Web Analytics Made Easy - Statcounter

دختر شهید مدافع حرم در گفتگویی رادیویی از خاطره دیدار خود با سپهبد شهید قاسم سلیمانی گفت.

به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا زینب محرابی دختر شهید مدافع حرم حسین محرابی صبح امروز در گفتگویی رادیویی از دیدار خود با سپهبد شهید قاسم سلیمانی گفت. مشروح این گفتگو را در ادامه می خوانید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

فیلمی در فضای مجازی از شما و سردار سلیمانی منتشر شد که بر اساس آن خواستهای از سردار سلیمانی داشتید و ایشان هم برای اجابت خواسته شما شرطی را گذاشتند. میخواهیم این موضوع را از زبان شما بشنویم.

زمانی که ما و جمعی از خانواده شهدای مدافع حرم برای دیدار با رهبر معظم انقلاب به تهران آمده بودیم، حاج قاسم به هتلی که ما در آنجا مستقر بودیم تشریف آوردند و برای ما صحبت کردند. سخنرانی کردند بنده رفتم جلو و به خاطر محبت‌هایی که به ما فرزندان شهدا داشتند از ایشان تشکر کردم. از حاج قاسم خواستم انگشتری که در دست داشتند را به عنوان یادگاری به من بدهند.ایاشن انگشتر را از دست درآوردند اما گفتند که من این انگشتر را به شما هدیه می‌دهم اما شما هم حقش را ادا کنید. من گفتم چطور؟ یعنی چی که حقش را ادا کنم؟

من پیش از آن گفته بودم که ما از مشهد آمده ایم.گفتند که بروید حرم امام رضا(ع) و برای شهادتم دعا کنید! بعد که ما آمدیم مشهد اصلاً دلم نمی‌آمد بخواهم برای شهادت کسی که واقعاً به عنوان عمو ایشان را قبول داشتم دعا کنم. بعد ایشان تشریف آوردند منزل‌ ما و در مورد شهادتشان خیلی صحبت کردند. این‌قدر با ما صحبت کردند که ما را آرام شدیم. واقعاً هر لحظه که با ایشان بودیم احساس می‌کردیم که پدرمان هستند. شهادت لیاقت ایشان بود. إن‌شاءالله که برای‌شان مبارک باشد. به رهبر عزیزمان هم تسلیت می‌گویم.

گویا دلنوشتهای خطاب به سردار سلیمانی آماده کردهاید، متن زیبای خود را برای مخاطبان ما بفرمایید.

بسم الله القاصم الجبارین. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربّهم یرزقون. سلام به امام رئوف، سلام به آل یاسین، سلام به جان داده‌های مسیر عبورتان. سلام بر بازوی ولایت حاج قاسم سلیمانی. دلمان برایتان تنگ شده، برای محبت‌های پدرانه‌تان. با آن دست قلم شده چقدر دست بر سر فرزندان شهدا کشیدید. آن نگاهی که پر از تمنای شهادت بود از جلوی چشمان ما نمی‌رود! تواضع‌تان در برابر خانواده شهدا خجالت‌زده‌مان می‌کرد.

شما رفتید، این رفتن مبارک باد؛ با دیدن شما فقدان پدر را فراموش می کردیم، حال چه کسی می‌خواهد قلب سوخته ما را آرام کند؟ با نبود شما چگونه سر کنیم؟ حاج قاسم! پیکر اِرباً اِربای شما را دیدیم. همدلی کردیم و هم محکم‌تر شدیم. ما هستیم تا خواب راحت را از چشمان آمریکا و اسرائیل بگیریم. حاج قاسم سلیمانی، گفتید آرزو دارم خونم شروع جریان‌هایی در کالبد مقاومت شود. می‌بینی حاج قاسم چه شوری به پا کرده‌ای؟ ما همه برای انتقام سخت، لحظه‌شماری می‌کنیم! ما برای ضربه آخر آماده‌ایم! چه حس قشنگی از اربابمان گرفتید. مثل حضرت عباس دست‌های‌تان جدا شد. مثل حضرت علی اکبر اِرباً اِربا شدید، مثل حضرت فاطمه زهرا(س) سوختید، مثل سیدالشهدا(ع) دور از وطن پر کشیدید! عموی عزیزم! با شما عهد می‌بندیم راهی که شروع کردید به آنچه هدف داشتید برسانیم.

