر زبان جاری کرد و با دستگاه ظلم و جور به مبارزه برخاست. این چهره پارسا و پرهیزکار [آیتالله حاج سیدعبدالحسین دستغیب] در بهترین بخش از عمر پربرکتش بیاعتنا به زخارف دنیوی همت و نیروی خود را در راه استقرار حاکمیت الله صرف کرد و به یاد خدا دلخوش بود که «ألا بِذکرِ الله تَطمَئِن القُلوب. چهره معظّم و دوستداشتنی این مرد خدا محبوبترین چهره در میان مردم فارس و مورد احترام عمیق مردم در سراسر ایران بود.
او در جایگاه سخنران نماز جمعه در تبیین مبانی انقلاب اسلامی و نیز دفاع از جایگاه روحانیت و حکومت اسلامی تأثیرگذار بود. پیگیری و تأکید او بر همین مواضع انقلابی موجب شد چندینبار دستگیر و زندانی شود (ربانی خلخالی، ص 581؛ محمدهاشم دستغیب، ص 38-39، 42) و حتی ساواک در 1352 شمسی او را به سبب ایراد سخنرانیهای علیه رژیم شاهنشاهی و در حمایت از انقلاب ممنوع المنبر کرد (محمدهاشم دستغیب، ص 43؛ نورمحمدی، ص 106).
اینک به بیان بخشی از کتاب "داستانهای شگرف" شهید دستغیب، با عنوان "داستان عجیب مفاتیح و قرآن" اشاره میکنیم:
* در تاریخ شنبه آخر جمادیالثانی 94 جناب حاج ملاعلیبنحسن کاظمی از کویت به شیراز آمد، بیمار بودند و برای درمان به بیمارستان نمازی مراجعه کردند. کتاب مفاتیحالجنان و قرآن را با هم آورده و فرمود که به قصد شما آوردهایم و این دو هدیه داستانی دارد. اما مفاتیح: من در کودکی بیپدر و مادر شدم و کسی مرا به مکتب نفرستاد و بیسواد بودم تا سالی که به عزم درک زیارت عرفه کربلا مشرف شدم. روز عرفه برخاستم که به سمت حرم مشرف شوم اما از کثرت جمعیت راه عبور مسدود بود طوری که نمیتوانستم به حرم بروم و هر چه سعی کردم یک نفر باسواد را پیدا کنم که مرا زیارت دهد و با او زیارت وارده را بخوانم کسی را ندیدم. شکسته و نالان حضرت سیدالشهداء(ع) را خطاب کردم: آقا آرزوی زیارتت مرا اینجا آورده است، سواد ندارم و کسی را ندارم مرا زیارت دهد.
ناگهان سید جلیلی دست مرا گرفت و فرمود: با من بیا، پس از وسط انبوه جمعیت راه باز شد و پس از خواندن إذن دخول وارد حرم شدیم. زیارت وارث را با من خواند و پس از زیارت به من فرمود: پس از این، زیارت وارث و امینالله را میتوانی بخوانی و آنها را ترک نکن و کتاب مفاتیح کاملاً صحیح است و یک نسخه آن را از کتابفروشی شیخمهدی جلوی درب صحن بگیرید.
حاجعلی میگوید: در آن حال لطف الهی و مرحمت حضرت سیدالشهداء را متذکر شدم که چطور این آقا را به من رساند و در چنین ازدحامی موفق شدم به حرم بروم. پس سجده شکر به جای آوردم چون سر برداشتم آن آقا را ندیدم، هر طرف که رفتم او را ندیدم از کفشداری پرسیدم گفت که آن آقا را نشناختم. خلاصه وقتی از صحن خارج شدم و شیخمهدی کتابفروش را دیدم پیش از آنکه از او مطالبه کتاب کنم این مفاتیح را به من داد و گفت: نشانه صفحه زیارت وارث و امینالله را گذاشتهام، خواستم هزینه آن را بدهم، گفت پرداخت شده است و به من سفارش کرد که این مطلب را فاش نکن.
وقتی به منزل رفتم متذکر شدم کاش از شیخمهدی پرسیده بودم از کسی که حواله مفاتیح من را به او داده است. از خانه بیرون آمدم که از او بپرسم فراموش کردم و به دنبال کار دیگری رفتم. دوباره به قصد این پرسش از خانه بیرون آمدم باز هم فراموش کردم، خلاصه تا وقتی که در کربلا بودم موفق نشدم. سفرهای دیگر که مشرف میشدم در نظر داشتم این پرسش را مطرح کنم اما تا 3 سال هیچ وقت موفق نشدم. پس از 3 سال که موفق به زیارت شدم شیخ مهدی مرحوم شده بود.
