ماجرای کلاسیک زندگی موش بیوه و بچههایش منتشر شد
تاریخ انتشار: ۷ اسفند ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۷۰۴۹۶۶۹
به گزارش خبرنگار مهر، رمان «خانم فریزبی» نوشته رابرت سی. اوبراین بهتازگی با ترجمه پرستو پورگیلانی توسط نشر پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب یکی از عناوین مجموعه «کلاسیکهای خواندنی» است که اینناشر چاپ میکند.
طبق توضیحی که مسئولان ایننشر ارائه کردهاند، منظورشان از «کلاسیکهای خواندنی» همه کتابها و داستانهایی است که از ابتدای قرن ۱۷ یعنی زمان انتشار جلد اول «دنکیشوت» تا پایان قرن بیستم منتشر شدهاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یکی از نویسندگان کلاسیکی که مجموعه «کلاسیکهای خواندنی» سراغشان رفته، رابرت لزلی کارول کانلی با نام مستعار رابرت سی. اوبراین است که ۴ کتاب در کارنامه دارد: تاج نقرهای، ماجراهای خانم فریزبی و موشهای نیمح، گزارشی از گروه ۱۷ و ز مثل زکریا. ایننویسنده بهخاطر کتاب «ماجراهای خانم فریزبی» برنده جایزه نیوبری شد. دو کتاب آخر اوبراین، داستانهایی علمی تخیلی و درباره تاثیرات انسان روی آینده سیاره زمین هستند اما «ماجراهای خانم فریزبی» بهعنوان شاخصترین اثر او، درباره خانوادهای از موشهاست.
داستان اینکتاب درباره یک موش بیوه بهنام خانم فریزبی است که باید همراه با ۴ بچه کوچکش از مرگ فرار کنند. اینخانواده باید بهسرعت خودشان را به محل زندگی تابستانیشان برسانند وگرنه میمیرند. پسر کوچکتر خانم فریزبی که تیموتی نام دارد، ذاتالریه میگیرد و نباید از جایش تکان بخورد. بههمیندلیل جریان سفر سریع به مشکل برمیخورد. خانم فریزبی برای حل مشکلش سراغ موشهای صحرایی میرود. آنها میتوانند برای مشکلات دشوار، راهحلهای خوب ارائه بدهند...
اوبراین، داستان «خانم فریزبی» را با استفاده از تحقیقی درباره تعامل دو جامعه موش و موش صحرایی نوشت. اینتحقیق توسط جان بی. کالهون، رفتارشناس معروف انجام شده بود. در سال ۱۹۸۲ با اقتباس از اینکتاب، انیمیشنی با نام «راز نیمح» ساخته شد که بهدلایل مشکلات کپیرایت و تقارب نام شخصیت اصلی قصه و اسباببازی فریزبی، نام شخصیت اصلی به خانم فریزبی تغییر کرد.
عناوین فصلهای رمان «خانم فریزبی» به اینترتیباند: بیماری تیموتی فریزبی، آقای اِیجز، کلاغ و گربه، گاوآهن آقای فیتزگیبون، پنج روز، لطفی از طرف جِرِمی، جغد، برو پیش موشهای صحرایی، در بوته گل رز، بروتوس، کتابخانه، ایزابلا، پودری برای دراگون، بازارچه، درون قفس، باغ هزارتو، درسِ خواندن، کانالهای هوا، املاک بونیفیس، سالن اصلی، تعمیرکار اسباببازی، دره تورن، بهدام افتادن، هفت موش صحرایی مرده، فرار، در جلسه، دکتر، سخن آخر.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
کامیون در تاریکی، در آن خیابان پر دستانداز به آرامی به راه خودش ادامه میداد تا به یک بزرگراه صاف و هموار رسید و سرعتش را افزایش داد. پشت کامیون هیچ پنجرهای نداشت. برای همین غیر ممکن بود بتوانیم ببینیم کجا میرویم. به هر حال هم نمیتوانستم جایی را بشناسم چون تا آن موقع بیشتر از شش بلوک از خانه دور نشده بودم. فکر کنم حدودا دو ساعت در راه بودیم، شاید هم کمی کمتر، که کامیون سرعتش را کم کرد، پیچید و بالاخره ایستاد.
درهای عقب دوباره باز شدند. از بین نرده فلزی دیوار قفس دیدم که به یک ساختمان خیلی مدرن با دیوارهای سیمانی سفید و شیشهای رسیدهایم. ساختمان مربعیشکل و بزرگ بود. حدودا دهطبقه داشت. سرد و بیروح بود و بیشتر پنجرههایش هم تاریک بودند. اما بخشی که ما با کامیون رفته بودیم، روشن بود و آدمها آنجا منتظرمان بودند.
یک در باز شد و سه مرد بیرون آمدند. یکی از آنها داشت با خودش یک گاری حمل میکرد، همراهش یک چرخدستی پر از قفسهای فلزی کوچک بود. مردی که کنارش بود، روپوش محکم، چکمه و دستکش چرمی ضخیم پوشیده بود. مرد سوم عینک سنگینی گذاشته بود و روپوش سفیدرنگی به تن داشت و مشخصا رئیس آنها بود.
اینکتاب با ۳۲۸ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۵۹ هزار تومان منتشر شده است.
کد خبر 4863744 صادق وفاییمنبع: مهر
کلیدواژه: ادبیات کلاسیک نشر پیدایش انتشارات پیدایش ترجمه ادبیات جهان رایزنی فرهنگی کتاب و کتابخوانی ادبیات ترجمه گردشگری انقلاب اسلامی ایران نمایشگاه کتاب تهران ادبیات جهان بازار نشر نقد کتاب نشر مرکز مد و لباس میراث فرهنگی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۰۴۹۶۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نوه دختر امام خمینی در خارج از کشور مشغول چه کاری است؟
خانم معصومه حائری یزدی همسر آیتالله سید مصطفی خمینی و دختر آیتالله شیخ مرتضی حایری یزدی صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ خورشیدی در تهران درگذشت.
آن طور که عصر ایران روایت کرده است؛ وی مادر سید حسین و مریم خمینی بود. حجتالاسلام سید حسین خمینی از اوایل دهه ۶۰ عملا از عرصه های رسمی و رسانهای کنار است و خواهر او (نوه امام خمینی) هم در خارج از کشور زندگی میکند و به طبابت و کارهای علمی اشتغال دارد و خانواده برای دفن مادر منتظر بازگشت اوست. (دو فرزند دیگر در کودکی درگذشته بودند).
از نکات شگفتآور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.
او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان میکرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب میکردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.
با این که عروس ارشد امام اهل مصاحبه با رسانهها نبود اما برای اولین بار اول آبان ۱۴۰۰ و به مناسبت چهلوچهارمین سالگرد درگذشت مشکوک سید مصطفی خمینی گفتوگویی با او منتشر شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت خصوصا جاهایی که حکایت از نگاه امروزین آقا مصطفی خمینی داشت و تصویر متفاوتی از فرزند فقید امام ترسیم میکرد.
درباره فرزندان چنین گفته بود: «خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آنها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی ماندهاند. هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما شدند و هول و هراس ایجاد کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.
دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من میگفتند که این فرزندم، پسر بوده ...»