ای آمریکایی‌های غاصب که با پرتاب موشک گمان کردید حاج قاسم را نابود و ما را زمین‌گیر کرده‌اید. خواسته الهی این بود که حاج قاسم سلیمانی به دست شما که شقی‌ترین آدم‌ها هستید به شهادت برسد. شما ادعا کردید داعش را نابود کرده‌اید، پس چطور دست‌تان به خون کسی که بیش از هشت سال با داعش جنگید و آن را از بین برد، آلوده شد؟! این اتفاق افتاد تا چهره خبیث شما برای همه مشخص شود. ما ملت ایران فراموش نخواهیم کرد شما چه فتنه‌ها نکردید. بکشید ما را! ما زنده‌تر می‌شویم. ما از مرگ نمی‌ترسیم. شما هم از کشتن ما بهره‌ای نخواهید برد. ما بیدارتر می‌شویم. ما شهادت را از پدران‌مان به ارث برده‌ایم. السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته.

 انتهای پیام/4104/

منبع: آنا

کلیدواژه: شهید سردار قاسم سلیمانی شهدای مدافع حرم سپهبد شهید قاسم سلیمانی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ana.press دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «آنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۳۹۷۰۶۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت دختران حاج قاسم از اصفهان تا خانه پدری

ما دختران و مادران اصفهانی برای این انقلاب و سردمدارانش می‌خواهیم غوغا به پا کنیم، می‌خواهیم به دشمنان بگوییم که از شهادت هراس نداریم و برای رسیدن به آن هرکاری می‌کنیم؛ بهتر است این‌طور بگویم که به کرمان رفتیم تا به دشمنان ثابت کنیم امنیت کشور ما با کارهای شما به خطر نمی‌افتد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، ما دختران و مادران اصفهانی برای این انقلاب و سردمدارانش می‌خواهیم غوغا به پا کنیم، می‌خواهیم به دشمنان بگوییم که از شهادت هراس نداریم و برای رسیدن به آن هرکاری می‌کنیم؛ بهتر است این‌طور بگویم که به کرمان رفتیم تا به دشمنان ثابت کنیم امنیت کشور ما با دو تا بمب به خطر نمی‌افتد؛ تا زمانی که ما نوجوانان و جوانان به همراه مادران غیورمان در میدان هستیم، نمی‌گذاریم به وجبی از این خاک نگاهی چپ بیفتد.

زیارت کرمان پر از برکت و همراه با خاطرات خوش معنوی و زمانی برای همدلی است؛ در این هنگام آموختم که جز گفتن شکر در مواقع سختی چیزی بر زبانم جاری نباشد چراکه ما دختران حاج قاسم و پای کار این مکتب هستیم؛ سفرمان را از بهشت روی زمین اصفهان یعنی گلستان شهدا آغاز کردیم؛ ساعاتی پیش از حرکت همه با کوله پشتی‌های سبک اربعینی یکی یکی در خیمه جمع شدیم، بر سر مزار شهدای عزیزمان شهید زاهدی، خرازی، کاظمی و هم رزمانشان رفتیم و اذن رفتن خواستیم.

ساعت موعد فرا رسید و به سوی مقصد راهی شدیم؛ در طی مسیر با سربندهای یازهرا (س)، لبیک یا خامنه‌ای، یا علی‌اصغر و عکس‌هایی از شهیدان خرازی، همت، زین‌الدین، کاظمی و… را به شیشه اتوبوس زدیم تا وجود آن‌ها را کنار خودمان و در طول مسیر حس کنیم؛ کتاب می‌خواندیم، با همسفری‌ها درمورد شهدا، مکتب حاج قاسم، آرمان کشور و مواردی مختلفی صحبت می‌کردیم و سعی داشتیم بهتر به معنویات خود بپردازیم.

پنجشنبه صبح برای اقامه نماز جماعت بیدار شدیم، عجب صحنه‌ای بود و چه جمعیتی از استان اصفهان آمده بود، بیش از چهل اتوبوس و این لحظات آماده می‌شدیم برای آن اجتماع پرشور؛ چفیه‌ها را سر می‌کردیم و یکی یکی با نظم خاصی کنار هم و پشت‌سر هم می‌نشستیم. خادمان پرچم‌هایی با شعار «فلسطین کلید رمزآلود فرج است» و عکس زیبا حاج قاسم را به دست‌مان می‌دادند تا در مراسم با افتخار آن را دست گرفته و بالا ببریم.

همه جمع شدیم و معرکه بزرگ و حماسی مادر دختری در مصلی کرمان طنین گرفت؛ همه باهم یک صدا شعار می‌دادیم و می‌گفتیم: «حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست، وای اگر خامنه‌ای حکم جهادم دهد ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد و…» عجب صحنه‌ای بود، چقدر دلنشین و پرغرور بود؛ آری باید بگویم که مردم و زنان میهن من چنین دلاوران غیوری هستند که همچون زینب کبری نمی‌گذارند علم این امت و ملت زمین بماند و خود به دل معرکه می‌زنند.