و اما قرآن: پس از عنایت مزبور، به حضرت سیدالشهداء(ع) متوسل شدم که چون چنین عنایتی فرمودید خوب است توانایی قرآن خواندن را هم مرحمت فرمایید تا اینکه شبی آن حضرت را در خواب دیدم، پنج رطب دانه دانه مرحمت فرمود و من خوردم که طعم و عطرش قابل وصف نیست و سپس فرمود: میتوانید قرآن را بخوانید. پس از آن، این قرآن را شخصی از مصر برایم هدیه آورد و من مرتب آن را میخواندم و بعد از آن، هر کتاب حدیث عربی دیگری را هم میتوانستم بخوانم.
امامزادهای که اهلبیت تأکید بر زیارت او کردند/ آخرین وصیت آیتالله مرعشی هنگام فوتمرجعی که شاه را تهدید کردانتهای پیام/
R1410/P1397/S4,37/CT1 واژه های کاربردی مرتبط جامعه مدرسین اهل بیت علیهم السلاممنبع: تسنیم
کلیدواژه: جامعه مدرسین اهل بیت علیهم السلام جامعه مدرسین اهل بیت علیهم السلام
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۰۵۷۲۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عملیات در محل تجمع و عیش و نوش مستشاران آمریکایی به روایت حسین مظفر
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، حسین مظفر عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، وزیر اسبق آموزش و پرورش و از اعضای گروه توحیدی صف در ورامین درباره ماجرای نخستین ارتباطش با شهید محمد بروجردی و جانباز شهید احد ترشیچی میگوید: «پیش از انقلاب در محله اتابک معلم بودم، زمان بازگشت از مدرسه به ورامین، در مینیبوس با این شخصیت آشنا شدم؛ محمد قمی از دانشآموزان فعال مدرسه هم همراهم بود.
آنگونه که فارس روایت میکند، گفتگوی کوتاه ولی دلنشین من با احد این چهره ساده و بی آلایش و پیشنهاد او برای فروش کتابهایش، قرار ملاقات ما را به منزل محقر او در مامازند ورامین کشاند. دیدن کتابهای تاریخی، معارف و سیاسی و خرید آنها باب رفت و آمد و گفتگویمان را گستردهتر کرد و ابعاد جدیدی از شخصیت و اندیشه احد برایم آشکارتر شد. احد، خود، همسر، خانه و زندگیاش را وقف مبارزه کرده بود. او برای تأمین هزینههای مبارزه از فروش کتابهایش هم ابایی نداشت.»مظفر ادامه میدهد: «در گذر زمان و ارتباطهای بعدی با اطمینان یافتن احد، آشنایی با محمد بروجردی با نام مستعار محمود رقم خورد . در واقع رابط آشنایی من با شهید بروجردی، احد ترشیچی بود و کار من و او را به ارتباط تشکیلاتی با بخشی از گروه توحیدی صف کشید. رفتن به کوه، تمرین خودسازی در شرایط سخت، آموزش کار با اسلحه، تاکتیک، تهیه و تولید مواد برای ساخت بمبهای انفجاری رابطه ما را محکمتر کرد.»
مظفر ماجرای خرید مواد شیمیایی با ترفند تجهیز آزمایشگاه مدرسهای که در آن تدریس میکرد، را اینگونه روایت کرد: «شهید بروجردی انجام عملیات در محل تجمع و عیش و نوش مستشاران آمریکاییها در کافه خوانسالار را مطرح کرد. توفیق انجام این عملیات از بنده سلب شد؛ اما عباسعلی احمدی و علی تحیری(مصطفی) از مسئولین ارشد نظامی گروه توحیدی صف، عهدهدار این مأموریت شدند که در این عملیات عباسعلی احمدی به شهادت رسید.»
جانباز شهید «احد ترشیچی» متولد ۱۵ فروردین ۱۳۳۶ بود. جانبازی که از چهرههای مبارز قبل از انقلاب اسلامی و از دوستان شهید محمد بروجردی بود. مرد مجاهد و مبارزی که یکبار در دوران شاهنشاهی مجروح شد و ۳ بار هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس. آن هم جراحتی که چندین بار او را برای معالجه به خارج از کشور کشاند. او سرانجام ۱۵ فروردین ۱۳۷۵ بعد از تحمل ۱۴ سال جانبازی به شهادت رسید و در قطعه ۲۹ بهشت زهرا(س) آرام گرفت.
۲۷۲۱۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899254