آرام آرم باید برای رفتن به بیت آماده می‌شدیم؛ بار خود را سبک کردیم، برای بغل دستی خود به یاد شهدا و با مداحی «حسین حسین میگیم می‌رویم کربلا» سربند برای هم بستیم، علم یا زهرا، یا مهدی و… را به دست گرفتیم، مداحی در باند پخش شد و پیاده‌روی ما از مصلی تا بیت آغاز شد؛ عجب قاب دشمن سوزی بود، عجب اتحادی بین‌مان موج می‌زد؛ چه مسیری را طی کردیم تا رسیدیم به بیت؛ آسمان اشک شوق می‌ریخت، خیابان‌ها بوی خاک و گل گرفته بودند، جمعیت دو هزار نفره ما ازدحامی را به وجود آورده بود که جای سوزن انداختن نداشت...

به بیت‌الزهرا (س) رسیدیم، جایی که حاج قاسم آن را به عشق حضرت فاطمه ساخت و در آن برای پرورش امت و اسلام، مراسم و فعالیت‌های مختلفی را انجام می‌داد؛ چه جایی بود، چه معنویتی داشت، چه حس و حالی در آن نهفته بود، گویا به چند مکان به طور هم‌زمان سفر کرده بودم… از گلیم پهن شده آبی رنگ زیبا که وصف حال دیدارهای رهبری را داشت گرفته تا فرش حرم امام حسین، حضرت زینب و ضریح قدیمی حضرت رقیه که اطراف تابوت حاج قاسم، همرزمش و شهید گمنام قرار گرفته بود.

پس از گذشت ساعاتی در این بیت نورانی، نوبت به نقطه متفاوت سفر می‌رسد؛ قرارمان ساعت عاشقی ۱:۲۰ در گلزار شهدای کرمان بود؛ همه اتوبوس‌ها آرام آرام رسیدیم که در بدو ورود توفیق دیدار شهید گمنام ۱۹ ساله نصیب‌مان شد؛ چه مهمانی‌ای بود آن شب… جوانی گمنام و هم سن و سال ما به استقبالمان آمده بود و چه لحظه‌ای از این زیباتر؟!ته دلم می‌گفتم «حاجی خوب بلده از دختراش استقبال کنه! شکلات، شیرینی پنجره‌ای، کیک، چایی و…؛ الحمدلله که چنین پدری دلسوز و مهربانی داریم.»

در بین برنامه‌ها یادی کردیم از دختر کوچولویی که به گلزار شهدا رفته بود تا شکلات پخش کند و برای سردار هم شکلات برد و سردار شکلات را با دستان خود در دهان نگین گذاشت؛ آری آن شب نگین هم میزبان ما بود و چقدر گریه کردیم با گریه‌هایش و چه خاطراتی مرور شد...

دقایقی بر سر مزار رفتیم و خوب درد و دل این روزهایمان را برای حاجی گفتیم، عاقبت بخیری خواستیم، توفیق شهادت و…. پس از زیارت مزار او، نوبت به زائرانش رسید و همه ما به‌دنبال مزار دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی می‌گشتیم؛ مزاری که خیلی بزرگ نبود، حوالی قد و قواره یک دختر نحیف ۱.۵، ۲ ساله؛ چه صحنه‌ای بود، چقدر دردناک بود، فکر من پیش آن مردی بود که کل خانواده‌اش را در یک روز از دست داده و در آن لحظات ما بودیم که با دلی جا مانده در گلزار شهدا کرمان راه افتادیم و به اصفهان آمدیم…

کد خبر 750958

دیگر خبرها

  • سلیمانی: اخراج رفیعی درست بود؛ بنیادی‌فر قضاوت بی‌نقصی داشت
  • دست پر «مکتب حاج قاسم» در نمایشگاه کتاب تهران
  • روایت دختران حاج قاسم از اصفهان تا خانه پدری
  • عکس‌های خصوصی دختر شیرازی برای انتقام گیری پخش شد!
  • اعزام کاروان دختران حاج قاسم از اصفهان به کرمان
  • شهدا رفتند تا امروز بزرگترین مستکبران جهان جرئت تعرض به کشور را نداشته باشند
  • پلیس هر لحظه در معرض شهادت است
  • مهاجری، فعال سیاسی اصولگرا: بعضی از وزرای رئیسی پشیمانند، برای پایان دولت لحظه‌شماری می‌کنند!
  • مهاجری: جمع کوچکی از وزرا لحظه شماری می‌کنندتا دولت تمام شود!
  • مراسم عزاداری شهادت امام جعفر صادق (ع) و تشییع شهید دفاع مقدس در بوشهر